رفتن به محتوای اصلی

با آموزه های لنین در دوران ما (بخش دوم و پایانی)

با آموزه های لنین در دوران ما (بخش دوم و پایانی)

در مورد ویژگی های شخصیت لنین میتوان دو موضوع را مورد بررسی قرار داد: اول؛ منبع نیروی متدیک با ویژگی های شخصی، شکل تفکر و شرایط فرهنگی، که موجب شکل گیری شخصیت وی گشت. دوم؛ خانواده، مطالعات، مرگ برادر مرتبط. معمولا در مورد شکل گیری تفکر کمتر صحبت میشود، اما کاری که لنین به انجام رساند، این یک مثال بی اندازه مهم بود.

چه چیزی سبب موفقیت سیاستمدار و یا رهبر می گردد؟ توانایی درک مطالبات مردم، جداسازی ان از عقاید مشابه، که بیشتر اوقات در مغایرت با این مطالبات قرار می گیرند. مطالبات مردم و منافع سیاسی که سیاستمدار بر ان تکیه میکند، نقطه مرکزی تبیین ویژگی تفکر لنین گردید. لنین با دفت و حساسیتی فوق العاده، مسیر مطالبات را که در زیر پوشش آرای مشابه مخفی بودند، بخوبی درک می کرد.

میخائیل میخائیلوویچ پریشوین در سال 1917 با شگفت زدگی گفت: "این بلشویک ها دیگر چه صیغه ای هستند، انها را می شکنند، باز هم همه چیز بر میل انها پیش میرود". برای مثال تصویب فرمان صلح در 25 اکتبر 1917 را ذکر می کنیم. صلح مطالبه دهقانان بود و ارتباط تنگاتنگ با مساله زمین داشت. اما دهقانان ابزاری در راستای بیان این مطالبه نداشتند، در شهرها هم آرا در مورد "جنگ تا پیروزی کامل" یا "دفاع تا اخر" یک دست نبود. این تمایل در مراکز شهرها بسیار شایع بود، بطوری که حتی در برنامه منشویک ها و ارسر ها که در ائتلاف با کادت ها بودند، دیده میشد. بلشویک ها در این میان دقیقا انتظارات مردم را بیان کردند، همین روند در صلح برست نیز رخ داد.

یک امر مهم دیگر، امتناع از کاپیتالیسم دولتی، که لنین در سال 1918 بر روی آن تاکید داشت، تصمیم بر ملی کردن صنایع بود. این نیز خواست طبقه کارگر، و ملی کردن زمین نیز انتظار دهقانان بود. کارگران اعتقاد داشتند که امید به کاپیتالیسم دولتی، اتوپیایی است. لنین بر این خواست کارگران صحه گذاشت، همین امر سبب شد که برتولت برشت بگوید: "رهبری شوندگان رهبران را مدیریت می کنند". چنین مانوری توسط لنین نشان از هوش بالا و شخصیت حساس وی میباشد.

بالاخره میتوان گفت، که بلشویک ها پدیده ای خاص در کل تاریخ سیاست بودند. مطالعات انها، تصور انها از جهان، شکل و شیوه بدست گرفتن قدرت در روسیه همه چیز خاص بود. تصور کنید که در زندانهای امروزی ایران ما، زندانیان سیاسی، به خواندن کتاب "ماتریالیسم و امپریوکریتیسیم" مشغول باشند! چه استنباطی از ان خواهند داشت؟ دنیا را چگونه خواهند دید؟ بحث تفکر مادی بودن جهان، تا کجا خواهند پذیرفت؟ البته در شرایط امروزین برخی از دانشمندان روسیه بر این عقیده اند که لنین در بخش هایی از این کتاب اشتباه کرده است. اما مهم ارزشیابی لنین بر برخی مساله علمی نیست، مهم مساله مطروحه در کتاب است. مهم این است که لنین خواست تا بر بحران فیزیکی جهان بیاندیشیم. لنین اصول بنیادی: برنامه و ایدئولوژی که رابطه تنگاتنگی با جهان دارد، را درک و به ان حیات بخشید. موضوع ساختار مادی جهان است که، کمونیست ایرانی با هراس از بابت عدم تحریک عقاید مذهبی مردم از کنار بسیاری از مساله ایدئولوژیکی می گذرد، شاید یکی از دلایل شکست انقلاب، درست تر، افتادن آن بدست ارتجاعی ترین قشر کشور ما همین بی توجهی به مساله ساختمان جهان مادی اطراف ما باشد. عدم افشای سیمای حقیقی مبلغین دین چهل سال است که کار دست ما و ایندگان داده است.

از نخستین دوران آغاز کروژک های (حوزه ها) مارکسیستی سال های 1280 به اینسو در ایران، کمونیست های ایرانی در برخورد با مساله ایدئولوژیکی، با دین (اسلام) بطور خاص، دچار نوعی مشکل "روانی- ساختاری" بوده اند. شعار و یا در واقع، هشدار عدم تحریک دین توده ها، در کشوری که دین سبب کور اندیشی باشندگان ان است، از همان آغاز کاری اشتباه بود. در کنار تبلیغات علم ستیز و خرافه پروری دینی، تبلیغات روشنگری ماده بودن جهان نیز با همان شدت که در بسیاری از نقاط جهان توسط کمونیست ها ادامه یافت، میبایست تبلیغ می گردید. این امر صورت نگرفت، برعکس بیان اینکه شیعه جنبشی مترقی است (اشاره به نوشتاری از کتاب برخی بررسیهای ... زنده یاد احسان طبری، نقل به مضمون)، در حالی که در همین شیعه گری مساله (دست بریدن، سنگسار کردن، به دار کشیدن در ملا عام....) بسیاری هست، که تحت هیچ شرایطی نه تنها مترقی نیست، بل ژرفا ارتجاعی میباشد. یا زمانی که زنده یاد گلسرخی در نقل و قولی از "امام علی" و مارکس به مقایسه اندیشه های سوسیالیستی می پردازد، (از بیان مثالهای دیگر خودداری میگردد) موجب میشود، که اینسوی مناقشه هرچه بیشتر عوام بفریبد، فربه شود، در اولین فرصت آقا را با صد سلام و صلوات به بهشت زهرا ببرند، چنین شود، که شد. البته نباید فراموش کرد که سرکوب افکار و ایدئولوژی کمونیستی در کشور در جای خود نقش دست بالا به نفع انتشار خرافات دینی داشته است.

  • جامعه سوسیالیستی در کشوری که افکار عمومی برپایه خرافات شکل گرفته است، بی اندازه دشوار میباشد. همزمان در کنار تلاش در راستای ایجاد رفاه اقتصادی در جامعه سوسیالیستی باید باشندگان ان مادی بودن پدیده ها و جهان در کلیت خود نیز آگاهی داشته باشند، انرا درک کنند. تنها در این صورت میتوان بر بنیاد پایه های مادی، افکار خلاق و سازنده در جامعه را پرورش داد، با رهایی از خرافات میشود، ازادانه اندیشید و افرید.

لنین با درک بحران ساختاری تصویر جهان معاصر خود، ولو بافرض اشتباه در "جبر"، موضوع اصلی که "علم نیز بران تاکید دارد"را گرفت. طرح نجات روسیه را فراهم نمود. واکاوی وضعیت روسیه 1917 نشان میدهد، که دشوارترین امر در انقلاب میتواند، موضوع ورود با ان نباشد، بل خروج و توقف انقلاب باشد. لنین "مهار انقلاب" را بخوبی به سرانجام رساند، در مبارزه سخت احیای حکومت، برقراری انضباط، محاسبات و کنترل، ایجاد عمود قدرت را به بهترین وجه به پایان رساند.

می گویند لنین فرزند دوران خود بود، پس باید وی را در همان دوران، به داوری گذاشت. انچه که امروز در میان مخالفین ایرانی و تبلیغات رسمی روسیه از لنین میسازند، با حقیقت محض که ما طالب ان در هر صورت هستیم، فاصله ای بسیار دارد. از نظر کمونیست ایرانی، شکست سوسیالیسم موجود در شوروی، شکست اندیشه های لینن است، دولت اولیگارشی حاکم بر روسیه نیز در صدد مهار و تلاشی امید به برگشت به نظام سوسیالیستی شوروی است. در این کانتکست هردو طرف برخوردی غیر حقیقی با لنین دارند.

لنین پیشگام و بنیانگذار دولت شوروی بود، باید شخصیت وی را در کانتکست موقعیت تاریخی نگریست، که بطور مدام شرایطی را بر وی دیکته می کرد، وادار به اتخاذ برخی تصمیمات ناخوشایند سیاسی می نمود.

  • این، لنین یک شخصیت تراژیک نیز میباشد، چراکه تا به این بازه از زمان، هنوز چه از سوی هواداران و چه از سوی مخالفان خود درک نشده است. ایده ال سازی از لنین، نقل و قول کردنها، "مثال زدنها از وی" در همه چیز و در همه جا، مهندسی عقاید وی بنام حزب "لنینی"، تکثیر مجسمه های بتنی، جهت پاسخ بر اعم پرسشها در همه فضول سبب تبلیغ کیش "ابر انسان" گردید، مجموعه این "خدمات سیاه" در بین توده موجب ایجاد تصویری نیمه اسطوره ای در مورد لنین گردیده است. اما در شرایط فعلی از افراط دیروز به افراط امروز افتاده، تلاش داریم این نابغه را تا پایین ترین سطح، انطباق درک خود از جهان فرو اندازیم.

بالاخره لنین کیست؟ باید گفت گه در این مورد تاریخ پاسخی مشخص میدهد. لنین را قبل از اینکه نابغه بنامیم، باید که انسان دانست، اما انسانی غیر معمولی. کسی که حوادث را گسترده تر و ژرفتر و دورتر از زمان خود میدید.

میراث لنین را باید بطور کامل خواند. تنها در این صورت منطق و اصول وی را در سیستم رویکردها، شگردها ...می توان درک کرد.

لنین هرگز متکبر نبود، هرگز خود را ارباب تاریخ ندید. برای مثال سیاست نپ، طرح وی بود، اما پس از یک سال در این مورد به صراحت می گوید: "اینک ما یک سال است که دولت را در دست خود داریم، سیاست اقتصادی نوین دولت در این یک سال آیا طبق میل ما عمل کرد؟ خیر. ما قصد اقدام به این را نداشتیم، اما طبق میل ما عمل نکرد. راستی عملکردش چگونه بود؟ همانند ماشینی که با داشتن راننده از کنترل خارج گشته به مسیری نمی رود، که راننده میخواهد... ".

لنین همچنان به این می اندیشید که پس از وی این ماشین از دست رهبران جدید خارج خواهد شد. در این مورد کافیست اخرین نامه ها و مقالاتش خوانده شود، مشاهده خواهید کرد که او جانشینان خود را از چه خطراتی برحذر میداشت.

سیاستمداران درستکار این ضرب المثل را بخاطر دارند که "افلاتون دوست من است، اما حقیقت مهمتر است". اصولا حقیقت همیشه ثابت است. اما فاکت ها و رفتارها بسرعت در حال دگرگونی. برهمین مبنا، سال 1917 دیگر آن فاکت تاریخی مورد نظرنبود، که در اواسط سده نوزدهم ، زمانی که اموزه های مارکس پاگرفت. در این بازه از زمان باید طرح ها و ایده ها متناسب با زمان و مطالبات زمان باشد. لنین نیز چنین برخوردی متناسب به زمان خود داشت.

زمانی که موضوع سرمایه داری دولتی مطرح شد، همه به بازخوانی کتاب های مارکس روی اوردند که لنین در این مورد در خطاب به انها مینویسد: "در آن کتابها مطلقا چیزهای دیگری نوشته شده است: در انها در مورد ان سرمایه داری دولتی ی نوشته شده است که در دوران کاپیتالیسم موجودیت دارد، و نمیتوان کتابی یافت که در مورد کاپیتالیسم دولتی در کمونیسم، چیزی نوشته باشد. مارکس قبل از اینکه فوت کند، حتی حدس نمی زد ولو یک واژه در این مورد بنویسد، هیچ نقل و قول دقیق و دستورالعملی غیرقابل انکار از وی به جا نمانده است، بدین خاطر ما باید خودمان یک طوری جفت و جورش کنیم". در مارکسیسم ارتدوکسی و دگم، چیزی در مورد روابط پولی- کالایی وجود نداشت، مارکس و انگلس براین یقین بودند که این روابط پولی-کالایی علائم کاپیتالیسم است. لنین نیز جهت بازنگری این موضوع مارکسیستی در ان بازه از زمان فاقد امکانات، شاید هم انرژی خلاق بود. چراکه هر گونه تئوری نیازمند نیروی فوق العاده فکری میباشد.

بسیاری از مسائل تنها در عمل شناسایی می گردند. در اغلب انقلاب ها و بازسازی های انقلابی تنها از طریق ازمایش و خطا میتوان به موفقیت هایی دست یافت. میتوان پلان های بی بدیلی ارائه داد، اما دیدن اعم مسائل از پیش غیر ممکن است. رهبر باید استعداد پیش بینی و سازماندهی داشته باشد. لنین چنین کیفیت هایی را دارا بود. او پلان ها را تغییر میداد. توانست به شایستگی بلشویک ها را از این آزمون بگذارند. این امر تنها در صورتی ممکن است که رهبر توانایی تغییر برنامه ها و پذیرش اشتباهات و محاسبات را داشته باشد. بتواند تصمیمات تازه ای اتخاذ نماید. ارزیابی کارکرد انسانها از چکاد امروز، بدون در نظر گرفتن زمان و امکانات بازه زمانی موجودیت فرد، سبب میشود، که توقعات درک امروزین با کارکرد فرد در ان زمان دور غیر منطقی شود. بنابر این، ارزیابی در مورد همه چیز و همه کس باید در کانتکست زمان صورت گیرد.

درواقع، بیان لنینیسم در یک رساله جداگانه کار آسانی نیست: لنینیسم مدام در تحول است، نیاز به تعمیم و واکاوی دارد.

اما کاری که کمونیست های ایرانی در این اواخر کردند، در اغاز آثار لنین را بدون درنظر گرفتن دیالکتیک و اسلوب پژوهش فراشدهای بغرنج فرازمندی اجتماعی لنینی به مجموعه ای از حقایق مسلم تبدیل کردیم. هماینک با قرارگرفتن در آغاز یک دوران نو و بغرنج، تنها در شرایطی میتوانیم از ان پیروز بیرون بجهیم که از همه انچه که در تئوری مارکس و لنین کهنه شده امتناع، برپایه کهنه های دیروزی، تئوری انقلابی ضدسرمایه داری نوینی را طرح نمایم. چنین برخوردی با اساس لنینیسم، کاملا با روح و سبک پیکار لنینی مطابقت دارد. لنین خود وجود دو نوع حقیقت را رد کرد: یک حقیقت را برای همه، برای توده ها و دیگری را برای کاربردهای رسمی. لنین مدام تکرار میکرد که: مردم باید همه چیز را بدانند، و آگاهانه به ان تن دهند. از گذشته نه کاملا روشن خود نتیجه میگیریم که لنین بکرات تاکید مینمود که، جنبش حقیقی سوسیالیسم با خلاقیت توده ها آغاز میشود. بنابراین باید به انها امکان ارباب زندگی خود شدن را داد.

  • مطالعه دقیقتر آثار لنین باید اذعان کرد که لنین حقیقتا برنامه ی گسترده بنای ساختمان سوسیالیسم را برای ما بمثابه نسخه ای با تشحیص ویژه گی های منطقه ای برجای نگذاشته است. لنین تنها موفق به فرموله کردن برخی اصول مشابه و تعیین کننده سیمای اتی نظام سوسیالیستی شده است. در جستجوی بی وقفه حقیقت، رهکرد درست، سماجت منحصر بفرد در راستای انجام اهداف، تکیه بر علم، رئالیسم زندگی لنین بود، این همان مطالبات تفکر معقولانه است که کمونیست ایرانی باید احیا نماید، در حقیقت چندین جانبه ایران امروزین بکار اندازد. ایران ازمایشگاه تئوریهای غیر منطقی و ناکارامد و توهمی نیست، مردم ما شایسته یک نظام برپایه تئوری اقتصادی – اجتماعی مارکس و لنین بربنیاد واقعیت های فکری، تعلقات دینی، فرهنگی و رسوم مان میباشد.

البته رویکرد مجموعه ای از حقایق مسلم به افکار و اثار لنین، در اتحاد شوروی نیز وجود داشت، در طی سالهای دراز با تبلیغات؛ شوروی برپایه سیاست لنینی حرکت می کند، بمثابه اصل مسلم چنان در افکار نفوذ نمود، حتی وقتیکه انسوی سیاست های دهشت انگیز رژیم استالینی، بی قانونی دوران برژنف... آشکار گردید، بخشی از روشنفکران طبق عادت انرا با نام لنین مرتبط نمودند. این درحالی استکه در آثار لنین هیچگونه توجیهی بر توتالیتاریسم یافت نمی شود. لنین بخوبی درک میکرد که با ترور و خشونت نمی توان از دولت پرولتری صیانت نمود.

طبیعتا، لنین در راهجویی برای مسائل فراروی کنونی، کمکی به ما نخواهد کرد، باید خودمان استین ها را بالا بزنیم. اما باید متدولوژی واکاوی سیاسی اوضاع را از لنین وام بگیریم.

  • اوضاع و روزگار ما در پیکار خیر در برابر شر بی طرف ماندن، کمک شایان به ارتجاع حاکم بر ایران است. در شرایطی که رژیم عملا کمر به نابودی موجودیتی بنام ایران و ایرانی بسته است، بی تفاوتی بزرگترین دشمن اب و خاک است. دانته –افریدگار "کمدی الهی" با بغضی عجیب به انهایی که بدون مواضع در پیکار خیر و شر هستند، یورش می اورد. لنین نیز در پیکار با بی تفاوتی، آن را غیر قابل پذیرش می دانست. اصول سیاسی لنین همیشه و در همه جا محرک اصلی وی بود.

لنین از سازش ابایی نداشت و مینویسد: "مارکسیسم ضرورت استفاده از انرا می پذیرد". لنین با جراتی منحصر بفرد به سمت گفتمان و یافتن ضرورتها در سازش عقلایی با نمایندگان سایر حزبها میرفت. "ترس از متحدین موقت، ولو با مردمانی غیر قابل اطمینان، .... و هیچ حزبی بدون چنین اتحادی نمی تواند موجودیت یابد".

برای ما تنها، سمت و محتوای تصویر لنین از سوسیالیسم، طبیعتا پاک شده از جنبه های اشتباه آمیز آن، دارای اهمیت است. با توجه به اینکه، ضرورت مقررات در باره محاسبات مطالبات عینی قوانین اقتصادی، برنامه ریزی، کاربرد ماهرانه روابط پولی-کالایی، انگیزهای مادی و معنوی برای کارکردن لنینی نیز ضرورت دارد. تکیه بر منافع انسانی، مهارت در توجه و فرموله نمودن انها یکی از مهمترین درس ها و اندرزهای لنین میباشد. داعیه لنین در این است که ضمن عدم عدول از مارکسیسم در برنامه های راهبردی خود، از مردم اموخت، راهکارهای عملی مسائل را از زندگی روزانه منافع مردم جست و یافت.

مردم سالاری حقیقی از دید لنین، جلب توده به اداره دولت یکی از مهمترین علائم دموکراسی است، که فرازمندی ان عبارت است از دموکراسی برای زحمتکشان، برپایه حجم سطح آگاهی توده، که باید به دمکراسی ی که توسط خود مردم اعمال می گردد، تبدیل شود. قابل ذکر است که مثال "اداره دولت توسط اشپز" نیز از همین درک ناشی میشود.

قدرت ایده ال سوسیالیستی، در اثربخشی کار اجتماعی و عدالت اجتماعی میباشد. البته این در صورتی است که جای انسان دوستی با حمایت از مفتخوارگی، و امر عدالت با برابرسازی عمومی در توزیع و مصرف ثروت مادی و معنوی، با بی توجهی به تمایزات در ارزیابی کار کارگر، حقوق و دستمزد و سطح زندگی ان یکی نگردد. انسان دوستی و عدالت با مساله توزیع برپایه کار، که بنوبه خود، نمیتواند بدون واکاوی ژرف مسائل مرتبط به تولید و کار بطور کلی حل گردد، در ارتباط تنگاتنگ هستند، رابطه حقیقی کار ساده و بغرنج در مطابقت با منافع جاری و بلند مدت جامعه، همچنین منافع انسان، جمع و دولت در کلیت خود میباشد. این امر در شرایط امروز نیز، بطور همزمان، در چشم انداز استراتژیک است. در همینجا نیز عمده ترین تضاد سوسیالیسم، که یکی از نیرومندترین محرک های نیروی فرازمندی بحساب میاید، نهفته است.

در اینجا مهم، تنها رهایی از ایستایی و محافظه کاری در اشتباهات صورت گرفته، (نه به میل یا گناه لنین بل بر خلاف نظرات وی) در دوره پیشین نیست، مهم غلبه بر محدودیت های تاریخی، ویژه گی های سازمانهای اجتماعی و متد کار منسوخ شده، ایجاد شرایط در راستای انجام وظیفه تاریخی - ترکیب کارایی اقتصادی با عدالت اجتماعی توسط سوسیالیسم است. این فرایند نسبتا طولانی بروز رسانی انقلابی جامعه، دارای منطق و مراحل مربوط بخود است. همان چیزی که لنین مصرانه از ما میطلبید: "... ساختن شوروی تا پایان و بازسازی دائم سیستم شوروی".

در شرایط امروزین رویکردها به گذشته شوروی "چپ"های ما نارسایی های ماهیت سیستم زندگی شوروی را مورد نقد و انتقاد قرار می دهند. در پی کشف نارسایی های بیشتری هستند، اما همزمان دستاوردهای بزرگی، که کمتر کشور سرمایه داری انچه که شوروی در مدت کوتاه عمر خود بدست آورد داشته است، را مسکوت میگذارند. در همینجا نیز لازم به یاد اوری است که کمونیست های ایران از روی شیفتگی یا حتی "خودفروشی" به شوروی از ان دفاع نمی کردند، بل خواهان بدست اوردن همان دستاوردهای بزرگ برای زندگی بهتر و عظمت جامعه ایران بودند. در خلاء امروزین ان دستاوردها، سیمای جهان سرمایه داری به یک سامانه ژرفا تبهکار تبدیل گردیده، ویرانی شهرها و بازستانی اعم مزایای اجتماعی در بسیاری از جهان سرمایه داری بهترین گواه ست. بر همین مبنا، بیهوده نیست که در آمریکا ترامپ بقدرت می رسد، فاشیستها ی اوکراینی درسالروز مرگ استپان باندرا ، به خیابانها میایند و در روز روشن به دفاتر حزب کمونیست یورش میکنند، در برزیل، فاشیست بقدرت میرسد! در اروپای مهد به اصطلاح دمکراسی حزب های اولترا راست وفاشیستی به قدرت می رسند. اسرائیل، بنام دمکراسی، در فلسطین فاجعه می آفریند.

مقایسه دو اقتصاد (با در نظر داشت تفاوت بازه های زمانی) ایران پس از جنگ و برامدن دولت شوروی، می بینیم، که اتحاد شوروی اقتصاد توانای خود را بر ویرانه های امپراتوری تزاری، پس از دو جنگ جهانی، در واقع دوبار تقریبا از صفر بنا نمود، به اوج رساند. در حالی که رژیم اسلامی در ایران از همان آغاز مردم را وادار به زندگی بخور و نمیر نمود. این کجا و ان کجا! جالب اینکه، زندگی در روسیه پوتین پس از گذشت دو دهه هنوز به اندازه پنج سال نخست شوروی رشد نداشته است.

لنین به دفعات تاکید نمود، که: "سوسیالیسم، به هیج وجه کار همه چیزدان های هرم فوقانی حزب- دولت نیست، کار کمونیستها هم نیست، سوسیالیسم قبل از هرچیز کار همه توده هاست".

لوکاچ دراثر خود: "لنین. مختصری تعامل در اندیشه های وی" مینویسد: "لنینیسم یعنی درجه ای از تلاش مستقیم به پراکتیک اندیشه مشخص، غیرشماتیک، غیر میکانیکی و بی سابقه است. صیانت از این، وظیفه هواداران لنین است، اما در فرایند تاریخی تنها چیزی حفظ میشود که زنده و فرگشت یابنده باشد. صیانت این چنین از این سنت لنینیسم اولین وظیفه هرکس است، کسی که بطور جد متد دیالکتیکی را بمثابه اسلحه پیکار طبقاتی پذیرفته باشد".

برایند: چگونگی تشخیص لنینسم :

1. لنینیسم فرازمندی مارکسیسم توسط لنین در دوران امپریالیسم است، که درون خود امکان انقلاب سوسیالیستی را حفظ کرده است نه تنها در کشورهای پیشرفته سرمایه داری زمانی که سرمایه داری ظرفیت فرازمندی خود را از دست داده باشد.

2. لنینسیم نه تنها فرازمندی مارکسیسم است، بل پدیده ای خود کفا، ژرفا روسی، در دوران رنسانس روس نیز میباشد. لوکاچ در باب هماهنگی منطقی لنین و لنینیسم، مارکس و مارکسیسم چنین مینویسد: "... مارکس و لنین نابغه هایی بودند، در مقیاس تاریخ جهان. همانطور که مارکس با واکاوی فابریک های انگلیس به قوانین حقیقی توسعه سرمایه داری رسید، همانطور لنین نیز نه تنها پیش شرطها و امکان انقلاب در روسیه را کشف کرد، بهمراه ان پایه های مساله انقلاب های جهانی را نیز یافت. نه مارکس و نه لنین هیچ کدام انچه که اهمیت محلی دارد را "تعمیم "ندادند. چراکه انها در عالم کوچک یک کشور، با بینش روشن نوابغ حقیقی، فرازمندی عمومی جهان بزرگ را یافتند".

3. لنینیسم سیستم علمی–تئوریک است، که در خود تئوری امپریالیسم و تئوری انقلاب سوسیالیستی در یک کشور جداگانه در سیستم امپریالیسم را یکی نمود. بدین ترتیب استراتژی و تاکتیک انقلاب سوسیالیستی در روسیه وجهان را تامین کرد.

4. لنینیسم دیالکتیک و پراکتیک انقلاب سوسیالیستی (از فرایند امادگی و تا فرایند انجام) وآگاهی سوسیالیستی در راستای ازادی از ستم و استثمار انسان است.

در نوشتار فوق بهربرداری فراوان از منابع روسی زبان شده است.

 

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید