رفتن به محتوای اصلی

بی‌خردی

بی‌خردی

می گویند تاریخ انباشته است از نام حکمرانان حکومت‌های تمامیت‌خواه Totalitarisme که در لحظات سرنوشت‌ساز، برخلاف عقل، تجربه، دانش و منافع خود عمل ‌کردند و فاجعه آفریدند...
«ویل دورانت*» در تاریخ مختصرجهان از دوران باستان تا سحرگاه عصر مدرن، اینگونه مطالب را ارزیابی می کند و  «باربارا تاکمن**» مثال‌های فراوانی از بی‌خردی‌های حکمرانان جهان می‌آورد. او نتیجه می‌گیرد که بی‌خردی زاده قدرت است و هرچه قدرت افزایش یابد، مسئولیت پذیری در قبال آن بیش‌از پیش رنگ می‌بازد. «تاکمن» چهار نقطه‌عطف تاریخی را که بی‌خردی حاکمان در آن‌ها نقشی اساسی داشت؛ تشریح می‌کند:
۱. در جنگ تروا، اسب چوبی یونانیان را به داخل شهر آوردند و پیروزی را به شکست تبدیل کردند...
۲. پاپ‌های دوران رنسانس به کشمکش‌های میان دو مذهب کاتولیک و پروتستان دامن‌ زدند...
۳. سیاست‌های انگلستان درباره مستعمرات آمریکا، در دوران جورج سوم، به جدایی آن‌ها منجر شد...
۴. جنگ ایالات متحده آمریکا در ویتنام بیست سال طول کشید و رؤسای جمهور آمریکا بارها و بارها در این جنگ اشتباه کردند...
 وسوء حکومت چهار گونه است و اغلب آمیزه‌ای است ازاین چهار وجه:
۱.استبداد یا ظلم یا فشار که تاریخ چنان آکنده از نمونه‌های مشهور آن است که نیازی به ذکر شواهد نیست.
۲.جاه‌طلبی بیش‌ازحد، مانند جدوجهد آتن برای فتح سیسیل در جنگ پلوپونزی، یا تلاش فیلیپ دوم برای فتح انگلستان به اتکای ناوگان جنگی‌اش، یا دو بار تکاپوی آلمان برای تسلط بر اروپا به پیروی از پندار خودساخته سیادت نژادی، یا تقلای ژاپن بر تشکیل نوعی امپراتوری آسیایی.
۳.بی‌کفایتی یا انحطاط، مثل داستان امپراتوری روم باستان و آخرین تزارهای رومانف روسیه و واپسین دودمان امپراتوری چین.
۴.و بالاخره بی‌خردی یا اصرار در کژاندیشی. یعنی پیروی از سیاست‌های مغایر با منافع مردم و کشور خود.
سرمایه هر انسان عقل و خرد است و نقش رهبران و نظام‌های سیاسی در بهره‌گیری درست از عقل و خرد، همواره در جهت‌دهی به انسان‌ها و اداره امور جوامع تعیین کننده بوده و هست، و تاریخ در دل خود حکایت‌ها دارد در این باره...
بی خردی زمان و مکان نمی‌شناسد؛ بی زمان و جهان شمول است؛ اگرچه عقاید و عادات، هر زمان و هر مکان خاص شکل معین بدان می‌دهد؛ ارتباطی به نوع نظام ندارد؛ هم سلطنت ممکن است موجد آن باشد، هم حکومت یک اقلیت قدرت‌ طلب (الیگارشی)، و هم جمهوری‌های مبتنی برقدرت پول و سرمایه
انقلاب فرانسه نمونه بزرگ حکومت مردمی بود، ولی دیری نپایید به محض آن که مدیری توانا پیدا کرد، به خود سالاری سلطنتی بازگشت. رژیم های انقلابی ژاکوبن ها و «هیات مدیره» (دیرکتوار^) آن قدر قدرت به دست آوردند که توانستند مخالفان داخلی را از ریشه برکنند و دشمنان خارجی را شکست دهند، اما نتوانستند طرفداران خود را چنان سازمان دهند که از عهده حفظ نظم داخلی و تاسیس یک دستگاه اداری لایق و یا جمع‌آوری مالیات برآیند. نظم نوین را در واقع لشکرکشی های بناپارت و در نهایت کارآیی او در اداره امور نجات داد، چه با غنائم جنگ های خارجی خزانه را انباشت. ناپلئون ماموران دولت را بر طبق اصل «ارتقاء بر پایه استعداد» یعنی هوش و همت و پشتکار و اطاعت بر می‌گزید. این سیاست مدتی موثر افتاد تا آنکه او هم قربانی کبر و نخوت شد و بر اثر بلندپروازی‌ بیش از حد خود را نابود کرد.
نگران کننده آن است که بی‌خردی ِحکومت، اثر بیشتر بر شماری بیشتر می‌گذارد، تا بی خردی های فردی، از این رو حکومت‌ها وظیفه سنگین‌تری دارند که بر طبق عقل و خرد رفتار کنند.
خشک مغزی، منشا خودفریبی است و در حکومت نقش بسیار بزرگی دارد وقتی اوضاع و احوال بر مبنای تصورات ثابت و پیش ساخته ارزیابی شود و علائم و قرائن مخالف نادیده گرفته شود یا مردود اعلام گردد و به پیروی از آرزوها! عمل صورت گیرد و واقعیت‌ها درنظر گرفته نشود. عصاره خشک مغزی را یکی از مورخان در گفته ای درباره فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا و سردسته تاجداران یکدنده و خشک مغز اینگونه بیان کرده است: «تجربه هیچ شکستی، ایمان او را به برتری ذاتی سیاست خویش سست نمی‌کرد!»
خشک مغزی به معنای سرپیچی از عبرت گرفتن از تجربه نیزه است، از خصوصیتی که فرمانروایان قرون وسطایی قرن چهاردهم در آن سرآمد بودند...
بیخردی زاده قدرت است. قدرت فساد می‌آ‌ورد. و قدرت، بی‌خردی نیز می‌آورد، و قدرت آمرانه اغلب باعث نقض تفکر می‌شود، و هر چه اعمال قدرت افزایش یابد، احساس مسئولیت در قبال آن بیشتر رنگ می‌‌بازد. احساس کلی مسئولیت در اعمال قدرت بدین معناست که باید تا حد امکان عاقلانه در جهت منافع کشور و شهروندان حکومت کرد.
یکی از تکالیف در این رهگذر، هوشیار و مطلع ماندن است، و نیز به اطلاعات توجه کردن، و رای و ذهن را باز نگه‌داشتن، و در برابر افزون موذیانه خشک مغزی مقاومت ورزیدن.
اوج هنر حکمرانی این‌است که ذهن چنان باز باشد که دریابد فلان سیاست به جای سود، زیان می‌آورد و شخص اعتماد به نفس لازم را داشته باشد که به این امر اذعان کند، و عقل کافی که مشی پیشین را وارونه گرداند. اگر ادامه دادن به زیان پس از آشکار شدن آن غیر عقلانی است، پس عقل ستیزی را باید خصلت سرآمد بی خردی شمرد.
افلاطون نومیدانه خواسته بود که بشر «رشته زرین مقدس عقل» را دو دستی بچسبد و هیچگاه رها نکند؛ ولی او هم سرانجام ناگزیر اذعان کرد که دنیای حسیات لنگرگاه انسان است و آدمیان مانند عروسکان خیمه شب بازی با نخ های ترس، میل و هوس به رقص در می آیند.
هم او گفته بود:  وقتی هوا و هوس با داوری خرد در افتد، روح بیمار می‌شود، و «هرگاه روح با شناخت یا باور یا عقل، یعنی قوانین طبیعی خود، ضدیت کند، بی‌خردی آشکار می‌شود ». …از اینرو در صدر قوای بی‌خردی سیاسی می باید از شهوت قدرت نام برد.
رکود یا جمود فکری یعنی اینکه فرمانروایان و سیاست گذاران اندیشه‌ها و تصوراتی را که از آغاز داشته اند همان طور ثابت و دست نخورده نگاه دارند؛ کشتزاری بارور است برای بی خردی!…جمود فکری، در مرحله نخستین، اصول و حدود هر مسئله سیاسی را مشخص می کند.
در مرحله دوم، وقتی ناهماهنگی و ناکامی پدیدار می‌شود، اصول اولیه بیشتر تصلب می‌‌یابد. این مرحله‌ای است که اگر فرزانگی و خردمندی در کار باشد، بازبینی و بازنگری و تغییر مسیر هنوز امکان پذیر است، اما در بیغوله کی توان گوهر یافت؟ جمود و تصلب به مایه‌گذاری بیشتر و ضرورت حفظ غرور می‌انجامد و سیاست مبتنی بر خبط و خطا تکثیر می‌‌یابد و عقب نشینی محال می‌گردد...هر چه مایه گذاری فزونتر و درگیری غرور بیشتر، دست کشیدن دشوارتر.
در مرحله سوم، پیگیری اقدامات عبث، زیان را بیشتر می‌کند، تا آن که سرانجام سقوط... سقوط یک حکومت توتالیتر دیگر و سرافکندگی تمام حاصل می‌شود واین ذات حکومت‌های تمامیت‌خواه ست...
«هاناآرنت***» در رابطه با حکومت‌های تمامیت‌خواه (توتالیتاریسم) می‌گوید:« بنابراین خطا است اگر چنین پنداریم که ناپایداری و فراموشکاری توده ها، بر این دلالت می کند که آن ها از وَهم توتالیتر بیرون آمده اند...»

_______________________

*. ویلیام جیمز دورانت William James Durant زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵  مرگ ۷ نوامبر ۱۹۸۱ فیلسوف، تاریخنگار و نویسندهٔ آمریکایی بود.
**. باربارا وِرتهایم تاکمن Barbara Wertheim Tuchman زادهٔ ۳۰ ژانویهٔ ۱۹۱۲  درگذشتهٔ ۶ فوریهٔ ۱۹۸۹) گزارشگر و تاریخ‌نگار آمریکایی و برندهٔ جایزهٔ پولیتزر .
***. هانا آرِنْت Hannah Arendt زادهٔ ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶، درگذشتهٔ ۴ دسامبر ۱۹۷۵ فیلسوف و تاریخ‌نگار... او از مهم‌ترین اندیشمندانی بود که آرا و افکارش تأثیری ژرف در سدهٔ بیستم میلادی بر جای گذاشت.
^.انجمنِ گردانندگان یا دیرکتوار فرانسه یا دیرکتوارDirectoire  exécutif   رژیمی بود که از ۲ نوامبر ۱۷۹۵ میلادی تا ۱۰ نوامبر ۱۷۹۹ در بازه زمانی میان رژیم‌های کنوانسیون و کنسول‌های فرانسه در کشور فرانسه قدرت را در دست داشت. در این انجمن پنج گرداننده (دیرکتور) قدرت را میان خویش بخش کرده بودند. این رژیم واپسین مرحله از انقلاب فرانسه بود. پس از این دوره کنسول‌ها روی کار آمدند و پس از آن فرانسه به سوی امپراتوری یکم کشانیده شد.

خرداد۱۴۰۱. اسد عبدالهی

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید