رفتن به محتوای اصلی

دموکراسی در تیزاب فلسفه

دموکراسی در تیزاب فلسفه

کسی حوصله خواندن مقالات طولانی فلسفی را ندارد. به سنجش و محک کشیدن فلسفی مقوله دموکراسی در یک مقاله کوتاه، اگر غیر ممکن نباشد، کاری نزدیک به غیر ممکن است. به این خاطر، این امتحان از طریق به محک کشیدن دموکراسی در چندین محور زیرین مورد سنجش قرار میگیرد.

دموکراسی، به مفهوم تامین و حاکمیت نظر و قدرتمداری اکثریت آحاد جامعه به دنبال یک روند مشاوره، تبادل نظر و بالاخره یک نظر سنجی یا انتخابات همگانی است. اگر نظر "فرد" را بعنون ستون پایه ای "دموکراسی" در نظر بگیریم، میتوان به مطالعه "فرد" و "نظر فرد" در جامعه از ابعاد فلسفی پرداخته و تاثیر پذیری و چگونگی شکل گیری "نظر فرد" را در پردایم های مقوله های پایینی مورد سنجش قرار داد.

غریزه

انسان یک موجود زنده ای است که طی پروسه بیش از دو میلیون سال گذشته تکاملی خویش، از حیوان هایی که در بالای درختان زندگی میکردند، به این نقطه رسیده است. نیاز های طبیعی و غریزی انسانی، در خیلی زمینه ها با دیگر حیوانات تفاوت چندانی ندارد. نیاز به خوردن، آشامیدن، استراحت کردن، نیازهای جنسی، مهر به فرزندان و احساس مسئولیت در بزرگ کردن آنها، از جمله نیازهای غریزی انسان ها نیست. انسان، موجود زنده ای است که برای تامین غذای خویش، حیوانات دیگر را میکشد، گوشت آنها را پخته و میخورد. انسان، حتی شکار و کشتار خیلی از حیوانات را بخشی از تفریحات خویش به حساب می آورد.

آیا تلاش بشری برای تامین این نیازهای غریزی، تاثیری در نوع عملکرد و رفتار های اجتماعی آحاد جامعه دارد؟ آیا انسان ها در تامین نیازهای طبیعی و غریزی خویش، بصورت اجتماعی و به نفع تامین این نیازهای فعالیت و تلاش می نمایند، یا اینکه در خیلی زمینه ها برای تامین نیازهای طبیعی خویش، با همنوعان خویش به رقابت، و جدل می پردازند؟ تا چه اندازه انسان ها حاضر نیست تا جهت تامین نیازهای غریزی خویش به خشونت علیه هم نوعان، طبیعت، موجودات زنده دیگر، یا جنس مخالف خویش دست بزنند؟

برای پاسخ دادن به این بخش از این سؤال ها، باید نظر مشخصی به جوامع خودمان، مثلا در خاورمیانه، از قبیل ایران، افغانستان، پاکستان، عراق، کشورهای خلیج، و غیره انداخته و توجهی ویژه به چالش های اقلیت پیشاهنگ، ترقی خواه و انسان محوری بیاندازیم، که در تلاتش نیست، تا بر بستر این عرصه ها بر رفتارهای غیر انسانی و وحشیانه غالب آمده، و جامعه را در مسیر همیاری، همکاری، مهر به همدیگر، ترقّی و مناسبات انسانی مدنی هدایت نمایند.

عاطفی

انسان، خیلی از تصمیمات زندگی خویش، و رفتارهای اجتماعی خویش را بر پایه های ارزش های عاطفی خویش میگیرد. انسان عاشق میشود، و در راه عشق خویش، آماده تحمل سختی های فراوان شده و تصمیماتی میگیرد، که چندان عقلانی به نظر نمیرسند. عشق و عاطفه انسان نسبت به خانواده، محیط زندگی خویش نقش ویژه ای در شکل گیری نظام های ارزشی آنها دارد، که میتواند گاه به همنوعان خویش که در همسایگی زندگی می نمایند، در تقابل جدی قرار بگیرد.

فرهنگی

مناسبات و ارزش های رفتاری فرهنگی انسان ها، در طول تاریخ گذار تکاملی آنها از حیوان های گذشته به انسان های امروزی و رشد جوامع بشری، شکل گرفته و انباشته شده اند. بخشی از این ارزش های فرهنگی، بصورت انباشت تجربیات بشری برای تنظیم مناسبات زیست هارمونیک و اجتماعی آنها شکل گرفته است. بخشی دیگر بصورت بازتابی از اندیشه های خرافاتی متعلق به دوران گذار از حیوان به انسان در زندگی گذشته و حال اجتماعی که نه تنها هیچ پایه های علمی ندارند، بلکه خیلی موارد، بصورت های خشونت آمیز و ارتجاعی - خرافاتی بر پایه های تامین نیازهای غریزی مردسالارانه اجتماعی استوار نیست، تنظیم گردیده اند.

از این نظر، لازم است تا ارزش و معیار های سنتی و فرهنگی انسان ها، از فیلتر های علمی، مدنی و انسان مداری، محافظت از محیط زیست و خشونت زدائی و صلح دوستی و جنگ پرهیزی بگذرد، تا اینکه توانسته باشند در مسیر ترقی و سعادت انسانی تکامل یابند.

تجربی

مکتب تجربه گرائی انگلیسی دوران فلسفه مدرنیسم، بر این محور استوار بود که دانش و آگاهی های انسان بر تجربه های فردی، اجتماعی و تاریخی بشری استوار است. هدف از اشاره به این موضوع این است که انسان همیشه در مسیر گذار خویش از گذشته به آینده، ناچار به نقد باورمندی های ارزشی گذشته خویش، که بخش عمده آنها بر غرایز حیوانی و باورمندی های خرافی استوار نیست، با اتکا به محک تجربه بوده است. جان لاک، دیوید هیوم و خیلی از این فیلسوفان این باورمندی را ترویج می نمودند، که دانش، آگاهی، و به تبع آن رفتارهای اجتماعی مبتنی بر تجربیات گذشته انسان ها نیست.

منطقی؛ عقلانی

همزمان و به موازات مکتب انگلیسی دوران فلسفه مدرنیسم، مکتب آلمانی بر این اصل استوار بود، که به موازات و با اتکا به تجربه فردی، اجتماعی و تاریخی بشری، عقل انسان بطور مستقل و جدا از اتکاء مجرد به تجربه مشخص، قادر است که از طریق برقراری ارتباط میان مقوله ها و تحلیل دانش های قبلی خویش، به نتیجه گیری هایی برسد که آگاهی وی را ارتقا و افزایش میدهد. ریاضیات در این زمینه نمونه بارز نیست. برای نتیجه گیری در این مورد که جمع یک میلیون سیب، با یک میلیون سیب دیگر،میشود دو میلیون سیب، لازم نیست حتما دو میلیون سیب را در یک جا جمع کرده و تک به تک شمرد، تا از طریق تجربی به آن نتیجه رسید. مغز و عقل انسان بطور مستقل و جدا از تجربه عملی شمردن یک به یک آنها میتواند مستقلا به نتیجه گیری های منطقی و عقلانی درست ماورای تجربه مشخص و مستقل از آن دست بیابد.

الگوهای روانی اجتماعی؛

اگر قبول کرده باشیم که بخش قابل توجه، یا اعظم نظام ارزشی شخصیت انسان ها در دوران کودکی آنها شکل میگیرد، نوزادان و کودکان جدیدی که به صفوف جامعه بشری می‌پیوندند، ارزش ها و الگوهای خویش را از خانواده، پدران و مادران و اطراف خویش، که غالباً بر نظام های ارزشی گذشته، یا غیر بالنده و ارتجاعی متکی نیست، میگیرند. غالبا فرزندانی که در یک خانوده اسلامی متولد میشوند، مسلمان، در خانواده یهودی متولد می‌شوند، یهود و در خانواده مسیحی متولد میشوند، مسیحی بار می آیند. این امر در مورد ارزش های هویت دینی، ملّی، فرهنگی، زبانی و غیره نیز صدق می‌کند. اگر فرهنگ و نظام ارزشی و الگوهای رفتاری اجتماعی بر پایه های مرد سالارانه، زن ستیزانه، ستم ملّی بر غیر خودی، نفرت از مردم کشور همسایه و غیره استوار بوده باشد، فرزندان آن جامعه با یک چنین الگوها و نظام های ارزشی رشد کرده و این الگوها را بعنوان نظام های ارزشی که از طریق آنها مقبولیت اجتماعی یافته اند، باز تولید نموده، به نسل های بعدی منتقل می نمایند.

الگو و پردایم شکنی پست مدرن

لازم است اشاره کوتاهی نیز به آن بخش از فیلسوفان دوره پست مدرن کرده باشیم، که به موزات تشخیص این الگوهای رفتاری باز تولید شده توسط نسل ها، لزوم و ضروت الگو، پردایم، سنت، فرهنگ و ساختار شکنی های ارزشی را مطرح نمودند، کرد. این فیلسوفان پست مدرن، از جمله "هایدگر"، "میشل فوکو"، "ژاک دیره دا"، "ژان پول سارتر" و دیگران، با تشخیص اینکه نه فقط اقلیت های حاکم، قدرتمدار و کنترل کننده حاکمیت های اجتماعی بر ارزش مداری های ارتجاعی ضد بشری گذشته استوار نیست، بلکه اکثریت آحاد اجتماعی بر بستر حفاظت و باز تولید این الگوهای ضد ارزشی و غالبا ضد انسانی قادر به حفاظت قدرتمداری های خویش نیست.

سیستم های کنترل قانونمداری

بشر، از یک طرف بخاظر تنظیم مناسبات اجتماعی اقتصادی میان خویش و از طرف دیگر برای کنترل الگوهای رفتاری خشونت بار، ضد انسانی و شکننده نظم اجتماعی، به تنظیم قوانین مراجعت می‌کند. قوانین اساسی ارتجاعی ترین نظام های قدرتمداری حاکمه، با مترقی ترین و به قول معروف، دموکرات ترین آنها، شاید تفاوت های چندانی با همدیگر نداشته باشند. در واقع، خشونت بارترین و تبعیض گراترین، ضد انسانی ترین و غیر عادلانه ترین نظام های قدرتمداری حاکمه، قوانین خویش را از دموکرات ترین کشورها کپی برداری می نمایند. آیا با این وجود ، این کشورها قادر بوده اند تا مسیر حاکمیت نظام های ارزشی ضد تبعیض، انسانی، مترقی و مبتنی بر تعالی و سعادت بشری را در کشورهای خویش مستقر نمایند؟

خلاصه؛ دموکراسی در پردایم های سیاسی

نظر "فرد" در مورد مسائل مختلف متاثر از غرایز انسانی، سنت ها، فرهنگ، منافع فردی، خرافات، منافع عمومی، تجربیات انسانی، تصمیمات عقلانی، دانش علمی انسان ها، همرنگی با اکثریت جهت یافتن مقبولیت اجتماعی، و مقوله های مشابه دیگر است. بر بستر یک چنین زمینه هایی است که ما امروزه مقوله "دموکراسی" را به عنوان سیستم چگونگی تنظیم مناسبات مبتنی بر حاکمیت نمایندگان اکثریت آحاد اجتماعی به نقد میکشیم. آیا واقعا نظامی که مبتنی بر حاکمیت قدرتمداری نمایندگان اکثریت آحاد اجتماعی، بر پایه "نظرات افراد" بر پایه نظام های ارزشی بالا است، لزوما یک نظام انسانی، ضد تبعیض، عادلانه، آزاد و مترقی خواهد بود؟

در شرایطی که در جوامع انسانی گذشته و امروز، این همیشه اقلیت های کوچکی بوده و هستند، که سنت شکنان نظام های ارتجاعی حاکم مبتنی بر تبعیض، استثمار، خشونت، و دیگر ارزش های ضد بشری نیست، چطور ممکن است "دموکراسی" را بطور مقّدس مابانه ای که به عنوان تنها آلترناتیو ایده آل نظام حاکمیت قدرتمداری اکثریت ارتجاعی است، به عنوان تنها، و بالنده ترین نوع سیستم تنظیم چگونگی حاکمیت قدرتمداری که قادر خواهد بود بر الگوهای ضد بشری غالب آید، در نسخه پیچیده و تحویل پیشروان، و پیشاهنگان و آینده سازان اجتماعی قرار داد.

دشواری های پیشاهنگ اقلیت، در مقابله با ارتجاع اکثریت

پیشاهنگ همیشه در اقلیت است. اقلیت پیشاهنگ، انتی تز اکثریت با نظام های ارزشی آلوده، غالبا ارتجاعی، فرصت طلبانه، سود جویانه، خود محور و عضو حزب باد بودن است. در نظام های انتخاباتی مبتنی بر دموکراسی اکثریت با نظام های ارزشی آلوده، پیشاهنگ اقلیت امکان آن را ندارند تا از صندوق های رای دموکراتیک آنها بصورت قدرتمداران حاکمه سیاسی آینده انتخاب شوند.

لشگرهای عظیم اعضای حزب باد همیشه به سمت قدرتمداری های حاکمه سر تعظیم فرود آورده و زیر چترهای آنها میخوابند. از این نظر، شاید عوض کردن جهت گیری آنها به سمت ترِقی و سعادت جامعه در شرایط حاکمیت های قدرتمداری ارتجاعی داخلی و وابسته به امپریالیستی، سخت ترین مسئولیت تاریخی پیشاهنگ آزاده و مترقی میتواند بوده باشد. سوال محوری این است که چگونه پیشاهنگ اقلیت قادر خواهد بود کفه ترازوی حضور وزنه سیاسی خویش در جامعه را آنقدر سنگین بنماید، تا این اکثریت عضو حزب باد را که بر نظام های ارزشی آلوده و اغلب ارتجاعی مسّلح است از زیر چترهای نظام ارزشی ارتجاعی اکثریت، یا آلترناتیو سیاسی ارتجاعی، و یا وابسته به امپریالیستی به سمت نیروهای بالنده اجتماعی تاریخی بکشاند؟

دیدگاه‌ها

دنیز

سپاس فراوان جواد عزیز. همیشه از نظرات و انتقادات شما استفاده کرده و شامل مهر و محبت شما هم بوده ام. تشویق های شما مرا در پشتکار و تداوم راه هر چه بیشتر محکم تر و قدرتمندتر میکند. 
سپاس از شنبم عزیز، بخاطر توجه شان به نوشتار من. معلوم است که نوشته را تا آخر خوانده اند. 
بالاخره، سپاس از رفیق سیامک عزیز؛ که حتی زحمت اصلاح غلط های املائی من را هم میکشند. شرمنده. تلاش میکنم غلط املائی نداشته باشم. 
با مهر فراوان.   دنیز

پ., 22.04.2021 - 03:58 پیوند ثابت
جواد

بادرود به دنیزعزیز.به نظرمن یک زمانی چیزی به نام مارکسیست لننیسم جواب هرسئوالی بود.اما به تدریج که جلوتررفت ودرعمل چنان نشدکه باید،یکی ازبهترین راه ها ودرست ترین ومطمئن ترین راه این بودوهست که برمشکلات عینی بایدغلبه پیداکردچه کوچک وچه بزرگ .مشکلاتی که عملا درجامعه میبینیم .اما راه حل دیگرمیبایست آن راه حلی باشدکه جایگزین مارکسیست لننیسم شود.یعنی چنان تحلیلی درست وعلمی ازموقعیت کنونی انسان وجامعه بدهدکه خودتئوری براساس قبول کردن همان اقلیتی که میگویی راه خودرادراکثریت بازکندواین یعنی مارکسی ولنینی جدیدباید.نه به آن معنی که تئوری جدیدبیاوردچون هنوزبسیاری ازآموزه های مارکس به قوت خودباقیست ودرست بودن آنهابارهاوبارهاثابت شده است بلکه بایدتئوری تکامل یابدوتمام کمبودهای قبل راجبران وتحلیل کندودرستی خودرانیزدرعمل نشان دهد.وکسانی مانندخودشماکه ذهن فعالی دراین زمینه هادارندحتماپابه میدان خواهندگذاشت وهمانندیک پرنده اول تک خوانی تاسپس به یک ارکسترهارمونیک جهانی تبدیل شود.درست هرانچه برمارکس واندیشه هایش گذشت .باری قبول نقصان درتئوری ودیدن کاستی هانیمی ازراه است .من به اینکه یک ایرانی ومخصوصا ازحزب چپ حامل این پیام جدیدباشدبسیارامیدبسته ام .وشایدتنهاآرزویم دیدن این تحلیل گرتازه باشد.وازکجا که شاید خودشما نباشید.مگرمارکس ازیک انسان بالاتربود.فرقش بابقیه همین ذهن کاوشگرودنبال جواب بود،نه اینکه دنبال جواب های آماده برود.

چ., 21.04.2021 - 18:49 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید