رفتن به محتوای اصلی

یادداشت هایی درباره سازمان چریک های فدائی خلق و چند وچون انشعاب ۱۶ آذر ۶۰

یادداشت هایی درباره سازمان چریک های فدائی خلق و چند وچون انشعاب ۱۶ آذر ۶۰

متن زیر به قصد توضیح چگونگی انشعاب ۱۶ آذر ۶۰ در سازمان اکثریت است و در سه بخش تدوین شده است . متن به بحث در باره موضوعات مورد اختلاف دراین انشعاب و روش های برخورد طرفین می پردازد . گفته می شود که موضوع محوری مورد اختلاف درانشعاب ۱۶ آذر به وجود دو ارزیابی متفاوت نسبت به حزب توده ایران واتخاذ دو روش متفاوت در برخورد با آن ، یکی ادغام در حزب توده و وحدت با آن ودیگری مخالفت وضدیت با این روند ، بر می گشت . اگرچه این اختلاف خود ریشه دروجود اختلاف نظربر سریک رشته مسائل دیگری که برشمرده شده اند داشته است . در این انشعاب بر خلاف انشعاب های دیگر سازمان ، طرف سومی هم حضور داشته است : طرف حزب توده ایران . این امر به انشعاب ۱۶ آذر ویژگی هائی بخشیده است که بعضا مورد اشاره قرار می گیرند . در زمینه روش کار به صف آرائی موافقین ومخالفین وحدت با حزب توده در آستانه انشعاب ، دو شقه شدن بخش بزرگی از تشکیلات در قالب شکل گیری دو « فراکسیون » نظری – تشکیلاتی غیررسمی پرداخته می شود وکم وکیف آنها در محدوده اطلاعات نگارنده توضیح داده می شود . ضمنا از آنجائیکه انشعاب در سازمانی مشخص وبا پیشینه ای روشن ودر زما نی معین اتفاق افتاده است نگاهی کلی به خود سازمان چریک های فدائی انداخته شده ومشخصه های اصلی آن برشمرده می شوند . نا گفته نماند که این متن می بایست با چند بخش دیگرکه مشتمل برفعالیت جریان موسوم به ۱۶ آذر از مقطع انشعاب تا فرود ضربات رژیم در دو مرحله طی سال های ۶۲ و ۶۳ ، تحلیل خود ضربات ، نحوه عقب نشینی رهبری باقیمانده تشکیلات به خارج وچگونگی فعالیت های آن به قصد بازسازی تشکیلات است تکمیل می شد که خود نیازمند کاردیگریست .

یکم : نگاهی کلی ، کوتاه و گذرا به سازمان چریک های فدائی تا قبل ازانشعاب ۱۶ آذر ۶۰

بیش از پنجاه سال از حمله چریک ها به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ و تاسیس سازمان چریک های فدائی خلق می گذرد (۱) . سازمان فدائی طی حیات سرشار از درد ورنج و پر فراز و نشیب خود ، تحولات فکری وانشعابات متعددی را از سر گذرانده است . درپی سرکوب ها وکشت وکشتار های حکومت اسلامی و سلطه اختناق دینی در کشورمان ، فدائیان نیزهمچون تمامی گروه های سیاسی اپوزیسیون به شدت سرکوب شده اند . رژیم جمهوری اسلامی اگر دریک زمینه موفق عمل کرده باشد همانا کشتارقرون وسطائی همه مخالفین سیاسی جدی رژیم وبه عقب راندن باقی مانده تشکل های سراسری به تبعید است . در همین ارتباط مدت هاست که تشکیلات سراسری خاصی بنام فدائی در داخل کشور وجود ندارد . اما زیر این نام گروه بندی های مختلفی در خارج ازکشور فعالیت دارند . این گروه ها دارای افکار و عقاید متفاوت وگاه متضاد هستند . تشتت وپراکندگی به گونه ایست که گاه حتی کنشگران سیاسی قدیمی چپ هم از بازشناسی این گروه بندی ها وچگونگی نسبت شان با سازمان اولیه چریک های فدائی ناتوانند.

دل کندن از تبار وگذشته و مبارزات تاریخی فدائیان کارساده ای نبوده و نمی باشد. رویکرد نوستالژی گونه به گذشته امر تازه ای نیست و در مورد همه انسان ها وگرایشات وتشکل های سیاسی قدیمی می تواند وجود داشته باشد. اتکا برگذشته تاریخی وهویت جمعی ، درشرایطی که مشکلات فراوانی در برابر هر فرد دریافتن جای خود بعنوان فرد ، دراین دنیای عجیب وغریب وسرشار ازتناقض وجود دارند ، بخودی خود تکیه گاه ونقطه اطمینانی برای افراد بشمارمی رود . افراد ازاین طریق درقالب گذشته جمعی وسازمانی خویش حفاظی برای امروز خود پیدا می کنند . حتی اگر این گذشته و سازمان ، با آن اندیشه ها وتفکر ها وبا آن روش های مبارزاتی وساختار های تشکیلاتی ، دورانش بسر رسیده باشد .

اما ، مهم ترین مشخصه های سازمان چریک های فدائی خلق ایران چه ها بودند ؟ این مشخصه ها چگونه وتحت تاثیرچه عواملی ودرچه سمت وسوهائی تغییرکردند ؟ آیا این تغییرات بیشتر خودانگیخته ، نا آگاهانه یا تحمیلی وتحت فشارحوادث صورت نگرفته اند ؟ پرسش هائی ازاین دست فراوانند . تعمق پیرامون این پرسش ها از سوی تمامی فعالین چپ ، بویژه آنانی که نظیر نگارنده این متن عمری را درجنبش فدائی سرکرده اند ، ضرورتی است انکارناپذیر. اما پرسش مقدم این است : تعمق پیرامون این پرسش ها با کدام متد ؟ اتخاذ متد درست در اینجا نیز بمانند بحث درباره هر مسئله جدی دیگری اهمیتی تعیین کننده دارد . چرا که تعمق پیرامون این پرسش ها ناگزیر به گذشته راه می برد و نگاه به گذشته الزاما به تاریخ وتاریخ نگاری ویا تاریخ پردازی پیوند می خورد ، هرچند که ازسر واقع بینی یا تواضع ، صلاحیت تاریخ نگاری علمی برای خود قائل نباشیم . اغلب ما فعالین سیاسی نسل قبل از انقلاب ۵۷ با تاریخ نگاری های دولتی، با تاریخ نگاری های حزبی وبا تاریخ نگاری های فرقه ای که با رشته های مختلف به دنیائی از خاطرات وعواطف واحساسات پیوند می خورد ، آشنا هستیم . در برخورد با سازمان فدائی وبررسی گذشته آن نیزمی تواند نگاه « حزبی » عمل کند . به عنوان مثال آنان که تباروگذشته خود را درگروه بیژن – ضیا ظریفی جستجو می کنند در مقایسه با فعالینی که تبارخود را درگروه احمدزاده – پویان جستجومی کنند ، برخورد متفاوتی با یک رشته رویداد ها دارند . به همین ترتیب است در مورد فعالین سیاسی ای که از دیر باز مخالف مشی چریکی بودند واز منظر خود به سازمان چریک های فدائی می نگریسته اند . یا برخی از فعالین سیاسی سابقی که با وجود تمامی اشتباهات اما هنوز با خود شیفگی وبا نگاه امروزین خود به روایت گزینشی گذشته می پردازند . به همین خاطردشوارمی توان به گذشته ای که از زبان این تیپ فعالین بازگو می شود اطمینان کرد ورویداد ها را آن طور که اتفاق افتاده اند بازشناخت .

دربحث ما ، به نظر چنین می رسد که همگان براین نکته اتفاق نظر دارند که سیمای سازمان چریک های فدائی خلق در آغاز با پیکارجوئی ، مبارزه انقلابی برعلیه دیکتاتوری شاه ، با توسل به اسلحه و پیشبرد مبارزه چریکی ، با تکیه برابزار ترور ، و بمثابه سازمانی کمونیستی و لنینی – چریکی مشخص می شد . « کمونیسم » ، «مارکسیسم » و « لنینیسم » ، « انترناسیونالیسم » ومبارزه با « امپریالیسم جها نی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا » دراندیشگی سازمان از تقدس خاصی برخوردار بودند . آرمان خواهی ،استقلال فکری وعدم تبعیت از قطب های کمونیستی آن زمان ، « ایمان » و« اعتقاد» به راه واطمینان به پیروزی از مشخصه های کادر های آن بود . جان دادن چریک ها در راه خلق و مقاومت تا پای جان مبارزین درزیرشکنجه های ساواک وتحت سلطه دیکتاتوری شاه زبانزد خاص وعام درتمامی حیات سازمان تا انقلاب ۵۷ بود. رسیدن به قدرت جائی در اندیشه وعمل سازمان نداشت وبه تبع آن برنامه سیاسی واقتصادی واجتماعی ایجابی برای دوره پس از سرنگونی رژیم شاه هم جائی ضرور در حیات سیاسی آن اشغا ل نمی کرد . مبارزه مسلحانه ، بسان همه سازمان های چریکی آن دوران ، به هستی سازمان تعین می بخشید و تمامی فعالیت های آنرا زیر تاثیر قرارمی داد . چنین بود که ابزار ترور در سازمان ،علاوه بر ترور عوامل سرکوبگر رژیم دریک مورد تا مرحله ترور یکی از صاحبان سرمایه وصنعت ، ونیزترور اعضا ئی ازسازمان بمنظور حفظ تشکیلات و دریک مورد ظاهرا به دلیل وجود رابطه ای عاشقانه ، بکار گرفته شد (۲) .

اگر تا قبل از انقلاب اسلامی ۵۷ دغدغه های ذهنی و فکری سازمان ناشی از فراز وفرود های سازمان در مصاف با « ساواک » شاه ،و در محدوده بررسی نتایج مترتب بر مبارزه مسلحانه و ورابطه آن با کار توده ای قرارداشت ودرنهایت در حد کشاکش بین پذیرش یا رد این یا آن وجه از نظرات بنیان گذاران سازمان وگردش بین نظرات بیژن جزنی و مسعود احمد زاده ره می سپرد، و یا دریک مقطع به سطح تائید یا رد مشی مسلحانه فراروئید ، اما پس از انقلاب ۵۷ و بخصوص درپی وقوع تحولات بزرگ بین المللی وفروپاشی اردوگاه به اصطلاح سوسیالیسم داستان تغییر کرد . قرار گرفتن خمینی وپیروانش در رهبری انقلاب و استقرارحکومت اسلامی و پی آمد های بعدی آن ، نادرستی بخش بزرگی از ارزیابی ما چپ ها را ازسیرتحولات جامعه ودینامیسم تحولات آن آشکارساخت و همگان را درشوکی عمیق فرو برد . چند سال بعد بود که نوبت به فروپاشی « اتحادجماهیرشوروی سوسیالیستی » و « اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود » و آشکاری شکست اندیشه های «اردوگاهی » و« کمینترنی » فرا رسید . بدین ترتیب بخش دیگری از ارزیابی ها وبنیاد های فکری ما غلط از آب درآمد . همه چیز دگرگون گشت ! این تغییرات زیرفشاربیشترین سرکوب ها وکشت وکشتارها بود که صورت می گرفت . دریک دوره کوتاه ۱۰ -۱۵ ساله فدائیان ودیگرجریانات چپ ایران بیشترین سردرگمی های سیاسی- نظری وایدئولوژیک وبیشترین اختلافات سیاسی نظری را طی کردند وبا ریزش وسیع نیرو ها وتحمل انشعاب های مختلف مواجه گشتند . این درست است که جریانات چپ طیفی از گرایشات را شامل می شدند وبخصوص در برخورد با حکومت اسلامی مواضع یکسانی نداشتند وبه هیچ وجه بخصوص در حوزه سیاست نباید به یکسان مورد قضاوت قرارگیرند ، ولی جریان تحولات آنچنان گسترده وعمیق بود که همه جریانات چپ رادربحرانی همه جانبه فرو برد.

برگردیم به بحث سازمان . واقعیت این است که درف ضای سیاسی چند ساله قبل از انقلاب دو سازمان چریکی ، فدائیان خلق ومجاهدین خلق ، بودند که بمثابه جدی ترین جریان های سیاسی درمقابل دیکتاتوری فردی شاه مطرح بودند . این دو سازمان در جریان مبارزات چریکی تلفات سنگینی داده بودند وازحمایت بالا وگسترده ای در بین ناراضیان بویژه در سطح دانشگاه ها وروشنفکران وجوانان برخورداربودند . به همین دلیل بی جهت نبود که با انقلاب بهمن ماه جمعیت قابل ملاحظه ای از نیروها به حمایت از این دو سازمان سیاسی برخاستند . این دو نیرو درتحولات نقش داشتند وونیرو های تحت رهبری خمینی با وجود گسترد گی پایه اجتماعی اش نمی توانست آنها را نادیده بگیرد .

اما درنگاه رو در رو به گذشته ، تا آنجا که به سازمان چریک های فدائی بر می گردد واقعا ازسازما نی لنینی – چریکی که در پی هشت سال فعالیت همه بنیان گذاران اولیه وکادرهای اصلی اش راازدست می هد ودرآستانه انقلابی غیرمنتظره تا آستانه نابودی سوق پیدا کرده است چه می توان انتظارداشت ؟ سازمانی که درپی انقلاب ۵۷ بدل به بزرکترین وپرنفوذ ترین سازمان چپ ایران می شود بدون آنکه از بنیاد های فکری روشنی برخوردار باشد ، بی آنکه دارای برنامه سیاسی ایجابی ونقشه راهی باشد ؛ بدون آنکه از یک رهبری سیاسی نسبتا منسجم وکارکشته ومجربی برخوردارباشد . اینجا دیگرتجربه درخانه های تیمی ومشارکت دردرگیری های مسلحانه یا مقاومت زیرشلاق های ساواک ونظایر آن به تنهائی کارساز نیست . رهبری سازمان در واقع بر عهده جمعی از چریک های باقیمانده فاقد تجربه سیاسی و سواد لازم از یکسو وجمعی از زندانیان سیاسی سابق که کم سوادی وکم تجربگی در کارسیاسی درمقیاس اجتماعی ازجمله مشخصه های آنها بود ، محول شده بود . از این جمع ناهمگون فاقد نقشه سیاسی برای هدایت سیاسی جامعه ای سرشار از تحول وتناقض ، چه چیزی جز عمدتا دنباله روی وافتاد ن درپی حوادث می توان انتظارداشت .

می گفتیم وکم نیستد دوستانی که کماکان می گویند انشعابات سازمان اجتناب پذیربوده اند . واقعا چرا وبه چه دلیل ؟ اگر آرزو ها ی نیکمان را به کناری نهیم و از اشتباهات فرعی که اینجا وآنجا توسط فعالین همه طرف های انشعاب ها صورت گرفته بوده اند صرفنظرکنیم وبدون حاشیه پردازی به پرسش ها ی اصلی بپردازیم آیا بازبدین نتیجه گیری می رسیم ؟ بحث ما نه در باره یک سازمان خیالی بلکه سازمانی مشخص وچگونگی حیات سیاسی – تشکیلاتی – وایدئولوژیک آن دریک برهه زمانی مشخص است . سازمانی با مشخصه های اصلی پیشگفته ، که ناخواسته ازسازمانی کوچک وزیرزمینی به سازمانی بزرگ وعلنی در یک شرایط سیاسی بس پرتحول وپرتناقض فرا روئیده است . دراین سازمان درک درست وجامعی از مقولات مهمی نظیردموکراسی وآزادی فکر واندیشه وفرهنگ تساهل وتعامل وجود ندارد وبه تبع آن موازین دموکراتیک کارجمعی نیزدرمناسبات فی مابین حاکم نیست . در آن مقاطع سا زمان به تدریج در مسیرکار جمعی به گونه ای دموکراتیک گام بر می داشت وسعی در دستیابی به ابزارها وشیوه های تازه کار جمعی بخصوص در برخورد با اختلافات داشت . در این باره بخصوص باید به دستاورد بزرگ سازمان در تصمیم به انتشار نشریه درونی « به پیش » بمنظور طرح نظرات مختلف پیرامون موضوعات مورد اختلاف اشاره داشت . تصمیم به انتشارنشریه « به پیش » از جمله تصمیمات استراتژیک درستی بود که صیانت ازآن می توانست نقش مهمی در چگونگی تحولات سازمان ایفا نماید . اما افسوس از فقدان درایت ودور اندیشی ! به گمان من، فارغ از نقش های مخرب این یا آن فرد ویا تصمیمات غلط رهبری ، باید پذیرفت که مدیریت درست اختلافات و بحرا ن ها و جلوگیری از انشعابات امری ارادی نیست . برای این منظورپیش شرط هائی لازم است . وجود موازین دموکراتیک نهادینه شده در کار جمعی وبازتاب آن در قواعد اساسنامه ای ، نظیر تمهید مکاننیسم های طرح آزادانه نظرات وحضورفراکسیون های نظری وتشکیلاتی ، ازجمله این پیش شرط هاست . علاوه براین ، مدیریت درست اختلافات درگرو وجود رهبری مجرب وکارکشته ای بود . اما همانطور که گفته شد چنین رهبران وکادر هائی در سازمان وجود خارجی نداشتند .

راست این است که بررسی کارشناساانه وبی طرفانه و خالی ازحب وبغض تاریخ تحولات و انشعابات درون جنبش فدائی و تحلیل چند وچون آنان براساس داده های عینی ،کاریست دشوار. به سامان رساندن این کار کماکان در برابر جنبش روشنفکری – مبارزاتی کشور ما قرار دارد. دراین زمینه اسناد زیادی وجود دارند . اسناد و اطلاعات منتشر شده ازسوی ساواک شاه و اسناد وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بخشی ازاین اسناد می باشند . این بخش که در واقع از زمره تاریخ نگاری های دولتی آنهم از نوع دیکتاتوری آن بشمار می روند اگر چه قابل استفاده هستند ولی به دلایل واضح قابل اتکا نیستند . از سوی دیگر کتاب ها ، مصاحبه ها و خاطره نگاری ها ومقالات متعددی هستند که ازسوی جریانات سیاسی مختلف تهیه شده اند . اما این اسناد هم ، تا آنجا که نگارنده این سطورآگاه است ، با وجود ارزش نسبی شان ، نا کافی اند وتا ادا کردن حق مطلب فاصله دارند . چرا که به اشکال مختلف وبا دامنه ای کمابیش متفاوت ، زیرتاثیرموقعیت روز ، دلبستگی ها وتمایلات تهیه کنندگانشان تدوین شده اند . یعنی تا حدودی به قصد اثبات مواضع ازپیش تعیین شده و توجیه پیشاپیش اتفاقات به نگارش درآمده اند. برخی ازآنان آشکارا مهر تاریخ نگاری های « حزبی » برپیشانی دارند . حقیقت این است که پیشبرد یک کار بواقع پژوهشی ، که علاوه برتخصص مستلزم برخورد بیطرفانه وفارغ ازپیشداوری است ونیازمند نگاهی از بیرون ومتناسب با زمان ومکان وشرایط خاص هر دوران ومقطع تاریخی است کاریست بسیار دشوار. با همه این احوال باید به بررسی نقادانه گذشته همت گماشت . هرچند که این بررسی ها ، ازجمله همین بررسی کوتاه ، حاوی نقائص ویکجانبه نگری هائی باشند (۳)

دوم : اختلافات فی مابین در انشعاب ۱۶ آذر ۶۰ کدام ها بودند؟

گفته شد که در سازمان فدائی انشعابات گوناگونی به وقوع پیوسته است. اولین انشعاب درون سازمان به انشعاب جمعی که به نقد مشی چریکی رسیده بودند به دوره قبل از انقلاب ۵۷ یعنی به سال ۵۵ ودرپی ضربات سنگین تیرماه بر می گردد.این گروه ، که به گروه «انشعابیون » از چریک های فدائی خلق معروف شدند ، سپس به حزب توده ایران پیوستند. انشعاب بعدی جدائی « چریک های فدائی خلق »، جمعی که با نام های اشرف دهقانی ومحمد حرمتی پور برپایه طرفداری ازمشی چریکی برمبنای نظرات احمد زاده – پویان شناخته می شدند ، بود . انشعاب سوم انشعاب اقلیت ازاکثریت به سال ۵۹ بود . این انشعاب ازنظر سیاسی وبازتاب بیرونی آن بزرگترین انشعاب در سازمان به شمارمی رود . نقطه محوری مورد اختلاف در این انشعاب وجود ارزیابی های متفاوت ازماهیت حاکمیت جمهوری اسلامی واختلاف بر سر مشی سیاسی سازمان در قبال آن بود . انشعاب بعدی به انشعاب « جناح چپ » بر می گردد . انشعاب پنجم ، انشعاب ۱۶ آذرسا ل ۶۰ است (۴) . مسئله مرکزی مورد اختلاف در این انشعاب به وجود دو ارزیابی متضاد درباره حزب توده ایران و اتخاذ دو روش متفاوت در قبال این حزب ، ادغام در حزب توده وحدت با آن از یکسو ومخا لفت با این روند از سوی دیگر ، مربوط می شد . دو ارزیابی ودو روش متفاوتی که خود ازاختلاف بر سر یک رشته مسائل تاریخی ونظری نشئت می گرفتند .

واقعیت این است که درجریان این انشعاب ها ، همه طرف ها بر سر مسائل بنیادینی نظیر «کمونیسم » ، «مارکسیسم – لنینیسم » ، خوانش « انقلاب اکتبر» بمثابه انقلابی سوسیالیستی ودوران ساز ونوید دهنده آغاز « دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم » ، دشمنی با « امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا » و بورژازی خواندن « دموکراسی » ودشمنی با « دموکراسی لیبرال » و بیگانگی با اعلامیه جهانی حقوق بشرومبانی آن کمابیش اشتراک نظرداشتند . اما این اشترکات اید ئولوژیک وبنیادین مانع از انشعاب نگردید ند . چرا وبه دلیل ؟ تعمق در این باره خود گویای خیلی مسائل ، ازجمله رابطه ایدئولوژی وسیاست وجایگاه سیاست وبرنامه سیاسی در حیات واقعی این جریانات است .

اما همانطور که گفته شد بحث من بعنوان یکی از دست اندرکاران اصلی انشعاب آذرماه ۶۰ درباره این انشعاب وچند وچون آن است . این انشعاب پس ازانشعاب بزرگ اکثریت – اقلیت ، دومین انشعاب ازلحاظ وسعت وبازتاب بیرونی بود . دراین انشعاب برخلاف انشعاب های قبلی طرف سومی نیزحضور داشت : حزب توده ایران .حضور مستقیم حزب توده درکشاکش های درون سازمان به این انشعاب درمقایسه با انشعاب های دیگر، ویژگی تازه ای می بخشید. حزب توده درمناسبات « کمینترنی » تربیت شده بود وحامل سنت ها ی کمینترن بود و تجربه دیرینه ای در قلع وقمع مخالفین وخفه کردن صدای منتقدین داخلی خود داشت . همه ما حداقل درجریان تحولات بعد از انقلاب، شاهد نحوه برخورد حزب توده باحزب دموکرات کردستان ایران، به هنگام تشدید تقابل های حزب دموکرات با رژیم بودیم ودیدیم که چگونه دبیرکل حزب توده درمیان تعجب همگان اتهام بی پایه ای مبنی بر دریافت ۹ میلیون دلاراز آمریکا واسرائیل از سوی حزب دموکرات را مطرح ساخت و طرفداران ونفوذی های حزب توده در حزب دموکرات را به سوی انشعاب راند . علاوه براین می دانستیم که سیاست نفوذ در سازمان های سیاسی رقیب وجاسوسی ازآنها ازجمله تاکتیک های شناخته شده توده ای هاست. ما از انتشارمخفیانه وتوطئه گرانه اسناد نخستین پلنوم وسیع سازمان در مهر ۵۸ توسط حزب توده وشایعات پیرامون آن آگاه بودیم . همین خصلت ها وروش های حزب توده بود که بازدربرخورد با جریان ۱۶ آذررخ نمود . به این معنی که درهمان گام نخست به همراه رهبری سازمان اکثریت ، درمیان تعجب همگان جریان انشعابی از اکثریت را « جریانی مشکوک » و « گروهی توطئه گر » خواندند وبنام گروه« کشتگر- هلیل رودی » نامگذاری کردند . آنان درتبلیغات ودر روابط خود چنین القا کردند که منشعبین برخلاف مواضع اعلام شده رسمی شان ، مشکوک هستند ومواضع براندازانه خود را پنهان می دارند وهمسوبا امپریالیسم و در تقابل با حاکمیت جمهوری اسلامی قراردارند . واضح باید گفت که ما در آن مقطع می دیدیم که رهبری حزب توده وطرفداران پر و پا قرص آنان در تشکیلات اکثریت از همان آغاز سعی درتحریک وراندن حکومت بسوی جریان انشعابی ونابود کردن آن دارند . درحالی که آنان ، بویژه رهبری اکثریت ، بخوبی با تک تک کادر های اصلی انشعاب وسازمانگران آن ، چه درجریان فعالیت سیاسی مشترک درسازمان وچه درزندان های ستم شاهی ، ازنزدیک آشنا بودند .

تا آنجا که نگارنده بخاطر دارد در همان مقاطع گزارش هائی درباره اینکه حزب توده درپی شناسائی فعالین ما می باشد بدست رهبری تشکیلات سازمان رسیده بود . درهمین زمینه به یاد دارم که رفقای تشکیلات تبریز ما گزارشی در آن مقاطع به رهبری تشکیلات داده بودند . در همین رابطه سخن ازوجود موارد ی مشکوک در تشکیلات اصفهان نیزمی رفت . اینکه چرا با وجود شناخت کافی وازنزدیک با تک تک کادر ها وگردانندگان جریا ن انشعابی، جریان ۱۶ آذر را چنین نامگذاری کردند وحول آن کارزاری تبلیغاتی سازمان دادند؛ واینکه چرا برخی از کادرهای معترض این شیوه ها در رهبری اکثریت اعتراضات خود را علنی نکردند ، در این بحث جای فرعی دارد . فقط همین جا بد نیست اشاره کنم که این تبلیغات تا آنجا که به رهبری جریان ۱۶ آذر وکادر های آن برمی گشت نه تنها سبب هیچ گسستی نشد بلکه چه بسا موجب فشردگی بیشترصفوف رهبری انشعاب هم شد . به گمان من بیشترین فشارشاید متوجه زنده یاد منوچهرشفیعی (هلیل رودی) بود که آن هم در نتیجه هم قابلیت های بالای وی و هم برخورد سنجیده سا یر اعضا رهبری وتشکیلات تا حدودی کاهش می یافت . اما رهبری جریان ۱۶ آذر که انتظارچنین برخوردی را نداشت چه به قصد تامین امنیت تشکیلات در مقابل رژِیم و چه با هدف نشان دادن اینکه چنین نیست که مواضع واقعی خود را پنهان کرده باشد ، در برخورد سیاسی با حاکمیت بیش از پیش به مواضع راست درغلطید . یعنی بر این اصرار کرد که ما نیز«اکثریتی » هستیم ، به این معنی که « اقلیتی » نیستیم ودر برابر حاکمیت قرارنداریم ! بی جهت نبود که جریان انشعابی ما در نام گذاری خویش از پسوند « اکثریت » دست نکشید وبرای تمایزخود از جریان غالب طرفداروحدت با حزب توده ، کلمه اکثریت را در پرانتزی بدنبا ل اسم خود آورد . دراین باره ها بیانیه طویل انشعاب که تحت عنوان « درراه تدارک نخستین کنگره سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت ) با انحلال طلبی مبارزه کنیم، از وحدت اصولی دفاع نمائیم » گویای مسئله است .

اما برگردیم به چند وچون بروز اختلافات. انشعاب ۱۶ آذردرپی بروز کدام اختلافات اتفاق افتاد ؟ سابقه تاریخی این اختلافات به چه قرار بود؟ نحوه برخورد دوطرف بااختلافات چگونه بود ؟ رهبری حزب توده چه نقشی دراین میان ایفا می کرد ؟ رهبری جریان ۱۶ آذر مرکب ازچه کسا نی بود ؟ آیا انشعاب ناگزیربود ؟ بالاخره حاصل انشعاب چه شد وطرفین انشعاب به چه سرنوشتی دچارشدند

همانطور که گفته شد موضوع محوری مورداختلاف درسازمان که به این انشعاب منجرشد ، و از بیانیه انشعاب نیز بر می آید ، اختلاف برسرحزب توده ایران و وحدت یا عدم وحدت با آن بود. این اختلاف آشکارا از مقطع انتشارمقاله « درباره مرزبندی درجنبش کمونیستی ووظایف ما » منتشره درشماره ۹۷ نشریه کار ، ارگان مرکزی سازمان ، بود که سرباز کرد ومنشا شکل گیری مشاجراتی در سطح رهبری وتشکیلات گردید . تصمیمات پلنوم های اسفند سال ۵۹ و مرداد سال ۶۰ کمیته مرکزی سازمان به مباحث اِن مقاله به نفع وحدت بی چون وچرا با حزب توده جهت روشن تری بخشیدند . بدین ترتیب بود که مقدمات صف آرائی حول وحدت یا عدم وحدت باحزب توده فراهم گردید . بتدریج طرفداران وحدت در یک سوومخا لفین وحدت درسوی دیگر قرارگرفتند . اینکه چگونه شد اکثریت قاطع کمیته مرکزی وقت سازمان ، جزیک عضواصلی ( زنده یاد هبت اله معینی ) ویک عضو مشاور(علی کشتگر) به حقانیت حزب توده درتمامی وجوه اصلی رسیدند خود معما ئی است کماکان قابل تعمق . اگر چه نا گفته پیداست که دربین همان اکثریت رهبری هم می توانست پیرامون این یا آن مسئله فرعی مربوط به حزب توده تفاوت هائی وجود داشته باشد . اما حقیقت این است که درآن زمان ومکان ودرآن فضا هیچیک از این تفاوت ها جنبه علنی پیدا نکردند . چسبند گی میان این دوستان وتوهم نسبت به قدرت حزب توده آنچنان نیرومند بود که جائی برای ابراز مخالفت علنی آنانی که درجلسات در بسته یا دربحث های دو و سه نفره پرسش هائی را پیش می کشیدند نمی گذاشت .

درآن مقاطع همه گزارشات به تشکیلات نشان ازآن داشت که تمامی اعضای هیئت سیاسی کمیته مرکزی به این نتیجه رسیده اند که حزب توده بمثابه حزبی طراز نوین ازهرگونه ضعف وانتقادی مبرا است . تبلیغ می شد که همه انتقادات تا کنونی نسبت به گذشته وتاریخچه حزب توده ، واهی وبی پایه بوده اند . می گفتند که اینها همگی تبلیغاتی هستند که از سوی دشمنان طبقه کارگر ایران و دشمنان کمونیست ها ، از سوی دشمنان سوسیالیسم ، ازطرف ایادی امپریالیسم وسرمایه داران وابسته بدانان تبلیغ ورواج داده شده اند . اما همه می دانستند که اسا سا تاسیس سازمان چریک های فدائی خلق ازجمله در پی نقد مواضع وپراتیک حزب توده از سوی بنیان گذاران اولیه سازمان بود که صورت گرفت . درپاسخ مطرح می کردند که اساسا تاسیس سازمان فدائی درمفهوم جدائی از حزب توده و راه ورسم آن ، انحرافی درجنبش کمونیستی ایران بوده است ! و بدنبال آن ، لزوم تصحیح این انحراف ازطریق بازگشت بسوی حرب توده را نتیجه گیری می کردند !

رهبری سازمان با تکیه بر اهرم های تشکیلاتی تا آنجا که می توانست به تبلیغ وترویج وپیشبرد چنین مواضعی در سطح تشکیلات اقدام می کرد . اکثریت رهبری آشکاراازطریق هماهنگی با مسئولین حزب توده در سطوح مختلف تشکیلات ، تا آنجا که می توانست ومقاومتی در برابرخویش نمی دید ، فشاربه مخا لفین حزب توده دردرون سازمان را افزایش می داد . این ها حقا یقی هستند که من به عنوان یکی از اعضای هیئت اجرائیه کمیته ایالتی استان اصفهان و به عنوان یکی از دوتن مسئولینی که بطور مرتب در جلسات حدودا ماهانه در تهران ، که با حضور تعدادی از مسئولین تشکیلا ت استان ها تحت نظر یکی از اعضای هیئت سیاسی ک م تشکیل می شد ،شرکت می کردم شاهد بودم . ما ازطریق گزارشی که از سوی یک عضو هیئت سیاسی ، دوستمان بهمن میرموید ، منتقل می شد درجریان آخرین بحث های هیئت سیاسی سازمان قرار می گرفتیم و این بحث ها را به رهبری ایالت وتشکیلات تحت مسئولیت خود منتقل می کردیم . این مباحث به روشنی نشان می داد که مواضع رهبری سازمان چگونه گام به گام وبدون ارائه هیچ استدلال قانع کننده ای بسوی پذیرش تام وتمام مواضع حزب توده تغییرمی کند . در باب اهمیت ودرستی تئوری راه رشد غیر سرمایه داری سخن گفته می شد واینکه مطالعه کتاب ها ومقاله های اولیانوفسکی در این باره در دستور کار هیئت سیاسی قرار گرفته شده است و... ! بیاد دارم که درآن مقاطع درتناقضی عجیب گرفتارآمده بودم . ازیکسودر بحث ها ونتیجه گیری های هیئت سیاسی هیچ استدلال قانع کننده ای دیده نمی شد ونسبت بدان ها وروند سمت گیری سازمان بسمت حزب توده موضع مخالف داشتم . واز سوی دیگربنا بروظیفه تشکیلاتی باید این بحث ها را به تشکیلات منتقل می کردم . شاه بیت همه « استدلال » ها ی دوستان هیئت سیاسی عبارت بود ازوچود ناتوانی وکم تجربگی وکم سوادی وبی سوادی درسازمان و انباشت « تجربه » و«دانش وسواد » در سوی رهبری حزب توده ! تا آنجا که من در آن مقاطع می فهمیدم این دوستان از واقعیت ناتوانی ها وکم تجربگی ها وکم سوادی های خود در امررهبری سیاسی و اداره سازمان ، به حقانیت حزب توده وپذیرش رهبری آن رسیده بودند ! درهمین زمینه بد نیست به نوارضبط صوتی اشاره شود که حاوی صحبتهای فرخ نگهدارو جمشید طاهری درپائیز ۶۰ ، قبل از انشعاب ، در توجیه ادغام سازمان در حزب توده بود . لب کلام این نوارکه بمنظور کوبیدن نظرات مخالفین وحدت با حزب توده بود و در سطوحی از تشکیلات پخش شد این بود که درشرایطی که انبوهی از آکادمسین ها ودانشمندان شوروی روی همه مسائل جهانی کار می کنند ونظریه ورا ه حل ارائه می دهند دیگراین گونه پافشاری ها برارائه نظروتحلیل مستقل چه معنی ای دارد !

درمقابل این گرایش مسلط در رهبری سازمان ، گرایش مخا لفین حزب توده و وحدت با آن قرارداشت . در همین ابتدا نباید ناگفته گذاشت که ما مخالفین وحدت با حزب توده تجربه برخورد های غلط واز موضع قدرت رهبری سازمان را با جریان « اقلیت » ونیزاخراج فعالین « جناح چپ » را پیش روی داشتیم . ما نیک می دانستیم که رهبران اصلی اکثریت آنجا که کار به اختلاف نظر جدی برسد هیچ مقاومتی را از سوی مخالفین تحمل نمی کنند . بخصوص این بارکه پای حزب توده ورهبری آن نیزدرمیان بود . مخالفین وحدت ضمن قاطعیت در مخالفت با حزب توده ، اما یکدست نبودند. مخالفت ما بیشتر جنبه سلبی داشت تا ایجابی . تمرکزدراساس به تاریخ وگذشته حزب توده، به عدم استقلال این حزب و تبعیت این حزب ازشوروی ها ، به درک انحرافی حزب توده از انترناسیونالیسم پرولتری وپایمال کردن منافع ملی ، به روانشناسی منفی جامعه وفعالین سیاسی نسبت به آن برمی گشت. مواضع بنیان گذاران اولیه سازمان دراین زمینه ، بخصوص بیژن جزنی ، تکیه گاه مستحکمی درمخالفت با ادغام سازمان در حزب توده بشمار می رفت . استقلال از قطب های جنبش جهانی کمونیستی ورزمندگی جای خاص وکلیدی ای در مواضع واندیشه های بنیان گذاران سازمان داشت . مخا لفین ضمن مخالفت قاطع با وحدت سازمان با حزب توده اما مخالفت خود را مصلحت طلبانه به شکل طرفداری از وحدت اصولی، براساس توافق حول برنامه واساسنامه وازطریق فراخواندن کنگره سازمانی فورموله می کردند . ما بدون آنکه درک روشنی ازدموکراسی وموازین دموکراتیک کارحزبی داشته باشیم به درستی می گفتیم حل این اختلاف از طریق بحث ومراجعه به آرای تشکیلات می گذرد .

ازسوی دیگر مابین دوطرف این انشعاب نیز همچون انشعابات دیگر ، درکناراختلافات ، اشتراکات فراوانی بخصوص در حوزه مسائل عام ایدئولوژیک وجود داشت . بدین معنی که هر دو گرایش این بار نیز هویت خود را با کمونیسم و مارکسیسم – لنینیسم تعریف می کردند ، انقلاب اکتبر به رهبری حزب بلشویک را انقلابی سوسیالیستی ارزیابی می کردند ، ازدیکتاتوری پرولتاریا طرفداری می کردند ، نظام شوروی را نظامی سوسیالیستی تلقی می کردند وخود را درجبهه اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود ودر تقابل با اردوگاه سرمایه داری می دیدند . هردو طرف اساس اسناد سه کنفرانس بین المللی جنبش جهانی کمونیستی ، اسناد کنفرانس های سال های ۵۷ و۶۰ و۶۷ ، را می پذیرفتند . به همین ترتیب مطابق همین اسناد دوران معاصر رادوران گذارازسرمایه داری به سوسیالیسم تعریف می نمودند وطبقه کارگرجهانی را نیروی رهبری کننده این تحول می شناختند و طبقه کارگر پیروزمند جهانی رادرنوک پیکان روند های جهانی ارزیابی می کردند . یا هردو طرف به یکسان مواضع ضد امپریالیستی و ضد غربی داشتند وبه یکسان شعارمرگ برامپریالیسم جهانی بسرکردگی امپریالیسم آمریکا رادرسرلوحه شعارها یشان قرارمی دادند. دموکراسی برای هردوگرایش به صفت بورژوائی مفهوم می یافت واعلامیه جهانی حقوق بشر نیز به تبع آن باری بورژوائی داشت وهیچ جائی دراندیشه وادبیات آنها نداشت.

این نحوه نگرش دراساس یکسان به مسائل کلان تئوریک – سیاسی بازتاب خود را درارزیابی بازدراساس یکسان نسبت به حکومت اسلامی و اتخاذ خط مشی سیاسی در قبال حکومت نشان می داد . یعنی هردوطرف رژیم را ضد امپریالیستی ومترقی می دانستند . دراین کادرجریان اکثریت همچون حزب توده رژِیم ج ا را درمسیرراه رشد غیرسرمایه داری ، با سمت گیری سوسیالیستی ، ارزیابی می کرد . جریان ۱۶ آذر رژیم جمهوری اسلامی را درکادر سرمایه داری ولی درمسیر ترقی اجتماعی تحلیل می کرد . اولی همچون حزب توده ازخط مشی سیاسی اتحاد وانتقاد پیروی می کرد ودومی ازخط مشی اتحاد ومبارزه . به عبارت دیگر درمواضع سیاسی جریان ۱۶ آذرثقل انتقاد قوی تربود و وزن اتحاد ضعیف تر . درچنین کادری بود که تفاوت ها ی دیگری بین دوگرایش به چشم می خورد ودرادبیات سیاسی آنان بازتاب می یافت : به عنوان مثال جریان اکثریت همچون حزب توده هیچ نگاه انتقادی نسبت به مناسبات نابرابرمیان احزاب کمونیست وسلطه رهبری حزب کمونیست شوروی بمثابه برادر بزرکترنداشت ولی جریان ۱۶ آذر نسبت به نابرابری این مناسبات انتقاد داشت وبا نگاهی انتقادی نسبت به رابطه حزب توده با حزب ودولت شوروی می نگریست . ما دراین زمینه به دیدگاه های بنیان گذاران جنبش فدائی بویژه بیژن جزنی تکیه می کردیم . یا اگراکثریت همچون حزب توده مدافع سفت وسخت تزاولیانوفسکی در زمینه راه رشد غیرسرمایه داری بود اما جریان ۱۶ آذرضمن نقد راه رشد غیرسرمایه داری از تزراه رشد وترقی اجتماعی ، که آکادمسین هائی نظیرپونوماریوف آنرا تئوریزه کرده بودند طرفداری می کرد. فرق دیگردر زمینه برخورد اطلاعاتی با حکومت اسلامی بود . بدین معنی که جریان غالب دررهبری اکثریت نسبت به همکاری اطلاعاتی حزب توده بارژیم برخورد انتقادی نداشت . درحالیکه جریان ۱۶ آذردراین باره نیزبا حزب توده مرزبندی داشت وبه سیاست ها ورفتار حرب توده با نگاه انتقادی برخورد می کرد . نمی توان فراموش کرد که چگونه هیئت سیاسی وقت اکثریت بعدا در پاسخ به درخواست لاجوردی دادستان انقلاب مبنی برمراجعه زنده یاد رضا غبرائی ( منصور ) ، صاحب امتیازنشریه کار اکثریت ، به داستانی انقلاب اسلامی پاسخ مثبت داد . درپی این تصمیم بود که بنا براطلاعاتی که بعدا منتشر شد منصور با وجود مخالفت خود اما تصمیم هیئت سیاسی اکثریت را اجرا کرد . او در پی معرفی ، بازداشت شد وبعدا به جوخه اعدام سپرده شد .

سوم : روش های غلط دربرخورد با اختلافات ووقوع انشعاب

متاسفانه در هنگامه بالا گرفتن اختلافات، همان‌طور که در انشعاب های قبلی نیز بارز بود، فضای بحث و گفتگوی دوستانه دموکراتیک که در میان ما چپ های لنینی همواره ضعیف بود، جایش را به جدل های بیهوده واتهام های بی پایه داد. به‌جای فورموله کردن اشتراکات و افتراقات و چاره جوئی برای حل درست اختلافات، همان روش‌های مرسوم گذشته به‌کار گرفته شد. انشعابی دیگر در سازمان اتفاق افتاد. گویا که سرنوشت محتوم ما، به‌مثابه فعالینی که نه در کشوری دموکراتیک و در متن مناسباتی دموکراتیک رشد و پرورش یافته بودیم و نه درک صحیحی از دموکراسی واهمیت آزادی های سیاسی و مدنی داشتیم، پیش گرفتن راه جدائی در پی بروز هر اختلاف نسبتا جدی بوده‌است. ما همگی زیر سلطه دیکتاتوری شاه و زیر تیغ شلاق و شکنجه ساواک ودر مکتب فعالیت زیرزمینی رشد و پرورش یافته بودیم؛ لنینیست بودیم و اراده گرا، و مدافع رفتاری سانترالیزه در قبال جامعه، سیاست و تشکیلات. همگی با وجود تفاوت هایمان اما در سازمانی مسئولیت داشتیم که در پی ۸ سال فعالیت زیرزمینی ، درپی انقلاب بهمن ماه ، ناخواسته به وسط صحنه سیاسی پرتلاطمی پرتاب شده بود وفعالیت علنی پیشه کرده بود. درچنین تشکیلات فاقد نقشه وبرنامه سیاسی وتشکیلاتی ، بطور طبیعی راه برای بروز انواع واقسام خطا ها واشتباهات فکری وسیاسی وتشکیلاتی همواراست .

بدون تردید درآستانه انشعاب ۱۶ آذر ۶۰ دوصف کاملا متمایزدربرابرهم قرارگرفته بودند . هسته اصلی سازمان درواقع دوشقه شده بود. این شقه ها بتدریج ودرجریان عمل بگونه ای اعلام نشده بروز تشکیلاتی ، بصورت دو فراکسیون ، پیدا کرده بودند.

در توضیح بیشتر باید گفت که رهبری یک طرف در دستان هیئت سیاسی و اکثریت قاطع کمیته مرکزی سازمان و کادر های مورد اعتماد آنان در کمیسیون های مرکزی و رهبری استان‌ها بود. رهبری طرف مقابل دردست یک عضو ویک عضومشاور ک م درهماهنگی با همفکران خود دربرخی کمیسیون ها بویژه دوکمسیون اقتصاد وکمیسیون آموزش وترجمه ونیز رهبری های چند استان بود. درآن مقاطع ودر پی بحرانی تر شدن اوضاع مذاکراتی بین رهبری های دوطرف که حداقل دریک مورد با حضور کیانوری توام بود نیزانجام گرفت . اینکه چرا کیانوری یا همفکران او درهیئت سیاسی فکر می کردند حضور او در گفتگو ها می تواند در جلوگیری از انشعاب مفید باشد بر من نا روشن است . چون همگی ، شاید جز شخص کیانوری ، نیک می دانستند که رهبری حزب توده وبخصوص دبیر کل آن ذره ای اعتبارنزد مخالفین وحدت با حزب توده ندارند . این مذاکرات هما نطورکه قابل پیش بینی بود به جائی نرسید ونمی توانست هم برسد . تا آنجا که به رهبری سازمان مربوط می شد ، رهبری با بی توجهی تقریبا مطلق به مخالفت ها ، کارخود پیش می برد وباتکیه براهرم های تشکیلاتی هرجا که می توانست با شیوه های مختلف درجهت حذف صدای مخالفین وبه حاشیه راندن آنان تلاش می کرد . این دوستان به اتکا ی حمایت بی دریغ رهبری حزب توده وبویژه شخص کیانوری ، قدرت مخالفین خود را بسیار ضعیف تصور می کردند . چه بسا آنان فکر می کردند که یک بخش از مخالفین بالاجبار به دنبال جریان اصلی کشیده می شوند ، یک بخش دیگریحتمل منفعل می شوند وتنها اقلیت کوچکی با ثقل بالای « روشنفکری » وفاقد قدرت سازماندهی وتشکیلاتی ، باقی خواهند ماند . هیئت سیاسی ک م ، درواقع همه کاره رهبری بود ولی نه درمقام رهبری کل تشکیلات بلکه رهبری بخشی ازتشکیلات ازطریق نادیده انگاشتن بخش دیگرتشکیلات ! دراین باره نمونه ها وفاکت بی شماربودند. راقم این سطورمستقیما در حوزه مسئولیتم در استان اصفهان نمونه های زیادی را شاهد بوده ام. در سوی مخالفین حزب توده ، بحث وگفتگو ها ونزدیکی های فکری به تدریج راه را بر شکل دهی مناسبات فراکسیونی گشود . اما در سازمان تشکیل فراکسیون امری غیر تشکیلاتی شناخته می شد ، مذموم بود وبه رسمیت شناخته نمی شد . چنین بود که در غیاب امکان توزیع نظرات مخالفین در سازمان ، بتدریج جزواتی در سطح تشکیلات از سوی مخالفین بشکل مخفیانه توزیع شد ومباحثات حول آنان انجام می گرفت . در ادامه چنین روند ها وگفتگوها وتبادل نظرها پیرامون مسئله « چه باید بکنیم ؟ » بود که فراکسیون مخفی درون تشکیلاتی هردم بزرگ تر وگسترده ترگشت .

درباره زمان دقیق شکل گیری فراکسیون جریان ۱۶ آذر اطلاعات من چندان دقیق نیست ، به این دلیل که من درجریان شکل گیری آغازین آن نبودم . من با وجود آنکه موضع قاطعی در مقابل حزب توده وسیاست وحدت سازمان با حزب توده داشتم اما تنها حدود شهریور- مهرسال ۶۰ بود که اساسا از وجود فراکسیون آگاه شدم و بدان پیوستم . درواقع مناسبات فراکسیونی در سطح تشکیلات از مدت ها قبل و نطفه های آن حداقل در پی پلنوم اسفند ۵۹ در سازمان شکل گرفته بود . یعنی هنگامی که پلنوم اسفند 59 تشکیل شد وروند نزدیکی ومقدمات نظری انحلال سازمان در حزب توده شتاب تازه گرفت . تعطیلی انتشار نشریه «به پیش » ، که ظاهرا بنظر می رسد بنا بر توصیه دبیر کل حزب توده صورت گرفته بود ، عملا به مفهوم اعلام جنگ آشکاراکثریت رهبری سازمان به مخالفین نظری خویش بود . طرفداران حزب توده در سازمان که در عمل از طریق نشریه مرکزی (کار) مواضع خویش را علنا مطرح وپیش می بردند با تصمیم به بستن نشریه درونی سازمان در واقع دو راه در مقابل مخالفین گذاشتند: تسلیم به مواضع آنان یا توزیع مخفیانه مواضع شان در سطح تشکیلات . ناگفته نگذارم در همان مقاطع در تشکیلات گیلان سازمان جمع وسیعی از تشکیلات به همراه زنده یاد غلام رضا زبردست (با اسامی نادر وسپس جلال) – عضوهیئت اجرائیه کمیته ایالتی – در مخالفت با سیاست رهبری تصمیم به انشعاب از سازمان گرفتند . نادر وهمفکرانش با انتشاراعلامیه ای انشعاب خود از سازمان را اعلام کردند . این دوستان دربرخی استان های دیگرنیزارتباط هائی با بخشی از همفکران خود برقرار کرده بودند . نادر وهمفکرانش که ظاهرا در صدد ارتباط با جریان انشعابی موسوم به جناح چپ برآمده بودند با اطلاع از وجود جریان جدی مخالف وحدت با حزب توده در سطح رهبری سازمان روش کارخویش را تغییر دادند . به این معنی که آنها نیز درارتباط با جریان فراکسیون مخالف وحدت با حزب توده قرار گرفتند وحرکت خود را با آن هماهنگ نمودند (۵) .

بهررو نظر به قطعی بودن انشعاب ، مخالفین در صدد تدارک امکانات برای فعالیت در شرایط پس ازانشعاب بگونه ای سازمان یافته برآمده بودند . به طریقی که در پی تصمیم به اعلام جدائی هر دو طرف از آمادگی های لازم برای کارسیاسی سازمان یافته مستقل برخوردار بودند . تکلیف طرفداران حزب توده که به دلیل تسلط بر رهبری ودراختیار داشتن اکثریت تشکیلات وامکانات روشن بود وبا مشکلی مواجه نبودند. در سوی مخالفین حزب توده نیزهمه مسائل نظیرتدوین بیانیه انشعاب ، تمهید نهاد رهبری ، چا پخانه وانتشار نشریه مرکزی ، ونحوه مدیریت تشکیلات در اصلی ترین زمینه ها تدارک دیده شده بود . ازلحاظ کمی در آن مقطع برآورد ها بدین ترتیب بود که حدود ۲۰ درصد تشکیلات با جریان ۱۶ آذر و حدود ۸۰ درصد با طرفداران حزب توده می باشند . البته این نسبت در استان های مختلف متفاوت بود. به عنوان مثال اکثریت بسیاربزرگ تشکیلات تهران با جریان اکثریت بود. در حالیکه در استان های اصفهان وخوزستان ولرستان وگیلان وضع متفاوت بود . در اصفهان وخوزستان اکثریت اعضای کمیته ایالتی با جریان انشعابی بودند . بنا برارزیابی های آن مقطع حدود ۶۰- ۷۰ درصد تشکیلات استان اصفهان وبیش از ۵۰ درصد استان خوزستان وحدود ۳۰ درصد تشکیلات گیلان با انشعابیون همراه شدند .

رهبری دو طرف به هنگام انشعاب به قرار زیربود:

کمیته مرکزی بخش اکثریت، شامل عضو و عضو مشاور، عبارت بود از : فرخ نگهدار- فرج کاظمی – جمشید طاهری پور- مجید عبدالرحیم پور - بهمن میرموید – رضا غبرائی - نقی حمیدیان – علی توسلی – مهدی فتاپور- علی رضا اکبری شاندیز- بهروز خلیق – اصغر سلطان آبادی – اکبر دوستدار صنایع - بهزاد کریمی - اسفندیار کریمی – اصغر جیلو – مازیار کاکوند – رحیم اسدالهی

اما کمیته مرکزی بخش جریان ۱۶ آذر بتدریج تکمیل گشت . ترکیب اعضا کمیته مرکزی که همگی در اولین پلنوم کمیته مرکزی جریان ۱۶ آذر شرکت کردند عبارت بود از : هبت اله معینی، علی کشتگر، هبت اله غفاری، اکبر میرجانی، بهروز سلیمانی، محمد اعظمی، علی اکبر سیفی، ناصر رحیم‌خانی، فیروزقریشی، منوچهرشفیعی، علی‌رضا هادی‌طلب ، غلامرضا زبردست ، مهرداد پاکزاد. این ترکیب بعدا و طی مراحل مختلف با پیوستن رضا اکرمی، نادر عصاره، ایرج نیری، بیژن شیروانی، مسعودانصاری، فرهادنعمانی، ستارکیانی ، منصور خاکسار، ناصرکاخساز و نسیم خاکسار به عنوان اعضا و مشاورین گسترش یافت. هماهنگی امور رهبری فراکسیون، از ماه ها قبل از اعلام انشعاب، توسط یک جمع چهار نفره مرکب از هبت‌اله معینی، علی کشتگر، هبت‌اله غفاری و اکبر میرجانی صورت می گرفت. (۶)

اکبرسیف ۲۷ ژوئن ۲۰۲۲
___________________________________-

(۱) درباره چگونگی تاسیس سازمان چریک های فدائی خلق ایران مطالب زیادی منتشرشده است وقصد من تکرار آن مطالب در اینجا نیست . فقط بد نیست اشاره شود که اتخاذ مشی مبارزه مسلحانه در مبارزه علیه دیکتاتوری شاه از پیش زمینه های قبلی ای برخوردار است . مشی مبارزه مسلحانه بر علیه رژیم وچگونگی پیشبرد آن در ایران از جمله پرسش های اصلی ای بود که طی دهه چهل ذهن بخش بزرگی ازمبارزین جوان سرخورد ه از حزب توده ایران وجبهه ملی ایران رادرشرایط استقراردیکتاتوری فردی شاه بخود مشغول داشته بود . آنان می دیند که چگونه پایه های دیکتاتوری فردی شاه در پی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و برکناری دولت قانونی دکتر محمد مصدق روبه تحکیم گذاشته است ورژیم حاکم درایران ضمن سرکوب وقلع وقمع مخالفین سیاسی خویش آشکارا به تقض آشکار قانون اساسی مشروطیت می پردازد . سایه شکست به شدت بر جامعه سیاسی ومبارزاتی ایران سنگینی می کرد . درهمین دوره هاست که درسطح جهان ومنطقه تحولات تازه ای آغازو رو به رشد گذاشته بود . از جمله این تحولات می توان به پیروزی انقلاب کوبا ، انقلاب الجزایر، اوج گیری مبارزات فلسطین ها ، جنگ ویتنام ، مه ۶۸ فرانسه ، رشد سراسری مبارزات چریکی بویژه در آمریکای لاتین و...اشاره داشت . درجنبش جهانی کمونیستی موجی جدید در مبارزه علیه احزاب چپ سنتی ، نظیر حزب توده در ایران ، ازموضع استقلال علیه قطب های جهانی ونقد مناسبات نا برابر میان آنان ، در پایبندی به منافع ملی واتخاذ اشکال نوین ورادیکال مبارزاتی آغازگشته بود . اندیشه مبارزه مسلحانه برعلیه دیکتاتوری شاه در همین دوره ها بود که دربین نسل تازه ای از مبارزین ایرانی مطرح گشت . یکی از گروه های اصلی پیشگام در این زمینه گروه موسوم به گروه جزنی – ضیا ظریفی بود . این گروه اگر چه در پی یورش ساواک در سال 46 ضربه خورد ودر پی دستگیری رهبرانش کارش نیمه تمام ماند اما بخشی از آن لو نرفت وحفظ شد . این بخش که صفائی فراهانی وحمید اشرف وحسن پور از چهره های اصلی آن بودند بعدا توانست خود را تجیدید سازماندهی کند ودر پی رابطه با گروه احمدزاده – پویان مذاکرات میان دو گروه آغازگردد . درپی رخداد سیاهکل وچند عمل مسلحانه دیگر وبه نتیجه رسیدن مذاکرات بین این دوگروه بود که بالاخره ادغام قطعی دو گروه تحقق یافت و سازمان چریک های فدائی خلق ایران تشکیل گردید .

(۲) در باره ترورهای درون سازمانی کمترسخن گفته شده است . دراین باره دوستمان حیدرتبریزی درگفت وگویی مبسوط با دوست عزیز پرویزقلیچ خانی درنشریه « آرش» ، که در« شب نامه – مجله سیاسی خبری گفتگوهای زندان » باز نشرشده است ، درپاسخ به پرسش در باره تصفیه های درون سازمان می گوید « ازنظرمن این تصفیه های سازمانی کاملا محکوم است » . اواضافه می کند « تصفیه های سازمانی حقیقتی تلخ ودردناک است وهمواره باید آن را بخاطر داشت تا دیگربار چنین جنایاتی تکرارنشود » . ودر توضیح موضوع به تشریح « شرایط مبارزه چریکی زیر سلطه جهنمی ساواک » واهمیت حیاتی حفظ اطلاعات درتشکیلات چریکی می پردازد . اودر پاسخ به پرسش مربوط به موارد تصفیه فیزیکی در سازمان گفته است «تا جائی که من اطلاع دارم کلا چهارمورد ، تصفیه فیزیکی صورت گرفته است . سه مورد قبل ازسال 54 ویک مورد بعد از ضربات سال 55 ، فکرهم نمی کنم بیش از این بوده باشد .»

(۳) درباره راقم این سطور نا گفته نباید گذاشت که من به عنوان یکی از فعالین جنبش جنبش دانشجوئی چپ درایران قبل ازانقلاب ، ضمن طرفداری از جنبش فدائی اما هیچگاه طرفدارسفت وسخت مبارزه چریکی نبود م وبه تبع آن درقبل از انقلاب در رابطه تشکیلاتی با سازمان چریک های فدائی قرار نداشتم . دستگیری های من ، دوبار، در زمان شاه به دلیل مشارکت در سازماندهی اعتراضات واعتصایات دانشجوئی درمحدود ه دانشگاه وخیابان بوده است. طی سا ل های زندان بیشتربه طیف جریانات « سیاسی کار» ، که آن موقع با « مائوئیست » ها یا طرفداران «مائوتسه تونگ اندیشه » شناخته می شدند نزدیک بودم تا جریان چریک های فدائی . من پس از رهائی از زندان شاه درآستانه انقلاب ودر پی رد مشی چریکی از سوی سازمان بود که بهمراه تعدادی از همفکران قدیمی ام بدین جمع بندی رسیدیم که مناسب ترین راه برای تقویت جنبش چپ ایران تقویت سازمان فدائی است . بدین ترتیب بود که به همراه همفکرانم به سازمان فدائی پیوستیم و از طرف رهبری سازمان به اصفهان فرستاده شدم . در جریان این ماموریت سازمانی بود که به اتفاق چند تن دیگر ازکادر های سازمان مسئولیت سازماندهی هواداران گسترده وپراکنده سازمان را در منطقه وسیع استان های اصفهان وفارس وچهارمحال بختیاری برعهده گرفتیم . نحوه برخورد بازوگشوده رهبری سازمان با محفل ما وسازماندهی همه اعضا که حدود ۴۰ نفررا شامل می شدند در سازمان به گونه ای درست ، نشان از ظرفیت بالای رهبری دراوائل انقلاب در جذب کادرها ئی با سابقه متفاوت داشت. چرا که رهبری سازمان بخوبی از مواضع ما درجریان سال های زندان آگاه بود . زنده یاد فرهاد مینوکده ، فیروز قریشی ، علی رضا هادی طلب وعلی اکبرسیفی از جمله چهره های اصلی این محفل بودند .

(۴)واقعیت این است که جریانات مختلف فدائی با وجود برخی نزدیکی ها ووحدت های گاه به گاه اما در مجموع با ریزش نیرو ها وانشعاب های تازه تری رو برو شده اند . درهمین رابطه می توان به نمونه هائی نظیر« سازمان آزادی کار » ، « هسته اقلیت » ، « سازمان چریک های فدائی خلق – برنامه هویت » ، « سازمان چریک های فدائی خلق – شورای عالی » ، « فدائیان کمونیست » که از اقلیت جدا شدند اشاره داشت . در سوی دیگر نیزاگر چه جریا ن ۱۶ آذر و سازمان آزادی کار در جریان کنگره ای به وحدت رسیدند ودر سال ۶۸ سازمان « فدائی» را تاسیس کردند ولی همین سازمان در کنگره دومش با انشعابی تاز ه رو بروگشت . بعدا بخش باقی مانده سازمان « فدائی » و « شورای عالی » با هم درکادر « اتحاد فدائیان خلق » با هم وحدت کردند . به همین ترتیب می توان به شکل گیری حزب چپ ایران « فدائیان خلق » از خلال و حدت میان بخشی از اتحاد فدائیان خلق و بخشی از سازمان اکثریت ، یعنی در متن وقوع دو انشعاب در دو جریان پیشگفته ، اشاره داشت .

(۵)این دوستان دربرخی استان های دیگرنیزارتباط هائی با بخشی از همفکران خود برقرار کرده بودند . درهمان مقطع ما در رهبری تشکیلات اصفهان متوجه وجود روابطی فراکسیونی درارتباط با زنده یاد نادرشدیم .در پی کشف این روابط چهارتن ازرفقای دست اندر کارفراکسیون شناسائی شدند ، مسئولیت قبلی آنها گرفته شد وعضویتشان در سازمان لغو شد . من اما درآن مقطع با وجود اینکه از لحاظ سیاسی – نظری با این رفقا تفاهم داشتم ولی از لحاظ تشکیلاتی برایم حرکت فراکسیونی اصلا قابل پذیرش نبود وتصورش را حتی نمی کردم داستان اختلافات بروز فراکسونی پیدا کرده باشد . در همین رابطه نقش فعالی هم درکشف این مناسبات تشکیلاتی وچگونگی تنبیه تشکیلاتی چهار رفیق نامبرده ایفا کردم .

(۶)ناگفته نباید گذاشت که اکبرمیرجانی تنها درروزاول پلنوم شرکت کرد . ایشان که مسئولیت کمیسون تشکیلات مرکزرابرعهده داشت درپی انتقاداتی که در روز نخست پلنوم به گزارش تشکیلاتی ارائه شده از سوی وی از طرف دو تن از شرکت کنندگان مطرح گشت ، از روز دوم به اعتراض در جلسه شرکت نکرد . او دیگر هیچگاه در ک م حاضرنشد وتا مقطع فرود ضربات بعنوان مسئول کمیسیون کارگری سازمان وتحت نظارت هبت اله معینی درسازمان فعالیت می کرد .

دیدگاه‌ها

سعید

باسلام وعرض خسته نباشید.رفیق سیف انشعابات نتیجه دیدگاه های ممکن درعرصه جامعه ایران بوداما همان هم که درست میگفت براثرساختمان تشکیلاتی غلط بازهم راه به جایی نمی برد.گویی صدایی بوددرتنهایی.قولی مارکس مابایدجامعه راعوض میکردیم نه تفسیر.بااین حال رفیق سیف جای شما وتمام فداییان درحزب چپ خالی است.سبک سنگین کنیدوموثربودن هرکدام ازانشعابات رانشان دهید.رفیق سیف این جمع شدن فداییان درحزب چپ ازجنبه آرزو نیست .فقط همین راه جلوی پنجاه سال مبارزات فداییان قراردارد.فقط حزب چپ است که جواب تمام جانفشانی های فداییان است.به امیددیدارتان درحزب چپ (فداییان خلق)

ی., 03.07.2022 - 09:42 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید