رفتن به محتوای اصلی

سابقه در اردوگاه چپ جهت پیوستن به پروژه امپریالیستی کودتای رنگی

سابقه در اردوگاه چپ جهت پیوستن به پروژه امپریالیستی کودتای رنگی

آغاز سخن

این سادگی محض نباشد، باید بلاهت سیاسی تلقی گردد، اگر قبول نکنیم که پروژه موج سواری رنگی با هدف به راه انداختن یک کودتای رنگی از طریق سوار شدن بر امواج خروشان جنبش های توده ای مردم ایران اخیر بصورت یکی از پروژه های عمده در دستور کار اردوگاه جهان امپریالیستی برای ایران در نظر گرفته نشده است. البته بخش قابل توجهی از نیروهایی که امروز خود را "چپ" تعریف می کنند، خیلی وقت می باشد که با متدولوژی تحلیل تاریخی طبقاتی اقتصادی اجتماعی سوسیالیسم علمی خداحافظی کرده و به پردایم فکری جهانی رقابت و پیکار مابین اردوگاه ساختاری فکری "دموکراتیک"  در چالش برای گذار از نظام های " دیکتاتوری" روی آورده اند.

آنها نظام هایی را که دونالد ترامپ ها، بوریس جانسون ها، لیز تراس ها، آنالنینا برباک ها، کمدین هایی مثل زلنسکی ها ، هنرپیشه گانی مانند رونالد ریگان ها را بر سریر قدرت می آورند،  را مردم سالاری دموکراتیک می نامند. آنها کشورهایی را که از زیر سلطه چندین صد ساله استعماری ققنوس وار سر بیرون آورده و با هزار اشتباه م مشکلات فراوان  صدها میلیون نفر انسان را از فقر و گرسنگی نجات داده  و میزان ضریب رشد اقتصادی آنها به مراتب بالاتر از کشورهای کلان سرمایه داری غربی می باشد ، را در زمره دشمنان مردم و مردم سالاری "دموکراتیک"  قرار می دهند.

در جهانی که قطب بندی سیاسی نظامی امنیتی جهانی را میشود در تلاش همه جانبه غرب امپریالیستی جهت گیرپاچ کردن، به گل نشاندن، جلوگیری و ممانعت از رشد اقتصادی اردوگاه شرق شامل "چین، روسیه، هند و غیره" می باشد، تا اینکه نگذارند تا سرکردگی اقتصادی ، علمی و تکنولوژیک جهانی از قطب اول غرب به منطقه اوروآسیا منتقل گردد، به چنگ درآوردن ایران برای غرب امپریالیستی میتواند در شطرنج ژئوپولیتیک منطقه ای از اهمیت حیاتی برخوردار بوده باشد.

اگر دو سه دهه اخیر، دوران ویران گری جهانی سازی و گلوبالیسم نئوکان هایی که ریشه تروتسکیستی دارند بود، که   در نهایت تبدیل به هارترین ضد بشری ترین نیروهای تاریخ معاصر جهانی گردیدند، امروزه در شرایطی "گلوبالیسم" آنها از همدیگر پاشیده میشود و دوران جهان چند قطبی آغاز میگردد، که هنوز هم آنها در کاخ سفید نفوذ قدرتمندی را دارا می باشند. 

در شرایطی که غرب امپریالیستی خواهان مهار و کنترل رشد چین می باشد، ولی تمام عیار در اکرائین با روسیه دیگیر می باشد و خواهان برون رفت از این کلاف سردرگم می باشد،  کسانی که نخواهند پروژه کودتای رنگی ایرانی را در درون چنین پردایم کلان ژئوپولیتیک جهانی ببینند، باید گفت که آنها نه خودشان، بلکه مردم ایران را فریب می دهند.

غرب امپریالیستی در بحران های مزمن ساختاری اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی گیر افتاده است. دهها تریلیون دلار بدهی های دولتی و اقتصادی در شرایط نرخ های رشد اقتصادی پایین، با تورم های دو رقمی و نرخ های بهره های بانکی بالا فشار های عمومی را بر دوشهای مردم عادی منتقل می نماید. بخش عمده شاخص های رشد اقتصادی این کشورها ، نه بر پایه های رشد واقعی اقتصادی، بلکه بر پایه های دوشیدن خون مردم کشورهای جهان سوم آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین استوار می باشد.  ولی، با وجود همه اینها هنوز اردوگاه امپریالیستی غرب توانایی های انبوه فراوانی جهت ضربه زدن  به مخالفین و رقبای خویش را دارا می باشد. تاریخ نشان داده است که هر چقدر هم نیروهای چپ و سوسیالیستی تلاش نمایند تا خود را دوستان لیبرال دموکراسی غربی نشان بدهند، شامل اولین دسته هایی از قربانیانی خواهند بود که همیشه در غسالخانه های دست نشاندگان امپریالیستی  قتل عام میگردند.

رقابت دو پردایم فکری متقابل

یک – پردایم فکری مبتنی بر دستاوردهای سوسیالیسم علمی

پردایم فکری سوسیالیسم علمی با نگرشی تاریخی بر روند های شکل گیری و اضمحلال ساختارهای اجتماعی اقتصادی، معتقد است که نظام فعلی اقتصادی اجتماعی سرمایه سالاری که  ویژگی های امروزین آن دوران امپریالیستی را طی می کند، نه تنها ظالمانه و  استثمارگرانه می باشد، بلکه در درون خویش بصورت دیالکتیکی انتی تز خویش، یعنی اندام ها، نهادها و بافت های ساختار جایگزین نوین، یعنی نظام کارسالارانه سوسیالیستی را در شرف زاییدن می باشد.

امروزه تجربه بیش از صد و پنجاه ساله جنبش سوسیالیستی نه تنها با شکستها، پیروزیها، اشتباهات و آموزه های فراوانی همراه بوده است، بلکه در شرایط حاکمیت قدرتمداری نظام های سرمایه سالارانه، با قتل عام ها، کشتارها و نسل کشی های پی در پی پیروان سوسیالیسم علمی توسط قدرتمداران حاکمه آنچه که خود را "لیبرال دموکراسی" می نامد، همراه بوده است.

نسل های زنده مانده در زیر خاکسترهای قتل عام ها، کشتار ها و ویرانی های میلیونی از کمونیستها و سوسیالیستها، باز ققنوس وار سر از زیر خاکسترهای سوخته بر آورده و هم از اشتباهات خویش درس آموزی میکنند ، هم خود را با تحولات علمی، اقتصادی، اجتماعی و فلسفی جهانی به روز کرده و آماده بر افراشتن دوباره پرچم رهایی انسان ها، آزادی و عدالت بوده اند.

در شرایطی که آموزه های سوسیالیسم علمی از دانشگاه ها و موسسات علمی کشورهای امپریالیستی حذف می گردند، قدرتمداری کلان رسانه ای تبلیغاتی روان شویی این کشورها در مغز شویی های توده های انبوه اجتماعی کینه، نفرت، دروغ پراکنی را بصورت دائمی و روزمره بر علیه چهره اجتماعی سوسیالیسم  و سوسیالیستها بر افکار عمومی دیکته می کند، دستاوردهای پیروزی های آهسته و پیوسته و مستحکم سوسیالیستی همچنان روندی به پیش داشته است.

 دو – پردایم فکری مبتنی بر پیکار جهانی مابین نظام های دموکراتیک  بر علیه سیستم های دیکتاتوری

در نظام های کلان سرمایه داری غربی، که خود را "دموکراتیک"، یعنی مردم سالار تعریف می نمایند، هر سه قوه حکومتی قضائئ، مقننه و مجریه توسط محافل و الیگارشی سرمایه سالاری حاکمه تعریف، کنترل و مدیریت می گردند. هر گونه تلاشی جهت گرفتن قدرتمداری و حاکمیت از سرمایه سالاران، با خشونت تمام و با شیوه های مزورانه ای سرکوب می گردد.

در این کشورها اگر هر از چند سال یکبار تیم حاکمه در قدرتمداری دولتی عوض می گردد، معمولا هر دو تیم رقیب حکومتی توسط الیگارشی سرمایه سالاری حاکمه کنترل، مدیریت و هدایت می گردند. در این کشورها شاخه های دیگر قدرت از قبیل شاخه های قدرتمداری رسانه ای تبلیغاتی، شاخه های مربوط به قدرتمداری نرم اجتماعی از قبیل صنایع سینما و موسیقی و ورزش و غیره نیز بطور غالب در خدمت تامین سلطه گری همین قدرتمداری های حاکمه می باشند.

امروزه بحران های درونی نظام های جهانی امپریالیستی سرمایه داری در شرایطی که احساس می کنند، پروژه گلوبالیسم و جهانی سازی اقتصادی آنها گرچه به میزان بیشتری جیب های کلان سرمایه سالاران را پر نموده است، اما در عوض نظام های کلان سرمایه دارای امپریالیستی را تضعیف نموده  و موجب شدت یابی بحران در درون  ساختارهای اجتماعی این کشور ها گشته و فقر، بیکاری و بی خانمانی را گسترش داده و میزان تامین و تضامین اجتماعی، بهداشتی – درمانی و غیره را بشدت کاهش می دهند.

با وجود تمامی این شرایط، قدرتمداری های کلان سرمایه داری حاکمه امپریالیستی، جهت حفظ سلطه قدرتمداری جهانی خویش بر گفتمان و روایت "دموکراسی خواهی" اتکا نموده، و با چنین گفتمانی به تکه پارچه کردن دیگر کشورهای جهان، بخصوص کشورهایی که قبلا مستعمرات استعمارگران بوده اند می پردازد، تا از طریق گماشتن حکومت های دست نشانده، به گفته خودشان به آن کشورها "دموکراسی" را صادر نموده، به غارت آنها ادامه دهند. 

در مورد پروژه های کودتاهای رنگی

نه فقط تئوری و نظریه "پروژه کودتاهای رنگی" بصورت یک پدیده پذیرفته شده واقعی اجتماعی جهانی تبدیل گریده است، بلکه در دانشکده های علوم سیاسی غربی تدریس شده و  در مورد آن کتاب ها نوشته شده، و برای آن مانیفست ها تنظیم می گردند. نمونه هایی از این پروژه ها میتوان شامل پروژه های گرجستان، یوگسلاوی سابق، تایلند، هنگ کنگ، فیلی پین، اوکرائین، قرقیزستان، لبنان و غیره را نام برد. اگر بعضی از این پروژه های کودتای رنگی مانند گرجستان "ساکاشویلی" و اوکرائین " پروژه میدان" پیروز شدند، پروژه "خوان گوایدو" در ونزوئلا با شکست مواجه شد.

شاید بشود اندام های پروژه های کودتاهای رنگی را که با هدف تعویض حکومت ها و بر سر کار آوردن حکومت های دست نشانده و گوش به فرمان کلان سرمایه داری غربی می باشد،  بصورت زیر فورملبندی کرد.

یک – گفتمان و روایت " نره تیو " اصلی و غالب این پروژه ها  اغلب بصورت پروژه  برانداختن حکومت های دیکتاتوری و بر سر کار آوردن کودتاچیان با پرچم سمبلیک دموکراسی خواهی می باشد.

دو – تعریف و طراحی سمبل های این حرکت، از قبیل نوع رنگ های سمبلیک پرچم های این حرکت، تنظیم سرودها، مشخص کردن شخصیت های سمبلیک قهرمانی این حرکت ها، مخصوصا وقتی که چند نفر از آنها کشته میشوند، بخشی از استخوانبدی این پروژه را تشکیل می دهند.

سه – تعلیم و تربیت آموزش دادن به چندین تیم های مجرب جهت پیش برد و تداوم این پروژه ها. اغلب افراد این تیم ها از میان مهاجرینی  که در همان کشورهای کلان سرمایه داری امپریالیستی "اغلب آمریکا" زندگی می کنند، انتخاب می گردند. این افراد این تیم ها بصورت حرفه ای اموزش داده میشوند، تا چگونه با پلیس کشورهای خویش درگیر شده، چگونه و به کدامین ساختمان ها حمله بکنند، و چگونه تا تسخیر ساختمان های اصلی قدرتمداری سیاسی خیابان ها را تخلیه ننمایند. هزینه ها و تدارکات  اجرایی این پروژه همیشه بطور کامل تامین شده و تحت پوشش قرار داده میشوند.

چهار – بسیج دهها، یا صدها هزار نفر، که اغلب آنها را جوانان تشکیل می دهند و کشاندن آنها به خیابان ها و حمله به نهادهای اصلی سیاسی حکومتی موجود در آن کشورها، از قبیل ساختمان های ریاست جمهوری، یا کنگره و غیره با هدف تسخیر آنها می باشد. این افراد توسط شبکه های رسانه ای مجازی ارتباط بندی شده، تغذیه گردیده و هدایت میشوند.

پنج – ابلیس و شیطان سازی و ضحاک تراشی از سرکردگی های سیاسی حکومت های موجود در کشورهای مورد نظر. اگر بیل کلینتون، جرج بوش، اوباما، تونی بلیر و غیره به کشورهای دیگر لشکر کشی کرده، آن کشورها را به ویرانه هایی تبدیل نموده و میلیون ها انسان بومی آن کشور ها را کشته و دهها میلیون را آوره می نمایند؛ رسانه های تبلیغاتی این نظام ها همیشه آنها را با چهره هایی خندان بعنوان پیغامبران دموکراسی و حقوق بشر به مردم کشورهای وحشی معرفی می نمایند.

اگر واقعه یازده سپتامبر در نیویورک توسط تروریست هایی از عربستان سعودی و غیره به وقوع می پیوندد، این صدام حسین ابلیس و معمر قذافی  دیکتاتور و مادورو ی ضحاک صفت است که چون بیشترین مناسبات را دولت های رقیب امپریالیستی دارند، باید ابلیس نمایی و منفور نما شده و برچیده شوند، نه رهبران سیاسی کشورهای دوست، از قبیل عربستان سعودی.

امروزه، این پروژه ابلیس نمایی و ضحاک سازی و منفور کردن در اذهان عمومی در مورد تمامی رهبران مخالف و رقیب امپریالیسم غرب، از قبیل چین، کوبا، روسیه، ونزئولا، گواتمالا و غیره با قدرت تمام توسط تمام ابزارهای نهادهای ساختار نرم و ارگان های رسانه ای با قدرت تمام به پیش برده میشود.

شش– پوشش های خبری تبلیغاتی عملیاتی این پروژه ها توسط تمامی رسانه های خبری تبلیغاتی قدرتمند امپریالیستی بصورت مستمر و روزمره و دائمی تحت پوشش قرار داده میشوند، تا اینکه هیچگونه گفتمان آلترناتیو واقع بینانه ای میدان انتشار در افکار عموی را نیافته و آنچه که پیکار آزادیخواهانه کودتاچیان پروژه امپریالیستی بر علیه نظام های دیکتاتوری نامیده میشود، مشروعیت حقوقی بیابد. از این طریق آنها قادر می گردند تا پیروزی خویش را در عرصه های تسخیر افکار عمومی تضمین نمایند.

هفت – مشخص کردن تیم جایگزین رهبری که بعد از تسخیر دفتر ریاست جمهوری یا پارلمان، سریعا اعلام تشکیل دولت موقت گذار را می نمایند، تا بعدا اعلام تدوین قانون اساسی  و انتخابات جدید بنمایند. تمامی چنین تیم های دست نشانده ای سریعا توسط قدرتمداری های کشورهای کلان سرمایه داری غربی به رسمیت شناخته میشوند، و  کمک های امنیتی، دیپلماتیک و اقتصادی از قدرتمداری حاکمه جدید، به سرعت توسط جهان امپریالیستی سرازیر می گردد. معمولا همه اعضای این تیم ها تحصیل کرده و تعلیم دیده در مکاتب و آموزشگاه های مشخص کشورهای امپریالیستی می باشند.

هشت – تنظیم مناسبات قدرتمداری حاکمه جدید سیاسی به شیوه ای در آن هم حکومت و هم اپوزیسیون از " خودی ها" بوده باشد، و هرگونه حرکت اجتماعی مغایر با آنچه که " آرمان های انقلاب" آنها نامیده میشود، با قدرت و شدّت تمام سرکوب، نابود و حذف می گردد.

نٌه – سرمایه گذاری های مستقیم کشور های امپریالیستی  و یا از طریق بانک جهانی و صندوق بین المللی پول وارد این کشورها می گردند، تا نه تنها از طریق خصوصی سازی های دولتی به غصب ثروت های طبیعی، صنعتی، کشاورزی و غیره این کشورها بپردازند، بلکه این نوغ غارت ها را رسمیت قانونی داده به چنگ خویش در بیاورند.

ده – وارد کردن این حکومت های دست نشانده و قدرتمداری ها در پیمان های نظامی امنیتی منطقه ای که همه آنها جهت حفظ سلطه قدرتمداری های امپریالیستی در مناطق مختلف جهان شکل گرفته است، می باشد. از این طریق نه تنها این کشورها استقلال اقتصادی، سیاسی و امنیتی خویش را از دست می دهند، بلکه در حلقه مستعمرات نظامی دست نشانده امپریالیستی نیز در می آیند.

چپ ایران و پروژه دموکراتیزه کردن حکومتی

سیاست، عرصه چالش ها، رقابت ها و پیکارهای قدرتمداری سیاسی طبقات و گروه های اجتماعی مختلف، جهت کسب حاکمیت قدرتمداری مطلق، یا سهیم شدن در حاکمیت قدرت سیاسی امنیتی اقتصادی و قضایی کشور ها می باشد. اگر در ظاهر امر هم در این کشورها قانون اساسی، تفکیک ساختاری حقوقی قانونی قدرتمداری حاکمه موجود بوده باشد، پایه های اصلی قدرت در بازارهای مالی، محافل به هم پیوسته سرمایه در صنایع نفتی، نظامی، صنایع مربوط به منابع طبیعی و رسانه ای و غیره قرار دارد. این مراکز اصلی قدرت می باشند که از طریق دست های پنهان و پشت پرده خویش خویش از پشت صحنه بازی شطرنج سیاسی جاری در این کشورها را تحت پوشش آنچه که آنها "دموکراسی" یا مردم سالاری می نامند، با هدف اطمینان از حفاظت دائمی قدرتمداری سیاسی مدیریت می کنند.

"چپ" ایران، به دنبال خداحافظی از سوسیالیسم علمی، به اتوپیای "دموکراسی" غربی پناه آورده است.

 در اتوپیای خیالی این دوستان،  قدرتمداری های کلان سرمایه داری بر اساس آنچه که "موازین قانونی" می نامند، با نمایندگان سیاسی طیف های مختلف سیاسی اجتماعی مختلف سر میز های مذاکره نشسته و به توافق هایی خواهند رسید و در عرصه های برابر و عادلانه رقابت های سیاسی با آنها به مسابقات انتخاباتی روی خواهند آورد. به عنوان نمونه آنچه که در انتخابات آمریکا می گذرد، واقعیت سیاسی جاری این رقابت ها می باشد، که فرسنگ ها با اتوپیای خواب آلود دموکراسی های آکادمیک که در اذهان این دوستان جاری می باشد، فاصله دارد.

سال های سال می باشد که "چپ" ایران به دنبال سهیم شدن در سفره جبهه دموکراتیک نیروهای سیاسی ایران، در تلاش می باشد تا سرمست از سه دقیقه وقت هایی که در ایران اینترناسیونال، بی بی سی، صدای آمریکا و غیره به آنها  داده میشود، حمایت های خویش از لیبرال دموکراسی در داخل ایران، زیگ زاگ های حمایت از اصلاح طلبان حکومتی، قطع امید کردن از آنها، امیدواری مجدد به اصلاح طلبان حکومتی، نامه نگاری به ولایت فقیه برای رسیدن به آنچه که اهدف "دموکراتیک" خویش می نامند،  استفاده نمایند.

"چپ" ایران، با هزار نوع پیراهن عوض کردن، میخواهد ثابت نماید که بوالله "دموکرات" واقعی بوده و قابل اعتماد می باشد. از حضرات بازیگران سیاسی حاضر در میدان، و پروژه های کودتاهای رنگی امپریالیستی میخواهد تا آنها را در کاروان گذار دموکراتیک در ایران همسفر خویش نمایند. در این مسیر، نیروهای دیگر سیاسی از حمله اصول گرایان، اصلاح طلبان، وابستگان و مزدوران امپریالیسم، سلطنت طلبان، مشروطه خواهان و غیره، میخواهند ببینند تا چه اندازه این به اصطلاح نمایندگان "چپ"، حاضر می باشند تا از موازین و اصول بنیادین خویش فاصله گرفته و پایین بیایند، و تا چه اندازه با حکومتیان فعلی و احتمالی آینده و مزدوران امپریالیسم همپیاله و هم پیمانه می گردند.

نمایندگان "چپ" ایران نیز آنها را در برآورده شدن این خواسته شان، نا امید نکرده اند. همانطور که اشاره شد، پیغام های آنها،  نامه هایی که به ولایت فقیه، رضا پهلوی ها و غیره نوشته و دست پاچگی برای ظاهر شدن در رسانه های امپریالیستی و غیره جهت همنوایی با آنها از جمله  این تلاش های مذبوهانه می باشند.

درستی آموزه های سوسیالیسم علمی در مورد ماهیت دو چهره ای و خطرناک خرده بورژوازی

جنبش انقلابی توده ای میلیونی ماههای گذشته درس های حاشیه ای آموزنده فراوانی داشته، که تاثیرات آن در آینده نزدیک همچنان بر روند آینده این جنبش پابرجا خواهد بود. اینجا صحبت از حرکت های زیگزاگی؛ دو چهرگی و جبهه عوض کردن های نیروهایی می باشد که در تعریف کلاسیک سوسیالیسم علمی ما آنها را در گروهبندی "خرده بورژوازی " قرار می دهیم.

نیروهایی که تا دیروز، با نفرت و کینه شدید نسبت به اپوزیسیون خواهان گذار از جمهوری اسلامی ایران، در انتخابات ریاست جمهوری های جمهوری اسلامی ایران شرکت فعال میکردند، خود را متعلق به نحله های سیاسی مشخصی از جمهوری اسلامی ایران، از قبیل جنبش سبز و نارنجی و غیره می دانستند، چنان با سرعت جبهه عوض کرده و به جبهه سلطنت طلبان، مجاهدین و غیره پیوسته بودند، و خود را بصورت فعال جدی در صحنه اپوزیسیون جای می دادند، که اپوزیسیون سنتی را به حاشیه رانده و اغلب به سیاهی لشکر خویش تبدیل می کردند.

ما نمونه این افراد را که دهها سال در رکود سیاسی بودند به وفور و در مقیاس کثیری شاهد بودیم که مسلسل وار کالاها و محصولات تبلیغاتی نحله ها و رسانه های معلومالحال امپریالیستی را با سرعت و وسعت فراونی بازتکثیر و در رسانه های مجازی پخش می نمودند. این افراد چنان با سرعت و وسعت تمام میدان را به دست گرفته بودند، که حیرت آور بود. یکی از ویژگی این طیف ها، مهارت فراوان آنها در موج سواری بر امواج خروشان جنبش های مردمی بود. ویژگی دیگر آنها شّم و حس ششم سیاسی آنها در تشخیص اینکه با کدامین قدرتمداری های سیاسی اپوزیسیون خود را پیوند بزنند، که در آینده گذار نزدیک از جمهوری اسلامی ایران، جایگاه خویش را مستحکم نموده باشند.

ویژگی دیگری را که در این مختصر میشود به آن اشاره کرد، شخصیت شویی  و پاکسازی کارکتر اجتماعی آنها می باشد. اگر اغلب این افراد در گذشته های خویش تاریخچه عملکرد ها و منش های غیر اخلاقی  مشخصی را شامل بودند، آنها با این موج سواری فعال خویش برای خویش شخصیت شویی نموده و کارنامه جدیدی را برای آینده سیاسی بعد از گذار از جمهوری اسلامی ایران برای خویش  آماده می نمودند. 

چپ ایران و پروژه کودتای رنگی

"چپ" ایران، خارج از واقعیت های روندهای تحولات جهانی، در حبابی کوچکی که برای خودش، مثلا بدون ارتباط به جهان خارج، و بدون هیچگونه استراتژی سیاست جهانی برای خودش درست کرده است زندگی می کند. "چپ" ایران در شرایطی که خود قطب سنگین و وزنه قدرتمندی در ترازوی سیاسی کشور محسوب نمی گردد، بصورتهای  وامانده ای تلاش می نماید تا در هر جمعی که خود را به نحوی "سکولار" و "دموکراتیک" معرفی می کند، یک کرسی برای خویش کسب نمایند. برای دست یابی به این هدف تنها راهی که برایش می ماند، عدول هر چه بیشتر از مواضع سوسیالیستی و عدالت اجتماعی خویش می باشد.

با قدرت تمام میتوان گفت که همه نحله های اپوزیسیون غیر سوسیالیستی در ایران،  تنها نوعی از وابستگان به نئولیبرالیسم می باشند که   هدف فراهم کردن شرایط برای  بازگشت سلطه گری سرمایه های امپریالیستی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را تعقیب می نمایند. حیات سرمایه داری اپوزیسیون داخلی ایران، که اغلب در قالب لیبرال دموکراسی عمل می نماید، و حتی جناح های قدرتمند دیگری که در درون حاکمیت جهت کسب سلطه و غارت ثروت های کشور در همسویی و پیوند تنگاتنگ با پروژه کودتای رنگی یا حکومت دست نشانده امپریالیستی تعریف می گردد.

نمایندگان تاریخی "چپ" ایرانی، نه تنها جهت کسب کرسی در میزگرد این دسته بندی های اپوزیسیون،  روز به روز مواضع خویش را هر چه بیشتر نئولیبرالیزه ترمی نمایند، بلکه شخصیت های مشخصی از آنها خود را با بازی های ارکستر کودتای رنگی امپریالیستی هماهنگ و همسو نموده و در تلاش می باشند تا در پروژه کودتای رنگی امپریالیستی نیر آنچه را که اهداف دموکراتیک خویش می نامند تعقیب نمایند.

پروژه رهبر تراشی امپریالیستی کودتای رنگی ایرانی نوین که بخشی از هسته اولیه اصلی آن در کنفرانس نظامی امنیتی "هالیفکس" کانادا شکل گرفت، در کنفرانس دانشگاه "جرج تاون - واشینگتن" شکل پخته تری به خود گرفت. هزینه های کلان این پروژه ها از طرف نهادها و شخصیت های معلوم الحالی تامین میگردد.

افراد معلوم الحال و هزار چهره در درون جنبش "چپ" ایران اگر تا امروز در تمامی انتخابات رنگارنگ ریاست جمهوری ایران در صفوف اول و با افتخار ظاهر میشدند، امروزه  نیز جهت عبور از همان جمهوری اسلامی ایران و برای عقب نماندن از قافله کودتای رنگی،  به دست اندرکاران این پروژه کودتای رنگی امپریالیستی پیغام می فرستند، که ایشان نیز سکولار و دموکرات بوده و خواهان همزیستی دموکراتیک با دست چین شدگان این نوع پروژه ها می باشند.

سازمان های سیاسی "چپ ی" که تاریخ سوال برانگیز اشتباهات گذشته خویش را هنوز نتوانسته اند پاک نمایند، بهتر است برای جلوگیری از اضمحلال اخلاقی و تاریخی خویش، تکلیف خود را با این آفتاب پرستان هزار چهره خطرناک مشخص نمایند.

پایان سخن

احزاب و سازمان هایی که خود را چپ ایرانی می نامند، و هنوز به نوعی از آرمانخواهی سوسیالیستی باورمند می باشند، باید برای حفظ حیثیت سیاسی تاریخی خویش، به هر نوع از پیوند و پیوستگی سازمانی سیاسی با شخصیت هایی که آنقدر از اصول و باورمندی های آرمان خواهی زحمتکشان فاصله گرفته و در جبهه نئولیبرالیسم حل و ذوب شده اند، که تنها میشود آنها را در جبهه ضد و مخالف و مقابل کارگران و زحمتکشان جای داد، خاتمه داده و قطع نمایند.

به موازات مورد ذکر شده، آن تعدادی از شخصیت های سیاسی چپ  هم که پس از سالهای سال دریوزگی های دموکراسی خواهی در آستان های نئولیبرال های اسلامی و سکولارهای فرنگ نشین و وابسته گان نئوکان ها هیچ نتیجه ای در تشکیل جبهه واحدی از اپوزیسیون سکولار و دموکرات با آنها نگرفته اند. کسانی که با وجود بیش از نیم قرن سابقه فعالیت سیاسی در سازمان های سیاسی معتبر چپ،  جبهه واحد رهبری گذار اپوزیسون مورد نظر آنها نه تنها دست رد به سینه های این حضرات زد، بلکه برای سلبریتی های هنرپیشه، ورزشکار و افراد هیستریک و روانی و معلوم الحال یا عقده ای باز بوده و در این سفره جایی برای آینها اختصاص داده نمیشود.

  امید میرود که تا اینکه به دنبال سالها کوبیدن بر درگاه نئولیبرال های ایرانی و نئوکان های جهانی، هشیاری و بیداری وجدان اخلاقی آنها موجپ گردد تا  از این موضوع درس لازم را گرفته و به جایگاه تاریخی خویش را در کنار کارگران و زحمتکشان و توده های رنج کشیده ایران باز گردند، بلکه نامی شایسته تقدیر از خویش در تاریخ ایران برای خویش بر جای بگذارند.

دنیز ایشچی

16 فوریه 2023

 

 

دیدگاه‌ها

سعید

دنیزگرامی راست میگوییدمن مارکسیسم راآنطورکه شمامیگوییدقبول ندارم (که البته فکرمیکنم نظرمن راجع به مارکس ازنظرشماکاملتروپیشروتراست که امیدوارم زمانی پیش آیدکه صحبت کنیم)ولی درموردلنین کاملا حق باشماست اورامظهرآنچه مارکس میگفت نمیدانم ومعتقدم که اوطرفدارسرمایه داری بودوچنانچه خودش میگویدنظام ماسرمایه داری دولتی است.اماراجع به نظام سوسیالیستی همچنان ناگفته ماند.چه باورکنیدیا نه ازشمابسیارآموخته ام اینرابرای این گفتم که تعصبی ندارم که نظردرست پیش کیست هرکه میخواهدباشد.

س., 21.02.2023 - 15:44 پیوند ثابت
دنیز

 سیروس گرامی، سپاس از توجه شما به مقاله من و اینکه مواضع آن مورد پسند شما واقع شده. لحن توهین آمیز نوشته شما را نپسندیدم. باید رفقای مسئول "به پیش" قبل از انتشار نوشته شما، به شما فرصت دوباره می دادند تا لحن نوشته خود را اصلاح نمایید، که اصلا برازنده سوسیالیستها نیست. 
سعید گرامی، اینکه شما معتقد هستید "سوسیالیسم عینی تعریف مشخص و مصداق عینی ندارد"، نظر شماست و برای من محترم می باشد. من هم به نوعی همین موضوع را مطرح می کنم که خیلی از کسانی که خود را "چپ" می نامند، نه به مارکسیسم یا لنینیسم معتقد می باشند، و یا اینکه نه به سوسیالیسم علمی معتقد می باشند.
نادر عزیز؛ تقلیل دادن نظرات مارکس به "کار و سرمایه" نا انصافی است. خیلی از معضلات اجتماعی که به آنها اشاره می کنید، زاده همین نظام سرمایه سالاری می باشد. اگر گذار از هر کدام از فرماسیون های اجتماعی برده داری و فئودالی صدها سال طول کشیده است، باید برای گذار از فرماسیون اقتصادی سرمایه سالاری به کار سالاری و انسان محوری هم فرصت تاریخی  مناسبی داده شود. 
پویای افروز عزیز
من هم بیش از سی و اندی سال است که در یکی از همین ممالک فرنگستان زندگی می کنم. من هم شاهد بوده ام که  همین بهشت های موعودی که شما از آنها اسم می برید، چه جنایاتی در حق مردم کشورهای جهان سوم، از قبیل ایران، افغانستان، اندونزی، لیبی، سوریه، ووو مرتکب شده اند، تا آن رفاه نسبی را برای امثال شما فراهم نمایند. مثل اینکه یکی از ما دو نفر تاریخ را وارونه میخوانیم. 
 

س., 21.02.2023 - 07:01 پیوند ثابت
نادر

پویای عزیزگفتارشماهم به نظرم مغشوش بود.کدام وقت سوسیالیزم پیاده شدکه حرفش رازدید.ماتریالیسم تاریخی لفظ اشتباهی است به نظرم لفظ درست دیالتیکی دیدن تاریخ درست تراست .اگردرکشورهای غربی رفاه اجتماعی باموفقیت قابل ملاحظه نسبت به کشورهای آسیایی پیاده میشودنه بخاطرنظام سرمایه داری بلکه نوع نگرش غرب به جهان است.همان نگرش است که جلوی کودتای ترامپ می ایستد.وبرعکس آن نوع نگرش آسیایی باعث میشودکه باهزاران کشته وزندانی ومهاجرت چپها بازهم تاثرموثربرجامعه نمی گذارد وچرخه استبدادبرهمان پایه میچرخد.فقط به یک نمونه اشاره میکنم که سیمین دانشورومومنی درشب شعرگوته سخانشان رابا آیه های قرانی شروع میکنند.دردمااین است نه آنکه چون غرب توانست ماهم میتوانیم اگرغرب توانست چون نوع نگرشش بامافرق میکند.

ی., 19.02.2023 - 08:37 پیوند ثابت
پویا افروز

جناب دنیز عزیز، سراسر نوشته شما را بوی تند تئوری توطئه انباشته است. صحبت‌های بدون فکت همیشه همین نتیجه را می‌دهند. می‌شود بخشی از نظر شما را قابل قبول دانست، ولی باید بلافاصله مابه‌ازای شرقی ٱنها را هم به پیش کشید و هردو را با ترازوی نقد مقایسه کرد. فجایعی که از فردای روی کار ٱمدن بلشویک‌ها تا به امروز در روسیه بوجود ٱمد که کار امپریالیسم نبود. کشتاری که مائو انجام داد چه ربطی به رهبران غربی داشت. در شرق می‌خواستند مردم را به‌زور به بهشت- یعنی مدینه فاضله خوشون- هدایت کنند، دیدیم که همانند حکومت خمینی سر از فساد و دیکتاتوری افسارگسیخته درٱوردند. ولی در غرب می‌خواستند با حفظ ٱزادی‌های عمومی به حفظ سرمایه بپردازند. اما نکته مورد توجه اینست که نظام‌ها (شکل‌بندیهای اجتماعی) بخاطر ضرورت‌ها بوجود می‌ٱیند، نه بوسیله اراده‌ی افراد. دیالکتیک تاریخی، ضرورت را تحمیل میکند. سرمایه‌داری نظمی‌ست ساخته بشریت، نه ساخته‌ کینه‌ها و درد و رنج‌ ٱنها. سوسیالیسم هم دارد خود را تحمیل میکند، همینکه در کشورهای غربی بخش‌هائی از ‌امور، اجتماعی و رایگان میشود، و مردم در رفاه نسبی زندگی می‌کنند، کافیست که بدانیم، جهت درست تاریخ در کجا سمت‌گیری شده است. سوسیالیسم، ٱری ولی کمونیسم، نه. سوسیالیسم ٱری ولی دیکتاتوری پرولتاریا نه. حرف‌های شما ما را بیاد ادعاهای چهل، پنجاه سال گذشته بچه‌های چپ از جمله خود من می‌اندازد. عزیزم، در حال حاضر جورو جفا، کشت‌وکشتار، دزدی و غارت اموال مردم و فسادهای گسترده، در کشورهائی اتفاق میافتد که در ٱنها سوسیالیسم واقعأ موجود در جریان بود. کشورهای سرمایه‌داری و متعلق به بلوک امپریالیستی با تمام نواقص خود، در امر رفاه اجتماعی و ٱزادی عمومی، و توجه به کرامت انسانی موفق‌تر و قابل قبول‌تر عمل کرده‌اند. مسلمأ با شعارهای تکراری و قدیمی شما هیچ گشایشی بوجود نخواهد ٱمد. مطالب‌تان تکراری، طولانی و خسته‌کننده و بی‌اثر بود. هیچ نکته مهم و خلاقی در بر نداشت. حیف است که انرژی‌تان را صرف تکرار مکررات بی‌جان و ملال‌ٱور می‌کنید.

ش., 18.02.2023 - 12:47 پیوند ثابت
نادر

دنیزجان اشتباه مارکس این بودکه تمام مسائل بشری رابه کارگروسرمایه تقلیل دادالبته که آن زمان اوضاع همینگونه سیاه وسفیدبودوسرمایه به این دلیل کارگروچپهاراازدم تیغ میگذراندچون دشمن مستقیم خودمیبیندولی جنایت سرمایه فقط به کارگرمحدودنمیشود.ازمحیط زیست بگیرتاآپارتایدجنسی تاحقوق اقلیت هاتاعلم کانالیزه شده وهزاران مورددیگرکه نه فقط کارگران بلکه تمام مردم جهان رامی طلبدکه ازاین ستم های سرمایه داری رنج میبرند.چپ یعنی مبارزه باتمام این ستم هاوحمایت ازتمام مردمی که ازاین ستمهارنج میبرند.بله طبقه کارگرهم هست ولی وقتی برای مردمی آب خوردن نیست دفاع صرف ازطبقه کارگربرای آن مردم موضوع پرت است وقتی درهوای آلوده تهران مردم گرفتاربیماری های تنفسی میشوندبازهم صحبت طبقه کارگرفرقه ای است .بایدعلیه تمام این رذالت های سرمایه مبارزه کردتوسط همان مردمی که گرفتارانواع همین جنایتهای سرمایه هستند.دیگراشتباه مارکس همین تقلیل مبارزه رابه کارگروسرمایه داراست چون کل بشریت درشرف نابودی است .همین محیط زیست داردبه طرف بی برگشت میرسد.حال بیا وفقط مبارزه رابه کارگروسرمایه تقلیل بده طبعا طرفی نمی بندی چون فقط یک بعدرامیبینی.بااینکه مارکس ازاراده خواهی بسیارفاصله داشت اما خودش باطرح نظام کمونیستی درهمین دام افتادنظامی راطراحی کردکه ایده مطلق بود.اما دلیل نمیشودکه خدماتش رانادیدهدبگیریم .خودت بایدمارکس زمان خودت باشی دل بستن به تئوری هایی که تاکنون جواب نداده عبث است.

ش., 18.02.2023 - 11:14 پیوند ثابت
سعید

دنیزگرامی مبارزه لنین هم سیاسی بودونه اقتصادی .واژه سوسیالیزم علمی تعریف مشخص ومصداق عینی ندارد.اگرداردنشان دهید.چین وروسیه نه اینکه سوسیالیزم به آن معنا که شمامدنظرتان است دارندبلکه کاملا سرمایه داری میباشند.بااین همه چین مردم دارترازبقیه سرکردگان سرمایه است فقط همین.بااین حال این عشق عمیق شما به توده ستم کشیده مردم ایران ستودنی است سرافرازباشید.

ش., 18.02.2023 - 08:09 پیوند ثابت
Syros

رفیق ایشچی عزیز ! درود و هزاران درود . واقعاً لذت بردم . فقط رفیق عزیز ، دعوت شما از این حضرات برای تغییر رویه را نپسندیدم . دوست عزیز کاش به صراحت نام میبردید واین بیشرفهای گداصفت را که بر آستان بورژوازی به دنبال نواله هستند بیش از پیش رسوا می‌کردید . بازگشت این افراد بی‌پرنسیب به میان صفوف چپها به معضلات جنبش چپ خواهد افزود . بهتر است بی‌پرده و با قدرت تمام رسواشان سازید . چپ نیازی به اینها ندارد . 

ش., 18.02.2023 - 03:57 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید