رفتن به محتوای اصلی

تاریخ شگفت انگیز نئولیبرالیسم - بخش اول

تاریخ شگفت انگیز نئولیبرالیسم - بخش اول

توضیح
اقدام جمهوری اسلامی برای افزایش 200 درصدی قیمت بنزین و مواجهۀ خونبار آن با اعتراضات مردم علیه این اقدام، بار دیگر این سؤال را در میان فعالان مدنی و سیاسی ایران برانگیخته است که "آیا سیاست اقتصادی جمهوری اسلامی را می توان نئولیبرالیستی دانست؟"

"جنگ کارگری"، واقف است که یک پاسخ مثبت ساده به سؤال فوق، به دلیل التقاط حاکم بر سیاست اقتصادی جمهوری اسلامی، ناممکن یا دست کم ناقص است. اما بر این باور است که با نفی جریان نئولیبرالیستی در اقتصاد امروز ایران نیز، نمی توان این اقتصاد را به درستی توضیح داد. امید است مقالۀ حاضر، که در چند شمارۀ آیندۀ "جنگ کارگری" تکمیل خواهد شد، نیل به درکی روشنتر از نئولیبرالیسم را تسهیل کند. امتیاز این مقاله استخراج مشخصۀ بنیادین نئولیبرالیسم، مبتنی بر سیر تاریخی واقعی آن است.

***

مقدمه
ده سال پیش نیازی به این مقاله نبود. در آن موقع تقریباً هیچ کس در بارۀ نئولیبرالیسم حرف نمی زد. این کلمه حوالی سالهای دهۀ 80 قرن گذشته به متون اقتصادی راه یافت و تا سال 1990 هنوز در روزنامه ها و مجلات عمومی حرفی از آن در میان نبود. اما در خلال 5 سال گذشته، هم در متون عمومی و هم در مباحث آکادمیک، رواج یافته است. امروزه دیگر بسیاری از سیاستمداران و صاحبنظران برای توضیح بسیاری سیاستهای اقتصادی از این مفهوم، و البته گاه با لاابالیگری، کمک می گیرند. به علاوه توجه عمومی به نئولیبرالیسم و تاریخ آن بالا گرفته است؛ کما این که اخیراً چندین کتاب در بارۀ آن انتشار یافته است.

علیرغم توجه فزاینده به نئولیبرالیسم، ناروشنیهای بسیاری در بارۀ آن وجود دارند و این که منظور از نئولیبرالیسم دقیقاً چیست، روشن نیست. حتی خوانندگان مطلع نیز به دشواری می توانند بگویند نئولیبرالیسم به کدام پدیده، سیاست یا روند اطلاق می شود، و بسیاری از کسانی هم که این ترم را به کار می برند، از تعریف دقیق آن غفلت می کنند یا طفره می روند. پس لازم است نگاه دقیقتری به نئولیبرالیسم و تاریخ آن بیاندازیم: منظور از لیبرالیسم دقیقاً چیست، چه تاریخی را پشت سر گذاشته و چرا مدام بیشتر و بیشتر در گفتمانهای عمومی به کار گرفته می شود؟

روایت مرسوم از نئولیبرالیسم
در این فاصلۀ حدوداً 25 ساله (این مقاله در سال 2014 نوشته شده است. مترجم) روایت رایجی در بارۀ نئولیبرالیسم شکل گرفته است، که می توان در صفحات اینترنتی بسیاری همچون ویکیپدیا، یا در کتابهای مقدماتی ای چون "نئولیبرالیسم: یک معرفی بسیار کوتاه" به آن دست یافت. در این روایت رایج نئولیبرالیسم غالباً به عنوان یک ایدئولوژی ناظر بر سیاست گزاری اقتصادی معرفی می شود که جوهرش "بازار بیشتر، دولت کمتر" است، و مسئول یک رشتۀ متنوع و گاه ناساز از اقدامات سیاسی – اقتصادی است: از الغای کینزیانیسم و برآمد پول سروری(1) (پول سالاری، مونتاریسم) و اقتصاد عرضه محور(2)، عقب راندن دولت رفاه، مترادف با مقرراتی که زیر نام "اجماع واشنگتن" شناخته شده اند، لیبرالیزه کردن اقتصادی تجارت جهانی توسط سازمان تجارت جهانی، یا حتی پروژه های همکاری اقتصادی همچون پروژۀ اتحادیۀ اروپا، تا امواج سهمگین مقررات زدائی و خصوصی سازی سالهای 80 و 90 قرن گذشته.

این روایت رایج نئولیبرالیسم را به عنوان یک نظریۀ اقتصادی و سیاسی به دو اقتصاددان شناخته شده نسبت می دهد، مشخصاً فریدریش هایک از مکتب اتریش و میلتون فریدمن از مکتب اقتصادی شیکاگو. هایک و فریدمن از آغاز فعالیت انجمن مون پِلِری (Mont Pelerin Society) با آن مرتبط بودند. انجمن مون پِلِری انجمنی است از اقتصاددانان، فلاسفه، روشنفکران رشته های دیگر و نیز کارفرمایان، که از بدو تأسیس اش در سال 1947 تا کنون هر دو سال یک بار در محلی در سوئیس به همین نام، گردهم می آیند تا در بارۀ لیبرالیسم تبادل نظر کنند. در روایت رایج همچنین از رونالد ریگان، رئیس جمهور اسبق امریکا و مارگارت تاچر، نخست وزیر اسبق بریتانیا، به عنوان شاخص ترین پیشقراولان سیاسی نئولیبرالیسم نام برده می شود، که در سالهای 80 قرن گذشته ایده های نئولیبرالی را به اجرا گذاشتند و آغازگر لیبرالیزه کردن بازار، کاهش مالیاتها و عقب راندن دولت رفاه بودند. در این روایت رایج، در کنار انجمن نامبرده سهمی هم در اشاعۀ ایده های هایک و فریدمن برای تعداد فزاینده ای از اندیشکده های محافظه کاری چون انستیتوی کاتو، انستیتوی امریکن اینترپرایز، و بنیاد هریتج در امریکا و انستیتوی امور اقتصادی، وابسته به انستیتوی آدام اسمیت در بریتانیا، منظور می شود. این اندیشکده ها مشخصاً توسط مؤسسات اقتصادی حمایت می شدند. گفتنی است که خود این چهره ها و اندیشکده های اصلی ترم نئولیبرالیسم را بسیار به ندرت به کار برده اند یا اصلاً به کار نبرده اند. ترم نئولیبرالیسم، به ویژه امروزه، بیش از همه در ادبیات نیروهای سیاسی با گرایش چپ، در میان طرفداران "جهانی شدن دیگرگون" رایج است و در امریکای جنوبی طنین گسترده ای دارد.

در نگاه اول، روایت رایجی که خطوط آن ترسیم شدند، روایت قانع کننده ای در بارۀ نئولیبرالیسم به نظر می رسد؛ که البته در خطوط اصلی اش چنین نیز هست. جهان از پس از سالهای 70 قرن گذشته چرخش اقتصادی – سیاسی مهمی را پشت سر گذاشته است، که به موجب آن در تعداد بسیاری از زمینه های نامبرده فضای بازار گسترش و تعمیق یافته و قدرت دولت محدود شده است. تحقیقات تاریخی نشان داده اند که چگونه انجمن مون پلری، در همراهی با تعدادی اندیشکدۀ دیگر، حوضچۀ مهمی را برای پرورش ایده های نئولیبرال شکل داد و سهم نظریات اقتصادی اعضای این انجمن و اندیشکده ها را در شکل گیری ایده های مذکور آشکار کرده اند. جیمی پک، استاد جغرافیای اقتصادی، نشان داده است که چگونه نئولیبرالیسم در تنوع و گوناگونی جغرافیائی شگرفی، خود را در سراسر جهان گسترده است. دیوید هاروی به نحو قانع کننده ای نشان داده که نگرانی مخالفان نئولیبرالیسم کاملاً بجاست؛ او نشان داده که نئولیبرالیسم در واقع دستورکاری با هدف از پیش تعیین شده بوده است. این دستورکار دو هدف مرتبط را پیش روی خود قرار داده بوده است: 1- رفع رکودی که موقعیت نخبگان اقتصادی را تهدید می کرده و 2- بهبود سرمایۀ مالی. هر دو هدف هم به هزینۀ کارگران.

اما این روایت، تاریخ ساده شده ای از نئولیبرالیسم است و برخی عناصر در آن از قلم افتاده اند. من در این نوشته پنج دلیل را عرضه کرده ام تا روشن کنم چرا روایت رایج از نئولیبرالیسم نیازمند "نازک کاری" است. امیدوارم در پایان به درک بهتری از آنچه نئولیبرالیسم است (و شاید همچنین از آنچه نیست) نائل آئیم.
***
(1)- پول سروری (مونتاریسم) مکتبی اقتصادی مبتنی بر اندیشه های میلتون فریدمن است. این مکتب، برخلاف کینزیانیسم، معتقد است که دخالت دولت در وجوهی از حیات اقتصادی همچون بودجه گزاری و سیاست پولی، اساساً و در بلندمدت به بهبود وضع اقتصاد نمی انجامد و برعکس غالباً فقط آثاری منفی، همچون تورم را به بار می آورد.

(2)- اقتصاد عرضه محور، باز هم برخلاف کینزیانیسم، که معتقد به تقویت بنیۀ تقاضای مصرف کنندگان است، به سیاست اقتصادی ای اطلاق می شود که رشد اقتصادی را با تشویق و تقویت توان عرضه ممکن می داند. کاهش مالیاتها برای شرکتها و سرمایه توصیۀ رایج این سیاست است. در زمان ریاست جمهوری ریگان این سیاست اقتصادی شیوع بی سابقه ای یافت.
 

دیدگاه‌ها

محمد

من هم نظرم را راجع به نئولیبرالیسم میگویم من به نئولیبرالیسم میگویم سرمایه سیاه .وهنوزبخ عنوان یک نظام سراسری نشده وبه عنوان یک زائده درنظام سرمایه کارمیکندومسلط نیست .مثلا درحمله آمریکابه عراق سودی که بعدازحمله ازجریان نفت نصیب آمریکاشدبه جیب مردم آمریکانرفت بلکه فقط به جیب شرکتهای آمریکایی رفت به همین دلیل حداقل هفت سال پول مفت نفت هیچ تغیری دراقتصادآمریکانداشت .سرمایه نمی تواندجهانی شود.چرامیتوانندچندشرکت ازچندکشورمختلف باهم کارکننداماسودهرشرکت به کشورخودش برمی گرددودرفضای انتزاعی دریک بانک انتزاعی جهانی نیست.درهمین حمله به عراق کشورهایی که دست داشتندهرکدام سهم خودرابرداشت کردند.سرمایه سیاه به هیچ قانون واخلاقی پایبندنیست ومیتواندداعش درست کندویک کشتارمردم بیگناه رابی هیچ دلیل منطقی راه بیندازدوهیچکس ازخودنمی پرسدچگونه داعش بااین افرادکم زمینی به آن وسعت رااشغال کردویاچگونه باسیصدنفریک شهررا واداربه تسلیم کرد.این نوع سرمایه درآمریکابیشترین شرکت راداردودرفرانسه وانگلیس کمتر.درمناظره اوباما ورقیبش دردوردوم اوباما دقیقا به همین موضوع اشاره میکندوبه رقیبش میگویدبه این دلیل شما به آمریکاخیانت میکنیدکه درمناظره بعدحرفش راپس میگیردومیگویدسرمایه داری یعنی همین .اگراین نوع سرمایه داری رشد کندچون به هیچ چهارچوبی غیرازسودمتصل نیست باعث نابودی همان کشوری میشودکه ثقل وجودآن شرکتها درآن کشوراست .ودراین زمینه ترامپ درست میگویدوهمان چهارچوب سرمایه داری درست رامیگویدنه اینکه به گفته فرخ نگهداردیدعقب مانده تری نسبت به سرمایه داری دارد.بلکه سرمایه اصلا نمی تواندجداازمرزها وجودداشته باشد.اگرچین وارداین نوع سرمایه میشوددرپایان سودش رابه کشورخودش منتقل میکندنه اینکه درهمان آمریکادوباره سرمایه گذاری کند.خلاصه کلاکم سرمایه سیاه یا همان نئولیبرالیسم چکیده نکبت ووحشیگری سرمایه است که اگرقدرت بکیردفقط نابودمیکندحتی سرزمین خودش راواینست دلیل چهل سال حکومت درایران والا حکومتداران ایران نه سوادمملکت داری دارندونه حتی سعی درفراگرفتن آن میکنندچون تمام خط وخطوط را سرمایه سیاه به آنها می آموزدوتمامی ملت ایران وتمامی سازمانها فقط باحکومت مبارزه نمی کنند بلکه حکومت به اضافه سرمایه سیاه.به همین دلیل است که حکومت دربحرانی ترین لحظه ها درست ترین عقب نشینی هارا میکند.ایران دراصل گرفتارسرمایه سیاه است وبه همین دلیل ازهیچ قانون سازمان ملل تبعیت نمی کندوهمه را به هیچ میگیرد.چون خودمیداندکه گرداننده وابسته به هیچ قانونی نیست .وبازهم این دلیل نمی شودکه قوانین سرمایه برایران حاکم نیست بلکه وجه غالب سرمایه سیاه است.اگرمیگویید پول سالاری ویا هروجه دیگربه نئولیبرالسم الصاق میکنیددقیقا ازهمین ماهیت عملکردش نشات میگیرد.اینکه آمریکا انگلیس فرانسه باوجودعملکرداین حکومت باآن هنوزلاس میزننددلیلش سودبی حساب وکتابی است که به شرکتهایشان سرازیرمیشودنه بخاطرگل روی سران حکومت .اگراوباماراسیاه برزنگی میخوانند یازن سارکزی رافاحشه خطاب میکنند وبازهم لبخندتحویل میگیرنددلیلش همان تاراج است .سرمایه سیاه نه وجه غالب است ونه دولتهای سرمایه داری خواهان آن ولی شرکتهای سیاه عاشق این نوع مراوده درکشورهای ثروتمندخاورمیانه هستند.وبازتکرارمیکنم وجه غالب نیستندولی شرین ترین سودهارا میبرندوماهیتی جزنکبت بدبختی وخانمان سوزی رابرای کل بشریت ندارند.جناح کاربایداین سیاهی راافشا کنداگرنه همچنان میتازد.

د., 23.12.2019 - 18:56 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید