مجموعه ای تحلیلی و دو قطعنامه برای ارائه به کنگره‌ی چهارم

توضيح

مجموعه ای که در زير آمده است، شامل دو بخش است. بخش تحليلی با عناوين زير:

۱. روندهای عمومی جهانی 
۲. روندهای عمومی در خاورميانه
۳. روندهای عمومی در ايران

بخش دوم شامل دو قطعنامه با عناوين زير است: 

۱. راهبرد سياسی و سياست ها
۲. پروژه ها برای دو سال آتی

دو قطعنامه برای ارائه به کنگره چهارم جهت تصويب تهيه شده است. ضروری است که به نحليل روندهای عمومی جهان، منطقه و ايران بپردازيم و از آن استنتاج های لازم را اخذ کنيم و در سياست های خود منظور کنيم. چگونگی برخورد با بحش تحليلی به تصميم کنگره بر می گردد. 

بهروز خليق
۱۴ مارس ۲۰۲۵ 

بخش اول

روندهای عمومی جهانی

* در دهه های آخر قرن بيستم و دهه اول قرن بيست يکم، جهانی شدن به روند غالب در سطح جهانی فراروئيد.  شاخص آن، شتاب گرفتن پیوندها و وابستگی های متقابل جهانی بود. طی این روند ارزش هائی همانند صلح، دمکراسی، حقوق بشر و همبستگی بیش از پیش به ارزش های مورد پذیرش در سطح بین المللی تبدیل شد. در پرتو فرآیند جهانی شدن، از یکسو دستآوردهای کم‌نظیری در حوزه‌های مختلف اجتماعی و تکنولوژی حاصل شد که در خدمت کاهش فقر، گسترش دموکراسی و ارتباطات قرار گرفت و از سوی دیگر به واسطه سلطه‌گری دولت‌های بزرگ، انحصارات بین‌المللی و سپردن فرآیند جهانی شدن به بازار به عنوان تنها سامان‌دهنده روندها، این فرصت ها در معرض خطر قرار گرفت و در يک دهه و نيم گذشته فرآيند جهانی شدن کند گرديد و پديده های جديدی شکل گرفت. 

* فرآيند جهانی‌ شدن در حال عقب‌نشینی است. بحران مالی جهان سال ۲۰۰۸ نقطه عطف در عقب نشينی فرآيند جهانی شدن بوده است. در دوره ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۸ که می‌توان آن را دوره "ابرجهانی‌ شدن" نامید سهم تجارت از تولید ناخالص داخلی به‌طور متوسط سالانه بیش از یک‌درصد افزایش یافت. تنها در فاصله سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷، سهم نهاده‌های کل که اقتصادهای پیشرفته از کشورهای در حال ‌توسعه تامین می‌کردند، تقریبا سه برابر شد. اما پس از بحران مالی ۲۰۰۸، این روند به‌طور ناگهانی متوقف شد و از سال ۲۰۱۱ معکوس گرديد، به‌طوری که رشد کلی تجارت از آن زمان تاکنون در حالت رکود باقی مانده است.

* در موج سوم دموکراسی با فروپاشی نظام های اقتدارگرا در اروپای جنوبی در دهه ۱۹۷۰، رژيم های نظامی امريکای لاتين در دهه ها ۸۰ ـ ۱۹۷۰ و اروپای شرقی در دهه ۱۹۹۰، دموکراسی به روند غالب در سطح جان فراروئيد. بر طبق برخی آمارها در حالی که در سال ۱۹۷۴، از ۱۵۰ کشور جهان ۴۱ کشور دارای رژيم  دموکراتيک بودند، در سال ۲۰۰۴، ۱۲۰ کشور از ۱۹۳ کشور دارای نظام انتخاباتی به شمار می رفتند. اما اين روند تداوم نيافت. در موج برگشت اقتدارگرائی و متوفف شدن پيشروی موج دموکراتيزاسيون، در تعداد قابل توجهی از اين کشورها نظام اقندارگرا بازگشت و يا نظام های دوگانه (هيبريد) حاکم گرديد. 

* نهادهای بین‌المللی ستون های سامان فرايند جهانی شدن هستند، اما آن ها در مواجهه با بحران‌های جهانی مانند جنگ‌ها، مهاجرت، تغييرات اقليمی و نقض حقوق بشر ناتوان عمل می کنند و با توجه به نفوذ قدرت‌های بزرگ در اين نهادها، عدم تطابق با تحولات جهانی و بی‌اعتمادی عمومی، با بحران مشروعيت روبرو هستند. قطعنامه‌های سازمان ملل اغلب توسط قدرت‌های بزرگ مانند آمریکا، روسیه و چین وتو می‌شوند، افزایش ناسیونالیسم و پوپولیسم در کشورهایی مانند آمریکا، بریتانیا و برخی کشورهای اروپایی، موجب شده که کشورها از سازمان‌های بین‌المللی فاصله بگیرند. بی‌اعتباری سازمان‌هایی مانند دیوان کیفری باعث شده که برخی کشورها مانند آمریکا و چین بدون رعایت قوانین جهانی عمل کنند. این مسئله احتمال جنگ‌های تجاری، درگیری‌های نظامی و بحران‌های اقتصادی را افزایش می‌دهد. کاهش اعتبار سازمان‌های بین‌المللی به ويژه سازمان ملل متحد باعث شده که کشورها به ‌صورت یکجانبه اقدام کنند و به نظام چندجانبه‌گرایی پایبند نباشند.. برخی جنبش‌های اجتماعی و جريان های چپ معتقدند که سازمان‌های بین‌المللی به جای خدمت به منافع عمومی جهانی، به نفع شرکت‌های چندملیتی و قدرت‌های بزرگ عمل می‌کنند.

* ما در برهه‌ای از زمان قرار داریم که نظريه آنتونیو گرامشی به‌درستی آن را تبيين می کند. برهه ای از زمان که نظم پیشین در مسير زوال قرار گرفته و نظم جديد در‌حال شکل‌گیری از زایش خود عاجز است. درست در همین برهه از زمان، شماری از روندهائی را شاهد هستيم که نشانگر وضعيت امروز نظم جهانی و مشخصه دوران گذار است. این تأخیر در تولد‌یافتن نظم جدید و طولانی‌شدن آن، به معنای افزایش درخور توجه و فزاينده حجم چالش‌های جهان فرارو است.

* فرانسیس فوکویاما بعد از فروپاشی بلوک شرق، حکم به پايان تاريخ و پیروزِی تاریخی لیبرالیسم داد. ولی افول موقعيت و قدرت امريکا به مثابه سرکرده جهان، تلاش امريکا برای بازيابی آن، شکل گيری روند چند قطبی شدن جهان، تشديد شکاف ها براثر فرآيند جهانی شدن، قدرت گيری دولت های منطقه ای و رقابت های آن ها، برآمد  راست افراطی در سطح جهان، برحکم فوکومايا خط بطلان کشيد و به خوش بينی دهه ۹۰ قرن بيستم پايان بخشيد. آنچه روی زمین شاهد‌ش هستیم، رکود دموکراتيک، رشد‌ راست‌ افراطی، پوپولیسم و اقتدارگرائی د‌ر سطح جهان است. درهم شکستن دموکراسی اين بار نه به دست ژنرال ها که بوسيله رهبران منتخب نابود می شوند. هم اکنون رهبران اقتدارگرا در راس تعدادی از کشورهای بزرگ جهان (امريکا، چين، روسيه و هند) و تعدادی ديگر از کشورها (ترکيه، ونزوئلا، کره شمالی، بللاروس، مصر، ايران و ....) قرار گرفته اند. 

* در جهان دو قطبی در قرن بيستم، واقع گرائی (رئاليسم) در سياست بين المللی حاکم بود. در مکتب واقع گرائی، مناسبات بين کشورها برپايه توازن قوا شکل می گيرد و زور را زور مهار می کند. در اواخر قرن بیستم با فروپاشی بلوک شرق و تسلط سرمايه داری و ليبراليسم، از دامنه جنگ ها کاسته شد و سازمان های بين المللی اعتبار پيدا کردند، ايده آليسم در سياست بين المللی نيرو گرفت و تقويتگرديد. اما با تحولات دو دهه گذشته، رئالیسم بیش از هر زمان دیگر به عرصه سیاست جهانی بازگشته و منطق زور را در سطح بين المللی و در جوامع مختلف گسترش داده است. 

* شتاب فرآيند جهانی شدن نئوليبرالی در دهه های آخر قرن بيستم و دهه اول قرن بيست يکم، وضعيت های متناقضی را در سطح جهان پديد آورد. از يک سو حاکميت های ملی تضعيف گرديد و از سوی ديگر گرايش های ملی نيرو گرفتند. همراه با اين روند، در دهه گذشته جريان راست افراطی با عناوين محافظه کاری ملی‌گرا يا پوپوليسم راست در سطح جهان، از جمله در اروپا و امريکا نيرو گرفتند و در تعداد قابل توجهی از کشورها قدرت را به دست آوردند. در کشورهای پيشرفته سرمايه داری، اين جريان ها پذيرش و اشتغال مهاجران و پای بندی به اعتقادات مذهبی و هويتی آن ها را تهديد به حساب می آورند. در اکثر اين کشورها روند چرخش به سمت راست غالب شده است. با روی کار آمدن دونالد ترامپ با توجه به موقعيت و قدرت جهانی امريکا، راست افراطی موضع تهاجمی اتخاذ کرده است. اين جريان در چشم انداز نزدیک، از يکسو از احزاب ليبرال و سوسيال دموکرات نيرو خواهد گرفت و از سوی ديگر ليبرال های چپ و احزاب چپ راديکال قدرت بيشتر پيدا خواهند کرد و گرایش راست افراطی را به چالش خواهند کشيد. بحران ليبراليسم، بحران اقتصادی و دلزدگی مردم از انتخابات در رشد و نيرو گرفتن راست افراطی موثرند. دموکراسی های جهان با چالش جدی از ناحيه نيروهای پوپوليست و ناسيوناليست روبرويند.    

* سیاست حذف و منزوی کردن چپ‌گرایان در اروپا و امريکا دنبال می شود و هم‌پیمانی با راست افراطی از طریق شیطان‌سازی چپ توجيه می شود. این روند شامل جنبش‌های اجتماعی، فعالان محیط زیست، سازمان‌های غیردولتی، اتحادیه‌های کارگری و جامعه مدنی نیز می‌شود. این گروه‌ها، توسط نولیبرال‌ها و پوپولیست‌های راست‌گرا به‌شدت تحت فشار قرار گرفته‌اند. در عین حال چپ در بخش‌هایی از جهان در حال بازگشت و تقویت است. به عنوان مثال در آمریکای لاتین موج جدید دولت‌های چپ‌گرا در برزیل، شیلی و مکزیک به قدرت رسیده‌اند. علاوه بر این در اروپا هم هرچند جایگاه سنتی چپ تضعیف شده است، اما جنبش‌های نو در حال بازسازماندهی شکلی دیگر از چپ در چارچوب‌های دموکراسی مشارکتی و مستقیم هستند.

* با رويکرد احزاب چپ و دموکرات به سياست هويت و کم توجهی به سياست طبقاتی، گروه هائی از کارگران در کشورهای اروپا و امريکا از اين احزاب فاصله گرفته و به احزاب راست رای دادند. از جمله گروه هائی از  رأی‌دهندگان به احزاب کمونیست در فرانسه و ایتالیا به مارین لوپن و جورجیا ملونی رای دادند. در امريکا، دموکرات‌ها ارتباط خود را با پایگاه کارگری خود از دست دادند. پيروزی جمهوری‌خواهان بر اساس رأی‌دهندگان سفیدپوست طبقه کارگر حاصل شد..

* در دوره دو قطبی جهان، هر دو قطب علاوه بر رقابت سياسی، اقتصادی و نظامی، دو ارزش متفاوتی را نمايندگی می کردند. اکنون چند قطبی شدن جهان نه برپايه ارزش ها، بلکه بلحاظ سياسی، اقتصادی و نظامی در حال شکل گيری و گسترش است. چین، روسیه و برخی کشورهای نوظهور مثل هند، برزیل، آفریقای جنوبی، ترکیه، اندونزی و مکزیک، سعی در ایجاد یک توازن جدید قدرت در برابر غرب هستند. چین در تلاش برای برابری قدرت با آمریکا است. رسیدن به چنین موقعیتی و پیشی گرفتن از امریکا به لحاظ قدرت اقتصادی، بخصوص به لحاظ سهم در بازارهای جهانی در سال های آتی محتمل است. چین هنوز در برخی حوزه‌ها مانند تراشه‌های پیشرفته به آمریکا وابسته است و آمریکا در بازسازی زنجیره‌ تامین جهانی به چین نیاز دارد. با تبدیل شدن این رقابت به تقابلی در سطح جنگ سرد، فاصله داریم. قدرت چين در اساس بر قدرت اقتصادی است. در حالی که قدرت امريکا علاوه براقتصاد، قدرت نظامی و حضور نظامی آن در سطح جهان است.امريکا ۷۵۰ پایگاه نظامی در سراسر جهان دارد. چین یک پایگاه نظامی خارجی هم ندارد. 

* سهم چين در طی سه دهه و نيم اخير با رشد متوسط  ۸.۸ درصد در حال افزايش است. سهم چين در طی اين مدت در  اقتصاد جهانی از ۳.۶ درصدی به ۱۶.۸ درصد افزايش يافته است. در حالی که رشد متوسط امريکا در اين فاصله زمانی ۲.۵ درصد بود و سهم امریکا در اقتصاد جهان از ۲۰ درصد به ۱۵ درصد کاهش يافته است. اين داده ها نشان می دهد که توازن قدرت در جهان به زيان امريکا و به سود چين تغيير کرده است. صندوق بین المللی پول نرخ رشد در سال های آينده را برای اروپا يک درصد و برای امريکا ۲ تا ۲.۷ درصد پيش بينی کرده است. در حال حاضر نرح رشد ۵ درصد است و پيش بينی ها می گويند در سال های آتی از ۳.۳ درصد پائين نخواهد آمد. 

* چین از طریق "ابتکار کمربند و جاده"، نفوذ قابل‌توجهی در افريقا کسب کرده است. پکن با اعطای وام و سرمایه‌گذاری گسترده در پروژه‌های زیرساخت کشورهائی مانند آنگولا، جمهوری دموکراتیک کنگو، کنیا، نیجریه، تانزانیا و زیمبابوه، به بنادر و منابع طبیعی  دسترسی پيدا کرده است. پروژه‌های معدنی در کنگو، زیمباوه و دیگر کشورها،کنترل نزدیک به ۹۰ درصد از فرآوری فلزات نادر زمین را برای چین تضمین کرده است (موادی حیاتی برای تولید تراشه‌های کامپیوتری، نیمه‌هادی‌ها و باتری‌ها). چین به همان میزان نفوذ اقتصادی خود را در آمریکای لاتین نیز توسعه داده است. از طریق سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی مانند احداث یک بندر بزرگ در پرو و یک نیروگاه برق‌آبی در اکوادور. پکن اکنون پس از ایالات متحده، دومین شریک تجاری بزرگ منطقه محسوب می‌شود. 

* با روی کار آمدن ترامپ، شکاف بين امريکا و اروپا شکل گرفته است. در دکترین سیاست خارجی ترامپ، ديگر اروپا به عنوان متحد استراژيک به حساب نمی آيد. ترامپ به دنبال وابستگی راهبردی حداکثری اروپا به آمریکا در حوزه تأمین انرژی، تکنولوژی و اقتصاد ديجيتالی و کالاهای اساسی است. اروپا در جهت استقلاب از امريکا گام بر می دارد. نشانه آن افزایش بودجه های نظامی کشورهای عضو اتحادیه اروپا و برنامه ريزی برای تشکيل نیروی نظامی اروپائی است. 

* جنگ اوکراین باعث تغییر در نظم جهانی، تشدید رقابت های ژئوپلیتیک، تغيير بلوک‌بندی‌های جهانی، سرعت  گرفتن چند قطبی شدن جهان، تحول در روابط بین الملل، تشدید تنش میان غرب و روسیه، تقویت ناتو، گسترش رقابت تسلیحاتی و دکترین‌های نظامی جدید، افزایش بودجه نظامی کشورهای غربی، نوسازی زرادخانه‌های هسته‌ای، تشدید رکود اقتصادی در اروپا و آمریکا، بحران انرژی، تورم و بحران غذائی جهانی، بحران گرسنگی، ، بحران پناهندگان و آلودگی محیط زیست شده‌است.

* در دهه‌های اخیر، قدرت‌های بزرگ جهانی به‌دلیل تغییرات ژئوپلیتیکی، رقابت‌های اقتصادی و تهدیدات امنیتی، به تشکیل اتحادهای جدید و بازتعریف ائتلاف‌های سنتی پرداخته‌اند: ناتو و گسترش آن، سازمان همکاری شانگهای (با حضور چین، روسیه، هند، پاکستان، ایران و کشورهای آسیای مرکزی)، گروه بریکس (شامل چین، روسیه، هند، برزیل و آفریقای جنوبی ، ایران، عربستان سعودی و امارات)، اتحاد آمریکا-هند ـ ژاپن ـ استرالیا (برای مقابله با نفوذ چین در منطقه هند ـ اقیانوس آرام)، اتحاد آمریکا ـ بریتانیا ـ استرالیا (مقابله با نفوذ چین در اقیانوس آرام) و ائتلاف راهبردی پکن ـ مسکو. اين اتحادها بر سياست ها جهانی تاثيرات عميق می گذارند و تعيين کننده آينده جهان به سمت ثبات، همکاری و درگيری و جنگ هستند. 

* الیگارشی در سطح جهانی و به ويژه امريکا بسیار قدرتمند شده و رسانه ها و شبکه‌های اجتماعی را کنترل می‌کنند. آن ها طرز تفکر ما و عقاید ما را شکل می دهند. در کتاب‌هایی مثل مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ در مورد شرایطی صحبت شده که دولت از طریق پروپاگاندا سعی در شکل دادن انسان ها مطابق معيارهای خود می‌کند. ولی امروز پروپاگاندا خصوصی‌سازی شده و آنها این امکان را دارند که اکوسیستم‌های اطلاعاتی ما و طرز فکر قسمت عمده‌ای از مردم را شکل بدهند. با اين وجود شبکه‌های اجتماعی امکانات و فرصت های گرانبار برای  شکل‌گیری، تقویت و گسترش جنبش‌های اجتماعی و انعکاس صدای بی‌صدایان فراهم آورده است. بسیاری از جنبش‌های ضد وضعیت موجود از شبکه‌های اجتماعی برای بسیج نیرو استفاده می‌کنند.

* رسانه‌ها نقش مهمی در شکل‌دهی به افکار عمومی، کنترل روایت‌های سیاسی و تأثیرگذاری بر دیدگاه‌های مردم دارند. در عصر دیجیتال، این نقش به‌طور فزاینده‌ای پیچیده‌تر شده و به ابزاری در دست قدرت‌های بزرگ و دولت‌های متجاوز برای مشروعیت‌بخشی به سیاست‌های خود تبدیل شده است. رسانه‌ها با روايت سازی، جهت دهی به اخبار، تکرار پيام، استفاده از زبان احساسی می‌توانند افکار عمومی را هدایت، تغییر یا سرکوب کنند. رسانه های بزرگ جنگ‌هائی را که توسط آمریکا و متحدانش انجام می‌شود، اغلب با عناوینی مانند "مبارزه با تروریسم" یا "دفاع از دموکراسی" توجیه می‌کنند و در مقابل، اقدامات دولت‌های مخالف غرب به‌عنوان "تجاوز"، "سرکوب" یا "نقض حقوق بشر" معرفی می‌شود. اين رسانه ها اغلب اطلاعاتی را که بر خلاف منافع قدرت‌های بزرگ است، سانسور می‌کنند. گزارش‌های مربوط به جنایات جنگی اسرائیل در فلسطین اغلب به‌طور محدود منتشر می‌شود، محتوای خاصی که با سیاست‌های غرب هماهنگ است ديده شدن آن ها را افزايش می دهند. رسانه‌های اصلی دیگر صرفاً ابزار اطلاع‌رسانی نیستند، بلکه به ابزار جنگ‌های اطلاعاتی و سیاسی تبدیل شده‌اند. در کنار رسانه‌های جریان اصلی، رسانه های مستقل و آلترناتيو وجود دارد که به رسالت رسانه ها متعهد هستند و تن به سانسور و کنترل نمی دهند و واقعيت ها را گزارش می کنند.  

* در نظام سرمايه داری جهانی، ثروتمندان با شتاب ثروتمندتر و فقیران فقیرتر می‌شوند. گزارش جدید آکسفام نشان می دهد که يک درصد ثروتمندان جهان تقریباً دوسوم از کل ثروت جدید ایجاد شده از سال ۲۰۲۰ به این سو را، به ارزش ۴۲ تریلیون دلار، تصاحب کرده‌اند. تقریباً دو برابر بیشتر از ۹۹ درصد پایین جمعیت جهان. هم اکنون تعداد اندکی از میلیاردرهای فوق‌العاده ثروتمند مالک و کنترل‌کننده بخش بزرگی از اقتصاد جهانی هستند. از سال ۲۰۲۰، پنج میلیارد نفر در سراسر جهان فقیرتر شده‌اند، در حالی که پنج میلیاردر ثروتمند جهان ثروت خود را با نرخ ۱۴ میلیون دلار در ساعت بیش از دو برابر کرده اند. تعداد و ثروت میلیاردرها در ده سال گذشته دو برابر شده است. در همین دوره، حداقل ۱.۷ میلیارد کارگر در کشورهایی زندگی می‌کنند که نرخ تورم از دستمزدها پیشی گرفته است و بیش از ۸۲۰ میلیون نفر ـ  تقریباً یک نفر از هر ده نفر روی زمین ـ گرسنه هستند. زنان و دختران نزدیک به ۶۰ درصد از جمعیت گرسنه جهان را تشکیل می‌دهند. نابرابری به شدت افزايش يافته اند.

* از سوی ديگر ما شاهد تعميق شکاف میان کشورهای ثروتمند (توسعه‌یافته) و کشورهای در حال رشد هستيم. اين شکاف از جمله در شاخص های اقتصادی، علمی، فتآوری، آموزش و بهداشت و اميد به آينده قابل مشاهده اشت.  اگرچه برخی از کشورهای در حال رشد در دهه‌های اخیر پیشرفت‌های چشمگیری داشته‌اند، اما همچنان نابرابری‌های عمیقی در سطح جهانی وجود دارد. بسیاری از متخصصان و نخبگان علمی کشورهای در حال توسعه به کشورهای پیشرفته مهاجرت می‌کنند. این پدیده باعث کاهش نیروی انسانی ماهر در کشورهای فقیرتر شده و روند توسعه آن‌ها را کند کرده است. شرکت‌های بزرگ غربی بر بازارهای جهانی تسلط دارند و اغلب از نیروی کار ارزان در کشورهای در حال توسعه بهره‌برداری می‌کنند.

* ساختار اشتغال و مناسبات کاری که در ساختارهای گسترده صنعتی يا اداری ميان کارگر و کارفرما يا رئيس و مرئوس برقرار بود، اکنون جای خود را به روابط به مراتب قابل انعطاف تر در محدوه های با حجم کوچکتر از حيث شمار افراد تحت اشتغال داده است. ديگر با کارمندان و کارگران برخلاف گذشته کمتر قراردادهای استخدام مادام العمر امضا می شود و شيوه های خوداشتغالی، کار پاره وقت و اشتغال برای يک دوره موقت رواج يافته و بی ثباتی کاری گسترش پيدا کرده وهويت طبقاتی کم رنگ شده است.

* جنگ، بحران‌های اقتصادی و سياسی، تغییرات اقلیمی و نقض حقوق بشر توسط دولت های مستبد موجب شده است که میلیون‌ها انسان مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده و به کشورهای دیگر پناه برده اند. مسئله پناه‌جویان یکی از چالش‌های مهم و حاد جهانی است که ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی پيدا کرده و به تنش‌های بين المللی، چالش‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، نگرانی های امنیتی و  افزایش ناسیونالیسم و پوپولیسم و نابرابری منجر شده و بر بازار کار و ساختار جمعیتی تاثير گذاشته است. در عين حال پناه جويان برای کشورهای ميزبان فرصت های اقتصادی به عنوان نیروی کار جدید فراهم آورده اند. 

دولت ترامپ

* انتخاب دوباره دونالد ترامپ نشان داد که پديده ترامپ گذرا نبوده و نشانگر آغاز دوران جديد در سياست امريکا و شايد جهان به طور کلی است.  با روی کار آمد‌ن ترامپ سه روند مهم توأمان د‌ر جهان و خاورمیانه در حال شکل گيری است‌: تغییر نظم جهانی، شکاف بين امريکا و اروپا و تغییر ژئوپلیتیک خاورمیانه. دولت ترامپ در صدد گسترش سرزمین خود است. اين نسخه واقعی امپریالیسم است. آمریکایی که در پی گسترش سرزمین خود است و برای رسیدن به این هدف، تهدید به استفاده از نیروی نظامی می کند.

* ترامپ در صدد سرکردگی سياسي و نظامی راست افراطی در سطح جهان است. او با پيوند با ابر‌سرمايه‌داراني چون ايلان ماسك و تجاري کردن سياست، می خواهد دولت و سياست‌ورزي را در امريكا به يك "ابر بنگاه اقتصادي" تبديل کند. با به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا، ابر سرمایه‌داران تصمیم گرفته‌اند خودشان در دولت حضور يابند تا منافع سرمایه‌داران بزرگ را متراکم‌تر کنند. سرمایه‌داران که دولت را به دست گرفته‌اند، تلاش می‌کنند تا دولت را کوچک‌تر کرده و هزینه‌های تامين اجتماعی را کم کنند و دیگر دولت برای حقوق بشر و سایر مسائل اجتماعی هزینه نکند. الیگارشی پديده مهمی است که جهان با آن مواجه است. 

* طبق رتبه‌بندی فوربس در سال ۲۰۲۳ جمع ثروت ۱۰ نفر از ثروتمندترین آمریکائی‌ها به یک تریلیون دلار رسید. حالا ، ثروت آنها به ۱.۹ تریلیون دلار رسیده است. در کم‌تر از دو سال، ثروتمندترین‌ها ثروت خود را تقریباً دو برابر کرده‌اند. طبق آمار Statista، ۵۰ درصد جمعیت به‌نسبت فقیرتر در امریکا تقریباً ۲.۵ درصد از کل ثروت ایالات متحده را در اختیار دارند. این بدین معناست که نیمی از این جمعیت ثروت خالص‌شان معادل حدود ۳.۱ تریلیون دلار است. ۳۰ نفر از ثروتمندترین آمریکائی‌ها به‌اندازه‌ ۵۰ درصد به نسبت فقیرتر جمعیت، ثروت دارند. نظر به این که فقط بزرگسالان جزو افراد دارای درآمد در نظر گرفته می‌شوند و بسیاری از آنها تنها نان‌آوران خانواده‌های خود هستند، در کشوری با ۳۳۵ میلیون نفر جمعیت و تقریباً ۷۵ میلیون کودک، به‌راحتی می‌توان گفت که سی نفر از ثروتمندترین‌های امریکا از ۲۰۰ میلیون نفر بیشتر ثروت دارند.

* با قبضه قدرت سیاسی توسط سرمایه‌داران در آمریکا، گویی نظرات و دیدگاه مارکس دوباره تجلی يافته  است. یعنی بازگرداندن سیاست به اقتصاد و تقلیل نظم سیاسی به کمیته اجرائی سرمایه‌داری. دولتی که در ایده لیبرالیسم، شر لازم تلقی می‌شد، امروز ابزار لازم برای سرمایه‌دار است. گویی دیگر بحث استقلال دولت و بازار چندان مطلوب نیست.

* کمیته اجرائی نظام سرمایه دیگر در بوق تجارت آزاد نمی‌دمد، بلکه می‌خواهد دوباره در سایه تعرفه رشد کند. بالا‌بردن تراکم و انباشت سرمایه در سایه نظام تعرفه ممکن می‌شود. سرمایه‌داری آمریکایی برای انباشت و تراکم سرمایه به حمایت نظام سیاسی در قالب تعرفه بر کالای وارداتی نیاز دارد. 

فنآوری ديجيتال و هوش مصنوعی

* آنچه سرمايه داری را در نقابل بحران ها روئين تن کرده ، توانائی آن در انقلاب پياپی در توليد برپايه نواوری های فناورانه است. سرمايه داری در انتهای قرن بيستم با ورود به اقتصاد دانش بنيان و با انقلاب پياپی در توليد، حرطف ابرقدرت خود "سوسياليسم واقعأ موجود"  را جا گذاشت و موجب فروپاشی آن گشت. انقلاب های فنآورانه مانند حرکت های لايه های زير زمين موجب آزاد سازی نيروهای نهفته گشته، ساختارهای اقتصادی و اجتماعی موجود را در سطوح مختلف جهانی و ملی جابجا می کند.

* جهان امروز شاهد نوع جديدی از تحول است. تحولی که مشخصه اصلی آن هوش مصنوعی و رشد خيره کننده جهان ديجيتالی است. انقلاب ديجيتالی همانند ساير انقلاب های فنآورانه، تغييرات گسترده ای را در سطوح مختلف فردی و اجتماعی ايجاد کرده است. فنآوری های نوظهور ديجيتال به ويژه هوش مصنوعی به طور گسترده در حال شکل دادن دنيای جديدی هستند که ابعاد سياسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه را به شدت تحت تاثير قرار می دهند. بر اثر فنآوری ديجيتال برای نخستين بار در تاريخ، ذهن انسان نه صرفأ يکی از عوامل تعيين کننده در نظام توليد. بلکه به يک نيروی مولد مستقيم تبديل شده است.   

* به دلیل دگرگونی پرشتاب فنآوری تولید، اقتصاد جهان در آينده بسیار پرچالش خواهد بود. به‌خصوص برای نیروی کار در بخش‌های تولید کارخانه‌ای که انتظار بیکاری فزاینده وجود دارد. از این‌رو چالش‌های بیرونی و درونی، دولت‌های ملی را با شرایطی سخت‌تر از گذشته روبه‌رو خواهد ساخت.

* با چرخش بازارهای کار به سمت یک اقتصاد اطلاعاتی، کارگران به جای کارهای سنگين در مقابل صفحه کامپیوتر می‌نشينند و کار می کنند. در اين روند زنان از موقعیت برابری بیشتری برخوردار شده اندد. با این تغییرات قدرت درون خانواده‌ها و جامعه دگرگون شده و ترکيب نيروی کار به نفع زنان تغيير کرده است. 

* شرکت‌هائی مانند گوگل، آمازون، مایکروسافت، متا (فیسبوک)، اپل و تسلا مالک زیرساخت‌های اصلی اینترنت و پردازش داده‌ها هستند. این شرکت‌ها داده‌های کاربران سراسر جهان را جمع‌آوری، ذخیره و تجزیه‌وتحلیل می‌کنند. فیبر نوری، سرورها، پلتفرم‌های پردازش ابری و هوش مصنوعی عمدتاً در اختیار کشورهای غربی و شرکت‌های آمریکائی است. بسیاری از کشورهای در حال توسعه کنترلی بر داده‌های خود ندارند و مجبورند از خدمات شرکت‌های غربی استفاده کنند، زیرا خودشان زیرساخت بومی ندارند. کشورهای پیشرفته در حال گسترش هوش مصنوعی، اینترنت اشیا و محاسبات کوانتومی هستند، در حالی که بسیاری از کشورهای در حال توسعه هنوز دسترسی به اینترنت پرسرعت ندارند. برون‌سپاری خدمات فناوری به کشورهای فقیر با دستمزد پایین، بدون انتقال واقعی دانش و مهارت، نوعی استعمار دیجیتال محسوب می‌شود. استعمار دیجیتالی به سلطه شرکت‌های بزرگ فناوری و کشورهای پیشرفته بر داده‌ها، زیرساخت‌های دیجیتالی و اقتصاد دیجیتال کشورهای در حال توسعه اشاره دارد. این پدیده، نوعی استعمار نوین است که کنترل منابع دیجیتال، فناوری و اطلاعات را به جای سرزمین و منابع طبیعی، هدف قرار داده است. استعمار دیجیتالی، شکل جدیدی از سلطه است که از طریق کنترل داده‌ها، زیرساخت‌های دیجیتالی و فناوری‌های پیشرفته اعمال می‌شود. شرکت‌های بزرگ فناوری و کشورهای پیشرفته، کشورهای در حال توسعه را در دام وابستگی دیجیتالی قرار داده‌اند

* هر انقلاب فنآورانه وجه جديدی از سرمايه داری را آشکار کرده، اما ماهيت انقلاب کنونی با انقلاب های گذشته به طور ريشه ای متفاوت است. اگر انقلاب فورد، سرمايه داری صنعتی را به سمت توليد انبوه و اقتصاد مقياس در توليد سوق داد تا هزينه محصول نهائی را کاهش دهد و نياز همگانی را پاسخ دهد، انقلاب ديجيتال خواهان يک اقتصاد مقياس در استخراج داده های متنوع و متعدد از افراد جوامع است که يک نوع سرمايه داری جديد به نام سرمايه داری نظارتی را به وجود آورده است. هر اقدام و تصميم ما در عصر ديجيتال، قابليت تبديل به داده های قابل رديابی و قابل تجزيه و تحليل هستند که در آن هرجنبه از زندگی انسان به طور بالقوه در معرض نظارت و دستکاری قرار می گيرند. در اين نوع سرمايه داری نوع جديدی از بازار شکل می گيرد که تجربه انسانی به عنوان ماده خام برای جمع آوری، تجزيه و تحليل و فروش داده های رفتاری به کار گرفته می شود. اين داده ها صرفأ برای تبليغات هدفمند مورد استفاده قرار نمی گيرند، بلکه به ابزاری برای تغيير و کنترل رفتار انسان ها تبديل شده اند. سرمايه داری نظارتی تصور کارل مارکس از سرمايه داری به منزله يک هيولای خون آشام را که از کار تغذيه می کند دوباره زنده کرده است. البته يک چرخش نامنتظره هم در سرمايه داری وجود دارد. سرمايه داری نظارتی به جای نيروی کار، از تمام وجوه تجربه انسانی تغذيه می کند.

* هوش مصنوعی (AI) یکی از تأثیرگذارترین فناوری‌های قرن ۲۱ است که نقش فزاینده‌ای در تحولات جهانی ایفا می‌کند. از اقتصاد و سیاست گرفته تا نظامی‌گری و تغییرات اجتماعی. این فناوری مسیرهای جدیدی را برای دولت ها، شرکت‌ها و جوامع ترسیم کرده است. پیشرفت هوش مصنوعی موجب افزایش بهره‌وری اقتصادی، بهبود کیفیت زندگی و سلامت، پیشرفت‌های علمی و فناورانه، شغل های جدید، تحول در صنایع تشخیص و درمان، پژوهش های پزشکی، دسترسی به آموزش با کیفیت از طریق پلاتفرم های آنلاین و دوره های مجازی. مدیریت بهتر منابع طبیعی مانند آب، انرژی و خاک، تحلیل داده های محیط زیستی برای پیشبینی و مقابله با تغییرات اقلیمی، تولید محتوای هنری، موسیقی، فیلم و ادبیات، خودروهای خودران، تحلیل داده ها و کمک به تصمیم گیریهای سیاسی و حکومتی. جایگزینی برخی مشاغل توسط سیستم های هوشمند و رباتها، افزایش امکان کار از راه دور و انعطاف پذیری در محیط کار و استفاده از هوش مصنوعی برای سازماندهی و بسیج جنبش های اجتماعی از يکسو و از سوی ديگر خطر بیکاری گسترده در برخی مشاغل، استفاده نظامی و چالش‌های اخلاقی و نظارت بر حریم خصوصی شده است.

بحران محيط زيست

* بحران زیست محیطی به بحرانی جهانی تبدیل شده و هر روزه بر عمق و دامنه آن افزوده می شود. حفظ محیط زيست از مهمترین و جدی‌ترین دغدغه‌های جامعه انسانی برای زندگی است. بحران محيط زيست تا جایی پیشرفته كه کل كره زمين و حيات را تهديد مي كند. تخریب محیط‌زیست، ناشی از نیاز سیری‌ناپذیر سرمايه داری به افزایش سود است. تولید سودمحور تنها منافع کوتاه‌مدت سرمایه‌گذاری را دیده و ملاحظات بلندمدت پایداری و سلامت محیط‌زیست را در نظر نمی‌گیرد. توسعه نامحدود اقتصادی با محدودیت و آسیب‌پذیری اکوسیستم در تضاد است، سرمايه داری نمی‌تواند هیچ‌گونه حدگذاری را بر رشد خود تحمل کند.

* منطق سرمایه داری بر اساس انباشت سرمایه و مبتنی بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، هم روابط انسان ها را با خود و هم با طبیعت بر اساس استثمار انسان به دست انسان و نیز طبیعت به دست انسان را با هدف دست یابی به ارزش اضافی بازتولید می کند. از این زاویه میتوان ادعا کرد که رابطه تخریب محیط زیست و آلودگی های آن با مناسبات سرمایه داری ارتباط مستقیم دارد. مناسبات اقتصادی که تنها هدف آن به حداکثر رساندن میزان سود و انباشت بی حد و مرز سرمایه، با این هدف که هر موجودی را به یک کالا تبدیل کند.

جنبش‌های اجتماعی

* در حالی که جهان شاهد افزایش درگیری‌های نظامی، مسابقه تسلیحاتی و جنگ‌های منطقه‌ای است، جنبش‌ صلح نتوانسته‌اند مانند دوران جنگ ویتنام یا جنگ سرد به یک نیروی قدرتمند و گسترده تبدیل شوند. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، جنبش‌های ضد جنگ به‌شدت فعال بودند، اما در دوران کنونی، با وجود جنگ‌هایی در اوکراین، غزه، یمن، سوریه، سودان و دیگر نقاط جهان، جنبش صلح گسترده و تأثیرگذاری مشاهده نمی‌شود. اين امر به تغيير خصلت جنگ ها، تسلط رسانه‌های جریان اصلی بر افکار عمومی، سیاست‌زدایی ، فردگرایی و کاهش مشارکت جمعی بر می گردد. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، احزاب چپ‌گرا، گروه‌های مارکسیستی و جنبش‌های ضدسرمایه‌داری نقش اصلی را در مخالفت با جنگ‌ها داشتند. اما امروزه بسیاری از این گروه‌ها سرکوب شده یا به حاشیه رانده شده‌ و جنبش‌های مترقی کمرنگ‌تر شده‌اند.

* جنبش‌های اجتماعی از جمله جنبش‌های حقوق‌بشری، دموکراسی‌خواهی، کارگری و ضدسرمایه‌داری،  زیست‌محیطی و تغییر سیاست‌های انرژی یکی از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر تحولات عمومی جهانی هستند. این جنبش‌ها که اغلب از نارضایتی‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا زیست‌محیطی ريشه می گيرند،  دولت‌ها را برای تحقق اهداف و برنامه شان تحت فشار قرار می دهند، برای تغيير سیاست‌ها تلاش می کنند و ساختارهای قدرت را به چالش می کشند.

* جنبش‌های اجتماعی بر سیاست‌های جهانی (جنبش‌های حقوق مدنی، محیط‌زیستی)، تغییر گفتمان‌های جهانی (جنبش فمینیستی، ضد نژادپرستی، حقوقی LGBTQ)، شکل‌دهی به هویت‌های جمعی (جنبش‌های ضدجنگ) و اقتصاد جهانی (جنبش‌های ضدجهانی‌سازی، محيط زيست و مقابله با مصرف‌گرائی) تاثير دارند. با توجه به افزایش نابرابری‌های اقتصادی، تغییرات اقلیمی و بحران‌های جهانی، جنبش‌های اجتماعی احتمالاً در آینده نقش پررنگ‌تری در تحولات جهانی ایفا خواهند کرد.  

* تاثيرگذاری جنبش های اجتماعی با گسترش فنآوری اطلاعاتی و شبکه‌های اجتماعی، در سطح جهانی افزايش يافته و نقش آن‌ها در تحولات بین‌المللی برجسته‌تر شده است. جنبش‌های اجتماعی به عنوان کنش های دموکراتیک، به ایجاد جوامع عادلانه‌تر و پایدارتر کمک می کنند.
                             *                     *                      *                    * 
آ‌ن‌چه از روندهای عمومی جهانی ترسيم شد، نشان می دهد که جهان دوره بحران ارگانيک را می گذراند. سيمای جهان در حال حاضر و در آينده نزديک تيره است و روندهای منفی غالبند. وضعيت آزادی طی دو دهه گذشته به طور مستمر منفی بوده و گرايش به اقتدارگرائی در سطح جهان در حال گسترش است. با اين وجود جنبش های اجتماعی که برای "جهان ديگر ممکن است" مبارزه می کنند، در حال گسترش هستند و در برخی کشورهای امريکای لاتين، جريان های چپ با کسب قدرت برنامه هائی به نفع کارگران و فرودستان جامعه پيش می برند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روندهای عمومی در خاورميانه


* شاخصه اصلی دوره بعد از جنگ جهانی دوم در خاورمیانه، مبارزه ضداستعماری و سر کار آمدن دولت‌های ملی در اکثر کشورهای خاورمیانه، عقب نشینی استعمار اروپا و جایگزینی‌ آن با دخالت‌ها و نفوذ رو به گسترش دو قدرت جهانی امریکا و شوروی بود. در این دوره، دولت‌های منطقه یا وابسته و همبسته غرب شمرده می شدند و یا بگونه مستقیم و غیرمستقیم در زمره اقمار شوروی به حساب می آمدند. این منطقه پر تعارض، یکی از حساس ترین کانون‌های رقابت در جهان دو قطبی بود و تعادل ناشی از اين رقابت جوئی، به گونه ای عامل ثبات در خاورمیانه بود.

* اگر قبل از دوره فروپاشی اردوگاه شرق، عمدتا مبارزات ضداستعماری، ناسیونالیسیم، ناصریسم، بعثیسیم، حضور فعال چپ و نزدیکی به اردوگاه شرق و چالش و جنگ میان اعراب و اسرائیل از یکسو و از سوی دیگر حکومت های متحد غرب، سیمای منطقه را ترسیم می کرد. اما در دو دهه و نيم گذشته اسلام سياسی صحنه سياسی خاورميانه را رقم زده است. از يکسو القاعده، داعش و طالبان به عنوان جريان سلفی، وهابی و تکفيری پا به حيات گذاشتند و از سوی ديگر جمهوری اسلامی با تشکيل نيروهای نيابتی و اتخاذ سياست محور مقاومت، راهبرد محاصره اسرائيل را در پيش گرفت. برآمدن اين جريان ها همراه با حمله نظامی امريکا به افغانستان و عراق، به تشديد تنش و شعله ور شدن جنگ های متعدد در خاورميانه انجاميد.  

* منازعه فلسيطن و اسرائيل، تداوم سیاست آپارتاید و اشغالگری توسط اسرائیل و عدم پذيرش دو دولت توسط اسرائيل، همواره کانون تنش و جنگ در خاورميانه بوده است. با حمله حماس به اسرائيل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و اقدامات ددمنشانه آن ها، تداوم جنگ غزه و نسل کشی دولت نتانياهو و کشتار عامدانه بيش از ۴۵ هزار فلسطينی، ضربه سنگين اسرائيل به حماس و حزب الله و سقوط دولت اسد، وضعيت خاورميانه دگرگون شده و توازن ميان کشورها، مرزها و مناطق نفوذ تغيير کرده است. ترکيه سعی می کند موقعيت برتر در خاورميانه پيدا کند. گسترش نفوذ ترکيه در منطقه برای اسرائيل معضل آفرين است.  

* در فرصت زمانی کوتاه، جمهوری اسلامی به عنوان يکی از بازيگران قدرتمند منطقه، ضربه سنگين خورد، نفوذ سابق خود را از دست داد و در موقعيت ضعيف تر و آسيب پذيرتر نسبت به چند دهه گذشته در منطقه قرار گرفت.  

راهبرد عمق استراتژیک جمهوری اسلامی از طريق محور مقاومت در منطقه به شدت تضعيف شده و سياست بسط يد، به قطع يد انجاميده است. در مقابل موقعيت ترکيه تقويت شده است. دولت اردوغان موقعيت منطقه را برای تحقق رويای امپراتوری عثمانی در لباس جديد مناسب ديده است. 

* وجهه بین‌المللی اسرائیل پس از جنگ غزه به شدت تضعیف شده است. رشد مخالفت‌های بین‌المللی علیه اسرائیل، افزایش فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی و بحران داخلی در سیاست اسرائیل، نشان می‌دهد که اسرائیل با چالش‌های عمیق مواجه است. سیاست‌های تجاوزگرانه نتانیاهو که يکی از عوامل مهم بی ثباتی در منطقه است. نه تنها موقعیت منطقه‌ای اسرائیل را تثبیت نکرده، بلکه باعث تقویت گفتمان ضدصهیونیستی در جهان شده است.  

* خاورميانه هم چنان در وضعيت بی‌ثباتی و بحرانی قرار دارد، هیچ تعادلی در اين منطقه پایدار نیست و پس از دوره‌ای کوتاه، آرایش قوا به هم می‌خورد، بی نظمی از پی آن پديد می آيد، نيروهای جديدی پا به ميدان می گذارند و تعادل های تازه ای شکل می گيرد. اين روند به همین ترتیب ادامه می‌یابد.


* خاورمیانه منطقه انباشته از شکاف های اجتماعی است: شکاف سنی ـ شیعی، سنت و مدرنیته، مبارزه بین افراطی گری اسلامی و سکولاریسم، رقابت بین بنیادگرائی اسلامی و اسلام میانه رو، شکاف های قومی، فقر و بیکاری و تعمیق شکاف طبقاتی در اکثر کشورهای منطقه. شکاف های اجتماعی در خاورمیانه متراکم شده و براثر فعال شدن آن ها، روندهای متناقض و متضاد در خاورمیانه جریان پيدا می کند. از یکسو روندهای دمکراتیک نیرو می گیرند و از طرف دیگر سلفی ها، وهابی ها و تکفیری ها که عقب مانده ترین و خشن ترین جریان اسلامی است، به یک نیروی قوی فرا روئیده و منطقه را تحت الشعاع قرار می دهند. سرنگونی رژیم های دیکتاتور در منطقه بیش از آنکه به دمکراسی بیانجامد، به بی ثباتی، جنگ داخلی و نابسامانی و يه روی کار آمدن حکومت اقتدارگرای جديد منتهی می شود. 

* بهار عربی که از سال ۲۰۱۰ در خاورمیانه و شمال آفریقا در اعتراض به استبداد، فساد، نابرابری اقتصادی و نقض حقوق بشر آغاز شد، خيزشی برای گذار از حکومت های اقتدارگرا به دموکراسی بود. در تونس به دموکراسی، در لیبی، سوریه و یمن جنگ داخلی و بی‌ثباتی و در مصر و بحرین، بازگشت به اقتدارگرایی انجاميد.. بهار عربی یکی از اولین تجربه‌های استفاده‌ گسترده از رسانه‌های اجتماعی، از جمله فیسبوک بود. رسانه‌های اجتماعی عرصه‌ کنشگری دسته‌ای از جوانان مسلط به فضای آنلاین شد. بهار عربی به دلايل مختلف از جمله مداخلات خارجی، اقتصادهای وابسته به نفت، ضعف نهادهای مدنی و استمرار اليگارشی ها شکست خورد. تونس با وجود موفقيت در گذار به دموکراسی، بعد از مدتی اقتدارگرائی در آن حاکم گرديد. بهار عربی نقطه عطفی در تاریخ خاورمیانه بود، اما نتایج آن نشان می‌دهد که گذار به دموکراسی یک فرایند پیچیده و دشوار در اين منطقه است.

* تحریرالشام در سوریه به عنوان یک گروه اسلام‌گرای افراطی پيروز شد، قدرت را به دست گرفت، بوروکراتيزه شد و خصلت جنبشی خود را از دست داد. بنظر می رسد، این گروه، با تمرکز بر مسائل محلی، به‌جای آرمان‌های فراملی، با ترکیب ایدئولوژی‌های ملی و دینی، الگویی جدیدی برای دیگر اسلام‌گرایان ارائه داده است. طالبان هم ادعای صدور اسلام به کشورهای ديگر را ندارد. جمهوری اسلامی که در پی صدور اسلام و تمدن اسلامی است، موقعيت و قدرت سابق خود را از دست داده است. اسلام سياسی که داعيه فراملی و جهانی داشت، يا تضعيف شده و يا به تحقق آرمان های خود در کشورشان اکتفا کرده اند. 

* هلال شيعه ضربه خورد و به حاشيه رفت. اکنون شاهد سر برآوردن محور سلفی در پیوند مصر، عربستان، امارات و بحرین و محور اخوانی در پيوند آنکارا، دمشق و قطر هستيم. اتصال منطقه ای رياض، آنکارا و دمشق از دسترسی جمهوری اسلامی به عمق استراتژيک خاورميانه جلوگيری می کند. در عين حال در منطقه محور غربی، ترکی و عربی در حال شکل گيری است. 

* با بی نياز شدن امريکا به نفت خاورميانه، افزايش بهره برداری از انرژی پاک و انتقال ثقل استراتژی امریکا از خاورمیانه به آسیا، تشديد رقابت امريکا و چين، خروج امريکا از افغانستان و عراق، وضعيت جديدی در خاورميانه شکل گرفته و در دو دهه گذشته دولت های ترکيه، ايران، عربستان، مصر و اسرائيل به عنوان دولت های قدرتمند منطقه وارد رقابت و ستيز شده اند. در چنين شرايطی، رؤیاهای امپراتوری سربر‌آوردند: امپراتوری ترک، عرب و تمدن اسلامی. اين رقابت و ستيز موجب تشديد تنش در خاورميانه گرديده است.  اما عربستان از سیاست‌های کلاسیک نفتی به سوی یک استراتژی چندبُعدی اقتصادی و سیاسی و از سیاست مداخله‌جویانه در سوریه و یمن به سمت عادی‌سازی روابط با ایران، آشتی با قطر، و افزایش همکاری اقتصادی با چین و روسیه روی آورده است. 

* در سال‌های اخیر، چین، هند، و سایر قدرت‌های نوظهور نقش خود را در خاورمیانه تقویت کرده‌اند. این کشورها برخلاف آمریکا و کشورهای اروپایی که اغلب دخالت‌های نظامی و سیاسی داشته‌اند، تمرکز خود را بیشتر بر همکاری‌های اقتصادی، تجاری و ژئوپلیتیکی گذاشته‌اند. چین با سیاستی عمل‌گرایانه و بدون مداخله مستقیم در امور داخلی کشورهای خاورمیانه، به یک بازیگر کلیدی تبدیل شده است. چین حدود ۵۰ درصد از نفت وارداتی خود را از خاورمیانه تأمین می‌کند چین با اجرای طرح "یک کمربند، یک جاده"  در خاورمیانه، پروژه‌های زیربنایی بزرگی در زمینه‌های بندر، راه‌آهن، نیروگاه و مناطق صنعتی راه‌اندازی کرده است. حدود ۶۰ درصد از نفت مورد نیاز هند از خاورمیانه تأمین می‌شود.. هند روابط نزدیکی با عربستان، امارات و ایران برای تأمین انرژی دارد. امارات و عربستان از بزرگ‌ترین شرکای تجاری هند هستند. میلیون‌ها کارگر هندی در کشورهای حوزه خلیج‌فارس کار می‌کنند و نقش کلیدی در اقتصاد این کشورها دارند. روسیه مناسبات نزديک با ایران، ترکیه و برخی کشورهای عربی برقرار کرده است. ترکیه در لیبی، سوریه، عراق و قفقاز نقش نظامی و سیاسی فعالی دارد. خاورمیانه دیگر به شکل سنتی تحت نفوذ غرب نیست، بلکه چین، هند، روسیه و ترکیه در حال رقابت برای گسترش نفوذ خود هستند.

* خاورمیانه یکی از مناطق بحرانی از نظر محیط زیست و یکی از خشک‌ترین مناطق جهان است،. این منطقه با کمبود آب، بیابان‌زایی، آلودگی هوا، تغییرات اقلیمی و کاهش منابع طبیعی مواجه است. بحران‌های زیست‌محیطی در این منطقه نه‌تنها زندگی مردم را تهدید می‌کند، بلکه باعث افزایش درگیری‌های سیاسی و اجتماعی نیز شده است. خاورمیانه یکی از خشک‌ترین مناطق جهان است، تقاضای آب به‌شدت افزایش یافته است. افزایش جمعیت، رشد شهرنشینی و توسعه کشاورزی، منابع آبی را تحت فشار قرار داده است. بیابان‌زایی یکی از مهم‌ترین تهدیدهای زیست‌محیطی در خاورمیانه است. جنگ‌های خاورمیانه باعث تخریب گسترده زیرساخت‌های زیست‌محیطی شده‌اند.

* خاورمیانه با وجود وضعيت ناپايدار، هم چنان جاذبه خود را حفظ کرده و بازار بزرگی برای شرکت های بزرگ امریکا، اروپای غربی و کشورهای آسیای جتوب شرقی است. دلارهای نفتی با فروش نفت وارد خاورمیانه می شود و با گسترش بازار کالاهای مصرفی متکی بر واردات و دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی، با پس انداز کردن دلارها در موسسات بانکی، به سوی غرب و کشورهای آسیای جنوب شرقی سرازیر می شود. رقابت برسر این بازار بین کشورهای مزبور جریان دارد و در اتخاذ سیاست ها، نزدیکی ها و دورهای کشورها تاثیرگذار است.  

* خاورمیانه یکی از حساس‌ترین مناطق جهان، همواره در مرکز تحولات ژئوپلیتیکی، سياسی، اقتصادی و امنیتی قرار داشته است. این منطقه با چالش‌های متعددی از جمله رقابت‌های قدرت‌های منطقه‌ای و بين المللی و بحران‌های داخلی روبه‌رو است. خاورميانه هم چنان متلاطم و پرتنش است و خطر جنگ پابرجا است، دولت‌های مستبد با چالش‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی مواجهند.. دموکراسی در این منطقه با موانع جدی روبرو است. جنبش‌های اجتماعی در خاورميانه به‌ویژه جنبش‌های زنان، حقوق بشر و عدالت اجتماعی، به‌عنوان جنبش های پویا و تاثيرگذار در حال رشد هستند. اما با سرکوب حکومت های مستبد مواجه‌اند.

* مسائل منطقه به هم گره خورده اند. با وجود راهبردهای متفاوت کشورهای منطقه برای امنیت و توسعه، سرنوشت هیچ کدام از آن ها در چارچوب صرفا داخلی تعیین نمی شود. مسائل هر یک از کشورها، با شرکت کشورهای منطقه ای و قدرت های جهانی و نهادهای بین المللی قابل حل هستند. واقعیت نشان داده است که مسائل منطقه با حمله نظامی و دامن زدن به جنگ های داخلی قابل حل نیستند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روندهای عمومی در ايران

جامعه ايران
جامعه ايران به سرعت در حال دگرگونی است. ابعاد دگرگونی بسيار وسيع و عميق هستند. ارزش ها، نگرش ها و رفتار ايرانيان در حال تغييرند. جامعه ايران در متن رنسانسی است که يک دهه پس از انقلاب آغاز شده است. نتايج پيمايش ارزش ها در سال ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ يکی از شواهد ايجاد تغييرات عميق در جامعه ايران است. در يک جمبندی کلان می توان گفت روند سکولار شدن جامعه و تغيير جدی در گروه های مرجع شتاب گرفته و نارضايتی مردم از وضع موجود ابعاد گسترده پيدا کرده‌است. 

پيمايش ها، خواست ۹۲ درصد مردم برای تغيير را نشان می دهد. همين امر امکان بسيج سياسی را بيش از هر زمان ديگر محتمل کرده است. انباشت خشم و ریختن ترس از سرکوب حکومت، دو مولفه‌ی اصلی در روانشناسی اجتماعی ایران امروز به شمار می‌روند. خیزش‌های سال‌های اخیر در شرایط سرکوب و تهدید خونین، بیانگر فروریختن ترس جامعه از حکومت بود.

اکثريت مردم در جامعۀ ایران احساس می‌کنند که بازنده هستند و نمی‌توانند از لحاظ شخصی و خانوادگی و از حیث صنفی و حرفه‌ای موفق شوند. فقط الیگارشی های ۲۰ درصدی موفق هستند. 

بحران های مزمن و درهم تنيده 

کشور ما با بحران‌های پرشمار، مزمن و درهم تنيده روبرو است: بحران  مشروعيت، کارائی، مشارکت، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، محيط زيست و بحران جانشينی. جمهوری اسلامی ایران مسبب اصلی اين بحران ها  و ناتوان از حل آن ها  است. انباشت بحران ها، همزمانی و تاثيرات متقابل آن ها از يکسو و از سوی ديگر فقر و فلاکت گسترده، افزايش بيکاری، تعميق شکاف طبقاتی، تورم فزاينده و تحريم های اقتصادی و فشارهای بين المللی، موجوديت کشور را با مخاطره روبرو ساخته است. با اين وجود جمهوری اسلامی تن به تفيير نمی دهد و با تکيه بر ارگان های نظامی، امنيتی ـ اطلاعاتی، تبليغاتی و پايگاه اجتماعی محدود و با توسل به سرکوب، به سلطه خود ادامه می دهد. 

بحران اقتصادی

اقتصاد ایران با چالش های متعدد مواجه است. با تداوم بحران رکود ـ تورمی و تحريم‌ها، اقتصاد ايران کوچک و كوچك‌تر شده، نرخ سرمايه گذاری منفی گرديده، تعداد زیادی از واحدهای تولیدی تعطيل و يا ظرفيت آن‌ها کاهش یافته، فرار سرمایه‌ها شتاب گرفته و ارزش ريال نسبت به ارزهای خارجی به‌شدت کاهش يافته ‌است. اقتصاد کشور با چالش  ناترازی های متعدد از جمله ناترازی انرژی و بودجه روبرو است.

اقتصاد ايران در اکثر شاخص های کلان منفی است. شاخص رفاه لگاتوم یک رتبه‌بندی سالانه است که توسط مؤسسه پژوهشی لگاتوم ارائه می‌شود و سطح رفاه را در کشورهای مختلف بر اساس معیارهای متنوعی ارزیابی می‌کند. بر اساس آخرین گزارش موجود، ایران در میان ۱۶۷ کشور جهان در رتبه ۱۲۶ قرار دارد. این رتبه‌بندی نشان‌دهنده وضعیت رفاه در ایران نسبت به سایر کشورها است

اوليگارش ها بر اقتصا کشور چنگ انداتخته اند و ثروت های کشور را غارت می کنند. تحت عنوان خصوصی‌سازی، رانت‌های بی‌سابقه به نفع اوليگارش ها و خصولتی ها توليد می شود و رانت ها به موتور خلق ارزش‌های نامولد، پرفساد و به غایت نابرابرساز می انجامد. بخش‌های گسترده ای از اقتصاد ایران تحت سیطره شبکه های رانتی و نهادهای ولایی قرار دارند. 

پيشبرد سياست فشار حداکثری دولت ترامپ نتايج فاجعه بار برای کشور خواهد داشت: کاهش شديد صدور نفت، افزايش محدودیت‌ها در بازگرداندن ارز حاصل از صادرات، افت درآمد ارزی، افزايش کسری بودجه، بالا رفتن ارزش دلار در برابر ريال، افزايش تورم و قيمت کالاها. حکومت به مشکل تهيه کالاهای اساسی برخواهد خورد. تاب اوری اقتصاد کشور پائين آمده و روند فروپاشی آن شتاب گرفته است. 

بحران اقتصادی بسترساز نارضايتی بی سابقه اکثريت مردم از حکومت، اعتراضات گسترده گروه های مختلف اجتماعی و خيزش دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ بوده است. بحران اقتصادی به طور مستمر تعميق می يابد، به فقر و فلاکت بيشتر مردم منتهی می شود و با حيات جمهوری اسلامی گره می خورد. بحران اقتصادی می تواند جمهوری اسلامی را زمين بزند. 

موج مهاجرت

مهاجرت از ايران در سال های اخير شتاب گرفته است. نيروی کار ساده تا نيروی ماهر به جهت وضعيت کشور، رفتن از ايران را به ماندن ترجيح می دهند. مهاجرت تنها سرمایه‌های انسانی را شامل نمی شود، بلکه سرمايه های مالی، استارت آپ ها و برخی واحدهای توليدی را هم در بر می گيرد. ایران یکی از کشورهایی است که بالاترین نرخ مهاجرت نخبگان را در جهان تجربه می‌کند. در ۶ سال اخير، بيش از ۲۴ هزار پزشك و پرستار كه نيمي از پزشكان آن متخصص و فوق تخصص كشور بودند، کشور را ترك كرده‌اند. در رشته‌های مهندسی، تکنولوژی اطلاعات، علوم پزشکی و علوم پایه، درصد بالایی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های برتر کشور را ترک می‌کنند. تعداد زیادی از دانشجویان دکتری و فوق‌لیسانس ایرانی، بلافاصله پس از فارغ‌التحصیلی به کشورهائی مانند آلمان، کانادا، آمریکا، استرالیا و کشورهای حوزه خلیج‌ فارس مهاجرت می‌کنند. ناامیدی از آینده کشور، تشدید بحران‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، سرکوب و جو خفقان و فشارهای امنیتی از جمله دلايل مهاجرت است. علت اصلی مهاجرت به سياست ها و عملکرد جمهوری اسلامی بر می گردد. مهاجرت سرمايه انسانی و مالی بر رشد اقتصادی و صنعتی، فناوری، حدمات اجتماعی، نظام سلامت، توزیع خدمات تخصصی، کارهای علمی و تحقیقاتی، تاثيرات مخرب دارد.

فقر و فلاکت فرودستان جامعه

فقر و فلاکت کشور ما را فرا گرفته و گروه های گسترده ای از مردم را تحت تاثير قرار داده است. کارگران، تهيدستان، معلمان، بازنشستگان، پرستاران، دهقانان، حاشيه نشينان، گروه هائی از کارمندان، طبقه متوسط فرودست...... با فقر و فلاکت دست و پنجه نرم می کنند. ۳۰ درصد مردم ايران زير خط فقر مطلق زندگی می کنند و ۴۰ درصد دیگر هم در آستانه سقوط به زیر خط فقر قرار دارند. در طی سال های گذشته فاصله مردم فقير با خط فقر بيشتر و فاصله گروه آسيب پذير بالای خط فقر (حدود ۴۰ درصد مردم) با خط فقر کمتر شده است. کودکان کار و زنان سرپرست خانوار بیشترین آسیب را از فقر می بينند. برخی از خیریه‌ها اعلام کرده‌اند حدود ۵۰ درصد به مراجعه‌کنندگان‌شان اضافه شده است. فقر باعث افزایش اعتیاد، کار کودکان، حاشیه‌نشینی، طلاق و بزهکاری شده است. 

چهره زشت فقر در امر درمان و دارو به طور بارز مشاهده می شود. گروهی از بیماران که تعدادشان کم نیست، با هزینه‌های کمرشکن درمان از درمان منصرف می‌شوند. برخی خانواده‌ها از درمان سرطان کودکان به‌دلیل مشکلات مالی خودداری می کنند. با افزايش قيمت داروها، فرودستان جامعه نمی توانند داروهای گران قيمت را تهيه کنند. بيکاری دو رقمی است. فارغ‌التحصیلان دانشگاهی به‌سختی شغل مناسب پیدا می‌کنند و بسیاری از آن‌ها مجبور به اشتغال در کارهای غیررسمی یا مهاجرت می‌شوند. سالمندان ایران با بحران معیشتی شدیدی مواجه هستند.  
فقر و فلاکت در ایران، یکی از مهم‌ترین بحران‌های سياسی، اجتماعی و اقتصادی کشور است. 

تعمیق شکاف طبقاتی

جامعه ما دو قطبی شده، در يک قطب حجم فرودستان جامعه به‌طور بی سابقه‌ای افزايش يافته و فقر شديدأ در اين قطب متراکم شده و در قطب ديگر ثروت های افسانه ای در دست لايه‌ی نازکی از جامعه و برخوردار از انواع رانت‌ها، متمرکز شده است. 

بیش از ۹۰ درصد کارگری ایران دچار فقر هستند و با میزان درآمد فعلی توانایی تهیه‌ مایحتاج اولیه‌ خود را ندارند. طبقه‌‌ متوسط شهری طی سال‌های اخیر فقيرتر شده و تحلیل رفته است. اکثریت طبقه‌ متوسط شهری به دلیل فقر، تورم فزاينده، افزايش قيمت مسکن و بی‌کاری، با از دست دادن جایگاه اجتماعی و محل زیست سنتی خود، با تهيدستان جامعه درآمیخته و به حاشيه های شهرها رانده شده ‌اند.

اوليگارش ها در سايه فساد، رانت خواری و حمايت گری رژيم فقها شکل گرفته و بر قدرت و ثروت چنگ انداخته است. تعداد اوليگارش ها در سال های گذشته به طور قابل توجهی افزايش يافته است. 

بحران زيست بومی


بحران زيست بومی در دهه های گذشته و به ويژه در سال های اخير در کشورما  ابعاد بی سابقه ای پيدا کرده و پايداری سرزمين ايران را زير سئوال برده است. عامل اين بحران در درجه اول سياست ها و عملکردهای  جمهوری اسلامی و در درجه بعد طبيعت، تحريم های اقتصادی و مردم است. کم آبی، افزایش بی سابقه ميزان بهره برداری از چاه‌های عميق و خالی شدن سفره های زيرزمينی، افزایش مداوم انتشار گازهای گل‌خانه‌ای، آلودگی هوا در شهرهای بزرگ، کاربرد مازوت در نيروگاه های حرارتی فرسايش خاک، فرونشست زمين، خشک‌شدن تالاب ها و تخريب جنگل ها و مراتع از جمله بحران های زيست بومی است.   

بحران زيست بومی در حال تعميق و تشديد است و به نقطه بازگشت ناپذير نزديک می شود. بحران زيست بومی موجب کوچ مردم از جنوب به شمال کشور شده و زمينه را برای چالش های اجتماعی فراهم کرده است. بحران زيست بومی هم مسئله امروز است و هم مسئله فردا. با تداوم حاکميت جمهوری اسلامی، خطر ناپايداری سرزمين ايران وجود دارد.

جنبش های اعتراضی

جنبش انقلابی "زن، زندگی، آزادی" در سال ۱۴۰۱ در عرض چند ماه توانست سیمای سیاسی کشور را دگرگون سازد و همبستگی جهانیان را جلب کند. اين جنبش دستآورهای بزرگی برای جامعه ما داشت و خواست اکثريت مردم برای گذار از جمهوری اسلامی به خيابان ها برد. حکومت جنبش مهسا را سرکوب کرد، بيش از ۵۰۰ نفر را کشت و تعداد زيادی را اعدام کرد. بعد از جنبش مهسا هم، سرکوب را تشديد کرد. 

وضعيت پيچيده ای بعد از جنبش مهسا پديد آمده است. سرکوب جنبش مهسا به رکود جامعه نيانجاميد، عليرغم سرکوب، کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجويان و ... به اعتراض خود ادامه می دهند. مقاومت مدنی به ويژه مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری تداوم يافته و حکومت را به عقب نشينی وادار کرده است. استراتژی پيش روی آرام جريان دارد و جامعه عليرغم سرکوب، سنگرهای جديدی را فتح می کنند. 

اما خيزش دی ماه ۹۶ و آّبان ماه ۹۸ و جنبش انقلابی جنبش مهسا عليرغم جانبازی زنان و جوانان به برکناری حکومت منتهی نشد و آلترناتيوی مشخصی هم ايجاد نشده است. اين امر موجب شده که وضعيت استيصال  در جامعه شکل گيرد و گروه هائی از جامعه از حمله نظامی برای رهائی از چنگال رژيم استقال کنند. به بيان ديگر افسردگی ملی به وجود آمده و ناتوانی، بی قدرتی و درماندگی در بين مردم احساس می شود. اين وضعيت از يکسو به نااميدی و مهاجرت گسترده انجاميده و از سوی ديگر به افزايش تلاش ها برای راه گشائی و برون رفت از وضعيت کنونی منجر شده است.انتظار، اشتياق و آمادگی برای پذيرش ايده و آلترناتيو رهائی بخش وجود دارد. 

شکست سياست محور مقاومت


جمهوری اسلامی به قیمت تشديد بحران اقتصاد ایران و تحميل فلاکت بر زندگی و معیشت مردم، برای شکل دهی هلال شيعه و محور مقاومت، سرمايه گذاری سنگين انسانی و مالی کرد. حکومتگران مدعی بودند محور مقاومت به عنوان يکی از مولفه های اصلی استراتژی امنيت ملی، عمق استراتژیک ايران را تا مرزهای اسرائيل پيش برده و  خطر را از خيابان های تهران دور کرده و عظمت دوران صفويه را هم احيا کرده  است.

با سقوط برق آسای حکومت فاسد و مستبد بشار اسد و ضربه خوردن حزب الله، آرزوی بزرگ ولی فقیه برای شکل دهی و تقویت رهبری شیعی در منطقه خاورمیانه يک شبه فرو ریخت و در فرصت زمانی کوتاه، جمهوری اسلامی به عنوان يکی از بازيگران قدرتمند منطقه، ضربه سنگين خورد، نفوذ سابق خود را از دست داد و در موقعيت ضعيف تر و آسيب پذيرتر نسبت به چند دهه گذشته در منطقه قرار گرفت.  

جمهوری اسلامی با وجود اين خطرات و انباشت بحران ها، ناتراتزی ها، نارضايتی ها و اعتراضات گسترده گروه های مختلف اجتماعی، ريزش در بدنه حکومت و گسترش بی اعتمادی نسبت به راس قدرت به ويژه ولی فقيه که در ضعیف ترین موقعیت خود قرار گرفته است، تا کنون حاضر به پذيرش شکست سياست خارجی  و فاصله گرفتن از راهبرد محور مقاومت در منطقه و سرکوب  در داخل نشده است و هم چنان بر تداوم سياست ويرانگر محور مقاومت و ترميم و احيای آن پای می فشارد. در داخل کشور هم از ترش شعله ور شدن اعتراضات بر ابعاد سرکوب و صدور حکم اعدام می افزايد.

فشارهای بين المللی

با روی کار آمدن دونالد ترامپ و اعمال فشار حداکثری، بر ميزان فشار بين المللی بر جمهوری اسلامی افزوده شده است. در کابينه دولت ترامپ چهره های شاخص ضدجمهوری اسلامی حضور دارند. با پيشبرد سياست فشار حداکثری دولت ترامپ، جمهوری اسلامی با شوک های جديدی روبرو خواهد شد.  


کشورهای اروپائی مدتی است که مواضع تندی نسبت به جمهوری اسلامی دارند مواضع اتحاديه اروپا در قبال جمهوری اسلامی با مواضع دولت ترامپ هم سو است. اتحاديه اروپا، همکاری های نظامی جمهوری اسلامی و روسيه را تهديد ژئوپلتیکی به حساب می آورد. 


پرونده هسته ای ایران برای دولت ترامپ از الویت ویژه برخوردار است. با امتناع جمهوری اسلامی از مذاکره با دولت ترامپ و تداوم پروژه هسته ای، فعال کردن مکانيسم ماشه و خطر حمله نظامی به تاسيسات هسته ای توسط دولت نتانياهو با چراغ سبز دولت ترامپ افزايش می يابد. 

جمهوری اسلامی به مثابه دولت شکننده

دولت‌های شکننده (Fragile States) به دولت های اطلاق می شود که از بحران مشروعيت، بحران کارائی رنج می برند و ناتوان از انجام خدمات اساسی مانند آموزش، بهداشت، امنیت، تامين آب و انرژی و عدالت برای شهروندان خود هستند و با فساد ساختاری، بی ثباتی، نبود حاکميت قانون، بی‌عدالتی در سیستم قضایی، موج مهاجرت، نارضايتی گسترده مردم، فقر گسترده، بيکاری، شکاف طبقاتی و بحران های پرشمار از جمله بحران اقتصادی روبرو هستند و با شکنجه، سرکوب، بازداشت مخالفان به حيات خود ادامه می دهند. این دولت‌ها وضعيت شکننده ای دارند و معمولاً در برابر بحران‌های داخلی و خارجی آسیب‌پذیر هستند و اغلب فاقد توانائی مدیریت بحران‌ها هستند.

جمهوری اسلامی، دولت شکننده است و شناسه‌های شکنندگی آن عبارتند از: بحران مشروعيت، بحران کارامدی، فساد ساختاری، بحران اقتصادی، ناترازی ها در حوزه های مختلف از جمله برق و گاز، ناتوانی در اداره کشور و تامين خدمات عمومی مانند آموزش، بهداشت، امنیت و عدالت برای شهروندان، تخريب بی سابقه محيط زيست، و فلاکت اکثريت مردم،  افزایش شکاف طبقاتی، تمرکز ثروت های افسانه در دست لايه نازکی از جامعه، مهاجرت نیروهای متخصص، نخبه و نیروی کار ماهر از کشور، شکاف نسلی، قدرت گزفتن باند ثروت و قدرت، از دست رفتن تأثیر ایدئولوژی یا گفتمان رسمی در جامعه، فرار سرمايه، مهاجرت نیروهای متخصص، نخبه و نیروی کار ماهر از کشور و تداوم سرکوب، شکنجه، بازداشت و اعدام و نارضايتی گسترده و بی سابقه مردم از حکومت و اعتراضات گروه های مختلف اجتماعی از جمله کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجويان و گروه های ملی و قومی و فشارهای سنگين بين المللی.

جمهوری اسلامی برپايه آخرین گزارش سالانه Fragile States Index (FSI)، چزو کشورهای با “ریسک بالا” در شاخص دولت‌های شکننده قرار دارد.

در صورت تداوم وضعيت موجود و تشديد تحريم ها، جمهوری اسلامی از دولت شکننده به دول فرومانده گذار خواهد کرد. 
وضعيت جمهوری اسلامی و تبيين موقعيت کنونی

جمهوری اسلامی در ضعيف ترين موقعيت خود در طول حياتش در سطح جهانی، منطقه ای و داخل کشور قرار دارد. راهبرد محور مقاومت شکست سختی خورده و جمهوری اسلامی موقعيت سابق خود را به عنوان يکی از بازيگران اصلی در منطقه از دست داده است. همزمانی و انباشت بحران مشروعيت، ناتوانی اداره کشور و تامين نيازهای اوليه مردم، ابربحران اقتصادی، نارضايتی گسترده مردم و تشديد فشارهای بين المللی، جمهوری اسلامی را در موقعيت شکننده قرار داده و احتمال فروپاشی از درون و شکل گيری و تشديد شکاف در درون بلوک قدرت را افزايش داده است. 
فرسايش اقتدار جمهوری اسلامی شتاب گرفته، پايه اجتماعی آن به ويژه بعد از شکست راهبرد محورمقاومت در حال کاهش است. گروه هائئ از جامعه که ديروز حامی حکومت بودند، امروز از حکومت روی برتافته اند. گروهی از آن ها به خيابان ها آمده و عليه حکومت شعار می دهند. حکومت مرتبأ لاغر و لاغرتر می شود و پايه های آن سست و سست تر می گردد.  

برخی مولفه‌های موقعيت گذار يا موقعيت انقلابی تكوين يافته و برخی مولفه‌های آن هنوز تکوين پيدا نکرده‌است. اكثريت مردم ايران نمی‌خواهند مثل گذشته زندگی کنند، اما جمهوری اسلامی علیرغم شکنندگی‌‌اش، هنوز قادر به اعمال سلطه‌ی سياسی خود برجامعه با توسل به سرکوب است. تکمیل مولفه‌‌های موقعيت انقلابی، در گرو تداوم و گسترش روند مبارزات انقلابی، حضور گسترده‌تر مردم در اعتراضات، سازمان​يابی گروه‌های مختلف اجتماعی، هم‌پوشانی و هم بستگی جنبش‌های اجتماعی، شکل‌​گيری رهبری سياسی و تعمیق شکاف در کانون قدرت و سست شدن اراده‌ی سرکوب است، که جملگی در راستای تامین و تکوین گذار از جمهوری اسلامی و برکناری آن است.

با توجه به شکنندگی جمهوری اسلامی، ممکن است يک رويداد به شکل گيری موقعيت گذار بيانجامد. ولی خطا است که جمهوری اسلامی را دولت فرومانده و يا پوشالی تلقی کنيم، به امکانات و توانای های آن برای حفظ سلطه خود توجه نکنيم و با اطمينان بگوئيم که برکناری آن در دسترس است. تصوری که سال ها است برخی جريان های سياسی آن را مطرح می کنند. ولی جمهوری اسلامی هم چنان سراپا است. اين واقعيت سرسخت را بايد بپذيريم که برای برکناری رژيم فقها به بسيج سياسی گروه های وسيعی از جامعه، سازماندهی آن ها و آلترناتيو مورد پذيرش و اعتماد اکثريت مردم نيازمند است. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخش دوم
راهبرد سياسی و سياست ها

* فروپاشی يک رژيم اقتدارگرا همواره منجر به گذار به دموکراسی نمی شود. ممکن است فروپاشی يک رژيم اقتدارگرا، منجر به روی کار آمدن يک رژيم اقتدارگرای ديگری شود، همانگونه که در انقلاب بهمن اتفاق افتاد. هدف ما استقرار جمهوری سکولار دموکرات در کشور است. جمهوری اسلامی مانع اصلی دستيابی به اين هدف است. لازمه دستيابی به اين هدف، برکناری جمهوری اسلامی است. برای استقرار جمهوری سکولار دموکرات در کشور و اجتناب از جايگزينی رژيم مستبد و موروثی به جای جمهوری اسلامی، لازم است آن راهبرد سياسی را انتخاب کرد که از ظرفيت بيشتری برای استقرار دموکراسی برخوردار باشد. 

* راهبرد سياسی حزب چپ ایران با آرمان سوسیالیسم دموکراتیک، گذار خشونت پرهيز از جمهوری اسلامی به جمهوری سکولار دموکرات است. حزب در گذار از جمهوری اسلامی برجنبش های اجتماعی، نهادهای مدنی و خیزش‌های مردمی متکی بوده، گسترش اعتراضات و اعتصابات، سازمان‌یابی مستقل مردم، اعتراضات خیابانی، اعتصابات صنفی، اعتصاب عمومی، نافرمانی‌های مدنی، پیوند و هم‌زمانی آن‌ها را، راهکارهای گذار دموکراتیک از جمهوری اسلامی می‌داند و از آن‌ها قاطعانە حمایت می‌کند.

* مقاومت مدنی شگفتی آفرین است، خالق امکان های متنوع و متعدد است. هر جا باشد از خیابان تا زندان، مترو، دانشگاه، مدرسه، مغازه، کوچه، کاروانسرا، شبکه های اجتماعی، همه امکان های مقاومت مدنی هستند. در حال حاضر مقاومت مدنی شکل رایج مبارزه عليه حکومت تبديل شده و با زندگی روزمره‌ مردم درآميخته‌ است. زنان کشور ما با مقاومت مدنی حکومت را عقب راندند. ما از مقاومت مدنی و تشکل يابی گروه های مختلف اجتماعی، از پيش روی آرام و فتح سنگر به سنگر حمايت می کنيم و مبارزات آن ها برای عقب نشاندن حکومت در هر زمینه‌ و به هر اندازه‌ را به سود روندهای دموکراتیک و گامی به جلو در مبارزه‌‌ علیه رژيم فقها  می‌دانیم.


* خطر حمله نظامی به کشور ما در حال افزايش است. ما حمله نظامی و جنگ را برای کشورمان فاجعه می دانيم و شديدأ با آن مخالفيم. راه رهائی از هيولای جمهوری اسلامی، حمله نظامی و آلترناتیوسازی توسط دولت ها نيست. رهائی از رژيم فقها به دست مردم ايران صورت می گيرد. ما تحریم‌های اقتصادی را علیه معیشت مردم می دانيم و خواهان برداشتن آن ها هستيم. ما از فشارهای بین المللی به جمهوری اسلامی برای آزادی زندانیان سیاسی، توقف شکنجه و اعدام و نقض حقوق بشر استقبال می کنيم. حمایت از مبارزۀ مردم ایران برای زندگی آزاد و امن در کشور خویش، و تقویت مبارزۀ ایرانیان رانده شده از کشور برای بازگشت امن به میهن، یک مطالبۀ گرهی ما از سازمان‌های بین المللی ذیربط و دولت‌های پایبند به حقوق بشر است.

* کارگران، مزدبگيران و تهيدستان جامعه در فقر و فلاکت به سر می برند. فقر وفلاکت و ژرفش شکاف طبقاتی، به حادترين مسئله جامعه تبديل شده است. اعتراضات صنفی نشانه بارز آن است. عدالت اجتماعی، شاخصترین ارزش حزب ما به مثابه نیروی چپ است. به باور ما عدالت اجتماعی و دموکراسی در کشور ما عميقأ بهم پيوند خورده و به گرهگاه شکاف های اجتماعی تبديل شده است. ما مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی را در راس فعاليت های خود قرار می دهيم و برای  توزیع دمکراتیک و عادلانه قدرت، ثروت، فرصتها و اطلاعات، تامین رفاه اجتماعی و زندگی انسانی برای همه به ويژه فرودستان جامعه پای می فشاریم.

* تامين معيشت بیش از پیش برای طبقه کارگر دشوار شده است. به گونه ای که نه تنها زندگی کردن برای آن ها، بلکه زنده ماندن هم سخت شده است. اعتراضات پرشمار کارگران نشانگر وضعيت دشوار آن ها است. در سال ۱۴۰۳ بيش از ۱۳۰۰ اعتراض کارگری گزارش شده است. اما اعتراضات موردی و محلی بوده و هنوز یه اعتراض سراسری با خواست معين فرانروئيده است. کارگران در اين مبارزه هزينه های سنگينی را متحمل شده اند. رژيم ايران تعدادی از فعالان کارگری را دستگير و به زندان های طولانی مدت محکوم نموده است. مشکلات کارگران پرشمارند. سرکوب فعالان کارگری برای جلوگيری از تشکل  يابی کارگران، مقررات زدایی از مناسبات کار که از جانب محافل سرمایه داری ایران دنبال‌‌ می‌شود، فقدان امنیت شغلی و قراردادهای موقت و سفيد امضا، تعويق پرداخت دستمزدها، خصوصی سازی واحدها و بنگاه‌های اقتصادی از جمله آن ها است. حزب چپ ايران از مبارزات و مطالبات کارگران، تشکل يابی آن ها، لغو قراردادهای موقت کار در مشاغلی کە ماهیت مستمر دارند، ممنوعیت کار کودکان و رفع تبعیض جنسیتی حمايت می کند و علیە سیاست‌های نئولیبرالی دولت کە قوانین حمایتی، دستآوردهای جنبش کارگری و حقوق سندیکایی کارگران را آماج تاخت و تاز قرار دادە، مبارزه می کند.

* امروز بخش قال توجهی از نیروی کار به صورت بی‌ثبات‌کار و بدون قرارداد و توان نمایندگی شدن و نمایندگی کردن مشغول به کار است. کارهایی که به عنوان موردکاری می‌شناسیم، و نه کارفرمای مشخصی دارد نه تخصص خاصی، و مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد. یعنی به جای مناسبات پایدار میان کارگر و کارفرما، با کارهای موردی و تصادفی مواجه هستیم. به بيان ديگر فرایندهای کاری تکه‌تکه شده و هویت شغلی کمرنگ گرديده است. تغییرات در ترکیب درونی نیروی کار و مناسبات مزدی، به حدی است که چارچوب‌ها و نهادهای موجود، امکان نمایندگی واحد برای نیروی کار را ندارند. اما نیروی کار رسمی، هرچقدر هم کوچک شده است، هنوز نقش بسیار موثری می تواند ایفا ‌کند. ما برايفای نقش نيروی کار رسمی در هدايت مبارزات کارگران تاکيد داريم.

* جنبش زنان پایدارترین جنبش اجتماعی و بسترساز جنبش دموکراتيک علیه جمهوری اسلامی است.  جمهوری اسلامی مظهر تبعیض عریان علیه زنان است. حزب از تأمین برابری حقوق زنان با مردان، مبارزه زنان عليه فرهنگ مردم سالاری، حجاب اجباری، رفع کلیه‌ اشکال تبعیض جنسیتی و برابری در همه‌ی زمینه‌ها پشتیبانی می کند. 

* ایرانِ واحد با مولفه های متکثر ملی و قومی برای تامين. اصل عدم تمرکز، ساختار خاص خود را می‌طلبد. اصل عدم تمرکز در ایران، لازم است نیاز به اصل توزیع قدرت میان واحدهای متشکله‌ کشور برآورده کند. شکل مناسب ‌ این عدم تمرکز، ساختار قدرت مبتنی بر فدرالیسم است که در شکل ویژه‌ ایرانی و با درنظرداشت مختصات کشور، امکان رهایی از مرکزگرایی را فراهم می کند. 

*  اعدام ابعاد گسترده ای پيدا کرده است. پرونده سازی برای معترضان جنبش "زن، زندگی، آزادی"، صدور احکام اعدام در مورد آنان ادامه دارد. سرکوب فعالان سياسی، مدنی و شکنجه دو رکن اساسی حاکمیت جمهوری اسلامی در سرکوب مخالفان و مواجهه به معضلات اجتماعی هستند. ما برای لغو اعدام و پایان دادن به شکنجه در زندان‌ها و آزادی زندانیان سیاسی مبارزه می‌کنیم و بر ضرورت تداوم و گسترش اتحاد عمل علیه اعدام و شکنجه در ایران پای می‌فشاریم. ما مخالف صدور حکم اعدام به مثابه‌ بی‌رحمانه‌ترین، غیرانسانی‌ترین‌ و تحقیرآمیزترین شیوه‌ مجازات هستیم.

* برای مهار بحران زيست بومی لازم است خطر تهديد پايداری سرزمين ايران درک شود، محيط زيست سالم به عنوان حق عمومی به رسميت شناخته شود، سازمان های مردم نهاد (ثمن ها) زيست بومی مورد حمايت قرار گيرد، از دانش و تخصص کارشناسان و پژوهش گران در حوزه زيست بومی بهره گرفته شود، آموزش حفظ محيط زيست در برنامه مدارس قرار گيرد، کارهای تبليغاتی و آموزشی از رسانه ها راه بيافتد، برای استفاده بهینه از انرژی در مجموعۀ فعالیت‌های اقتصادی و به کارگیری انرژی های تجدیدپذیر و تکنولوژی‌های جدید در جهت انرژی پاک، گسترش وسائل نقلیه عمومی و جایگزین کردن وسایل تردد بنزینی و گازوئیلی با خودروی های برقی و  کم مصرف و مديريت آب برنامه ريزی شود، سند مصوب هوای پاک که توسط کارشناسان تهيه شده است، به اجرا گذاشته شود، برای جلوگيری از فرسايش خاک و بيان زائی و برنامه ريزی برای بيابان زدائی تدابير لازم اتخاذ گردد، از سدسازی های بی رويه و ساخت و سازهای غيرقانونی جلوگيری شود با رانت خواران زمين مبارزه صورت گيرد و همکاری های منطقه ای و بین المللی در حوزه محيط زيست گسترش يابد. 

* پروژه هسته ای جمهوری اسلامی برای کشور ما فاجعه  به بار آورده است: تحريم اقتصادی، به هدر رفتن صدها ميليارد دلار، عارت ثروت کشور توسط کاسبان تحريم، تخريب محيطزيست، دامن زدن به مسابقه تسليحاتی در منطقه. پروژه هسته ای برخلاف ادعای سران حکومت نه تنها امنيت برای کشور ما فراهم نيآورده، بلکه بهانه برای تدارک حمله نظامی به مراکز هسته ای به نتانياهو را داده است. غنی سازی اورانيوم  اکثريت مردم کشور ما را به فقر و فلاکت کشانده است. فشار اصلی تحريم های اقتصادی بر دوش فرودستان جامعه است. برای تامين صلح، پايان دادن به خطر جنگ و تحريم اقتصادی، حفظ محيط زيست و کاستن از فقر و فلاکت اکثريت مردم، بايد پروژه هسته ای متوقف و به غنی سازی اورانيوم خاتمه داده شود. لازم است روشنگری در مورد پيآمدهای فاجعه بار برنامه هسته ای صورت گيرد، کارزار "نه، به برنامه هسته ای" راه اندازی شود و به  يکی از محورهای  برآمد مشترک نيروهای دموکراتيک تبديل شود. 

* کشور ما در حوزه های مختلف به شدت عقب مانده و هدف برنامه های پنجساله حکومت نه توسعه پايدار و رفاه مردم، بلکه حفظ نظام است. گوياترين شاخص برای شناسائی وضعيت توسعه در ايران، شاخص دانش جهانی است که توسط برنامه توسعه سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۱ تهيه شده است، رتبه ايران در اين شاخص ۱۰۳ بين ۱۵۴ کشور بوده است. اين جايگاهی بسيار نامناسب برای کشوری است که منابع سرشار و حياتی و سرمايه انسانی غنی دارد. توسعه پايدار بدون پيوند خوردن با زنجيره اقتصاد جهانی و ورود به اقتصاد و جامعه دانش، امکان پذير نيست. به جای خيال خام به زانو در آوردن امريکا و نابودی اسرائيل ، لازم است از تجربه های کشورهائی چون ويتنام بهره گرفت و در جهت دستيابی و بالندگی اقتصاد و جامعه دانش بنيان گام برداشت. باید تاکید نمود که نه از جهانی‌شدن گریزی است، و نه از اقتصاد دانش گزیری. جهان خارج از اراده‌ ما در مسیری تکاملی از لحاظ رشد نیروهای مولده پیش می‌رود که به قول مارکس نه از آن می‌توان جهش کرد و نه با فرمان آن را زایل ساخت. 

* کشور ما در وضعيت خطيری قرار دارد. ماه های پيش رو احتمالأ ماه های سرنوشت ساز خواهد بود. تحريم اقتصادی برای کشور ما شر مطلق بوده، اکثريت مردم کشور ما را فقيرتر کرده و ايران را از زنجيره اقتصاد جهانی بيرون کرده است. حمله نظامی هم شر مطلق است و پيآمدهای ويرانگر خواهد داشت. برای پايان دادن به تحريم های اقتصادی، جلوگيری از اعمال سياست فشار حداکثری توسط دولت ترامپ، رفع خظر حمله نظامی و جنگ، برای مانع شدن از تحميل هزينه های جبران ناپذير برکشور و برای حفظ يکپارچگی سرزمينی ايران، لازم است که تغييرات راهبردی در حوزه سياست خارجی و به ويژه سياست منطقه ای صورت گيرد.

* ضروری است تغييرات راهبردی در سياست خارجی در حوزه های زير صورت گيرد: پايان دادن به دشمنی با دولت امريکا و برقراری مناسبات عادی بين دو کشور، پايان دادن به راهبرد هلال شيعه، محور مقاومت، سازماندهی نیروهای شبه نظامی شیعه و جنگ های نيابتی، اعلام رسمی پذيرش "راه حل دو دولت" فلسطين و اسرائيل، حمایت از قطعنامه های سازمان ملل در این زمینه و پايان دادن به سیاست  نابودی اسرائیل، خاتمه دادن به حاکميت ميدان بر ديپلماسی و سلطه سپاه بر سياست خارجی از جمله سياست منطقه ای و انحلال سپاه قدس. بسط ديپلماسی عمومی و فرهنگی از راه توسعه توریسم، تجارت، همکاری های زیست محیطی، مبادلات دانشگاهی، مسابقات ورزشی، مبنا قرار دادن منافع ملی و نیازهای توسعه اقتصادی کشور به جای هویت گرائی شیعی، فراهم آوردن بستر مساعد برای تعامل با جامعه جهانی و بهره‌گیری از فرصت ها و امکانات برای بسط همکاری ها و مبادلات اقتصادی، بی‌طرف ماندن در جبهه‌بندی‌های جهانی و اتخاد سياست متوازن نسبت به غرب و شرق به جای سياست يک طرفه "نگاه به شرق". گسترش مناسبات دوستانه و اشتراک مساعی با همسايگان و کشورهای منطقه و پذيرش FATF.


________________________

راهبرد همکاری ها و ائتلاف ها
رويکرد به نيروهای چپ داخل کشور و شکل دهی بلوک چپ

تعميق شکاف طبقاتی، افزايش فاصله فقر و ثروت، وضعيت فلاکتبار کارگران، مزدبگيران و تهيدستان، تجزيه طبقه متوسط و شکل گيری طبقه متوسط فرودست، حجيم شدن تهيدستان جامعه، افت مداوم سطح زندگی گروه های وسيعی از جامعه و تمرکز ثروت های افسانه ای در دست لايه نازکی از جامعه در سايه سياست های رانتی حکومت و پيشبرد سياست های نئوليبرالی از چمله در حوزه آموزش و بهداشت، عدالت اجتماعی را به يکی از دو موضوع کليدی کشور تبديل کرده است. در شرايط کنونی کشور، آزادی و دموکراسی با عدالت اجتماعی عميقأ درهم آميخته اند. 

در طی دهه های گذشته بر بستر آنچه گفته شد، نسل جديدی در دانشگاه ها و در جامعه به چپ روی آورده اند. نمود بارز آن  زنان و مردان چپ زندان است. در اين مدت ادبيات وسيعی در موضوعات نظری و برنامه ای چپ توليد شده و آثار کلاسيک مارکسيستی و توليدات تئوريسين های معاصر چپ ترجمه شده است. وجه اول سياست ما رويکرد به نيروهای چپ داخل کشور است.  

وجه دوم سياست ما در حوزه چپ، گفتگو و همکاری با جريان های چپ در خارج ازکشور با هدف شکل دهی بلوک چپ است. وجه سوم سياست ما ارتباط با با شبکه ها، محافل و چهره های چپ در خارج از کشور، تعيين نسبت به چپ مذهبی و تدوين سياست نسبت به گرايش های محتلف چپ است.. 

لازم است رويکرد به نيروهای چپ داخل کشور و شکل دهی بلوک چپ در اولويت حزب قرار گيرد.

به سوی هژمونی جمهوری خواهی

با توجه به بحران ارگانيک و چشم انتظار جامعه برای شکل گيری گفتمان و بديل رهائی بخش، زمان آن است که جريان جمهوری خواهی برای گردآمدن نيروهای جمهوری خواه زير يک چتر بکوشد و اميد برای تغيير بيآفريند. جمهوری خواهی ايده تاسيسی در کشور ما است و از تخيل، حافظه، روايت، اسطوره، ادبيات وسيع و الگو برخوردار نيست. بار منفی در ذهنيت گروه هائی از جامعه نسبت به جمهوری با توجه عملکرد فاجعه بار رژيم فقها با عنوان جمهوری اسلامی وجود دارد.
جمهوری خواهی با رقيبی مواجه است که از امکانات رسانه ای، پول، حمايت برخی محافل بين المللی، تخيل، حافظه، روايت، اسطوره، ادبيات وسيع و الگوی تاريخی برخوردار است. 

جمهوری خواهی با نفی رقيب تعريف نمی شود. جمهوری خواهان لازم است که با برخورد ايجابی، در پی گفتمان سازی، ارائه برنامه، راهبرد و راهکار باشند.

طی دو سال گذشته روند تشکل يابی نيروهای جمهوری خواهی شتاب گرفته و تشکل ها و بلوک هائی از جمهوری خواهان پا به حيات گذاشته اند. تشکيل همگامی يکی از دستآوردهای جريان های جمهوری خواه است. گام بعدی برآمد هماهنگ و مشترک نيروهای جمهوری خواه با هدف ايجاد ثقلی از جمهوری خواهان است. راهکار تشکيل ثقلی از جمهوری خواهان و ساختار آن، موضوع در دستور نيروهای جمهوری خواه است.

بديل جمهوری خواهی می تواند در پيوند جمهوری خواهان داخل و خارج از کشور ايجاد شود. .  

هماهنگی اپوزيسيون باورمند به دموکراسی، سکولاريسم و پلوراليسم

برای عبور از سد جمهوری اسلامی ضروری است که برآمدهای هماهنگ و مشترک بين نيروهای اپوزيسيون باورمند به دموکراسی، سکولاريسم و پلوراليسم با هدف تشکيل مرکز هماهنگی صورت گيرد. برای اين هماهنگی لازم است قرارداد اجتماعی برای پای بندی به الزامات دوره گذار تدوين شود. 

گفتگو

گفتگو، پرنسیپ ما در ارتباط با نیروهای سیاسی منتقد و مخالف جمهوری اسلامی است. هدف ما در این گفت‌وگوها، شناخت متقابل از مواضع یکدیگر، بررسی موانع همکاری نيروها، دستیابی به تفاهم و راهکارهای غلبه بر آن‌ها، يافتن نکات اشتراک و در صورت امکان، سازمان دادن همکاری‌ها است.

برآمد راست افراطی در صفوف سلطنت طلبان 

چند سال گذشته راست افراطی در صفوف سلطنت طلبان نيرو گرفته، به تخريب ديگر نيروهای سياسی و حذف صداهای مخالف روی آورده، به عامل جدی در تفرقه اندازی در جنبش "زن، زندگی، آزادی"و رواج فرهنگ فحاشی تبديل شده است. آن ها از هم اکنون چماف تهديد و سرکوب را برداشته اند و از امکانات و منابع مالی که دارند، برای تخريب ساير نيروهای اپوزيسيون بهره می گيرند و خود را تنها آلترناتيو حکومت جا می زنند. 

برای راست افراطی استقرار دموکراسی و تامين عدالت اجتماعی که مسائل گرهی کشور ما است، مطرح نيست. اين نيرو در مقابل آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی قرار دارد و در صدد جايگزينی رژيم سلطنتی و استبداد فردی به جای رژيم استبداد مذهبی است. 

دشمن اصلی ما جمهوری اسلامی است. ولی نبايد از خطر راست افراطی غافل ماند. لازم است جريان های دموکرات و جمهوری خواه در هم کاری و هم آهنگی با هم در مقابل جريات راست افراطی که خطر جدی برای آزادی و دموکراسی در حال حاضر و فردای کشور ما است، بايستند و روشنگری کنند. 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پروژه ها برای دوسال آتی

۱. سازماندهی کار روی مسائل نظری و برنامه ای چپ و اکوسوسياليسم 
۲. رويکرد به نيروهای چپ داخل کشور و بهره گيری از توليدات آن ها
۳. اتخاذ تدابير لازم برای تقويت چهره چپ حزب، تمرکز روی عدالت اجتماعی همراه با آزادی و دموکراسی
۴. کار در مورد تحولات کلان جهانی و سرمايه داری معاصر
۵. ايجاد ارتباط با جريان های چپ جهانی و خاورميانه و بهره گيری از نظرات و تجارب آن ها 
۶. کار روی مسائل جوانان و زنان و چگونگی جلب آن ها و تشکيل گروه کار جوانان
۷. تداوم کار در مورد مسائل ملی و قومی و فدراليسم و محيطزيست
۸. تشکيل گروهی برای بهره گرفتن از هوش مصنوعی و تکنولوژی اطلاعاتی در حوزه های مرتبط با فعاليت حزب از جمله  با امر سازمان و حزب، سازماندهی، ساختار حزبی، مناسبات درون حزبی و الگوی حزبی
۹. اتخاد تدبير لازم از جمله راه اندازی دفتر مباحث برای بحث و گفتگوهای درون حزبی و پيشبرد بحث های پايه ای در حوزه های مختلف
۱۰. کار روی امر مديريت مدرن، مديريت حزبی، کار تيمی و شيوه های تصميم گيری
۱۱. کار روی ايده ها و شيوه های تبليغاتی با بهره گيری از تکنولوژی اطلاعاتی و هوش مصنوعی و افراد متخصص و کار روی امکانات رسانه ای
۱۲.  کار روی گسترش دموکراسی در درون حزب و بالا بردن نقش اعضا در حيات حزب و کاربست آن ها
 


Source URL: https://bepish.org/node/11973