نام گمشده ها 

قامتِ سروِهای خونین را

به یاد می آورم

همینجا که چشم بر شب دوختم

در غُربت شبانه ام

آن روزها را ورق می زنم

تند بادهایِ سیاه

هجومِ گُرازها و ژرفایِ تاریکی

آنان گم نشدند در دقیقه های مرگ

در لحظاتِ بودن یا نبودن!

میان ستاره ها

ریشه دواندند در اعماقِ کهکشانها

 

باور نمی کنیم

سنگینیِ بیداد بر شانه های زخمی

بوسهِ ابلیس،

بر شانه هایِ ضحاک

قربانیان را به صف آراستند

اما آنجا که قلبی برای عشق می تپد

آنجا که سپیدارها سر برافراشته

لبالب جرعه های نور را می نوشند

هیچ چیز تمام نمی شود

 

می دانم آغازگرانِ فردا-

تندیس این کشتگان را

در معبر باد

از سنگهای مرمرین در گذرگاهها 

و میادین

برپا خواهند داشت

و در لابلای کتابها

در خاطرهِ  پروانه ها 

نغمه ها

گل دادند بنفشه ها
 

ما باز می گردیم

باور کنیم بهار 

با زبانِ شقایقها حرف می زند

صداها بلند است از پشتِ دیوارها

و ترنم آوایِ ستاره ها

طنین انداخته 

در چشمانِ همیشه بیدار
 

حسن جلالی   ۳۰ / ۱ /۱۴۰۴

 


Source URL: https://bepish.org/node/12113