حسن عرب زاده چه ناباورانه رفت!

«من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم»؛ اما خبرِ رفتِ حسن عرب زاده بسی فراتر از ناباوریها بود. بسیار تکاندهنده و تاثربرانگیز است درگذشت انسانی به چهره و نگاه تسلیم ناپذیر، در درون ولی خود را ناگزیر دیدن از گزینش مرگی خودخواسته. دو روز پیش به روال همیشگی، برایم پیامی داشت به نشانهی سرزندگی؛ حالا اما با بجا گذاشتن اندوهی سهمگین در دل هر کسی که حسن را میشناخت، ترک زندگی گفت و رفت. چرا این چنین؟ پرسشی که پاسخ را از زبان خودش در نامهای چونان واپسین یادگار برای همسر و همیارش فریده بر جای گذاشت و اینکه چرا جز این نمیتوانست.
حسن که برای خیل رفقایش «اسد» نام داشت، ساعت ۷ عصر دیروز در برلین همراه تک فرزندش محسن ۴۳ ساله در وداعی تلخ با زیستی همه رنج، به زندگی خود و پسری سخت وابستهی همدیگر پایان داد. دردهای محسن این اواخر، هر ساعته بود و ضجههای این بی صدا دردکِش، زجر هر لحظهای مادر و پدری که عمرشان به مواظبت از وی گذشت. محسن در روزهای دهشت بمباران تهران چشم به دنیا گشود و با نرسیدن اکسیژن لازم به نوزادیاش در بیمارستانی نابسامان، آسیب مغزی دید و تا پایان عمر محکوم به زیستی ترسان و ناساز با محیط - جز آغوش گرم خانواده - و نیازمند مراقبت هر لحظهای والدین شد.
انتخاب فریده و حسن در برابر سرنوشت محسن، آن شد که سرنوشت مشترک خود را در تیمار از فرزند بنویسند، رنج جگر گوشهشان را عذاب خود بدانند و پذیرای سوختن در آتش درد وی باشند. حسن عرب زاده مرگ دردناک خود و فرزند را در دوم اردیبهشت ۱۴۰۴ رقم زد و به منظور پایان دادن بر وضعیتی که همیشه هم خود را در شکلگیری آن مسئول میدانست. دریغا که هیچ استدلال منطقی دوستان و اطرافیان در این باره که هیچ تقصیری متوجه او نبوده است هرگز نتوانست وجدان وی را آرامش بخشد. همانگونه که بهمراه فریده هیچ وقت هم نپذیرفتند که مراقبت از محسن به امور خدماتی سپرده شود. این دو رفیق، انتخابی کردند دردمندانه در پاسخ به باور درونیشان و فهمپذیر از منظر انسانی.
با اینهمه هیچکس، در همهی ۴۰ سال گذشته از حسن عرب زاده نشنید که چون زایش و طفولیت محسن در دلهرهی ناگزیری گریز از دست گزمگان گذشت، پس فرزندشان تاوان گزینهی مایه گذارانهی مبارزاتی مادر و پدر بود. حسن تا پایان عمر خویش بر اصالت انتخابش در راه خدمت به مردم، پای فشرد. اگر هم نگاه انتقادی به راه و روش طی شده کم نداشت، اما هیچگاه آن را به حساب مبارزه ننوشت و پشیمان از حقانیت اصل مبارزه برای آزادی و عدالت نشد.
حسن عرب زاده تا یک دهه بعد از مواجهه با وضع حزین فرزند، همچون کادری حرفهای پیگیرانه و در سطح مرکزیت سازمان فداییان خلق، مبارزهی آزادیخواهانه و عدالت طلبانهاش را ادامه داد. او حتی بعد از آن نیز که توش و توانش به تمامی صرف مراقبت از محسن شد، اندیشهی مبارزه با جمهوری اسلامی برای رسیدن به یک ایران دموکراتیک را چونان دغدغهی محوری خود دانست و هیچ مراجعهای برای کمک به جنبش را بی پاسخ نگذاشت.
«اسد» اینک دیگر در میان نیست و ما چه دردمندانه او را از دست دادیم. اما تصویری که از وی داریم، سیمایی است نجیب، پایبند اخلاقیات و ارزشهای انسانی و رفیق فداکاری که امکان نداشت آنچه در حق دوست از دستش برمیآمد دریغ ورزد. این لنگرودی باصفا و از فرط شفافیت گاه چون کودکی در قامتی مردی درشت اندام، برای بسیارانی که وی را میشناختند «اسد» خواهد ماند. اما هر کس که در درون خویش بر این تلخی بگرید، به اندوه ماندگاری میاندیشد که سنگینیاش به اندازهی یک جهان بر دوش و جان فریده نشسته است. جز اینکه فریده را بگوییم: تعهد، بردباری و مایهگذاریات در حق محسن و حسن را میستاییم، چه نکتهای برای گفتن به وی در این لحظات سکوت سنگین داریم؟ بسیارانی هستند که در شوک و سوگ این مرگ ناباورانه نشستهاند، سهم اصلی غم رفتِ حسن و محسن اما با فریده است.
بهزاد کریمی ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۳ آوریل ۲۰۲۵