عمل معیار حقیقت است .حقیقت هر جریان سیاسی در عمل است که محک می خورد . جنبش زن ،زندگی ، آزادی ،ماهیت سیاسی جریانات مختلف سیاسی را آشکار کرد. جریان راست افراطی (سلطنت طلبان ) مردودین این آزمون بودند .آنها در عمل نشان دادند جز سودای رسیدن به قدرت هیچ چیز برایشان مهم نیست و کنش سیاسی آنها نه در راستای رهایی و آزادی از استبداد ،بلکه در خدمت استبداد است .ماهیت ارتجاعی و کینه ورزانه این جریان در جنبش مهسا کاملا آشکار گردید و فکر احیای نظام کهنه و گذشته که دالی بر ارتجاعی بودن آن جریان است نمایان شد . هنوز کینه انقلاب بهمن بر دوش آنهاست به همین سبب با شعارهای مرگ بساط ذهنی حلقه های دار خود را برپا کرده  ودر فکر انتقام از عوامل انقلاب بهمن هستند که ۸۰ درصد جامعه آنروز را دربر میگرد . سال ۱۳۷۶جنبش اصلاحات با پیروزی خاتمی به طور رسمی کلید خورد و مفهوم جامعه مدنی ،توسعه سیاسی و دمکراسی خواهی چنان ابعاد گسترده ای پیدا کرده بود که اغلب تحلیل گران و فعالین سیاسی را به این باور رسانده بود که دیگر برگشت به گذشته در ایران محال است .بعد از گذشت چند دهه از جنبش اصلاحات ، به میدان آمدن دوباره نیروهای گذشته گرا و ارتجاعی ،این هشیاری را باید در ما ایجاد کند که رخدادهای تاریخی ،غایتمند وپیش بینی پذیر نیست .وضعیت کنونی محصول جهت گیری جبری تاریخ نبوده ،و رخدادهای مختلف در موقعیتهای مختلف امکان وقوع دارند. ظهور فاشیسم در آلمان ورضا شاه بعد از انقلاب مشروطیت  نمونه و جلوه هایی از این پدیده تاریخی هستند .

چرا جنبش های اجتماعی چند دهه اخیر با وجود گستردگی و ریشه دار بودن به لحاظ اجتماعی و داشتن سمت سوی دمکراسی خواهی ، دستاورد چندانی نداشته و امروز راست افراطی به یک معضل سیاسی تبدیل گردیده ؟

ظهور راست افراطی پدیده ای جهانی است و یکی از ویژگی های لحظه تاریخی کنونی ماست .از ترامپ در آمریکا تا فرانسه ، ایتالیا ، آلمان و....شاهد هستیم که 

جریان فوق چهره های متفاوتی در کشور های مختلف دارد.  در ایران نیز با توجه به شرایط وموقعیت جامعه با ایده برگشت به گذشته(سطلنت طلبی ) به صحنه سیاسی برگشته است .

وینست بویننز روزنامه نگار امریکایی در کتاب " اگر بسوزیم" معتقد است "جنبش های قوی یک خلا قدرتی ایجاد می کنند که باید بتوانند  آن را پر کنند ، اگر نتوانند ،رژیم یا یک نیروی دیگر آن را پر می کند و جنبش را پس می راند و تا حدودی جامعه امروز ما همچون موقعیتی را پیدا کرده است .

فقر، تبعیض ،نابرابری ، فسادساختاری  وجنبش مهسا نظام را دچار بحرانی فراگیر کرده است طوری که توان اعمال قدرت و مدیریت سیر رویدادها در عرصه سیاست ،اقتصاد و فرهنگ و ارزشهای اجتماعی را از دست داده است و خلا قدرتی متناسب با کاهش قدرت اعمال زور و اقتدار رژیم  ایجاد شده  و بدنبال چنین بحرانی در نظام حکمرانی هژمونی بدیلی شکل نگرفت . 

جنبش زن ،زندگی ،آزادی هم با تمام دستاوردهایش هنوز نتوانسته خلاء فوق را پرکند تا اینکه بتواند سیاستهای هویتی را با مسئله طبقاتی پیوند زند و جنبش خیابان را با سایر جنبشها در مسیر هم افزایی قرار دهد .بروز بحران هژمونیک نظام و همزمان ضعف جنبش انسداد سیاسی را موجب شده است  .در این فضای انسداد سیاسی است که یاس و نا امیدی و فقدان چشم انداز روشن از آینده بستری مهیا کرده تا در آن نیروهای ارتجاعی و واپسگرا ، دروغی بزرگ از گذشته را در جامعه ترویج و آن را در روح و روان خسته جامعه تزریق کنند و به این ترتیب توهمی بزرگ را در جامعه دامن بزنند .  حمایت بیدریغ نیروهای خارجی بخصوص اسرائیل هم مزیت بر علت شده است .طوری که اسرائیل این جریان را به عنوان یک پروژه برای فشار به جمهوری اسلامی نگاه می کند .

 راه مبارزه با این جریان پوپولیستی و عوام فریب درگیر شدن دربحثهای  بی پایان در شبکه های اجتماعی نیست زیرا آنها دنبال جقیقت نیستند بلکه هدفشان پیروزی به هر قیمت است ودر بحث هدفشان فهمیدن نیست بلکه فقط می خواهند برنده شوند.  چاره کار، آگاهی دهی به جامعه و تقویت آن از طریق سازمان یابی و سازمان دهی و در هم آمیختن جنبش هویت محور با جنبشهای طبقاتی است .

اگر جامعه نتواند خود را نمایندگی کند ،از طریق دیگران  نمایندگی می شود  .همبستگی نیروهای آزدیخواه و عدالت محور پادزهره هر نوع تبلیغات نیروهای ارتجاعی است . 


Source URL: https://bepish.org/node/12180