آيا حکومت های سرکوبگر، عامل تعيين کننده در انتخاب شکل مبارزه توسط مردم و اپوزيُسيون هستند؟

شکل مبارزه يکی از وجوه راهبرد سياسی است و همواره بين نيروهای سياسی محل بحث و گفتگو بوده است. در اين موضوع نگاه های متفاوتی وجود دارد. در بين برخی نيروهای سياسی اين نگاه وجود دارد که حکومت شکل مبارزه را به مردم و بالنتيجه به اپوزيسيون تحميل می کند. به بيان ديگر حکومت های سرکوبگر که دست به سرکوب مردم می زنند، قهر را بر مردم و اپوزيسيون تحميل می کنند و آن ها در مقابل کاربرد قهر توسط حکومت مجبور می شوند که به قهر روی بيآورند. در چنين حالتی کاربرد قهر اجتناب ناپذير است. اين نگاه سابقه طولانی دارد و بارها از جانب برخی نيروها و فعالان سياسی مطرح شده است.
اين حکم چقدر با واقعيت انطباق دارد؟ آيا تجارب موفق کشورها در گذار به دموکراسی آن را تائيد می کند؟ آيا مردم و اپوزيسيون بايد به شکل مبارزه تحميلی حکومت تن دهند يا می تواند ابتکار را به دست گرفته و شکل مطلوب و نتيجه بخش مبارزه را انتخاب کنند؟ آيا می توان رويکرد برخی نيروهای سياسی به مبارزه خشونت آميز را با رويکرد حکومت به خشونت توجيه کرد؟
اين نگاه از جهات مختلف قابل نقد است و تجارب پسآمدی وجود دارد که مغايرت با آن را نشان می دهد:
۱. حکومت های سرکوبگر و مستبد، مبارزات مسالمت آميز مردم را سرکوب می کنند، معترضين را دستگير می کنند، زندان ها را از آن ها پر می کنند، زندانيان را برای اعتراف گيری و پرونده سازی شکنجه می کنند و برپايه پرونده ساختگی محاکمه و به زندان های سنگين محکوم و يا اعدام می کنند. کاری که جمهوری اسلامی انجام می دهد. با اين حکم که حکومت ها است شکل مبارزه را تعيين می کنند، قاعدتأ مردم، اپوزيسيون و جنبش های اجتماعی در حکومت های مستبد، بايد به کاربرد قهر روی بيآورند. در حالی که در تعداد زيادی از کشورها، مردم، اپوزيسيون و جنبش های اعتراضی در برکناری حکومت اقتدارگرا به خشونت روی نيآورند و با مقاومت مدنی موفق شدند که از حکومت اقتدارگرا گذر کرده و به دموکراسی دست يابند.
۲. در موج سوم دموکراسی ميان سال های ۱۹۷۴ و ۱۹۹۰ در ۳۰ کشور که دارای رژيم های غيردموکراتيک بودند، نظام دموکراسی برقرار شد. در سال ۱۹۹۷ از ۱۹۱ کشور در جهان ۱۱۷ کشور دارای رژيم های دموکراتيک بودند. در حالی که در سال ۱۹۷۴ از ۱۵۰ کشور ۴۱ کشور دارای رژيم های دموکراتيک بودند. البته در موج برگشت دموکراسی، تعدادی از آن ها به رژيم های هيبريد تبديل شدند. در اکثر کشورهائی که در اين دوره به نظام های دموکراتيک پيوستند، گذار از اقتدارگرایئ در شکل مسالمت آميز صورت گرفت. در اين کشورها، مردم، جنبش ها و اپوزيسيون شکل مبارزه خود را براساس کاربرد خشونت حکومت ها انتخاب نکردند.، بلکه با بسيج سياسی مسالمت آميز و مقاومت مدنی به هدف خود که استقرار دموکراسی بود، دست يافتند و ابتکار عمل را خود به دست گرفتند.
۳. حکومت های اقتدارگرا با توسل به خشونت به سلطه خود ادامه می دهند. آن ها نهادهای متعدد اطلاعاتی ـ امنيتی و گردان های سرکوب را تشکيل می دهند، به تجهيزات مدرن و سلاح های پيشرفته تجهيز می کنند و بودجه های سنگينی برای آن ها اختصاص می دهند. اپوزيسيون و جنبش های اعتراضی نه می تواند سازمان های مسلح قدرتمند تشکيل دهند، نه به سلاح های و تجهيزات مدرن مجهز شوند و نه بودجه آن را دارند. بنابرين در مبارزه خشونت آميز نمی توانند برحکومت پيروز شوند. برعکس متحمل تلفات سنگين انسانی می شوند و زمينه را برای گسترش سرکوب فراهم می کنند. در کشور ما اين امر تجربه شده ای است. سازمان مجاهدين خلق ايران آن را دوبار تجربه کرد و هر دو بار شکست سنگينی خورد و نيروهای زيادی را از دست داد.
۴. مبارزه خشونت آميز پيآمدهای سنگينی دارد. از جمله تلفات انسانی سنگين. حکومتی که در جنبش مهسا بيش از ۵۰۰ نفر را کشت و تعدادی را اعدام کرد، در صورت رويکرد مخالفين به مبارزه مسلحانه به کشتاری مشابه دهه ۶۰ دست می زد. در چنين صورتی مسئوليت کشتارها تنها برعهده حکومت نيست، بلکه مخالفين هم مسئوليت دارند.
۵. بلوچستان در زمان جنبش انقلابی مهسا شاهد دو حرکت بود: اقدامات مسلحانه "گروه جيش العدل" و مبارزه مدنی مولوی عبدالحميد. اولی قادر نشد که مردم را بسيج کند تا به قهر روی بيآورند. در حالی که دومی قادر شد ماه ها مردم بلوچستان را به خيابان بکشاند. در جمعه خونين زاهدان، سرکوبگران نزديک ۱۰۰ تن را کشتند. در اين منطقه امکان دسترسی مردم به اسلحه وجود دارد. با اين کشتار می توانست حمام خون در بلوچستان راه بيافتد. ولی مولوی عبدالحميد دعوت به مقاومت مدنی کرد.
۶. يکی از برداشت های نادرست و متداول در باره مقاومت مدنی اين است که اين شيوه از مقاومت تنها در برابر رژيم های ليبرال و دموکراتيک که از ارزش های جهانی مانند احترام به حقوق بشر حمايت می کنند می تواند کامياب باشد. سوابق تجربی اين برداشت را تائيد نمی کنند. اسناد تاريخی نتيجه ای درست عکس اين استدلال را ارائه می کنند. در واقع اقدامات مدنی اساسأ در شرايط سرکوبگرانه و وحشيانه موثر بوده اند.
۷. "ما در مجموعه دادگان خود موسوم به "ناوکو" (مبارزات مدنی و خشونت آميز و نتايج آن ها) ۳۲۳ کارزار مقاومت خشونت آميز و بدون خشونت را بين سال های ۱۹۰۰ و ۲۰۰۶ تجزيه و تحليل کرده ايم. در ميان آن ها بيش از يک صد کارزار بدون خشونت برجسته از سال ۱۹۰۰ به اين سو وجود دارد که البته اين تعداد با گذشت زمان افزايش يافته است. چگونه می توان اين نتايج را با نتايج شورش های خشونت آميز قياس کرد؟ ممکن است اين گونه تصور شود که علاوه بر مبارات بدون خشونت، نرخ موفقيت در قيام های خشونت آميز نيز افزايش يافته است. اما داده هائی که ما جمع آوری کرديم، عکس اين قضيه صدق می کند، با وجود اينکه اين قيام ها (خشونت آميز) هم چنان در سراسر جهان وجود دارند، ميزان موفقيتشان روندی کاهشی داشته است. چشم گيرترين يافته ما اين است که بين سال های ۱۹۰۰ و ۲۰۰۶ کارزارهای مقاومت مدنی حدودأ دو برابر بيش تر از همتايان خشونت آميز خود به موفقيت کامل يا نسبی دست يافته اند". (از کتاب جنبش های مدنی ـ منطق راهبردی کنش بدون خشونت، نوشته اريکا چنووث و ماريا جی. استفان ترجمه محمد امير)
۸. عامل حياتی موفقيت مبارزات بدون خشونت، مشارکت گسترده مردمی است و زمانی که اين مشارکت کنندگان، نمايندگان بخش های متنوع جامعه باشند می توانند منابع اصلی قدرت رژيم را تضعيف کنند و يا از بين ببرند. تمامی کارزارهای مقاومت به دنبال ايجاد پايگاه های مردمی در مبارزات خود هستند. کميت و کيفيت مشارکت مردمی در مبارزات، عاملی سرنوشت ساز در تعيين نتيجه آن ها است. کارزارهای بدون خشونت بيش از مبارات خشونت آميز مستعد جلب مشارکت مردمی بالا هستند دليلش نيز اين است که محدوديت ها و موانع پيش روی مشارکت در اين گونه مبارزات کم تر است و هزينه مبارزات خشونت آميز بالا است. مشارکت وسيع زنان در مقاومت مدنی عليه حجاب اجباری، نقش موثر داشت. زنان با مشارکت وسيع در مقاومت مدنی، قادر شدند حکومت را در خيابان ها عقب بنشانند.
۹. دفاع مشروع امر پذيرفته شده در سطح بين المللی است. چه در سطح شخصی و چه در اعتراضات خيابانی. ما در اعتراضات سال ۸۸ و در جنبش مهسا شاهد دفاع مشروع معترضين در خيابان ها بوديم. دفاع مشروط را نبايد با کاربرد خشونت يکسان گرفت. در جنبش مهسا عده ای اندک دست به خشونت زدند و به ترور و قتل متوسل شدند.
۱۰. مبنا قرار دادن اين حکم که حکومت های سرکوبگر مثل جمهوری اسلامی شکل مبارزه را تحميل می کنند، برخورد منفعل و تن دادن به انتخاب شکل مبارزه توسط حکومت های سرکوبگر است. در عين حال به معنی آن است که اين حکومت ها، مردم، جنبش ها و اپوزيسيون را بدنبال خود می کشانند و آن ها هم به شکل مبارزه تحميلی حکومت ها تن می دهند. جنبش ها و نيروهای اپوزيسيون نبايد تن به شکل مبارزه ای بدهند که حکومت های سرکوبگر می خواهند برآن ها تحميل کنند. حکومتها بهطور غیرمستقیم میتوانند در شکلگیری و انتخاب نوع مبارزه تأثیر بگذارند، ولی تعیینکننده نیستند. انتخاب ميدان در جنگ و در مبارزات اجتماعی عامل مهمی است. هر دو طرف درگير در جنگ و مبارزات اجتماعی تلاش می کنند، ميدان را خود انتخاب و به طرف مقابل تحميل کنند. ميدانی که در آن از موقعيت بهتر و امکانات بيشتری برخوردارند. جمهوری اسلامی برای حفظ موجوديتش بيشترين بودجه و نيروی انسانی از جمله نيروی متخصص را به ارگان های سرکوب اختصاص داده است. ميدان اصلی حکومت و نقطه قوت آن، ميدان خشونت است. در آن ميدان از توانائی و قدرت بالا برخوردار است. ميدان مناسب برای گروه های اجتماعی، جنبش ها و اپوزيسيون در مبارزه عليه رژيم، مقاومت مدنی در خيابان، دانشگاه، مدارس، کارخانه ها، محلات، محل کار، شبکه های اجتماعی و ..... است و نقطه ضعف حکومت هم در همين ميدان ها است.