در این یادداشت کوتاه نگاهی می‌اندازیم به آنچه در طول جنگ ۱۲روزه بر مردمان ایران گذشت؛ با ذکر این نکته که تمرکزمان بر ابعاد اجتماعی و سیاسی جنگ ویرانگر میان دو کشور تاثیرگذار درخاورمیانه است. پرداختن به مسائل تاکتیکی، راهبردی، امنیتی و نظامی این جنگ اما موضوعاتی می‌باشد که از حوصله‌ی این یادداشت خارج است و در جایی دیگر به آن خواهیم پرداخت.

۱. در سطح دولتمردان جمهوری اسلامی، به‌نظر می‌رسد آن‌ها در شب نخست حملات با غافلگیری بزرگی روبرو شدند. از قالیباف تا لاریجانی و از پزشکیان تا اژه‌ای، همگی اعتراف کردند که انتظار این "نوع" حملات را نداشتند. البته این اعتراف نیز به همان سبک همیشگی سیاسیون جمهوری اسلامی، با  لکنت زبان ، گفتند اگرچه می‌دانستند که اسرائیلی‌ها حمله خواهند کرد، اما فکر نمی‌کردند به این " شکل" دست به حمله بزنند. واقعیت اما این است که آن‌ها غافلگیر شدند؛ کافیست به تحلیل تحلیلگران نزدیک به حکومت نگاهی ‌اندازید تا متوجه شوید که در روزها و هفته‌های منتهی به جنگ ۱۲روزه، چطور از "ناممکن" بودن حمله‌ی اسرائیل سخن می‌گفتند. به‌علاوه عدم اختفای سران ارشد نظامی کشور در روزهایی که تنش به اوج خود نزدیک می‌شد نیز گواه دیگری از این غافلگیری است.

۲. سران حکومت مطابق همیشه اقدام به دستاورد سازی کردند؛ درواقع آن‌ها با جا انداختن اهدافی جعلی به عنوان اهداف اصلی حمله اسرائیل، توانستند خود را پیروز جنگ نشان دهند. اینکه «اسرائیل در ۱۲روز به دنبال تغییر رژیم بود»، به‌قدری مضحک است که برخی از همین تحلیلگران نزدیک به حکومت، در برنامه اینترنتی میدان، اعتراف کردند که سقوط رژیم از ابتدا هم قرار نبود در ۱۲ روز محقق شود که اکنون عدم تحققش یک پیروزی باشد. اسرائیل از ابتدا اهداف اصلی خود را به سه دسته تقسیم کرده بود: نابودی برنامه هسته‌ای، تضعیف حداکثری برنامه موشکی و کنترل هوایی بر حریم هوایی ایران و به‌ویژه پایتخت کشور. از همان ابتدا نتانیاهو و دیگر سران رژیم صهیونیستی، اعلام کردند که سقوط جمهوری اسلامی می‌تواند از اهداف فرعی این اقدامات نظامی باشد اما تغییر رژیم یک پروسه است که یک شبه محقق نمی‌شود. حتی در مورد رژیم بشار اسد هم می‌توان ثابت کرد که سقوط آن، نتیجه چندسال مانور هوایی اسرائیل بر فراز این کشور و تضعیف توان دفاعی آن بود و نه چند روز حمله‌ی نیروهای جولانی. حکومت اما به این دستاوردسازی نیاز دارد  تا بتواند مساله‌ی اجماع و همبستگی ملی را جعل کند تا با اتکای به آن، به‌نوعی راهی برای فرار از این تنگنا پیدا کند. دیگر اینکه اقتدار از دست‌رفته را اگربتواند بازسازی کند و سوم اینکه با تکیه برادعای استکبارستیزی در مقابله با حملات مشترک امپریالیستی _ صهیونیستی پایان یافتن این دورِجنگ و اعلام آتش‌بس را به‌عنوان دستاوردی قدرتمندانه برای نیروهایی از نیابتی‌ها و محور مقاومتی‌ها بنماید. در واقع از این بابت نیز اقتدار متکی بر جعل هویت ضدامپریالیستی را اگر بتواند احیا کند.

۳. تحلیلگران اقتصادی مدافع بازار آزاد که در هرشرایطی به دنبال کسب منافع خود و صدور تاییدیه به برنامه‌های خودشان هستند، بلافاصله آتشباری رسانه‌ای خود را شروع کردند. عطا بهرامی، از چهره‌های شاخص مدافع آزادسازی قیمت‌ها و حذف ارز ترجیحی برای کالاهای اساسی، در اظهار نظری عجیب و با تلفیق گفتمان امنیت‌محور با اقتصاد بازار، اعلام کرد که باتوجه به افزایش وزنه همبستگی اجتماعی اکنون بهترین فرصت برای اقناع مردم درجهت گران‌سازی قیمت بنزین است. او با این استدلال که با این افزایش قیمت جلوی قاچاق گرفته می‌شود و با جلوگیری از قاچاق، بسیاری از اقدامات مخرب امنیت ملی مانند قاچاق قطعات مربوط به ساخت پهباد و... نیز جلوگیری خواهد شد، و همچنین با استناد به اینکه اکنون مردم آماده‌ی جانفشانی و فداکاری برای "ایران" هستند، باید قیمت بنزین را گران کرد؛ چراکه باتوجه به این شرایط دیگر مخاطرات آبان ۹۸ هم تکرار نخواهد شد و به گفته آقای بهرامی « کاری خواهیم کرد که جهان انگشت به دهان بماند... همه در زمان جنگ و پساجنگ رو به اقتصاد کوپنی می‌آورند اما ما مسیری متفاوت را طی می‌کنیم و "مردم" از این مساله سود می‌برند». این کلیدواژه‌ها نشان می‌دهد تحلیلگران نزدیک به بدنه حکمرانی کشور، چه خواب‌های آشفته‌ای برای فضای پساجنگی در ایران دیده‌اند !

۴. سعید لیلاز دربرنامه‌ای گفت‌وگو محور اعلام کرد: « ما با آزادسازی قیمت‌ها و حذف یارانه‌ها و اینجور دولتی‌بازی‌ها، ناترازی نان را جلویش را گرفتیم... کلی تن آرد دیگه هدر نرفت و با کم شدن مصرف غیرمعقول نان، خب ناترازی این حوزه کم شد. تو سوخت و بقیه مواردم باید همین کارو کرد...» آقای لیلاز این اظهارات را نزدیک ۱۰ روز بعد از اعلام آتش‌بس بیان کرده است. نکته جالب توجه اما آنجاست که ایشان نگفتند آنچه اسمش را " جلوگیری از هدر رفتن مصرف غیرمعقول نان" می‌نامند، در واقع نانی بوده که دیگر در سفره طبقات پایین و کارگران وجود ندارد. در عرصه‌ای که جنگ به حد کافی ضرباتی جبران‌ناپذیر به تمامی عرصه‎های زندگی مردم وارد کرده، این شبیخون به طبقه کارگر و زحمت‌کشان و افتخارِ به آن، وقاحتی است که تنها از حلقه مدافعان بازار آزاد برمی‌آید.

این مساله نشان می‌دهد ابعاد اقتصادی ویرانگر این جنگ، چگونه در سایه‌ی فضای امنیتی ایجاد شده، می‌تواند از حوزه نان به "دیگر حوزه‌ها" که مدنظر آقای لیلاز است تسری پیدا کند. به‌نظر می‌رسد جمهوری اسلامی جنگ را نعمتی در جهت اجرای سیاست‌های مخرب اقتصادی خود می‌داند و به موازات جنگ نظامی، جنگی اقتصادی و اجتماعی را علیه کارگران و فرودستان  آغاز کرده است.

۵. نشست مونیخ و گردهمایی سلطنت‌طلبان که گِرد رضا پهلوی جمع شده بودند، جریانات وابسته به بازار آزاد و الیگارش‌های اقتصادی رانت‌بگیر که پیرامون اشخاصی مانند حسن روحانی و جواد ظریف گرد هم آمده‌اند، نفوذی‌های موساد در داخل سپاه و نیروهای نظامی کشور که عملا ابتکار عمل در میدان‌ها را در دست گرفته‌اند و نهایتا هسته سخت فعلی حاکم بر ایران که به دور از هیاهوهای رسانه‌های جو زده خارج نشین، با تکیه بر گزمه‌های سرکوبگرشان کماکان قدرت را در دست دارند، همه و همه در برابر زحمتکشان قد علم کرده‌اند. مدافعین بازار آزاد به راحتی از گرانی قیمت اقلام اساسی و سوخت درشرایط جنگی صحبت می‌کنند، جواد ظریف با وقاحتی کم‌نظیر از بی‌تاثیر بودن خطر فعال شدن مکانیسم ماشه حرف می‌زند و ادعا می‌کند: «حالا فعال هم شد که شد... فرض کنید برجامی نبوده...» ، یاران رضا پهلوی در برنامه‌ی پرطمطراق " پروژه شکوفایی ایران، بخش اقتصاد" به صراحت برنامه‌ای جز به مسلخ کشاندن طبقه کارگر و اجرای پرسرعت سیاست‌های نزدیک به حلقه نیاوران و اصلاح‌طلبان حاکم بر ایران ندارند و جریان حاکم نیز به چیزی جز بقای ننگین خود فکر نمی‌کند. در برابر همه‌ی این‌ها، جنگی واقعی و موشک‌بارانی واقعی و بمبارانی واقعی که مرگ واقعی جان‌های عزیز را برایمان به همراه داشت نیز قد علم کرده، چه می‌شود کرد؟

۶.  همای سعادت «بحران» را دیگران پَر دادند تا خیز بردارد و بر شانه‌ی خلق های خاورمیانه نشیند اما از طیرانش مرگ بر سر توده‌ی کار و زحمت بارید. وضعیت بحران در فقدان سازمان‌دهی و آگاهی طبقاتی چنین است. تا زمانی که طبقه‌ی کارگر به اعتبار سازمان‌دهی‌اش فاعلیت نیابد و سوژه نشود، ابژه‌ی محض جنون بورژوایی و خونین «حل بحران» خواهد بود.

فقدان سازمان و سازمان‌دهی در میان چپ انقلابی، با انعکاس در موضع‌گیری‌های غیرپرولتری و شوونیستی نیروهای چپ به سرعت آشکار شد. اویی که ظهرِ جمعه انقلابی بوده است، صبحِ شنبه ناگهان سرباز وطن می‌شود. شما می‌توانید در عرض چند هفته، بارها تاکتیکِ خود را تغییر دهید. اما آن که در عرض یک شب استراتژی‌اش دگرگون می‌شود، نامش فرصت‌طلب است. البته ارتباط فرصت‌طلبی با خصلت‌های شخصی، امری مطلقا فرعی است. نقد فرصت طلبی اگر بخواهد به عمل راه یابد، باید خود را به سازمان‌دهی گره بزند. آن که داعیه‌ی مبارزه با اسرائیل را دارد احیانا نباید به دنبال میانجی مناسب برای این مبارزه باشد؟ آیا میانجی چپ انقلابی برای مبارزه‌ی با صهیونیسم می‌تواند سپاه پاسداران باشد؟ آیا کیفیت میانجی، مازادی در هدف ندارد؟

زمانی که دوگانه‌های انتزاعی و ایدئولوژیک «وطن و دشمن» به عنوان واقعیت‌های بدیهی به ما تحمیل می‌شوند، وظیفه‌ی عاجل ما مبارزه با این فرانمودها و ساختن بدیل است.

7. شاید بتوان نشانگان پررنگی از همبستگی و اتحاد مردم با یکدیگر در زمان جنگ را مشاهده کرد. مثال‌ها در این زمینه پرشمار هستند؛ از اعطای نان و آب و داروی رایگان تا محل اسکان برای اقامت در شهر‌های پذیرای مهمان. اما واقعیت این است که در جنگ با قدرتمندترین ارتش خاورمیانه، که از حمایت ابرقدرت اتمی برخوردار‌ است و همزمان تا کنون در چند‌جبهه نیز به پیروزی‌های متعددی دست پیدا کرده، این شکل از هبستگی‌های جمعی، آن‌ هم بدون ایجاد تشکیلات و سازماندهی اصولی جمعی و آن هم تنها در ۱۲ روز، ملاک مناسبی برای ایستادگی در برابر این قدرت تهاجمی و فاشیستی نیست.

اهمیت ساخت تشکیلات در این لحظات خود را نشان می‌دهد. شلیک گلوله و آغاز جنگ، مانند روز امتحان است؛ اینکه به چه میزان در طول سال خود را آماده‌ی روز امتحان کرده باشیم اصل است؛ نه صرف اقدامات واکنشی درلحظه بحران. مساله زیر سوال بردن اهمیت این تلاش‌ها نیست که اگر نبود همین همبستگی‌ها، در سایه‌ی این حکومت فشل،  وضع می‌توانست به مراتب بدتر هم بشود. اما  باید از این جنگ درس بگیریم. باید متوجه شده باشیم که اگر از همین اکنون دست به سازماندهی خُرد و جمعی در سطح محلات، کارخانه‌ها، محیط‌های کاری خودمان و... نزنیم، در شبیخون بعدی ضربه‌ای به مراتب سخت‌تر خواهیم خورد. از یاد نبریم که سران ارشد جمهوری اسلامی در شب آغاز حملات تنها از جانب موساد و بازوی اجرایی آن در ارتش اسرائیل غافلگیر شدند؛ اما غافلگیری بعدی، هم از سمت دشمن خارجی فاشیستی منطقه خواهد بود و هم از جانب تحلیلگران نئولیبرال که نظرات تعدادی از آن‌ها را بعنوان مشت نمونه خروار بیان کردیم. تنها سازماندهی جمعی است که می‌تواند سد دفاعی در برابر این تهاجم بسازد و ابتکار عمل را در دست بگیرد.

8. در دورانی که چپ همچنان درگیر پراکندگی  واختلافات ناشی از دگماتیسم وسکتاریسم است و در عمل از میدان رقابت سیاسی آینده ایران، تا به اینجا البته، حذف شده، چه علاجی باید یافت؟ جز دیدن واقعیت و قدم گذاشتن در راه سازماندهی ، ایجاد سازمان های کارگری و سازمان های توده ای از اقشار زحمت‌کش و ساخت قدرت هژمونیک چاره ای نداریم.

باید این مسیر را بدل به واقعیت هستی‌ خود کنیم... در غیر این صورت سرنوشتی جز پاک شدن از صفحه تاریخ نخواهیم داشت؛ تاریخی که گویی قرار است آینده‌ی آن راجنگ تحت‌الشعاع قرار دهد و ما خموشانه و نشسته در کنج عزلت خودمان نیز اگر از همین حالا دست به اقدامی مشترک و جمعی نزنیم، فرصت را برای همیشه از دست خواهیم داد.

جنگ‌ عرصه‌ی بی‌رحمی‌هاست و آغاز و غایت آن  برحذف بنا شده‌است ؛ عده‌ای به شکل فیزیکی و جریانات و تفکراتی نیز به شکل ریشه‌ای امکان تولد عینی خودشان را، دست‌کم در آینده کوتاه و میان مدت، از دست خواهند داد. تا به اینجای کار، متاسفانه چپ جزو همین گروه محذوفین به حساب می‌آید  اگر دست به تغییر سرنوشت خود نزند.  هشدار !  چاره‌ای جز اتحاد عمل همه‌ی نیروهای چپ و  ترقیخواه وجود ندارد.

info@s-rahkar.org

https://www.s-rahkar.org


Source URL: https://bepish.org/node/12565