تحول اندیشه در بارۀ فقر: بررسی تعاملات بخش نوزدهم

5 آسیبپذیری و صدا
5.1 مقابله با ریسک
ما دربارۀ بهداشت و آموزش برای فقرا سخن گفتهایم؛ هم به عنوان اجزای مهم یک راهبرد کاهش فقر در خودِ آنها، و هم به عنوان عناصر بنیادی برای کمک به فقرا در جهت افزایش درآمدشان. در پسِ این موارد، میتوان عوامل دیگری را شناسایی کرد که بستر کاهش فقر را فراهم میآورند. به ویژه اقداماتی که ریسک را کاهش میدهند یا بیمه ای در برابر ریسک فراهم میکنند، دامنۀ فرصتهای در دسترس فقرا را گسترش داده و آنها را در موقعیتی قرار میدهد که بتوانند بهتر از راهبردهای کاهش فقر ـ چه در حوزۀ بهداشت، چه آموزش یا فرصتهای کسب درآمد ـ بهرهمند شوند. اما شناخت اهمیت ریسک چه تأثیری بر راهبردهای کاهش فقر دارد؟
ما بیش از پیش دریافتهایم که حتی موفقیتهایی که فقرا در بهبود وضعیت خود به دست میآورند ـ هرچند با آثار مثبت و نتایج رو به بهبود همراه باشند ـ نهایتاً از شکنندگی بیش از حد رنج میبرند. ریسکهای مرتبط با فقر میتوانند دستاوردهای به سختی به دست آمده را یک شبه نابود کنند. در واقع، همانگونه که دیدهایم، یکی از ویژگیهای رایجی که در توصیفهای معاصر از فقر به آن اشاره میشود، ریسک است. در بسیاری موارد، ریسک مانع میشود فقرا فعالیتهایی را که بالقوه بازدهی بالایی دارند، انجام دهند. بنابراین، مسئلۀ ریسک حداقل دو بُعد دارد: نگه داشتن فقرا در فعالیتهای کم ریسک و کم بازده، و به خطر انداختن آنچه پیشتر داشتهاند. درمانهای رایج برای ریسک ـ یعنی وامگیری و بیمه ـ به ندرت و بس ناچیز در دسترس فقرا قرار می گیرند و فقدان آنها در کانون بسیاری از محرومیتهایی است که فقرا ناگزیر با آن روبرو میشوند.
یک مطالعۀ شناخته شده در بارۀ وام دهندگان در چامبار پاکستان در اوایل دهۀ 1980 این مشکل را در بازار اعتباری نشان میدهد. وام دهندگان زمان و تلاش زیادی را صرف بررسی اعتبار متقاضیان میکنند. فقرا که وثیقه ای در اختیار ندارند، نیازمند بررسی دقیقتری اند. حتی اگر متقاضی از این مانع عبور کند (نرخ رد حدود ۵۰ درصد بود)، وام دهنده معمولاً با یک وام کوچک شروع میکند تا شرایط را بیازماید. ترکیب هزینۀ اداری بالا و وام کوچک ناگزیر به نرخ بهره های بالا میانجامد. نرخ بهرۀ میانگین که وام دهندگان در چامبار مطالبه میکردند 79 درصد در سال بود. با چنین نرخهایی، فقرا عملاً از این بازار کنار گذاشته میشوند. به همین سیاق، شرکتهای بیمه راهی مطمئن برای ارزیابی میزان تلاش متقاضیان بیمه ـ به ویژه در زمینههای کشاورزی ـ ندارند و بنابراین نمیتوانند علت واقعی ناکامی این یا کشاورز را، از جمله در کار کشت، شناسایی کنند.
فقدان اعتبار و بیمه فشار سنگینی بر دوش فقرا میگذارد. برای نمونه، مطالعه ای در بارۀ خانوارهای روستایی در جنوب غرب چین در دورۀ 1985 تا 1990 نشان داد که از دست دادن درآمد یک سال به دلیل خرابی محصول، به طور میانگین به 10 درصد کاهش مصرف در سال بعد در یک سوم ثروتمندترین خانوارها منجر میشد. این کاهش قابل توجه اما قابل مدیریت بود. در مقابل کاهش میانگین مصرف برای یک دهم فقیرترین خانوارها 40 درصد در سال پس از خرابی محصول بود: یک افت ویرانگر. به طور مشابه، در روستاهای جنوب هند که طی 10 سال دقیقاً بررسی شدند، ضریب تغییرات میانگین درآمد خانوارها 40 درصد بود؛ و برای سودهای کشاورزی بیش از 125 درصد.
خانوارهای فقیر به نوسانات درآمد به دو شکل واکنش نشان میدهند. آنها ممکن است برنامههای تولید یا راهبردهای اشتغال را به گونه ای انتخاب کنند که در معرض ریسک شوکهای نامطلوب درآمدی کمتری باشند، حتی اگر این امر به معنای درآمد متوسط پایینتر باشد. علاوه بر چنین تلاشهایی برای هموارسازی درآمد، آنها ممکن است برای هموارسازی مصرف نیز اقدام کنند: با ایجاد ذخایر، بیرون کشیدن کودکان از مدرسه، یا توسعۀ سازوکارهای غیررسمی بیمه و اعتبار. این تلاشها هم پرهزینه اند و هم ناکافی. هزینه از آنجا ناشی میشود که فقرا با یک مبادلۀ تلخ روبرو اند: یا ریسکی را بپذیرند که میتواند به نوسانات فاجعه بار در مصرف بیانجامد، یا ریسک را به گونه ای به حداقل برسانند که فقر را تداوم بخشد. در هر حال تلاشهای آنها ناکافی است، زیرا ریسکها ـ به ویژه در سطح روستا، منطقه یا کشور ـ همچنان وجود دارند و فقرا خود قادر به بیمه کردن در برابر آنها نیستند.
ما در ادامه، این نکات را مختصراً توضیح خواهیم داد.