احتمال جنگ و صفبندیها در درون حکومت؟
پس از شکست گفتوگوی پوتین با ترامپ، روسیه به طور آشکار موضع خود را نسبت به ایران صریح تر کرده و بهعنوان یک همپیمان از ایران نام می برد. چین نیز، پس از اعمال تعرفه های سنگین آمریکا که تا صددرصد افزایش یافت، لحن حمایتی تری نسبت به ایران در پیش گرفته است. هر دو کشور، فعال شدن مکانیسم ماشه را غیرقانونی دانسته و لغو قطعنامه ۲۲۳۱ و تحریمهای الزامآور ناشی از آن را که مهلت ده ساله اش به اتمام رسیده است، اعلام کردند. همچنین تأکید کردند که مأموریت گروسی، رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و تهیه گزارش از برنامه هسته ای ایران به پایان رسیده است. در نتیجه، فعال سازی مکانیسم ماشه و بازگشت یکپارچه تحریمها، با تردیدهائی از جانب روسیه و چین روبه رو شده و می تواند در کوتاه مدت، روزنه ای از تنفس برای جمهوری اسلامی باز کند.
با این حال، تحولات اخیر در مناسبات جهانی نشانههایی از تغییر به زیان جمهوری اسلامی دارد. آخرین آن ملاقات اخیر شی جینپینگ و دونالد ترامپ، که به توافق برای کاهش درصد تعرفه ها، از سرگیری صادرات فلزات نایاب چین به آمریکا انجامید تا حدی از دامنه تشنج در روابط دو کشور کاست. این یک امتیاز منفی برای ج.ا تلقی میشود. هر اندازه مناسبات چین و آمریکا نزدیک تر شود، موقعیت جمهوری اسلامی در معادلات شرق و غرب تضعیف خواهد شد. چون بخش مهمی از سیاست تکیه ایران به شرق، بر بستر شکاف میان چین و روسیه با آمریکا شکل گرفته است.
نزدیکی جمهوری اسلامی به شرق، که تحت تأثیر تیرگی مناسبات چین و روسیه با آمریکا بود، پس از جنگ ۱۲ روزه شتاب گرفت و با خراب شدن بیشتر رابطه پوتین و ترامپ، رابطه بازهم تنگ تر شد.
جمهوری اسلامی از درون دستخوش تزلزل است. هرچند گرایش خود به شرق را پررنگ تر کرده، اما این روابط هنوز به سطحی همه جانبه نرسیده است. سرمایهگذاری جدی روسیه و به ویژه چین در ایران، مستلزم فراهم شدن مقدماتی است که انجام نگرفته است.
پرسش اساسی این است که این دریچه تازه تا چه اندازه تاکتیکی است؟ و اگر تنش میان روسیه و چین با آمریکا و غرب کاهش یابد، وضعیت ایران چه خواهد شد؟ در همین راستا، آیا تحریم های سازمان ملل با پشتیبانی آمریکا و اروپا میتواند قاطع تر اجرا شود؟ و در نهایت، چشمانداز رابطه ایران با غرب و آمریکا چگونه خواهد بود؟ پاسخ به این پرسش ها مستلزم اطلاعات بیشتر و گذر زمان است.
صفبندی جدید در حکومت؟
در ساختار قدرت جمهوری اسلامی، به ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه، اختلاف بر سر گرایش به شرق یا غرب، مهم ترین موضوعی بوده که جناح های حکومتی پشت آن سنگر گرفته اند. هرچند این صف بندی پیش تر نیز وجود داشت و هر باند منافعی برای خود کسب کرده بود، اما پس از جنگ اخیر این اختلافات آشکارتر و حادتر شده است.
طرفداران گرایش به شرق عمدتاً شامل طیف پایداریچیها، موتلفه، بخش اعظم فرماندهان اصلی سپاه، اکثریت نمایندگان مجلس، قالیباف و هواداران جلیلی هستند. در رأس این جریان، خامنهای قرار دارد. پزشکیان نیز، شاید ناخواسته، به پیروی از "رهبر" در این مسیر قدم می زند و به همین دلیل زیر ضرب انتقاد طیف نیروهای اصلاح طلب رفته است. نفوذ این جریان پس از حمله اسرائیل و آمریکا افزایش یافته است. تکیه این نیرو به شرق بیش از هر چیز از سر ناچاری و در واکنش به فشار و تحریمهای غرب است. در نگاه این جریان، شرق به ویژه روسیه و چین "فرشتهی نجات" رژیم و منبع تأمین سلاح تلقی میشود. سمت گیری به سمت شرق به ویژه روسیه، از سوی این جناح چنان شتاب گرفته که حتی فضا برای دخالت در درگیری جناح ها برای مقامات روسی نیز مساعد شده و علنا علیه جناح دیگر جمهوری اسلامی موضع گرفته و دخالت می کنند.
در مقابل، نیروهای طرفدار غرب شامل بخشهایی از اتاق بازرگانی، جبهه اصلاحات، کارگزاران و هواداران روحانی و رفسنجانی هستند. این جریان نیز در نیروهای مسلح و امنیتی نیرو و نفوذهایی دارد. آنان برای برقراری رابطه با غرب، حتی حاضر به پذیرش برخی محدودیت های موشکی اند. این طیف در جامعه نسبت به طرفداران شرق، نفوذ و پایگاه بیشتری دارد، اما در ساختار قدرت سهم کمتری دارند. دو جریان هر چند هنوز کاملا به شکل بلوک منسجم درنیامده اند، اما عملاً در برابر یکدیگر قرار گرفته و بسیاری از تصمیمات نظام را خنثی می کنند. بهگونه ای که حکومت به شکلی گرفتار"بیعملی سیاسی" یا "بی تصمیمی" شده است.
افزون بر این، موضوع "جانشینی رهبری" به یکی از مهم ترین عوامل تشدید اختلافات داخلی در درون حکومت بدل شده است. بحث جانشینی، همراه با رقابت بر سر مراکز مالی، نظامی و امنیتی، و چنگ اندازی به منابع رانت، تضادهای درونی را عمیقتر کرده و توطئه علیه همدیگر را بیشتر کرده است. این مسئله نهتنها سبب افزایش بی اعتمادی به یکدیگر شده، بلکه هر یک از طرفین تلاش میکند با اتکا به قدرت های خارجی (شرق یا غرب) موقعیت خود را در دوران پس از خامنه ای تثبیت کند. از همین رو، درگیری بر سر جهتگیری سیاست خارجی با مسئله جانشینی در هم گره خورده و شکافهای موجود را تشدید کرده است.
احتمال جنگ؟
چند عامل در تشدید یا تخفیف جنگ موثرند:
۱. وضعیت داخلی حکومت ایران و میزان توان دفاعی آن یکی از عوامل اثرگذار است. پس از جنگ وضعیت حکومت در میان مردم بدتر از گذشته شده است. در بالا هم که جناح ها دارند همدیگر را می درند. به رغم ضربات سنگین اسرائیل و آمریکا به مراکز هسته ای و برخی تاسیسات کشور، اما پس از جنگ ۱۲ روزه بر أساس برخی اخبار چین و به خصوص روسیه وسایل دفاعی قابل توجهی به ایران داده اند.
۲. جایگاه ایران در صفبندیهای جهانی و سطح روابطش با چین و روسیه در این دور به دلیل تند شدن مناسبات روسیه و چین با آمریکا تقویت شد. و این عامل بازدارنده حمله نظامی امریکا و اسرائیل در این مقطع است.
۳. وضعیت نیروهای نیابتی ایران در منطقه بشدت تضعیف شده است. حماس زیر ضربات اسرائیل فقط مشغول دفع خطر است. حزب اله در داخل لبنان هم پس از ضربات گذشته زیر فشار بیشتری است. حشدالشعبی زیر فشار برای خلع سلاح قرار دارد. تنها نیرویی که از نفس نیفتاده است حوثی های یمن است.
۴. اسرائیل، که نمیتوان آن را جدا از سیاست های آمریکا تحلیل کرد در این فاصله به کمک امریکا بسیاری از موشک های دفاعی مصرف شده خود را دوباره جایگزین کرده است. اسرائیل برای حمله به ایران می بایست امکان دفع موشک های ایران را داشته باشد.
۵. عوامل دیگر از جمله موافقت کشورهای عربی منطقه و در راس آن عربستان و سایر کشورها مثل ترکیه و روسیه و چین و حتی اروپا که در مجموع ترکش جنگ آنها را نیز زخمی می کند، ما را به نتیجه زیر می رساند:
یکی از اهداف جنگ نابودی تاسیسات هستهای ایران بود که آسیب جدی خورده است. با ضربه به این تاسیسات انگیزه حمله به صورت عاجل کم شده است.
اولویت کنونی آمریکا رقابت با چین و پرداختن به جنگ روسیه و اوکراین است. گشودن جبههای تازه برای ترامپ مقرون به صرفه نیست.
ایران نیز تا حدی توان دفاعی خود را بازسازی کرده است. روسیه و چین به درجات متفاوت در جایگاه حامی و هم پیمان ایران ظاهر شدهاند. مجموع این عوامل، در مقطع کنونی، احتمال درگیری مستقیم را کاهش داده است و هزینه جنگ را برای اسرائیل و آمریکا بالا برده است. هر چند تداوم سیاست های ماجراجویانه برای نابودی اسرائیل توسط جمهوری اسلامی موضوع خطر جنگ علیه ایران را همچنان روی میز اسرائیل نگه خواهد داشت.
اگرچه تحولات اخیر نشان میدهد که خطر وقوع جنگ در مقطع کنونی کاهش یافته است، اما این به معنای ثبات درونی جمهوری اسلامی نیست. اکنون علاوه بر اینکه رژیم در گرداب بحرانهای چندوجهی گرفتار آمده و ناتوان از رفع آنهاست، از یکسو با اختلافات درون حکومتی، صفبندی های متضاد پیرامون گرایش به شرق یا غرب، و رقابت بر سر جانشینی رهبری، قرار گرفته و این ساختار تصمیمگیری را فلج کرده و جمهوری اسلامی را از امکان اداره کشور باز داشته است و از سوی دیگر با موجی از اعتراضات اجتماعی گستردە روبروست کە بخاطر دلایل مختلف به ویژه فقر و گرانی، بە رغم تشدید سرکوب و اختناق، رو به رشد است. این عوامل زمینهساز موج تازه و نیرومندی از اعتراضات اجتماعی است.
با این همه، آینده ایران در گرو گسترش اعتراضات و افزایش تلاشهای فشردە برای شکلگیری آلترناتیو دموکراتیکی است که بتواند صدای مردم را نمایندگی کند و امید بە آیندە بهتری را بە جامعە بباورند. در غیاب چنین نیرویی، خطر آن می رود که کشور بار دیگر در چرخهای از استبداد، فساد و وابستگی گرفتار شود.