فلسفه یونان؛ افسانه و عرفان، منطق و برهان
آرام بختیاری

در حدود سه هزار سال پیش؛ در آن قرون فرهنگسازی و تراژدی گرایی، دو داستان طنز و رمانتیک مینیمالیستی از یونان باستان نقل و ثبت شده: در داستان نخست: دختری بعد از شنا در سواحل دریای گرم مدیترانه قصد شانه کردن موهایش را دارد؛ که ناگهان برای نخستین بار تصویر زیبای خود را در آب های زلال لاجوردی می بیند، شوق و حیرت زده می پرسد: تو که هستی؟ انسان یا فرشته ای دریایی؟ 

در داستان کوتاه دیگری، یک دختر کنیز شاهد افتادن تالس؛ فیلسوف معروف، به درون گودال یا چاهی است، تمسخر کنان به او می‌گوید: به‌جای این‌که مدام دنبال ستاره‌ها در آسمان ملکوت باشی، بهتر است در روی زمین به موانع و خطرات جلوی پایت توجه کنی!

- نتیجه این‌که، فرهنگ داستان‌سازی عهد بوق یا دوره "جاهلیت" ! نخست موضوع شناخت خود، و سپس توجه به مشکلات و پرسش‌های زمینی و این جهانی را به فیلسوفان گوشزد می‌کند.

واژه" فلسفه" اصطلاحی است یونانی و به معنی علاقه به دانش و آموزندگی؛ که گویا توسط هراکلیت یا هرودوت ساخته شد، ولی افلاتون و ارسطو نخستین بار آن‌را به معنی امروزی به‌کار بردند. گرچه تاریخ فلسفه یونان حدود ۳۰۰۰-۲۸۰۰ سال قدمت دارد ولی از پیشا‌سقراطیان سند و مدرک و دست خط زیادی به‌جا نماند؛ غیر از نقل قول‌های فیلسوفان بعدی در باره آنان. ۳ فیلسوف مهم پیشاسقراطی مانند تالس، آناکسیماندر، و آناکسیمنس، خود را دانشمند می‌دانستند چون ماتریالیست بودند. این سه خلاف امثال افلاتون و ارسطو دنبال تعریف مقوله شناخت نبودند بلکه هر سه از جمله متفکران فلسفه طبیعی به شمار می آمدند. غالب فیلسوفان یونان باستان خلاف متفکران شرق سعی نمودند از طریق ماده و منطق یعنی دیالکتیک جهان را بشناسند و نه از طریق اسطوره و عرفان و خرافات و توهم. فلسفه غرب از آغاز، پایان فلسفه ایده آلیستی متافیزیکی هپروتی را نوید می‌داد.

تاریخ فلسفه غرب غیر از نام هومر در ۲۸۰۰ سال پیش، با نام تالس ملتایی شروع می‌شود؛ که در مصر با فرهنگ بابلی، سومری، و ایرانی آشنا شده بود. شهر ملتا در ساحل غربی آسیای صغیر یعنی در غرب ترکیه امروزی و شرق دریای مدیترانه قرار دارد و از جمله ۱۲ شهر ساحلی مهم و بنادر یونانی در حداقل ۲۶۰۰ سال پیش است. از جمله مکاتب اخلاقی فلسفی پیشاسقراطی که نوعی راهنمای زندگی عملی نیز بودند می‌توان از جریانات فکری اپیکوری، رواقی، و شکاکی نام برد.

به نقل از تاریخ یونانی‌ها حدود ۴۰۰۰ سال پیش وارد اروپای جنوبی شدند گرچه سومری‌ها در بین النهرین یعنی عراق امروزی ۵ هزار سال پیش خالق فلسفه و تمدن و نوعی دین بودند؛ هم‌چنین مصری ها و ساکنان جزیره کرت در کنار یونان. در عصر بیداری یونان در ۲۶۰۰ سال پیش در مقابل باور به خدایان اسطوره‌ای، سیستم‌های فکری- شبه مذهبی جدیدی مطرح شد که در آن فیلسوفان و اندیشمندان وارد پرسش‌های به اصطلاح کانتی شدند تا به مقوله‌های شناخت، رفاه، و سعادت بپردازند انسان در مبارزه با طبیعت هزاران سال از ابزار و صفاتی مانند غریزه و ترس پیروی و استفاده می‌کرد. او نیروهای طبیعی را گاهی خدا و خالق می‌دانست که سرنوشت انسان را در دست دارند. اپیکور می‌گفت از طریق آته‌ایسم فلسفی انسان می‌تواند بر وحشت‌های ناشی از خدایان و پدیده مرگ پیروز گردد. فلسفه یونان کوشید در مقابل ترس انسان از مرگ، خشونت، و خودسری خدایان، پاسخی خوشبینانه و مثبت بیابد. در این دوره فیلسوفان و پیامبرانی اجتماعی در فلسطین و خاورمیانه خود را ناجی بشر معرفی نمودند؛ مثلا زردشت ایرانی نبرد میان نیکی و زشتی را آموزش می‌داد، یا در چین و هند، پیامبران و مصلحان اجتماعی در جستجوی "راه درست" می‌گشتند. در یونان باستان فلسفه راه طولانی و پرفراز و نشیب خود را آغاز نمود.

"عصر بیداری" نخستین، یا عصر آگاهی یونانی ها حدود ۲۸۰۰-۲۶۰۰ سال پیش رقم خورد، انسان و مرزهایش مورد پرسش قرار گرفتند، پرسش‌های رادیکال ذیل مطرح شد: جهان چگونه می چرخد و عمل می‌کند؟ انسان چیست؟ و چگونه می‌توان خوشبخت بود؟ از آن‌زمان انواع دین و مرام و جهانبینی در سیر تاریخ اندیشه بشر ساخته شد که تا امروز ادامه دارند. کارل پاسپر "عصر بیداری" یونانی ها میان هومر و سقراط را "عصر محورها" نامید گرچه تاریخ انسان فرهنگ‌ساز کهن‌تر است. فلسفه خلاف اسطوره، دین، و خرافات، نوعی آگاهی و بینش نظری از کل جهان، و جای انسان در آن‌است و نوعی اشتغال فکری ذهنی و نظری است. در طول تاریخ فلسفه و پیش از سقراط، رواقیون و اپیکوری ها وظایف عملی را نیز به آن اضافه نمودند تا راهنما و دانش زندگی رضایت بخش باشد. همان‌طور که علوم تجربی و و طبیعی در طول تاریخ به شاخه های گوناگون تقسیم شدند، رشته فلسفه نیز در طول ۲۸۰۰ سال گذشته شامل چند شاخه و رشته مانند اخلاق، زیباشناسی، سیاست، شناخت، انسان مداری و غیره شده.

تاریخ فلسفه غرب شامل ۴ دوره: باستان، قرون وسطی، عصر جدید، و زمان حال، است. تا پیش از سقراط؛ یعنی ۴۵۰ پیش از میلاد، که زمان فلسفه فلسفه کلاسیک، متد و روش استقرایی علمی یا روش دیالکتیکی بین متفکران مرسوم نبود. فیثاغورثی ها و الئایی ها فلسفه ایده آلیستی را دنبال می‌کردند و زنون فلسفه سوفیستیک یا سفسطه گرایی را مطرح نمود. بعدها این دو جریان به فلسفه های سقراط و افلاتون و ارسطو رسیدند و در پایان فلسفه‌های هلنی و رومی خود را به دستاوردهای فلسفه یونانی مجهز نمودند. شاعرانی مانند هومر و پیامبران اجتماعی اصلاح طلب هم‌چون موسی گاهی نقش و مسئولیت فلسفی به‌خود می‌گرفتند.

قبل از یونان کشورهایی مانند هند، چین، مصر، ژاپن، ایران، بین النهرین، اسرائیل، و جزیره کرت یونان، فلسفه‌گری را آغاز کرده بودند. دلیل فلسفه بافی ممکن است حالت روانی حیرت و تعجب از مشاهده پدیده ای ، یا طرح پرسشی کودکانه یا روشنفکرانه در ذهن، و یا ۶-۳ سوال کانت در مخیله باشد: چه چیزی را می‌توان دانست؟ چکار باید کرد؟ چه امیدی می‌توان داشت؟ به چه چیز می‌توان باور داشت؟ انسان کیست؟ فلسفه علم قوانین تحول عینی طبیعت، جامعه، تفکر، و نوعی جهان‌بینی است. فلسفه‌گری ممکن است از مراحل عقلی، متدی، تحقیقی، و شناختی بگذرد. هر فلسفه‌ای منعکس کننده منافع و علایق: طبقه، قشر، قوم و گروه، خاصی است. در طول تاریخ جوامع طبقاتی شامل مبارزه استثمار‌شدگان و استثمار‌گران، ظالمان و مظلومان بوده اند، در تاریخ فلسفه نیز مبارزه میان ماتریالیست ها و ایده آلیست‌ها، میان ترقی خواهان و ارتجاعیون یا محافظه کاران وجود داشته که خلاف انقلابیون خواهان وضعیت ایستا و پیشین بودند. ولی ماتریالیست‌ها جویای علم و شناخت طبیعت، جامعه، و تفکر انسان می‌باشند. به این دلیل ماتریالیست ها همیشه با علوم مختلف تجربی و طبیعی همراهی و هماهنگی دارند ولی ایده آلیست ها مانع ترقی و تنوع علوم بوده‌اند.

فلسفه از آغاز قرن ۲۰ اغلب در دست استادان دانشگاهی قرار گرفته که خواهان تعریف ۵ بخش: مقوله‌های فلسفی، مفاهیم فلسفی، جریانات و جهت های فکری، و لغت شناسی عمومی فلسفی هستند سوسیالیست‌ها مدعی هستند که تاریخ فلسفه باید شامل نقد فلسفه بورژوایی، و ایدئولوژی امپریالیستی باشد. تاریخ فلسفه مانند مبارزه طبقاتی شامل مبارزه: جهان‌بینی‌ها، ایده‌آلیسم و ماتریالیسم، و مبارزه میان دیالکتیک و متافیزیک است. مارکس و انگلس و هگل مسیر تاریخ را اجباری می‌دیدند مانند تئوری تکامل جانداران داروین. تفکری که از دوره باستان ۳۰۰۰-۲۶۰۰ سال پیش شروع شده بود، همان راه را اکنون ادامه می‌دهد. در ایده‌های اتوپیستی افلاتون مقوله‌های برابری و عدالت بالاترین ارزش بودند که اکنون در مارکسیسم و سوسیالیسم نیز مطرح هستند. در رئالیسم ارسطو آزادی مهمترین ارزش بود که اکنون در مکتب لیبرالیسم و در روانشناسی فردگرایی نیز به ثبت رسیده. گروهی مارکس را بیشتر انقلابی می‌دانند تا فیلسوف. سیستم فلسفی او محدود به تاریخ، فلسفه تاریخ، و نظریه های اقتصادی، و بحث متافیزیک، اخلاق، و سعادت بشر، مورد توجه وی نبود گرچه امروزه او را در میان سایر فیلسوفان یکی از اندیشمندان کلاسیک تاریخ بشر خردمند بشمار می آورند. 

فیلسوف کسی است که پرسشهای بنیادین جهان‌بینی را مورد بحث و تفکر و قضاوت قرار دهد چون او دوستدار دانش و دانایی است. تالس می‌گفت: دین یونانی ها شامل یک جمله بود: خود را بشناس! و ارسطو می‌گفت هر انسان جویای سعادت است. مرحله نخست تاریخ فلسفه یونان را می‌توان میان زمان هومر و سقراط دانست که از حدود ۲۸۰۰ سال پیش شروع شد و شامل فیلسوفان و متفکران زیر است: تالس. آناکسیماندر. آناکسیمنس. فیثاغورث. گزنفون. پارمیندس. زنون. هراکلیت. امپدوکلس. آناکساگوراس. دموکریت. کوکیپس. پروتاگوراس. گورگیاس. هیپیاس. این مرحله از تاریخ فلسفه یونان باستان و اروپا شامل بخش ها و عنوان‌هایی مانند: فلسفه ملتایی، ایونی، الئایی، و بخش‌های اتم گرایی، زبانشناسی، سوفیسم، شکاکی، و فلسفه طبیعی غیرعلمی، بود. به روایت تاریخ آن‌زمان غالب شهر-دولت های نظام برده داری یا اشرافی یونان، علیه همدیگر یا در مقابل: فنیقی‌ها، اسپارت ها، و ایرانیان در حال جنگ بودند.


Source URL: https://bepish.org/node/12989