جابر حسینی

در این نوشته قصد ندارم نقد آقای بهزاد کریمی بر آقای تاج‌زاده را بررسی کنم یا به جزئیات آن وارد شوم. هدف اصلی، روشن کردن ریشه اختلاف این دو نگاه است؛ اختلافی که فراتر از یک بحث شخصی یا رسانه‌ای بوده و به دو مدل سیاسی متفاوت درباره آینده ایران و شکل گذار به دموکراسی بازمی‌گردد.

نگاه نخست گذار را در فروپاشی و عبور کامل از کلیت نظام سیاسی می‌بیند؛ نگاهی که به دیدگاه آقای کریمی نزدیک است. در این چارچوب، گذار بدون شکستن ساختارهای اصلی قدرت ناممکن تلقی می‌شود و نتیجه آن شکلی از براندازی و قطع کامل تداوم نهادی است. این نگاه، جذابیت احساسی و اعتراضی دارد اما از منظر سیاسی با خطرهای جدی همراه است: بی‌ثباتی طولانی، قطبی‌سازی شدید، امنیتی شدن فضا، مداخله بازیگران خارجی و از دست رفتن امکان مدیریت دوران گذار.

نگاه دوم، گذار را فرآیندی مرحله‌ای، توافقی و سنگر به سنگر می‌داند؛ نگاهی که آقای تاج‌زاده بر آن تأکید دارد. این مدل تنها یک ارزیابی سیاسی نیست؛ پشتوانه نظری و تجربی آن در آثار حسین بشیریه، سعید مدنی و بسیاری از نظریه‌پردازان گذار به‌خوبی توضیح داده شده است. بر اساس این رویکرد، دموکراسی زمانی پایدار شکل می‌گیرد که تغییرات در بستر جامعه، در دل شکاف‌های حکومت و با فشار نهادهای مدنی پیش برود، نه از طریق انهدام کامل ساختار قدرت.

تجربه کشورهای مختلف—از اسپانیا و پرتغال گرفته تا شیلی، کره جنوبی و لهستان—نشان می‌دهد گذار پایدار زمانی شکل گرفته است که جنبش‌های اجتماعی توانسته‌اند حکومت را در نقطه توازن جدیدی قرار دهند؛ جایی که ادامه وضعیت موجود برای آن پرهزینه‌تر از عقب‌نشینی و سازش بوده است. در چنین شرایطی، قدرت سیاسی نه از سر میل، بلکه از سر اجبار و برای بقا وارد مذاکره می‌شود.

نمونه داخلی این نوع فشار اجتماعی را می‌توان در جنبش «زن، زندگی، آزادی» مشاهده کرد. این جنبش با گسترده‌ترین اعتراض مدنی و فرهنگی دهه‌های اخیر، هزینه سیاسی سرکوب را برای حکومت افزایش داد و منجر به عقب‌نشینی‌های قابل مشاهده‌ای در سیاست‌های سخت‌گیرانه حجاب شد. تحلیل‌های سعید مدنی نیز نشان می‌دهد که این نوع جنبش‌ها ظرفیت تغییر تدریجی در نظام‌های بسته را فعال می‌کنند، بی‌آنکه جامعه را وارد خلأ خطرناک فروپاشی کنند.

این الگو با مفهوم پیشروی سنگر به سنگر در اندیشه گرامشی نیز هم‌خوانی دارد. گرامشی توضیح می‌دهد که در جوامع مدرن، تغییر سیاسی نه با حمله نهایی و ضربه سخت، بلکه با تصرف تدریجی سنگرهای جامعه مدنی، فرهنگ، افکار عمومی و نهادهای نیمه‌حکومتی رخ می‌دهد. گذار زمانی واقعی و برگشت‌ناپذیر است که جامعه در این سنگرها قدرت انباشته کند و توازن نیروها را به‌طور پایدار دگرگون سازد.

در مقابل، نگاه فروپاشی‌محور پایان روشنی ندارد. فروپاشی ممکن است ساختار موجود را از میان بردارد، اما تضمینی نمی‌دهد که ساختار جدید دموکراتیک باشد. تجربه کشورهای منطقه نشان داده است که در چنین خلأیی، نیروهای مسلح، بازیگران خارجی و گروه‌های افراطی بیشترین شانس را برای تصاحب قدرت پیدا می‌کنند. در این مدل، جامعه وارد تونلی تاریک می‌شود که خروج آن نه روشن است و نه قابل مدیریت.

اختلاف میان این دو چهره سیاسی در حقیقت اختلاف میان دو مسیر برای آینده ایران است: مسیری که بر قطع کامل و پرریسک تداوم نهادی تکیه دارد، و مسیری که بر فشار سازمان‌یافته اجتماعی، شکاف درونی قدرت و سازش مرحله‌ای استوار است. با توجه به شرایط منطقه، حضور قدرت‌های خارجی، وضعیت اقتصادی و شکنندگی اجتماعی، هر طرحی برای گذار زمانی معتبر است که بتواند هزینه‌ها را برای جامعه کاهش دهد و در عین حال چشم‌اندازی قابل پیش‌بینی برای پس از گذار ارائه کند.

تجربه تاریخی و تحلیل نظری نشان می‌دهد مدل توافقی و مرحله‌ای—با فشار از پایین، شکاف از بالا و سازش هوشمندانه—ظرفیت بیشتری برای تحقق یک دموکراسی پایدار در ایران دارد.


Source URL: https://bepish.org/node/13012