هنوز بیانیه ها بوی خانه های تیمی میدهند!

زمانی فکر میکردم با تمام شدن مبارزه چریکی عمر خانههای تیمی نیز به سررسیده است .اما هراندازه که جلوتر آمدم متوجه شدم خانه تیمی تنها یک چهاردیواری نیست ! خانهای است جا خوش کرده در ذهن که زمان ،مکان و تغییرات بهسختی از دیوارههای آن عبور میکند. خانهای که ساکنان آن باورهای خود را جای واقعیت مینشانند و مجذوب تعریفی میشوند که خود و برخی از آنها دارند. ساکنان قدیمی این خانه نه تغیر نسل میبینند و نه تغییر زمان !
این عادت قدیمی ساکنان این خانههاست است که فقط خود متکلمان وحده هستند! گوش کردن برایشان سخت است! و دیدن آنچه در واقعیت میگذرد خارج از محدوده این خانهها قرار میگیرد. هنوز آیینه تک افتادهترین وسیله این خانهها است که کسی خود را در آن نگاه نمیکند.
هم ازاینروست که نوع نگاه و تفکر ساکنان این خانه که من نیز یکی از آنها هستم بیشتر در چارچوب بسته همان تفکر ایدئولوژیکی است که در آن بزرگشده و ذهنیت یافتهایم. ماها قادر نیستیم به چیزی جز آنکه در ذهن خودساختهایم فکر کنیم و عمل نماییم!
من ساکنان این خانههای تیمی را خوب میشناسم. پاکیزگی، فداکاری، دلسوزی و علاقهمندیشان به عدالت را میدانم. اما این کافی نیست؛ زمان طلبهای خود را دارد؛ بزرگترین طلب آن، همگام شدن با خواست زمانه، درک روح عمیق تغییرات در جامعه و بطن حرکات اجتماعی است.
دیدن نیازهای نسل یا نسلهایی است که خارج از محدوده فکری ما باشندگان این خانهها ، به دنیا آمده بزرگشده و آرزوهای خود را دنبال میکنند. دیدن دیگر نیروهای اجتماعی است که مثل ما فکر نمیکنند. اما خواهان مبارزه برای آزادی و دمکراسیاند.
ساکنانی که اگر هنوز نتوانسته باشند در ذهن و نگاه خود به روندهای اجتماعی و طبقات مختلف، فکرهای متنوع و شیوههای مختلف مبارزه اجتماعی و سیاسی تغیری بنیادی ایجاد کنند عملاً بر ضخامت دیوارهای این خانه میافزایند.
طی سالها ادعا کردهایم که نگاه خودمحور مبارزه چریکی، خطکشیهای گروهی؛ عملگرائی بر اساس ذهنیت جدا از واقعیت، بها دادن به آزادی و مقدم شمردن آن حداقل در مبارزه با استبداد، تلاش برای ایجاد فضای تفاهم و دوستی در جهت ایجاد فضائی مملو از شادی، خوشبینی و امید به آینده که نیاز و شورآفرینی در بین نسلهای جوان به همراه دارد را از گذشت روزگار فراگرفتهایم و به کارخواهیم بست!
میگوییم باور به دمکراسی، پلورالیسیم سیاسی، اعلامیه حقوق بشر و انتخابات آزاد برای برپائی نظامی بر اساس رأی و نظر مردم را محترم میداریم و بر اساس آن حرکت میکنیم. اما افسوس که چنین نیست.
چهار دهه از این خانهتکانی میگذرد؛ طی این چهار دهه بسیار اتفاقات پیشآمدهاند. از خانه پدری رانده شدیم و در اروپای متمدن، در امریکای مدرن جا خوش کردهایم. بانظم این سرزمینهای پیشرفته عجین گشتهایم . بچههایمان را در این فضای جدید بزرگ کردیم. متأسفانه یا خوشبختانه نه آنها از ما متأثر شدند، نه ما از آنها. چراکه آنها از روز اول از این خانه و اسبابی که ما از ایران در ذهن خود آورده بودیم بیرون جستند و به جامعه جدید پیوسته و در همان چارچوب بر بالیدند.
ما نیز دو شقه شدیم؛ یک شاخه در بیرون که با گذران زندگی غربی هماهنگ شد، در متن جامعه کار کرد و در حاشیه آن به زندگی ایرانی ادامه داد. شقه دیگر که وجه سیاسی اجتماعیمان بود نیز دور از ایران در حاشیه مسائل و دور از نسلی که بعد او آمده بود، هرروز مسائل ابران را دنبال نمودیم و با گز خود آن را متر کردیم، بریدیم و دوختیم.
چه جدلها که در محدوده سازمانهای خود در برداشت از این حوادث و مبارزه با حکومت نکردیم، در پایبندی بر همان نگرش گاه از هم دیگر جدا شدیم و گاه به هم پیوستیم . سازمانها و تشکلهای جدید با عنوانهای تازه به وجود آوردیم. اما بر اساس کاراکتر سنتی خود، گاه از اصلاحطلبان حمایت کردیم، گاه دل درگرو جنبش سبز بستیم و گاه انگشت خود بنفش نمودیم. نهایت همان افراد بودیم و همان طاس و لگن؛ که جانمایه نگاه و تجزیه تحلیلمان را همان اسلوب قدیم تشکیل میداد. همان زبان، همان منطق، همان تفرعن که از حقارت بلندنظر نبودنمان برمیخاست! پاسخهای متعصبانه ناشی از کمبضاعتی، قضاوتهای بیمدرک و بیاساس، مبنی بر باورهای صلب.
باورهایی که یک روز بهسختی بر بختیار میتاختیم و او را نوکر بیاختیار میخواندیم، و روز دیگر شمشیر بر لیبرالیسم میگشودیم. همانسان که امروز سلطنتطلبان را آماج خود قرار دادهایم. با همان زبان و همان شیوه که قاسملو را متهم میکردیم.
چرا؟ چرا؟ از اینهمه اشتباه و آدرس اشتباه دادن درس نگرفتیم؛ هرگز تن به گفتگو و تلاش برای یافتن راههایی برای همگرایی برنیامدیم؟ همیشه پاسخهای از قبل آماده را در زرورقی از مسائل سیاسی پیچیدیم و بر آن مبنا صغرا و کبرا کردیم. پاسخهایی که تنها میتوانست و میتواند راضیکننده همان گروهان باقیمانده از لشگر سالهای انقلاب باشد.
هرگز از خود نمیپرسیم چرا جوانان ایمان خود را به ارزشهای رهبران و سازمانهای سیاسی و حتی به پدران و مادران سیاسی خود ازدستدادهاند؟ نمیپرسیم اینهمه ناامیدی، نابسامانی، آشفتگی و اعتیاد، آیا تنها منشأ اقتصادی دارد؟ تنها به استبداد حاکم برمیگردد؟ یا اینکه ناشی از فضای ناامیدکننده و بینشاط اجتماعی است که بخش زیاد آن از نحوه عملکرد ما نشئت میگیرد! از گفتوشنود بیپایان جریانهای سیاسی چه داخل ایران و چه خارج ایران، که انرژیشان صرف نشان دادن وجه افتراقها و خارج کردن دیگر نیروهای اپوزیسیون از میدان میشود. آنها را خسته کرده است؟ خستهاند! خسته و ناامید شده از ما.
- از حاکمیت، دولت و سازمانهای سیاسی دور میشوند؛ روی برمیگردانند. در دل هر اعتیادی، هر آنارشیسمی و نهیلیسمی نوعی اعتراض خوابیده است؛ اعتراض سرخوردگان. کدام گل امید را در دل نسلهای بعد از خود کاشتیم؟ نهیلیسم بزرگترین جنایتی بود که حکومت اسلامی با استبداد خشن مذهبی خود، با کشتار، سرکوب، روح خشن و زمخت خود در حق مردم، مخصوصاً در حق جوانان انجام داد. ارزشهای اخلاقی را زیر سؤال برد، فرهنگ و هنر را مثله کرد؛ در بین سازمانهای سیاسی چه در داخل و چه در خارج از کشور تشتت به وجود آورد. ما ندیدیم این تخم بد را زمانی که افشانده میشد. ما سرگرم بحثوجدل بودیم؛ چنان سرگرم حمله و دفاع که ندیدیم چگونه از جامعه بریده شدیم و در لاک خود رفتیم. ظلمی که در حق خود و مردم، بهویژه جوانها مرتکب شدیم .
- از چهار دهه خوشحالیم که توانستیم با کسانی که روزی از ما جداشده و نامهای مختلف بر خود نهادهاند در این پیرسالی به زبان مشترک رسیدهایم و اعلامیه مشترک صادر کردیم. خطونشانهای خود را کشیدیم و شفافتر کردیم؛ دمار از روزگار سلطنتطلبان و جریانهایی که مثل ما فکر نمیکنند، درآوردیم! تنها حکومت، دولت، اصلاحطلبان، اعتدالیون سقوط نکردهاند. جریانهای سیاسی خارج از حکومت و اپوزیسیون هم در حوزه عمل کرد کوچک خود دچار این سقوط شدهاند.
فقدان حیات دمکراتیک در جامعه که هیچ انتقادی را برنمیتابد و مانع از صیقل یافتگی افراد و جریانهای سیاسی و شکلگیری یک فضای دمکراتیک میگردد. (امری طی این سالها شاهد بودیم.) ما اپوزیسیون خارج از کشور نیز که بزرگشده چنین فضای مستبدانه حکومت قبلی و حکومت جدید بودیم، نتوانستیم خود را تطهیر کنیم و با استفاده از فضای آزاد خارج از کشور تن، به یک دگردیسی کامل بدهیم.
اندیشه انتقادی و دمکراسی مکمل یکدیگرند که با تکیهبر آنها میتوان فضائی سالم برای نقد وهم گرایی به وجود آورد. آزادی بدون تکیهبر این دو عنصر تحقق نمییابد. آزادی محصول دمکراسی است و دمکراسی محصول آزادی! ما در عمل نه به دمکراسی و نه بهنقد انتقادی دیگران از ما، تن درندادیم. عدم انتقادپذیری ما تنها از کماندیشگی ما نیست، بلکه ریشه در همان تنگنای خانههای تاریخی ما و تربیت و شخصیت خودمحور بین ما دارد. که نقد از خودمان منجر به تغیر در نحوه نگرش و رفتار ما نمیگردد.
عقل به ما میگوید وظیفه ما در مبارزه با استبداد حاکم ایران بربادده، حرکت در جهت کم کردن تفاوتها، کلی دیدن، تجرید کردن و تلاش برای رسیدن به یک همگرائی با دیگر نیروهای اپوزیسیون است. نه برجسته کردن تفاوتها ! عقل میگوید اگر اراده واقعی برای تشکیل ائتلافی بزرگ داری، باید تلاش کنی که زبان مشترک با دیگر نیروها، مشخصاً با همین آقای رضا پهلوی که چنین آماج حمله قرار دادهای پیدا کنی! حداقل سر یک میز مذاکره بنشینی!
عقل سلیم میگوید که صفبندیهای اجتماعی نه بر مبنای فکر و تقسیم ما، بلکه بر اساس نیروهایی تعیین میشوند که در میدان حضور دارند! عقل سلیم میگوید، برای بیاثر کردن و افشای رژیم جمهوری اسلامی باید از تمام امکانات ممکن رسانهای بهره جست. توانائیهای عملی، تأثیرگذاری، دسترسی به امکانات رسانهای و میزان اقبال مردمی و دهها مؤلفه دیگر نیروهای اپوزیسون را دید و سود جست. امری که بر توانائی اپوزیسیون میافزاید و اعتماد به پختگی و دوراندیشی و رهبری اپوزیسیون در سازماندهی جنبش اعتراضی را افزایش میدهد.
چنین دیدنی اعتماد برمیانگیزد، امید به بار میآورد و میل به حکمت و تغییر را با دلگرمی به چنین نیروهای خردمند و مسئولی در دل مردم ون سل جوان افزایش میدهد؛ زمینه را برای اقدامی مشترک و تأثیرگذار فراهم میسازد . من روح و اراده واقعی برای مبارزه جدی با حکومت مستبد جمهوری اسلامی را چنین نگاه میکنم. دیدی برای وصل کردن تمامی نیروهای اپوزیسیون ! نی برای فصل کردن! دیدی که کندن نهال دشمنی میبیند و نشاندن درخت دوستی!