روح بزرگ دوران تحول انقلابی را دریابیم

مقدمه
هگل تمام فلسفه خود را بر پایههای دریافت آنچه به فرمولبندی روح بزرگ زمان میانجامید بنیانگذاری میکرد. روح بزرگ زمان بهنوعی پدیدههای اجتماعی را در داخل پاردایم تصویر بزرگ و کامل روایتهای حاکم بر روندهای اجتماعی سیاسی، علمی و فلسفی زمان به تصویر میکشد. روح بزرگ دوران بر پایههای نیروهای قدرتمند و محرکه دوران مربوطه، روندهای حرکتهای فلسفی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی و غیره را به گمانهزنی کشیده و پایهگذاری میگردد. تاریخ دوران انقلاب سیاسی 22 بهمن پنجاهوهفت و وظایف تاریخی امروز ما را بدون درک ویژگیهای نیروهای محرکههای عمده تاریخی زمانها و دوران مربوطه نمیتوان بهدرستی ارزیابی نمود.
روح بزرگ دوران انقلاب بهمن پنجاهوهفت
ویژگیهای، روندها و نیروهای محرکه تاریخی دوران انقلاب سیاسی بهمن پنجاهوهفت چه بودند؟ آیا میشود آنچه را که ویژگیهای کلی حاکم بر دوران "جنگ سرد" نامیده میشد را روح بزرگ حاکم بر زمان انقلاب بهمن پنجاهوهفت نامید؟ آیا حاکمیت عمومی حکومتهای دستنشانده دیکتاتوری ضد کمونیست غسال گرانی که میلیونها تن از مخالفان خویش را نابود میکردند، میشود از ویژگیهای روح بزرگ حاکم بر آن زمان ارزیابی کرد؟ آیا تبدیل تمام کشورهای دستنشانده و مستعمرات سابق بهصورت اقتصادهای وابسته و مونتاژی که هیچگاه قادر نباشند به صورتی مستقل روی پای خویش بایستند را میشود از ویژگیهای عمده روح بزرگ حاکم بر آن زمان برآورد نمود؟ آیا نسلهای جوان و آزادیخواهی را که با آرمان آزادیخواهی؛ ضدیت با هرگونه تبعیض، بیعدالتی اجتماعی و ضدیت با جنگهایی مانند ویتنام را که به جنبش چریکی روی آورده بودند را میشود از شاخصههای بزرگ آن زمان نامید؟ بدون شک مجموعهای از کلیه این پارامترها روایت عمومی روح بزرگ آن زمان را به تصویر میکشد. هیچکدام از این پارامترها بهتنهایی روایت کامل روح دوران انقلاب نیست. حذف هرکدام از این پارامترها، تصویر کامل حاکم بر دوران انقلاب را بشدت ناقص میکند.
"ما" نمایندگان چپ انقلابی در چنین دورانی بهمانند ماهی سیاه کوچولوی صمد، با یک خنجر کوچک به کمربسته، در جویباری کوچک به دنبال رودخانه خروشانی بودیم تا ما را به دریای بزرگ آزادی، جامعه ضد تبعیض و عدالت اجتماعی برساند. نه "جیمی کراسی" شاه و نه "اصلاحات مداری در نظام شاهنشاهی پهلوی" قادر بودند تا خللی اساسی در پاردایم آنچه در آن دوران نیروهای محرکه حاکم بر روح بزرگ زمان بودند را بهصورت عمده تغییر دهند. بهتر است اشارهای کوتاه به روایت محرکههای دوران انقلاب پنجاهوهفت انداخته و سپس، اشارهای داشته باشیم به اینکه؛ امروز ما در چه دورانی زندگی میکنیم.
روح بزرگ حاکم بر دوران انقلاب پنجاهوهفت را یدی بلدی در نوشته اخیر خویش چنین خلاصه بندی میکند:
” خودکامگی شاه ؛ ممنوعیت فعالیت احزاب سیاسی؛ شکست گروههای سیاسی فعال بدون اثرگذاری در جامعه؛ ممنوعیت ایجاد تشکیلات صنفی و نهادهای مدنی؛ عدم آزادی مطبوعات؛ رشد مبارزۀ چریکی در جهان؛ رشد مبارزات ضد تبعیض نژادی؛ دفاع یکپارچه و فداکارانه مردم ویتنام و فلسطین علیه اشغالگران؛". البته اینها سرفصلهای خلاصه مباحث ایشان است که توضیحات بیشتر را خودشان در مقاله بهتفصیل آوردهاند.
ایشان بهتفصیل در مورد ویژگی اقتصاد وابسته و تأثیرات هجوم روستائیان به شهرها به دنبال اصلاحات ارضی و رشد نارضایتیهای تودهای همزمان با رشد جنبش چریکی در ایران میپردازند. شاید آنچه در نوشته ایشان بدان کمتر اشارهشده و یا پرداخته نشده است، ویژگیهای عمده تقابل جهانی دوران "جنگ سرد" است. در این دوران، مستعمرات سابق کشورهای استعمارگر سابق و امپریالیستی بعدازآن، عمدتاً به کشورهایی تبدیلشده بودند که در آنها حکومتهای دستنشانده دیکتاتوری خشنی حاکم بودند که نهتنها وابسته به اردوگاه امپریالیستی بودند، بلکه بهصورت ژاندارم خودکامه منطقهای، برای مردم خویش عمل میکردند.
کافی است در این مورد به سوهارتو در اندونزی، مارکوس در فیلیپین، شاه در ایران، پینوشه در شیلی و دیگر حکومتهای نظامیان در آمریکای لاتین اشاره کرد. بهطور موازی مستبدان و دیکتاتورهایی هم مانند صدام حسین در عراق، قذافی در لیبی هم بودند که در همان حالی که منافع ملّی کشور خویش را نمایندگی میکردند، بین دو اردوگاه شرق شوروی سوسیالیستی و اردوگاه امپریالیستی مانور میدادند و در قساوت دستکمی از دیکتاتورهای دستنشانده امپریالیستی نداشتند.
نیروهای سرکوب و کشتار امنیتی اکثر این کشورها توسط خود سازمانهای امنیتی غربی بخصوص آمریکا تربیت میشدند. آنها هرگونه رشد اندیشهورزی غیر سرمایهداری و با سمتگیری سوسیالیستی را بشدت سرکوب مینمودند. شعار عمده سیاسی اردوگاه امپریالیستی در آن زمان این بود که، "کمونیست خوب، یک کمونیست مرده است" . دستگیری، شکنجه و کشتار مخالفان و عمدتاً کمونیستها که بهنوعی طرفدار اردوگاه شوراها بودند، در مواردی، به میلیونها نفر میرسید. درعینحالی که کشورهای امپریالیستی آن زمان که همان استعمارگران سابق بودند، در تلاش بودند تا با روشهای دیکتاتورمنشانه و خشن، کنترل خویش را از طریق دستچین و جایگزینی حکومتهای دستنشانده اعمال نمایند، شکاف و دشمنی عمده آنها با بلوک شرق سوسیالیستی بود. این تقابل به رقابت سیاسی در اقصا نقاط جهان به و تقابل نظامی - اتمی کشیده شده بود که صلح جهانی را بشدت تهدید میکرد.
حکومت شاهنشاهی توسط دستگاه امنیتی خویش نهتنها هرگونه اندیشهورزی در راستای سوسیالیسم را در نطفه خفه میکرد، بلکه انتشار تمام کتابها و نشریاتی که اندیشههای سوسیالیستی را تشریح کنند، نهتنها در کشور ممنوع بود، بلکه اگر نسخهای از آنها دست کسی یافته میشد، شدیدترین انواع شکنجه و زندان در انتظار آن فرد بود.ترویجهای نوشتاری و انتشار مطالب به زبانهای هویتهای غیرفارسی به مفهوم فعالیت سیاسی علیه نظام حاکم تلقی میشد و میتوانست شدیداً زیر ضربههای امنیتی حکومتی قرار گیرد. نهتنها تمام احزاب سیاسی غیر سلطنتی منحل و ممنوع شده بودند، بلکه فعالیت صنفی و سیاسی در چارچوبی غیر از تائید و رضایت حزب سلطنتی عملاً غیرممکن بود و تحت تعقیب قانونی قرار میگرفت.
دوران گذار چهلساله بعد از انقلاب پنجاهوهفت ویژگیهای خود را داشته است که طی آن روندها و نیروها دیگری نهتنها به نحوی فعالانه در آن تأثیرگذار بودهاند.بعضی از این نقدها به آنجا متمرکز میگردد که اگر دیکتاتوری شاه را بهنقد میکشیدیم و از کارکردهای صنعتی ، رشد و توسعه ایشان حمایت میکردیم، چه میشد؟ اگر به دولت بختیار فرصتی داده میشد چهکارها میتوانست بکند؟ اگر ما به میزان بیشتری به مبارزه در راه آزادی و دموکراسی بهاداده و این مهم را قربانی جنبه ضد امپریالیستی "جمهوری اسلامی ایران" نمیکردیم، شاید اپوزیسیون سکولار، دموکرات و مترقی در جایگاه و موقعیت متفاوتی قرار داشت. گرچه گذشته را نمیشود عوض کرد، اما عدهای نهتنها قادرند تاریخ آینده را با روایتهای ویژه خویش تعریف نمایند، بلکه قدرتمداران حاکم نئولیبرالی امروزین بلد هستند برای آینده تاریخسازی هم بکنند. آنها بلد هستند برای آینده روایت نویسی کرده، شخصیت تراشی بکنند و با همان تردستی صحنهسازیهای وقایعی متناسب با روایت استراتژیک خویش را آفریده، اجرا و پیاده کرده و به دشمنان مجازی نسبت بدهند تا زمینهساز تهاجمات بزرگ و فاجعهآمیز آنها گردد. بعدازاینکه این مقدمهچینی تمام شد، امپریالیسم با تمام قدرت مالی، امنیتی، مالی تبلیغاتی، شانتاژ، تهدید، تحریمهای اقتصادی و بالاخره نیروی نظامی وارد صحنه میگردد.
امروز تعریف از "ما" تعلقات گروهبندیهای مختلفی را به خود میگیرد. اگر "امروز افرادی از اپوزیسیون خارج نشین بهصورت افرادی از اپوزیسیون خارج نشین به اشکال انفرادی با آقای مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا ملاقات کرده و در توجیه دیدارشان بهنوعی خود را بهصورت "ما" نمایندگان مردم، معرفی مینمایند. اگر دیگرانی تحت عنوان "ما" اعلام میکنند که چپ باید به همکاری منتقدانه با محمدرضا شاه میپرداخت. اگر "ما" چپهای دموکرات از خود نقد کرده و اعلام میکنیم که آزادی و دموکراسی را قربانی مبارزه ضد امپریالیستی کردیم. اینجا باید دنبال راهکارها و آرمانهای سیاسی آن "ما" یی گشت که امروز با دستمزد سه روز خویش قادر نیست یک کیلو گوشت هم بخرد. "ما" یی که بهعنوان کارگران، زحمتکشان، روشنفکران و مردم عادی که در ایران زیرخط فقر زندگی میکنند، چه راهکارهایی را باید برای شرایط امروز در پیش بگیرند؟
روح بزرگ دوران امروزی ما را چگونه میتوان تعریف نموده و نیروهای محرکه و تاریخساز آن را مشخص نمود؟
بر بستر چنین ارزیابی است که میتوان به شیوه واقعبینتری مسائل ایران در داخل پاردایم محرکههای جهانی مورد ارزیابی قرار داده و به نتیجهگیری واقعبینانهتر و فراگیرتری رسید.
شاید بشود شاخصههای کلی حاکم بر پاردایم سیاسی دوران کنونی را با در نظر گرفتن ارتباط آن با ایران، در این پنج محور خلاصه نمود.
یک- حکومت جمهوری اسلامی در ایران محصول ویژگیهای دوران جنگ سرد و پروژه کمربند سبز آمریکائی با روی کار آوردن ضد کمونیستترین حکومت ممکن برای مقابله با بسط و گسترش احتمالی جنوبی اتحاد جماهیر شوروی سابق است. همانطوری که حکومت شاهد از طریق نابود کردن و از بین بردن هرگونه اپوزیسیونی دیکتاتوری خویش را اعمال میکرد، جمهوری اسلامی ایران با بهکارگیری ساختار و تجربیات ساواک شاهی به فجیعترین اشکال به نابود کردن احزاب مخالف پرداخته و از طریق ایجاد جو روانی ترور، کشتار و خفقان بر ایدئولوژی اسلام شیعه گر تکیه کرده و بهموازات غارت ثروتهای ملی توسط هزار فامیل حاکمان خویش، به صدور اسلام شیعه و تشنجآفرینی در منطقه پرداخته است.
اکنون جنگ سرد نوینی بهصورت تهاجم خزندهای از غرب به شرق و جاهای دیگر دنیا باقدرت تمام در جریان است که نمیتوان تأثیرات آن را بر تحولات ایران نادیده گرفت. در عین حالی که نیروهای سیاسی مردمی ایران تلاش دارند از تقابلهای بین جبهههای مختلف جنگ سرد جدید به دور باشند، ناگزیر باید از نیروهای صلح و توسعه مردمی در برابر و مقابل جنگ افروزان، توسعهطلبان و غارتگرانی که به فکر تعویضهای حکومتی بهوسیله روی کار آوردن دستنشاندگان خویش میباشند، حمایت نمایند.
دو- ویژگی دیگر دوران ما جنگافروزیهای وسیع و عظیم در منطقه خاورمیانه به دنبال و بهانه واقعه یازده سپتامبر 2001 در آمریکا است. در شرایطی که تفسیر تئوری توطئه داخلی در این مورد به همان اندازه تفسیر خبری رسانهای و دولتی در این مورد قدرتمند میباشند، واقعیت این است که جنگ برای غرب رشته اقتصادی ثروتاندوز و سودآور قدرتمندی است که بهموازات ثمرات سیاسی و امنیتی، سودهای هنگفتی را به صورتی درازمدت به صندوقهای سرمایهداری کلان و در رأس آن سرمایهداری مالی، جنگی و نفتی وارد میکند. شرکتهای غربی و در رأس آنها آمریکائی، از طریق جنگ چندین دهه گذشته در خاورمیانه به میزانهای نجومی بهرهمند شده و میشوند.
سه – ویژگی سوم این دوران را تأثیرات بحران مالی جهانی اواخر دهه گذشته است. بحرانی که نهتنها بعضی بانکها و حتی دولتها را به ورطه ورشکستگی کشاند، بلکه واقعیتهای زیادی را در مورد آنچه در دنیای سرمایهداری مالی میگذرد را رو نمود. راهحل برونرفت از این بحران در آمریکا و اروپا از طریق تزریق مصنوعی هزاران میلیارد دلار پول دیجیتالی بدون پشتوانه بهصورت قرضههای بانکی صورت گرفت که دوباره بهصورت حباب بزرگی هرلحظه خطر ترکیدن خویش را با خود حمل میکند. سرمایهداری مالی خود به این امر بحرانزا واقف است و جهت غلبه بر آن به سیاستهای تشنجآفرین و سلطهگرانه بیشتری در بخشهای مختلف دیگر جهان دست میزند.
چهار – ویژگیهای دیگری را هم شاید در تشریح دوران کنونی رقم زد. یکی از این ویژگیهای فراگیری و جهانیشدن دنیای اینترنتی و تبادل اطلاعات دیجیتالی است. در این دنیا یک فعال اجتماعی سیاسی فردی مانند "جولیان اسانژ" با استفاده از امکانات دنیای ارتباطات و اطلاعاتی دیجیتالی میتواند از طریق فعالیت مدنی شخصی و گروهی خویش بخش عمدهای از ترفندها و اسرار پشت پرده جنگ در خاورمیانه و ارتباطات داخلی قدرتمداران سیاسی با سرمایهداری کلان و لابیگریهای موجود را در معرض عموم قرار میدهد. امکانات دنیای اینترنت و دیجیتال نهتنها به ردوبدل کردن اطلاعات، بلکه به شکلگیری شبکههای مدنی مردمی و سازماندهی ساختارهای چالشهای مردمی تبدیل میگردد.
پنج – رشد نئولیبرالیسم بهصورت فرار سرمایهها به مناطقی که به منابع طبیعی و نیروی کار ارزان و نظام مالیاتی پایینتری نزدیک باشند موجب بسته شدن خیلی رشتههای تولیدی در کشورهای سرمایهداری پیشرفته گردیده و موجب شکلگیری بیکاری پنهان و آشکار عظیمی گردید که اگر هم در کوتاهمدت قابلمهار کردن بوده باشد، در بلندمدت بحرانگرائی خویش را نشان میداد. این بحران ازیکطرف به رشد جنبشهایی با آرمانگرایی رادیکال و با مضمونی سوسیالیستی منجر شد، از طرف دیگر زمینه را برای سوءاستفاده سرمایهداری محافظهکار، ملی عمدتاً با اندیشههای ایدئولوژیک ارتجاعی و فاشیستی فراهم نماید. نمونه بارز آن روی کار آمدن اشخاصی مثل دونالد ترامپ در آمریکا میباشند که در تلاش میباشند تا از قدرت جهانی آمریکا جهت روی کار آورده شدن همتایان خود در کشورهای دیگر استفاده نمایند.
به همین پنج فاکتور بسنده کرده و نظری به وضعیت منطقه و بازتابهای آن در ایران بیندازیم. گرچه شواهد قرین بر این است که جنگ در عراق، سوریه و افغانستان در شرف اتمام است، آیا اتمام این جنگها به این مفهوم است که دوران جنگافروزی قدرتمداران حاکم بر استعمارگران سابق به پایان رسیده است، یا اینکه احتمال بر پا شدن شعلههای جنگهای تازهای در جاهای دیگر دنیا وجود دارد؟ آقای ترامپ در گزارش سالانه خود با نشست مشترک کنگره و سنا، درحالیکه بمانند هیتلر از عظمت قدرت و ویژگی منحصربهفرد و برجسته آمریکا و رهبری خویش در دنیا صحبت میکرد، از مطرح کردن اینکه آماده است جهت نابود کردن سوسیالیسم در آمریکای لاتین از نیروی نظامی استفاده بکند، هیچ ابایی نداشت. این در شرایطی است که آمریکا به صورتی یکطرفه از پیمان کنترل ساخت سلاحهای موشکی دوربرد با روسیه خارج شد و اعلام کرد که مسابقه رقابت تسلیحاتی را مستقلاً به کیهان میکشاند.
پایان سخن
در دوران احتمال بحرانهای شدید درونی نظام سرمایهداری، تضعیف روزافزون موقعیت بینالمللی دلار آمریکا، آغاز تشنجهای احتمالی منطقهای جدید در دریای چین جنوبی، آمریکای لاتین و غیره، تشدید تقویت حرکتهای فاشیستی از طرف نئولیبرالیسم محافظهکار جهانی، چه استراتژیهایی را باید اتخاذ کرد؟ در شرایطی که پروژه روی کار آوردن حکومت دستنشانده و گوشبهفرمان آمریکایی در ایران از طریق حمایت از باستان پرستان آریایی با حمایتهای مالی، امنیتی، تبلیغاتی و تدارکاتی آمریکائی – غربی در جریان است، بعضی از نیروهای سکولار غیر چپ برای پیوستن به این پروژه برای اینکه از قافله عقب نمانند گوی سبقت را میربایند. استراتژی عبور نیروهای ترقیخواه، مدنی، مردمی غیر وابسته به قدرتهای بزرگ بینالمللی، بخصوص نیروهای چپ دموکرات و مستقل چگونه تنظیم و قابلاجرا است؟ پروژه وحدت گستردهتر و فراگیرتر چپ دموکرات ایران در شرایط ریشهدار بودن جو خودمحوریها، بیاعتمادیها، کینهورزیهای کهنه در میان بعضی از نحلههای نسلهای گذشته، چگونه میتوان به آفرینش روند اعتمادسازی، همکاری فداکارانه و رفیقانه و بالاخره کارکرد در راستای شکلگیری هر چه فراگیرتر کاروان چپ منجر گردد، پرداخت. چگونه چپ دموکرات میتواند با نسلهای تازه به دوران رسیده چهل سال گذشته که نیروهای اصلی مولد و محرکه آینده کشور میباشند پیوند برقرار کرده و از آنها آموخته و دانش و تجربیات خویش را به آنها منتقل نماید؟ چگونه نیروهای مردمی خواهند توانست نهتنها از اعتماد انبوه تودههای مردمی برخوردار باشند و آنها را در این روند تحولات بنیادین راهنما باشند؟ برای همه این سؤالها و دیگر سؤالهای مشابه باید جوابهای درخوری داشته باشیم.
هنوز هم بهمانند چهل سال پیش، همانقدر که ما به خطر سر کار آورده شدن یک حکومت دستنشانده مترسک نئولیبرالیسم غربی قرار داریم، به همان میزان نیز باید باقدرت تمام در راه تحول گذار از نظام دیکتاتوری اوتوکراسی دینی ولایتفقیه و دیکتاتوری سیاسی آن وارد صحنه گردیم و کاروان دگرگون آفرینی درراه زایش و پرورش جوانههای آزادی، صلح، عدالت اجتماعی و جامعهای بدون تبعیض برای توسعه و سعادت انسانی به صحنه بیاییم.
9 فوریه 2019