زمان آبستن آتشفشانی دیگر

مقدمه:
قیام مشروطیت، قیام ملی شدن نفت و سپس کودتای بیست و هشت مراداد سی و دو، انقلاب سیاسی بهمن پنجاه و هفت، همگی دو شاخص ویژه اساسی را در بطن خویش حمل میکردند. ویژگی اول این بود که در آن روزها نیز مثل امروز، مردم با تمام نفرت و انزجار اعتراض خویش را اعلام کرده، خواهان عبور از مناسبات کهنه دوران خویش بودند. ویژگی دوم همه این قیام ها این است که امپریالیسم و استعمارگران قادر شدند بر امواج جنبش ها و قیامهای مردمی سوار شده، همگام و به موازات آنها شعار "مرگ بر نظام کهنه" را داده و سپس بعد از اعمال کنترل کامل خویش بر خیزشهای مردم، آلترناتیو ویژه و گماشته خود را جایگزین نظام کهن نموده و برای حد اقل نیم قرن دیگر سلطه خویش را بر مردم کشور ما ادامه داده، به غارت ثروتهای مردمی پرداخته و به شیوههای جدید تری همان دیکتاتوری و خفقان را اعمال کرده و ادامه دهند.
در دوران خیزش پنجاه و هفت، ما شعار میدادیم مرگ بر دیکتاتوری شاه. وقتی تیراندازی و کشتار مردم در خیابان ها شروع شد، این شعار به مرگ بر شاه فرا روئید. تمامی نیروهایی که شعار مرگ بر شاه میدادند، از جمله جریان ساخته و پرداخته آقای خمینی و روحانیت پشت سر ایشان، دوستان مرحله ای ما برای گذار از نظام سلطنتی تلقی میشدند. در مقابل این شعارهای" مرگ بر"ها، ما برای "زنده باد" ها، آلترناتیو جایگزین شایسته استراتژیک برنامه ای و ساختاری ارائه نمیدادیم.
امروزه نیز به موازات شعار "نه به جمهوری اسلامی" و خواهان عبور از آن بودن، آلترناتیو جایگزین گذار ما از شفافیت لازم برخوردار نیست. یا شاید بهتر است اینطور بگوییم که تمامی نیروهایی که در صفوف اپوزیسیون خواهان گذار و عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران میباشند، به نوعی یاران مرحله ای ما تلقی میگردند. در حالیکه هر کدام از نیروهای متنوع اپوزیسیون، برداشت ویژه خود را از "جمهوری سکولار و دموکراتیک ایرانی" جایگزین را دارند. لیبرال دموکراسی ایرانی نیز در همدستی با اربابان امپریالیستی خویش خواهان عبور از نظام جمهوری اسلامی و روی کار آوردن نوع ویژه ای از حکومت لیبرال دموکراسی وابسته به امپریالیستی خویش هستند. لیبرال دموکراسی فقط شبحی از دموکراسی را جهت اغما، کنترل و اعمال قدرت خویش در همدستی با اربابان امپریالیستی خویش بر مردم با خود حمل میکنند.
بلوکهای نئولیبرالیسم ایرانی
نئولیبرالیسم ایرانی در خارج از کشور توسط دو بلوک سنتی پان ایرانیستی از یک طرف، و جدید آقازادههای خارج نشین از طرف دیگر نمایندگی شده، هر کدام بصورتهای جداگانه و موازی، لابیگریهای خویش را سازمان داده و آلترناتیوهای ویژه خویش را در همدستی با اربابان خویش تشکیل و سازمان داده اند. آنها هر دو نه تنها خواهان عبور از ولایت فقیه اند، بلکه خواهان بازگشت دوباره نوعی از لیبرال دموکراسی توسط اربابان آمریکائی و انگلیسی خویش هستند. شواهد نشان میدهند که این دو بلوک میتوانند بر محور نوستالژی رومانتیک عظمت طلبی ایرانی باستانی گرد همدیگر بیایند، و جریان و بلوک بندی واحدی را تشکیل دهند. این در شرایطی است که اربابان پشت صحنه انگلیسی و آمریکائی آنها نیز به توافق واحدی رسیده باشند.
تصویر امروزین بین المللی
سران هفت بزرگترین کشورهای صنعتی جهان اجلاس دوره ای خود را بر گزار میکنند، چین و روسیه به آن دعوت نشده اند. بولسونارو، رئیس جمهور فاشیست برزیل گفته بود که منابع طبیعی جتگلهای آمازون را به بخش خصوصی واگذار خواهد کرد. در شرایطی که مناطق وسیعی از این جنگلها آتش گرفته اند، ایشان اعلام میکنند که امکانات کافی جهت مقابله با آن را ندارند. به دنبال سفر دور دنیای "مایک پامپئو" ، آمریکا اعلام کرد سی کشور ائتلافی آماده هستند تا جهت تضمین امنیت تنگه هرمز ناوگان خویش را با منطقه اعزام نمایند. انگلستان، استرالیا، آمریکا از جمله کشورهایی هستند که قبلا چندین ناو را به منطقه اعزام کرده اند. روسیه و ایران اعلام کرده اند که در مانور مشترک دریائی در همین منطقه به راه خواهند انداخت. دستگیری مدیر کل شرکت "هاوئی" بزرگترین تولید کننده تلفنهای هوشمند و جولیان اسانژ مدیر شبکه مجازی ویکی لیکس توسط مقامات امنیتی کانادا و انگلستان، نمونه واقعی چهره دموکراسی، نظام حقوقی نئولیبرالیسم و حقوق بشر آنها است. دونالد ترامپ اعلام میکند که میخواهد "گریئنلند" را بخرد، وقتی دانمارک میگوید که فروشی نیست، ترامپ پس از توهین به مقامات ، مسافرت خویش به آن کشور را لغو میکند. دونالد ترامپ به شرکتهای آمریکائی اعلام میکند که بهتر است به جای چین، پیمانهای اقتصادی خویش را با کشورهای دیگر بر قرار نمایند. نخست وزیر استرالیا جهت آلترناتیویابی در مقابل چین، به ویتنام مسافرت میکند. رسانههای خبری جهانی پس از سه ماه تمام تمرکز روی تظاهرات هنگ کنگ، در شرایطی که "نیروهای خواهان دموکراسی" بارها دفاتر و ادارت دولتی را مورد هجوم قرار دادند، و در درگیریهای آنها با پلیس عملا کسی زخمی و کشته نشد، مجبور شده اند تب و تاب پروپاگانداهای تبلیغاتی خویش را پائین بیاورند. خیلی وقت است تب و تاب حمله به ونزوئلا خاموش شده و بصورت آتش زیر خاکستر درآمده است.
جنگ سرد، یا آغاز جنگ گرم جدید
جنگ سرد نوینی با همان صف بندیهای مشابه سنتی، خیلی وقت است که در جریان است. خارج شدن آمریکا از قرارداد محدود کردن کلاهکهای هسته ای و آزمایش دور جدید موشکهای توانمند برای حمل کلاهکهای هسته ای، آغاز جدید دوران تست مجدد آنها، گذار امنیتی کشورهای چین و روسیه به سطوح امنیتی بالاتر، افزایش بحران امنیتی نظامی در دریای چین، خاور میانه، تنگه هرمز و آمریکای لاتین، همگی نشانه گذار از جنگ سرد، به جنگ گرم میباشند.
شرط لازمه قابلیت خروج نئوکان ها از بحران اقتصادی خفه کننده جهان سرمایه داری پیشرفته و توان ادامه حفظ سلطه دلار آمریکا بعنوان واحد پولی مبادلاتی بین المللی، در شرایطی که آنها رقابت اقتصادی را به اردوگاه ائتلاف چین و روسیه و کشورهای "بریکس" میبازند، بخشی از پیش زمینههای اقتصادی تبدیل جنگ سرد به جنگ گرم است. اگر یکی از پشتوانههای اصلی حفظ ارزش دلار، وابستگی آن به کالاها و مبادلات نفتی است، کنترل بیشتر نئوکان ها بر منابع نفتی و افزایش قیمت نفت، یکی از راهکارها اساسی ایجاد ارزش پشتوانه ای مجدد برای دلار آمریکا میتواند باشد. به همین دلیل است که آقایان جان بولتون ها روی اعمال کنترل کامل آمریکا بر منابع نفتی ونزوئلا، ایران و خاورمیانه تاکید دارند. هر دو بلوک لابیگری نئولیبرالیسم ایرانی در خارج، یاران طبیعی آمریکا و انگلیس در به ثمر رساندن چنین پروژههایی میباشند.
واقعیت ها تا به حال نشان داده اند که وابستگی و اتحاد الیگارشی و الیگاپولیهای اروپایی و آمریکائی به اندازه ای قوی و قدرتمند است که اتحاد آنها را در پیمان نظامی "ناتو" همچنان با قدرتمندی تمام تضمین نماید. یکی از شاخصههای این امر آن است که وقتی ارباب بزرگ از آنها میخواهد تا ناوهای خویش را به تنگه هرمز بفرستند تا امنیت تردد کشتیهای نفتی تامین گردد، همگی در خوش خدمتی از همدیگر پیشی میگیرند. این در شرایطی است که خود کشورهای مناطق مزبور بیش از همه منافع خویش را در صلح و امنیت این مناطق میدانند و حضور نظامی پیمان ناتو در این منظقه هر چه بیشتر این صلح و امنیت را به خطر میاندازد. دستگیری و جریان دادگاهی جولیان اسانژ توسط دولتهای سوئد و انگلیس و دستگیری مدیر کل شرکت "هاوی" توسط دولت کانادا، شاهد دیگری بر این امر است.
دو راهکار استراتژیک سیاسی اقتصادی امنیتی در مقیاس بین المللی با همدیگر در رقابت هستند؛ یکی از این راهکارها استراتژی امپریالیستی سلطه و استعمار، جنگ و غارت است، راهکار دیگر، استراتژی صلح و سرمایه گذاری در مسیر توسعه، تولید و تامین منافع مشترک مردمی است. نیروهای سکولار، دموکراتیک و آزاده سیاسی ایرانی باید جایگاه خویش را بصورتی استراتژیک در یکی از این دو صف بندی محوری مشخص نمایند. آیا ما نیز با حفظ استقلال سیاسی برنامه ای خویش، بصورتی استراتژیک در جبهه صلح و توسعه و ترقی قرار گرفته ایم، یا اینکه تبدیل به جاده صاف کنهایی بر روی امواج خروشان جنبشهای مردمی جهت به تحقق رسانیدن پروژههای امپریالیستی شدهایم؟
تمرکز ویژه ایرانی، باز هم در مورد تاکتیک ها
دو تاکتیک مبارزاتی مدنی بصورتی کاملا متفاوت با همدیگر در رقابت میباشند. تاکتیک اولی بر راستای سازماندهی حرکات مدنی مردمی بر محور خواستههای صنفی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی گروهبندیهای منسجم اجتماعی است که خشت چینی آنها در کنار هم بصورت عمومی، بافت کلان اجتماعی را شکل میدهند. اینجا میتوان از تشکلهای کارگران، معلمان، دانشجویان، نویسندگان، وکیلان، روزنامه نگاران، کشاورزان، تولید کنندگان کوچک، کارمندان و غیره نام برد. در میان این گروهبندی ها انسجام جدائی ناپذیری میان خواستههای صنفی، مدنی و سیاسی موجود است. انسجام ساختاری و پتانسیل تداوم چالشهای اجتماعی آنها بخاطر شرایط ویژه آنها به مراتب قدرتمند تر است.
تاکتیک مبارزاتی دیگر بر بسیج توده ای و کلان اجتماعی در شبکههای متنوع متکی است. این تاکتیک ها از طریق شبکههای اجتماعی مجازی یا حقیقی تشکیل شده و عمدتا شعارها و خواستههای آزادیخواهانه و دموکراتیک را مطرح مینمایند. کیش شخصیت پروری در این حرکات بیشتر بوده و هر چقدر رهبری این حرکت ها توسط اشخاص شناخته شده تری بوده باشند، میزان بسیج انها میتواند بیشتر باشد. نقش عاطفه، احساسات، نفرت از نظام کنونی در این حرکات بیشتر بوده و به همان نسبت کمتر خواستههای صنفی در آنها مطرح است و پیوندی آنچنانی میان خواستههای صنفی و سیاسی موجود ناست. به همان نسبتی که این حرکات میتواند حالت انفجاری یابند، و در عین حال به همان سرعت نیز میتوانند خاموش و پراکنده گردند.
هر دو تاکتیک ها در چالشهای گذار از جمهوری اسلامی ایران بطور فراوانی استفاده میگردد. آنهایی که از سازمان یافتگی پایدار مدنی، صنفی و مردمی در هراس میباشند، به میزان خیلی بیشتری به تاکتیک دوم پناه میآورند. تاکتیک دوم بستری است که در آن مرز میان دموکراسی چپ رادیکال و لیبرال دموکراسی به راحتی مغشوش میگردد. اینجا است که یک روز مادر گوهر عشقی در صف سکولار دموکراسی رادیکال خواهان عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران میگردد، روز دیگر با پلاکارد دعوت از دونالد ترامپ شعار گذار را مطرح مینماید. اینجاست که شعار گذار از ولایت فقیه آنقدر عمده و محوری میگردد که باسابقه ترین یاران فدائی ما با استناد به خانم فائذه هاشمی خواهان عبور از اصلاح طلبان و اصول گرایان حکومتی میگردند، خانم مسیح علی نژادها از دامن آقای خاتمی آغاز مینمایند، به استان مریم رجوی و اعلیحضرت رضا پهلوی دوم مشرف شده، در نهایت بدانجا میرسند بهترین کشف حجاب را رضا شاه اول نموده بودند، لذا دامان نئولیبرالیسم و نئوکانها را امن ترین مکان جهت رسیدن به آمال خویش مییابند.
اگر جنبش خیابان، یا شبکههای اجتماعی دیگر بیشتر بر درد، نفرت، احساس و عاطفه متکی است، جنبشهای مستقل اتحادیههای کارگران، زحمتکشان، دانشجویان و احزاب سیاسی بر درایت متین سیاسی، برنامه و آلترناتیو منسجم اتکا دارند. ما اکثر ضربه ها را آنجا خورده ایم که جنبش خیابان، بر حرکتهای احزاب و سازمانهای سیاسی و صنفی غلبه کرده و تسلط یافته است. اینجاست که میلیاردها دلار تزریقات مالی نئوکان ها میتواند جنبش خیابان را توسط شعبان بی مخ ها، یا شخصیتهای دیگر ساخته و پرداخته تاریخی زمان در راستای اهداف آنها هدایت نماید.