نئولیبرالیسم به عنوان "بازار- ساختارگرائی"
دلیل پنجم برای تدقیق روایت مرسوم از نئولیبرالیسم، ارتباط تنگاتنگی با دلیل قبلی دارد. این سؤال بسیار مهمی است که توصیف عمومی از نئولیبرالیسم چه تفاوت معینی با دیگر اشکال لیبرالیسم دارد و حدت و شدت این تفاوت تا کجاست؟ منظور اشکالی چون لیبرالیسم اقتصادی، لیبرالیسم کلاسیک و (نئو)کنسرواتیسم است، که همۀ آنها برای بازار نقشی مرکزی قائل اند و همگی شان شعار "بازار بیشتر، دولت کمتر" را سر می دهند. برای مثال لیبرالیسم اقتصادی مدعی است که بازار بدون دخالت دولت بهترین کارکرد را دارد. لیبرالیسم کلاسیک مدعی است که بهترین نظم سیاسی در صورت وجود دولتی حاصل می شود که خود را به برخی امور و شرایط جنبی – همچون تأمین و تضمین سیستم حقوقی، تضمین حق مالکیت و ارائۀ راه حل در برابر عوامل و مداخلات خارجی – محدود کند. این ایده با لیبرالیسم اقتصادی فرق محسوسی دارد، که ایدۀ دولت حداقلی را نه فقط به امور اقتصادی، بلکه به کل نظام سیاسی لیبرالیستی گسترش می دهد. در این حالت این لیبرالیسم را به دشواری می توان از لیبرالیسم کلاسیک متمایز کرد، شاید دست بالا مگر این که لیبرالیسم کلاسیک تأکید بیشتری بر انتخاب آزاد فرد دارد و از این رو موضع اکیدتر دولت گریز آن با نوعی آنارشیسم هم مرز می شود، که هر نوع دخالت در آزادی انتخاب فرد را رد می کند. محافظه کاری و نومحافظه کاری نیز خواهان دست باز بازار و یک دولت محدود اند، اما تماماً به دلیل دیگری؛ مشخصاً از این رو که آنها دولت کوچک و بازار بی تقید را، همچون استقلال و اتکا به نفس، جزئی از ارزشهای سنتی (امریکا) می دانند. فراخوان تمام این گرایشهای سیاسی در اساس یک فراخوان مشابه لیبرالی دایر بر بازار بیشتر و دولت کمتر است. این نکته، چنانکه گفته شد، این سؤال را برمی انگیزد که نئولیبرالیسم تا کجا پرچم جدیدی است برای رویکردهای قدیم، و تا کجا با دیگر دکترین های سیاسی موجود متفاوت است.

***

من در سطور بالا نشان دادم که روایت مرسوم در بارۀ تاریخ نئولیبرالیسم به پنچ دلیل نیازمند دقت بخشی است. مخلص کلام این که باید به سؤالات زیر پاسخ روشنی داد: نئولیبرالیسم چیست؟ نئولیبرالها کی اند؟ نئولیبرالیسم چگونه گسترش یافت؟ پایه ریزی و تبیین فکری آن چیست و چگونه است؟ فرق آن با رویکردهای سنتی تر لیبرالیسم (اقتصادی) چیست؟

تمام این سؤالها تداعی گر و حاکی از آن اند که نئولیبرالیسم به میزان معینی مفهومی لغزنده و گریزنده است، زیرا همیشه معلوم نیست این مفهوم بر چه چیز دلالت دارد و بیان واحد کدام مجموعه مدلول هاست. از این رو من در ادامۀ این نوشته تفسیر بدیلی از نئولیبرالیسم به دست خواهم داد که در رئوس اساسی پاسخگوی انتقاداتی است که به روایت مرسوم از آن وارد می شوند.

دلیل این که چرا نئولیبرالیسم چنین لغزنده و دست نایافتنی است، این است که نئولیبرالیسم با بازارها کار دیگری، غیر از آنچه تا کنون مرسوم بوده، "انجام می دهد". این نکته را به ساده ترین وجه می توان با مقابل قرار دادن آن در برابر رویکردهای سنتی تر لیبرالیسم، از جمله لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم کلاسیک، توضیح داد. تمامی رویکردهای سنتی لیبرالیسم نظری ناتورالیستی (طبیعی انگار) به بازار دارند، به این معنا که بازار را پدیده ای طبیعی یا تقریباً طبیعی تلقی می کنند. پس سؤال سیاسی مرکزی در دیدگاه های رایج لیبرالی این است که دولت بازار را چقدر باید محدود کند و چقدر آزاد بگذارد. به بیانی بسیار شماتیک، می توان گفت لیبرالهای کلاسیک بر این نظر اند که بازار حتی الامکان باید آزاد گذاشته شود، لیبرالهای با جهتگیری اجتماعی – و همچنین برخی از سوسیال دموکراتها – بر این نظر اند که بازار در وجوه معینی باید محدود شود. اما از آنچه گذشت، آشکار می شود که نئولیبرالیسم از نظر تماماً دیگری دربارۀ بازار بهره می گیرد: نظری که به بهترین وجه می تواند ساختارگرایانه (کنستراکتیویست) تیپ شناسی شود. برای مثال این ساختارگرائی را به سادگی می توان در اُردولیبرالیسم، در تأکیدی که این قرائت آلمانی از نئولیبرالیسم بر بازار به عنوان قانون اساسی داشت، ردگیری کرد.

به زعم اُردولیبرالیسم دولتها موظف به تنظیم یا حتی بنای بازارهائی هستند که به خوبی عمل کنند و پس از انجام این وظیفه، باید این بازارها را حتی الامکان آزاد بگذارند، تا آنها کار نیک خود را به نفع جامعه انجام دهند. اُردولیبرالها با این دیدگاه ساختارگرا به بازار راه سومی را در میانۀ لسه فر و برنامه ریزی مرکزی می جستند. از این رو اُردولیبرالها را می توان نخستین "بازار- ساختارگرایان" نامید.


Source URL: https://bepish.org/node/3080