عفت موسوی شهد جاویدنام را سرکشید

این روزها همه ما از کرونا میترسیم. همه جا صحبت از ویروسی کشنده است که در صورت غفلت زندگی را بر ما تلخ میکند. اما این تلخی ناگوار با خبری غمانگیز، تلخ تر از پیش شد. عفت موسوی بر اثر بیماری کرونا درگذشت. او که واپسین روزهای زندگی خود را در گرگان سپری میکرد، این بار در جدال با بیماری شهد جاویدنام را سرکشید.
پیش از انقلاب به دلیل مسائل امنیتی، اکثر فعالان سیاسی که علیه حکومت پهلوی مبارزه میکردند، نامی مستعار برای خود انتخاب میکردند. از این رو فاطمه موسوی در میان همه، با نام عفت شناخته شده است.
این روزها هر جا سخن از عفت موسوی به میان میآید، او را همسر دکتر محمدی و مادر همسر احمد زیدآبادی مینامند. به درستی که این نسبتهای فامیلی افتخارآمیز است. اما آیا هویت عفت موسوی را باید با منسوبانش بسنجیم؟
دکتر محمدی پیش از انقلاب از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود. او پس از اختلاف نظر از این سازمان جدا شد. گویا دکتر محمدی زودتر از سایرین به مسیر کج این سازمان پی برده بود. به هر روی او پس از انقلاب، به عضویت ملی-مذهبیها درآمد و مسیر جدیدی را پیش گرفت. دکتر محمدی همسر عفت موسوی پس از انقلاب به عضویت مجلس شورای ملی درآمد. او پس از امضای بیانیههای علیه فجایع کوی دانشگاه و قتلهای زنجیرهای به دادگاه فراخوانده و به تبلیغ علیه نظام محکوم شد.
بخشی از دوران زناشویی این دو در خانه تیمی گذشت. پس از دستگیری دکتر محمدی، خانم موسوی به فعالیتهای خود ادامه داد. اوایل دهه 50 بود و هنوز مبارزات چریکی گسترده نشده بود. به همین دلیل ساواک نیز هنوز اشراف کاملی بر نحوه فعالیتهای سیاسی گروههای مخالف خود نداشت و در زندان نیز محافظت شدیدی برقرار نبود. تنها با دریافت یک برگه ورود و حتی گاهی با پرداخت اندکی رشوه، میشد به دیدار زندانی رفت. ملاقات خانم موسوی و همسرش در زندان نهایتا مسبب شکلگیری همان داستان معروف شد. فراری دادن اشرف دهقانی، از اعضای مهم سازمان چریکهای فدایی خلق از زندان، به عنوان یکی از مهمترین اقدامات خانم موسوی نقل محافل است. اشرف دهقانی یکی از اعضای مهم و موثر سازمان چریکهای فدایی خلق، پیش از انقلاب بود. او اردیبهشت سال 50 دستگیر می شود. در یکی از روزهای ملاقات در سال 52، عفت موسوی وقتی به زندان می رود، از شرایط خبردار میشود و پس از گفتگو با سازمان مجاهدین خلق، برای فراری دادن برخی از زندانیان برنامهریزی میکنند. به گفته خود خانم موسوی، طراح عملیات فرار، اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند. طبق گفته خود او در جلسه نخست به ارزیابی محیط میپردازد. سپس در جلسه دوم که برای ملاقات میرود با هماهنگی برخی دیگر از دوستانش که سر نگهبانان را گرم میکنند، چادری مشکی به اشرف دهقانی میرساند. البته قرار بود چند نفر دیگری نیز فراری داده شوند اما در آن روز، قرعه به نام اشرف دهقانی افتاد تا بر خلاف بقیه که توسط زندانبانان شناسایی شدند، او بتواند از مهلکه بگریزد. عفت موسوی فرزند چهار ساله خود را به اشرف میدهد تا او زودتر از زندان بیرون برود. با این کار شک کمتری هم برانگیخته میشد.
پس از فراری دادن اشرف دهقانی، ساواک به موسوی شک میکند و چه در تهران و چه پس از نقل مکان به گرگان، او را زیر نظر میگیرد. موسوی بارها توسط ساواک بازحویی می شود تا نهایتا در اسفند سال 1353، دستگیر و زندانی میشود. طی این مدت بارها شکنجه میشود اما حاضر به اعتراف و لو دادن همقطارانش نمیشود. نهایتا با شعلهور شدن انقلاب، نظام سلطنتی تصمیم به آزادی برخی از زندانیان سیاسی میگیرد. نام عفت موسوی و دکتر محمدی نیز در میان آزاد شدهها بود.
نباید عملکرد عفت موسوی را به فراری دادن یک زندانی یا همراهی با محمد محمدی تقلیل داد. فراموش نکنیم در دورانی که جامعه مردسالار ایران، در فقر فرهنگی و بی سوادی عمیق به سر می برد، یک زن در حالی که شوهرش در زندان است، به تنهایی تصمیم میگیرد تا یک زندانی دیگر را نجات دهد. زنی که خود درگیر فعالیتهای سیاسی است. سیاستی که برای زنان تنها در پرانتز طبقه اشراف منتسب به دربار خلاصه می شد. در این دوران است که عفت موسوی به عنوان یک کنشگر سیاسی تصمیم میگیرد، اجرا میکند و هزینه عمل خود را نیز میپردازد. نهایتاً خود خانم موسوی نیز به زندان میرود. ایستادگی او در زندان نیز قابل احترام است. عفت موسوی در حالی که شکنجه و فشار را تحمل میکند، حاضر نیست علیه هیچ کدام از فعالان سیاسی سازمان متبوع خود و یا گروههای دیگر سخنی بر زبان جاری کند. یک زن قدرتمند، سیاستمدار، با انگیزه و باهوش که تن به ذلت نمیدهد و خودش برای خودش هویت میسازد. بر خلاف عرف جامعه مذهبی، هویت او وابسته به همسرش نیست. او عفت موسوی است. کسی که مسئولیت قبول میکند و آن را به نحو احسن انجام میدهد.
ارزش این موضوع زمانی بیشتر مشخص می شود که بدانید عفت موسوی و همسرش در تمام دوران فعالیتهای سیاسی عضو سازمانهایی با گرایش مذهبی بودند. هم سازمان مجاهدین خلق و هم ملی-مذهبی؛ هر دو از گروههای معتقد به دین هستند. اگرچه گرایشات چپ و سوسیالیستی در هر دوی این گروهها وجود دارد.
با این حال برخی میگویند که چرا یک چپ دینباور، برای فرار یک چپ خداناباور ،چنین تلاش خطرناکی را انجام میدهد؟ این حقیقتاً از کنه ایدئولوژی او نشات میگیرد. خود خانم موسوی در پاسخ به سوال خبرنگار روزنامه شرق در این باره که آیا برنامه بیرون آوردن زندانیان سیاسی از زندان قصر فقط مختص به مجاهدین و مذهبیها بود یا مبارزین غیرمذهبی و چپ را نیز شامل میشد، گفته بود: «برای ما آن موقع چندان فرق نمیکرد. چون هدف یکی بود، فرقی نمیکرد مذهبی یا غیرمذهبی. هر کدام را میتوانستیم بیرون بیاوریم، برای ما ارزش داشت.»
این سخن برای من حسرت آور است. انقلابی که هدف مشترک آن آزادی و رفاه و رفع تبعیض بود، انقلابی که همه مردم، اعم از مذهبی و غیرمذهبی برای موفقیت آن تلاش کردند، انقلابی که با کمک همه گروهها، اعم از چپ، لیبرال، سکولار و دیندار به پیروزی رسید، به ناگهان توسط گروه دیگری از مذهبیهای تندرو ربوده شد و با برگزاری چندین حمام خون، یادواره ساواک را گرامی داشت. انقلابی که امروز، از آن خوی انساندوستی و همزیستی مسالمت آمیز، فرسنگها فاصله دارد. در دورانی به سر میبریم که هیچ گروهی به کمتر از حذف دیگری رضایت نمیدهد. اما عفت موسوی، معنای حقیقی پلورالیسم را با زندگی سیاسی خود تجربه کرد. شاید نسل من، نسل جوان امروز، نسل ما تفکری را که توسط امثال عفت موسوی نمایندگی میشد را امروز کم دارد. هدف مشترک است. آرزوهای او و ما همچنان به ثمر ننشسته، و مسیر ناهموارتر از گذشته است.
یادش گرامی باد.