اعتراضات دانشجویی؛ انتخاب میان مرگ و آزادی

خیزش سراسری آبان ماه، یک مبدا با اهمیت تاریخی، در مسیر مبارزات ضد استبدادی در ایران است. تفاوتهای مبارزه علیه وضعیت موجود، در پیش و پس از خیزش آبان ماه، مستقیماً به روندهایی بازمیگردد که در طول روزهای انتهایی آبان نود و هشت بر ایران گذشت.
تفاوت ممیز اعتراضات آبان ماه، با اعتراضات سالهای گذشته، بدون شک سرکوب شدید و خشونت عریان نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی بود. خشونتی لجام گسیخته که در عرض چند روز، حداقل، با توجه به آمار سازمان عفو بینالملل، حداقل جان چند صد نفر را گرفت و هزاران نفر را راهی زندان کرد. جمهوری اسلامی در اقدامی البته قابل پیشبینی و در عین حال غیر قابل باور، بیش از یک هفته، اینترنت تمام کشور را قطع کرد تا در سکوت و خفقان بتواند، با تمام توحش، به جان معترضین بیفتد.
اگر اعتراضات سال هشتاد و هشت را با تجمع بزرگ بیست و پنج خرداد و اعتراضات هفتاد و هشت را با حملهی لباس شخصیها به کوی دانشگاه، نشانهگذاری و بازشناسی کنیم، نماد اعتراضات سراسری آبان ماه، احتمالاً کشتار نیزار ماهشهر است که حالا همه از کم و کیف آن مطلع هستند. معترضین جوان و نوجوان ماهشهری، از خشونت نیروهای سرکوبگر به میان نیزارها پناه میبرند، و نیروهای سرکوبگر، ابتدا با سلاحهای نیمهسنگین جنگی، نیزار را تیرباران میکنند و بعد برای اطمینان از مرگ آنها، نیزار را به آتش میکشند. اینکه وقوع اعتراض در ماهشهر، نشانهی شورش و خیزش ِ در حاشیه ماندهها و بدنهای مازاد است و اینکه عموم کشتهشدگان فاجعهی نیزار و جوان و نوجوان بودهاند، نشان دهندهی وضعیت و موقعیت گروههای اجتماعی معترض به وضعیت است. اما نشانهی اصلی موجود در کادر نیزار یک امر بدیهی و مسلم است: خشونت تمام عیار حکومتی.
واقعیت این است که خشونت، همواره بخشی جدا نشدنی از سیاستورزی جمهوری اسلامی بوده است. این امر در سالهای جنگ، و با گفتمان «غیر عادی بودن وضعیت» توجیه میشد. پس از پایان جنگ، با آغاز دوران سازندگی، جمهوری اسلامی تلاش کرد خود را به عنوان یک حکومت عادی و قانونی معرفی کند. اما هرگز موفق نشد. سرکوب خشن اعتراضات معیشتی در سالهای ابتدایی دههی هفتاد، قتلهای زنجیرهای و حمله به کوی دانشگاه، معرف لحظاتی از تاریخ جمهوری اسلامی هستند که سرکوب و خشونت، زبان رسمی غالب حکومت در مواجهه با اعتراضات بوده است.
در تمام این سالها کوچکترین تجمع و اعتراضی با سرکوب پاسخ گرفتهاند. اما علاوه بر سرکوب خشن اعتراضات، جمهوری اسلامی سیاست «سرکوب برای پیشگیری از اعتراض» را نیز در دستور کار داشته است. هر شکل از سازماندهی و تشکلیابی در عرصههای اجتماعی و صنفی مختلف، نهایتاً با دستگیری فعالین، بازجویی و شکنجه، اتهامات امنیتی و زندانهای طولانی مدت مواجه شده است. در نتیجه، میتوان گفت ظرفیتهای اعتراضی ِ جامعهی عمیقاً معترض، در نطفه خفه شده است و جمهوری اسلامی در اکثر موارد از شکلگیری تجمعات اعتراضی و اعتصابها (این بیرونیترین و انضمامیترین اَشکال بروز نارضایتی) پیشگیری کرده است. سرکوب پیشگیرانهی جمهوری اسلامی عرصهی مبارزاتی خاصی را در برنمیگیرد. هر صدای مخالفی، با هر سطح از نارضایتی سیاسی یا اجتماعی، با دستهای نهادهای امنیتی بر گلو مواجه شده است. از دراویش گنابادی، تا کارگران جان به لب رسیده. از گروههای اتنیکی هویتطلب تا اقلیتهای مذهبی.
اما خشونت حکومتی اعمال شده در اعتراضات آبان ماه، یک فراروی چشمگیر داشت. جمهوری اسلامی با تجربهی چهل سالهی سرکوب، البته در تمام اعتراضات چهل سال اخیر آدم کشته است. اما در دوران پس از جنگ، این اولین بار بود که خونریزی و قتل عام در خیابان، به عنوان تاکتیک اصلی سرکوب مخالفین استفاده میشود. تیغ سانسور همیشه بر گلوی خبر رسانی و فرهنگ و هنر ایران بود. فیلترینگ گسترده نیز همواره بخش اصلی برخوردهای جمهوری اسلامی با فضای مجازی بوده است. اما اولین بار بود که حکومت به قطع سراسری اینترنت، آن هم بیش از یک هفته دست زد.
بیش از نه سال است که ارتش بشار اسد در سوریه، با حمایتهای پیدا و پنهان جمهوری اسلامی، برای حفظ اسد در قدرت، به سبعانهترین شیوههای ممکن مردم سوریه را قتل عام میکند. و از آنجا که جمهوری اسلامی، به عنوان تنها مانع یا اصلیترین مانع کنارهگیری اسد از قدرت شناخته میشود، میشد انتظار این خشونت عریان و سرکوب تمامعیار را از نهادهای امنیتی، نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی داشت. حتی با توجه به اینکه وزارت ارتباطات حکومت، سال گذشته «مانور قطع اینترنت» برگزار کرده بود، میشد پیش از وقوع واقعه، انتظار این فقره را هم داشت.
اما دیدن عملی شدن این ظرفیتهای سرکوب امر دیگریست. وقوع مادی و عینی ِ یک ظرفیت انتزاعی، آن ظرفیت را وارد دایرهی امور انضمامی میکند و این یعنی دیگر هیچ تحلیلگر، سیاستمدار یا فعال سیاسیای نمیتواند در برداشتهای خود از وضعیت موجود، از روی آبان ماه خونین 98 بپرد. هر تحلیل و برداشت سیاسی در هر مقطعی، به گذشتهی واقعاً موجود وضعیت تکیه میکند. و آبان ماه 98 یکی از این ایستگاههای تکیهی سیاسی است. ما در آبان ماه هم خشنترین شمایل سرکوب و هم سانسور سراسری خبررسانی این سرکوب را به چشم دیدهایم. پس دیگر نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم.
جامعهی ایرانی، در معنای سیاسی آن میتواند واکنشهای مختلفی به این ساحت سیاسی جدید نشان بدهد. تحلیل بخشی از جامعه میتواند این باشد که راه تغییر رفتار جمهوری اسلامی از اعتراض نمیگذرد و باید بیش از پیش به اصلاحات دل خوش کرد! تحلیلی که بخشی از اصلاحطلبان حکومتی به آن تکیه کردهاند. هرچند حمایت ضمنی اصلاحطلبان از خشونت حکومتی از یکسو و همصدایی سیاسی و اقتصادی آنها با مجموعهی حکومت از سوی دیگر، حتی اندیشیدن به ظرفیتهای اصلاحی در جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرد. بخشی از جامعه هم میتواند این برداشت را بکند که حکومت تکلیف خود را با «مردم» در معنای عام روشن کرد و دیگر جای هیچگونه مسامحهای باقی نمانده است. همچنین میتوان از مسیر اعتراضات آبان ماه به این تحلیل رسید که شکل سازمانیابی اعتراضات باید کاملتر شود و باید برای ایستادن مقابل سرکوب تمام عیار حکومتی از روشهای متنوع و جدید اعتراضی استفاده کرد. بازاندیشی و جستجو برای ایجاد روشهای ارتباطی بینیاز به اینترنت و سازماندهی به نحوی که بتواند خشونت حکومتی را کنترل کند، مسیرهایی هستند که گروههای اجتماعی مختلف پس از خیزش آبان ماه به سراغ آنها رفتهاند.
نتیجهی تمام این مسیرهای تحلیلی، در یک نقطه به همدیگر میرسند. اینکه بعد از آبان ماه 98، هر شکل از اعتراض به جمهوری اسلامی، با در نظر گرفتن ظرفیت سرکوب وحشیانهی رژیم و سپس جلوگیری از انتشار اخبار سرکوب انجام خواهد شد. مبارزه در سپهر سیاسی بنا شده بر خونهای معترضین آبان ماه 98، مبارزهای است که با دل بستن به تغییر وضعیت موجود، حتی مرگ را به جان میخرد. بنابراین هیچ راه سازش، مسامحه و بازگشتی برای معترضین وجود نخواهد داشت. چرا که جمهوری اسلامی از نظر اقتصادی، توان و امکان برآورده کردن مطالبات معیشتی مردم معترض را ندارد و این ناتوانی خود را لاجرم با سرکوب و توحش جبران میکند. بنابراین عمدهی گروههای اجتماعی معترض و خاصه طبقات فرودست، در انتخاب میان فشار معیشتی کمرشکن و مقاومت مداوم در مقابل سرکوب حکومت، عملاً راه سومی ندارند.
حال با این پیش فرضهای تحلیلی باید به سراغ اعتراضات دانشجویی، در شانزده آذر رفت. دانشجویان معترض در دانشگاههای تمام کشور و به ویژه در دانشگاههای تهران، با گفتمان «چپ» و با تکیهی دقیق بر آوردههای خیزش آبان ماه، به هر طریق ممکن، دست به برگزاری تجمعات اعتراضی زدند.
در میان شعارهای دانشجویان در روز دانشجو میتوان ارجاع به خیزش آبان را دقیقاً مشاهده کرد. «این همه کشته کم نیست / جواب ما تفنگ نیست»، «ایران ما چون ژاله شد / باغ وطن پُرلاله شد»، «فقر، کشتار و گرانی / مردم شدند قربانی» و چندین شعار دیگر، نشان از برخورد مستقیم دانشجویان معترض با وقایع آبان ماه دارد. همچنین دانشجویان در شعارهایی مانند «فقر،حجاب، استثمار/آماج یک پیکارند»، «تبعیض جنسیتی / محکوم است و محکوم است»، «دانشگاه پول گردان/ تضعیف زحمت کشان» و امثال آن، نشان دادند، مبارزهی پیگیر آنها دقیقاً بر اساس هژمونی چپ پیش میرود.
بنابراین ما در تجمعات دانشجویی روز 16 آذر و روزهای پس از آن، با یک جنبش دانشجویی مواجه هستیم، که علیرغم علم به سرکوب وحشیانه، به عرصهی مبارزه آماده است و با یک منطق ایجابی سیاسی-اقتصادی چپ، و با سازماندهی نیرویی که یک بار به صورت گسترده در دی ماه 96 و بار دیگر در آبان 98 سرکوب شده است، به استقبال تداوم مقاومت و مبارزه میرود.
بخشی از شعارهای دانشجویان، البته مذاق جریانهای اپوزیسیون راست و همچنین چپ پرو غرب خوش نیامد و این جریانات، دانشجویان معترض را به طرق مختلف محکوم کردند. نقد این جریانات دو جهت اصلی داشت. اول اینکه دانشجویان چپ، علاوه بر جناحهای جمهوری اسلامی، با اپوزیسیونسازیهای تصنعی و رسانهای رسانههای جریان اصلی، حداقل در سطح شعارهایشان تعیین تکلف کردند و این جریاناتی را که علاقمند به بحثهای ایجابی در زمینهی فردای گذار از جمهوری نیستند را خشمگین کرد. مسالهی دیگر، اعتراض دانشجویان به مدل اقتصادی جمهوری اسلامی بود. نئولیبرالیسم آخوندی، که به طور مشخص خود را در خصوصیسازی صنایع، مقرراتزدایی و حذف حمایتهای دولتی و سوپسید نشان داده است، دلیل مرکزی اعتراضات آبان ماه بوده است. پس طبیعی بود دانشجویان به این امور واکنش نشان دهند و اعتراض کنند. اما برخی از جریانات اپوزیسیون، مشکل جمهوری اسلامی را نه در مدل اقتصادی آن که صرفاً در حاکمیت اسلام سیاسی میبینند و سخن گفتن از مدل اقتصادی مورد نظر جمهوری اسلامی، موجب رنجش خاطر آنها میشود! به هر حال واقعیت این است که این ناخوشنودیها، بیرون از کادر مبارزه به قیمت جان، درون مرزهای ایران قرار میگیرد و فاقد ارزش تحلیلی است. دانشجویی که با حضور اعتراضی خود در فضایی که کمتر از یک ماه پیش، در خیابان و نیزارش خون و گلوله حاکم بوده است، در مقابل یک رژیم تا بن دندان مسلح ایستاده است، طبیعتاً تمایل به مسامحه با هیچ نگرش سیاسیای را ندارد.
در طول این سالها، و به ویژه در دههی نود، جنبش دانشجویی، پیکان انتقادی خود را به سوی سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی و به ویژه خصوصیسازی لجام گسیخته نشانه رفته است و اعتراضات کارگری این سالها که در نهایت به خیزش آبان منتهی میشود هم مطالبات اقتصادی را در راس گفتمانی خود داشتهاند. بنابراین دانشگاه امروز ظرفیت، امکان و تمایل همراهی سازماندهی شده با اعتراضات اجتماعی را دارد و این ظرفیت قابل چشم پوشی یا کنار گذاشتن نیست. همراهی دانشجویان با اعتراضات کارگری، معلمان و بازنشستگان این امکان را فراهم میکند که فعالین این حوزههای اعتراضی مختلف، ارتباطات نزدیکتر و در نتیجه برآمدهای مشترک داشته باشند.