امید اسدبیگی؛ یک ابتذال شاخص در تاریخ

تاریخ سرکوب جنبش کارگری، همواره بر مدار زندان و شکنجه نچرخیده است. گاه ضد کارگریترین نیروهای موجود در جامعه، سواستفاده از توان سیاسی کارگران را ابراز کسب و حفظ قدرت سیاسی کردهاند و این امر را میتوان در جایجای تاریخ دید. وقتی توان و اعتبار سیاسی کارگران در معنای عام و جنبش کارگری به صورت خاص به حدی میرسد که حکومت را یارای طرد، تقابل و حذف نیست، و ساختار سیاسی برای تایید ایدئولوژیک و البته سیاسی خود مجبور است کارگران را جدی بگیرد. این جدی گرفتن هرگز به معنای به رسمیت شناختن استقلال جنبش کارگری و یا رواداری در برخورد با کارگران نیست. قدرت مستقر برای حفظ خود و نیروی ضد کارگری خارج از قدرت برای کسب قدرت، بارها در تاریخ سیاسی سرمایهداری تلاش کرده است از کارگران سواستفاده کند و البته در مواردی هم در این زمینه موفق بوده است.
از پابرهنگان تا میلیاردرها
طرح شعار حمایت از «مستضعفین و پابرهنگان» به ویژه در سالهای ابتدایی حیات جمهوری اسلامی، از نمونههای تاریخی چنین رویکردیست. انقلاب ضد سلطنتی سال 57، فضایی را ایجاد کرده بود که کارگران و نیروهای سیاسی طرفدار حقوقشان، نیروهای موثر سیاسی شده بودند. بنابراین سوی مذهبی حکومت با طرح ادعاها و شعارهای کارگری، و البته ایجاد نهادهایی همچون بنیاد مستضعفین، انجمن های و شوراهای اسلامی و تشکل های مشابە، تلاش میکرد نیروی کارگری موثر در انقلاب را به سوی خود جذب کند. سیاست مکمل این رویکرد، سرکوب گستردهی فعالیتهای اتحادیە ها، سندیکاها، شوراهای مستقل و سازمانها و احزاب چپ و کارگری و کلا جنبش کارگری بود. در ابتدای انقلاب حداقل در مرئی و منظر خبری از طبری و لاریجانی و مولتیمیلیاردهای فاسد مشابه نبود. رهبران سیاسی آن روزگار جمهوری اسلامی، در کسوت سادهزیستی و حتی محرومیت در رسانه-که در آن دوران عموماً محدود به صدا و سیما بود- ظاهر میشدند و این مهمترین جذابیت این افراد بود.
اما همین جمهوری اسلامی، وقتی با صرف هزینهی گزاف و انجام جنایات متعدد، موفق میشود توان جنبش کارگری و نیروهای چپ را تضعیف کند روی دیگری از سکهی برداشت خود از مسائل کارگری، عدالت اجتماعی و شیوهی زندگی را نشان میدهد. به طور مشخص، کمی بیش از یک سال پس از سرکوب شدید و جنایتبار نیروهای چپ در تابستان سال 67، و البته در انتهای یک روند خونین سرکوب و اختناق در دههی شصت، هاشمی رفسنجانی که در آن دوران قدرتی بلامنازع در جمهوری اسلامی بود، در آبانماه سال 1368 و در تریبون نماز جمعه، که محل ابلاغ نظرات روز حاکمان به شمار میرفت میگوید«اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتارهای درویش مسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است. زمان آن رسیده که مسئولین ما به "مانور تجمل" روی آورند. از امروز به خاطر اسلام و انقلاب مسئولین وظیفه دارند مرتب و باوقار باشند. هرچند ما فقیر باشیم و اقتصادمان به سامان نباشد اما برای آنکه در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیر مسلمان "ملتی مفلوک" جلوه نکنیم لازم است تا "جلوه هایی از تجمل" در چهره کشور و مسئولین حاکمیتی رویت شود.» و این فرمان آغاز نمایی جدید از جمهوری اسلامی است که در آن باز به قول هاشمی رفسنجانی «ایرادی ندارد اگر عدهای زیر چرخهای توسعه لِه شوند.»
سوسیالیسم «ملی» کارگران ایران
تلاش برای سواستفاده از ارادهی سیاسی کارگران و جنبش کارگری، همواره در نیروی سیاسی حاکم و غالب متبلور نمیشود. «سومکا» یک تجربهی ایرانی خارج از قدرت در این زمینه است. حزبی که گاه حتی در جزییاتی همچون شکل ظاهری رهبر آن «دواد منشیزاده» میتوان نشانههای نازیسم را دید.
در سال 1331 و پس از شکست قطعی فاشیسم در جهان و بهویژه در آلمان، حزب سومکا، با تکیه بر ایدئولوژی نازیسم آلمانی، و با آرزوی تاثیرگذاری بر جنبش کارگران صنعت نفت، آن هم در آستانهی ملی شدن صنعت نفت، تشکیل شد. حزبی عرب ستیز، یهودی ستیز، کمونیست ستیز، و به صورت خلاصه «دیگریستیز» و فاشیست که با آوردن دو عنوان سوسیالیسم و کارگران در نام حزب و به راه انداختن کمپینهای تبلیغاتی در جنوب کشور، مخاطب سیاسی خود را در میان کارگران جستجو میکرد.
نمونههای خارجی هم برای چنین عملکردی فراوان است. از هیتلر که در کنار نژادپرستی، همسویی با کارگران را در اوضاع اقتصادی قمر در عقرب آلمان ادعا میکرد تا لخ والسای لهستانی که با استفاده از توان سیاسی کارگران به قدرت رسید و برندهی جایزهی نوبل هم شد، اما سرباز و ستون پنجم سرویسهای امنیتی بود.
امید اسدبیگی، جوان متهم ارزی و صاحب نیشکر هفتتپه که تنها در یک فقره یک و نیم میلیارد دلار پول بلعیده است، یک نمونهی مبتذل از همین سواستفاده است. مبتذل از این جهت که سواستفادهی فعلی نه از جنس نفوذ در جنبش یا تاثیرگذاری بر شعارها، که باجخواهی دلاری در سایهی جنبش کارگران است. قاضی مسعودی مقام، اعلام کرده است در صورتی که امید اسدبیگی، مدیرعامل شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه، حقوق کارگران این کارخانه را پرداخت نکند، به زودی بازداشت خواهد شد. بنابراین اسدبیگی بازداشت نمیشود، چون حقوق کارگران را گروگان گرفته است. بهانهی او برای عدم پرداخت حقوقها هم این است که بخشی از اموالاش توسط قوهی قضاییه بلوکه شده است!
اما دفاع دولت از مطلقِ خصوصیسازی تا آنجا پیش رفته است که حاضر است حتی اسدبیگی فاسد را آزاد رها کند، ولی حقوق کارگران را از خزانهی دولت پرداخت نکند. از طرفی حکومت از گسترش اعتراضات هفتتپه هم میترسد. بنابراین نتیجه وضعیت پیچیدهای میشود که وابسته به غمزهی امید اسدبیگی است. خباثت امید اسدبیگی هم چشمگیر است: گروگانگیر نان کارگران، برای آزاد ماندن!
روی ایرادات فردی اسدبیگی و طبری و قاضی پرونده نمیتوان صحبت کرد. چرا که موضوع سیاست «اخلاق» نیست. ساختار اقتصادی فشل موجود است که به بچهای همچون اسدبیگی اجازه میدهد حتی از ضد خودترین موضوع سیاسی روز، به نفع خود برداشت کند. هدف باید تغییر این ساختار باشد.