دندان اسب را بشمریم!

*) این گزاره که "مبارزه ضد امپریالیستی از کانال مبارزه با جمهوری اسلامی می‌گذرد" باعث برانگیختگی کسانی شده است. بیشتر اما آنانی را برآشفته که تاب تحمل این داوری را ندارند که امید بستن به چنین حکومتی شایسته چپ نیست و هنوز هم نمی‌‌پذیرند که پیش شرط‌‌ ایستادن چپ ایران بر سر آرمان، وفاداری عملی آن به امر گذر از جمهوری اسلامی ضد دمکراتیک و ضد سکولار است. آیا این برانگیختگی‌ها و برآشفتن‌ها نشان نمی‌دهد که جانمایه سخن در آن گزاره به نشانه نشسته است؟

*) اول از همه بر بدفهمی سهوی یا عمدی این گزاره باید انگشت گذاشت. این باور با تاکید بر "مبارزه ضد امپریالیستی" شروع می‌شود و خواهان عمل به آنست. لذا در خوانش صحیح خود، نه انکار امپریالیسم و نفی مبارزه با آن که سخن از چگونگی تحقق آن دارد. این گزاره معتبر برای زمان و مکان معین، به ایران کنونی تحت سیطره جمهوری اسلامی برمی‌گردد. بر تجربه ملی چهل ساله استوار است و تکرار آن، عین ایران دوستی است. سیاست نه امری کلی، که همواره خصلت مشخص دارد.

*) مسئله، مقدمتاً در گرو فهم درست از امپریالیسم است که پیش از آنکه در سیادت سرمایه مالی و منافع انحصارات خلاصه شود که البته شکل معینی از آنست، باید در توسعه طلبی امپراتور مآبانه از هر نوع آن فهم‌ شود. پیش از فروپاشی شوروی، شاید می‌شد درک ولو‌ بسته نسبت به جهان دو قطبی و عملکرد وابسته به قطب شرقی را از موضع ضد سرمایه داری فهم کرد، هیستری ضد آمریکایی اما با دل بستن به روسیه پوتین و چین کنونی، هر نامی می‌تواند به خود بگیرد مگر مبارزه ضد امپریالیستی!

*) به این پرسش باید پاسخ داد که مبارزه ضد امپریالیستی در اکنون جهان ما به چیست؟ آیا بگونه جنگ رهایبخش پیشین در شکل محاصره امپریالیسم با جنبش‌های نوع جزیره‌ای ضد امپریالیستی یا که ایجاد انواع بلوک‌های متحد، عقب نشاندن انحصارات و گسترش جهان چند قطبی؟ برای ما دومی است که لازمه آن رقابت غیر ستیزه جویانه با هر امپراتوری عملاً موجود است و نه که افزار دست شدن برای بازتولید امپراتوری! و این یعنی، جای مرگ بر یکی و تکیه بر دیگری، رابطه معقول با همه کشورها.

*) مبارزه با امپریالیسم یعنی محاصره آن از طریق رساندن کشورها به سطح خودبودگی پویا. این یعنی، ایجاد کانون‌های مقاومت ملی در برابر دست اندازی‌ها و توطئه‌های انواع امپریالیست‌ها که جملگی قصد غارت منابع و بازارهای ضعیف‌ها را دارند. توده باید دلگرم به خودمشارکتی در میهنش و مستقیماً سهیم در مصالح آن باشد که انگیزه بیابد تا در برابر هر تعدی به حیات ملی خود بیایستد. مانع اصلی دمکراتیزاسیون و بر همین مبنا پیگیری تحقق عدالت اجتماعی در ایران، جز جمهوری اسلامی کیست؟

*) جمهوری اسلامی از مستقل‌ترین حکومت‌ها به شمار می‌رود؛ بارآورده‌اش اما برای ایران از هستی‌سوزترین استقلال‌ها. استقلال برای تامین مشارکت ملی، دمکراتیزاسیون، توسعه و عدالت اجتماعی است؛ و کو نشان از اینها؟ اکنون که چهار دهه را پشت سر داریم، آیا نباید ایران را در ظرف همین زمان با کشورهای هم‌ترازش به مقایسه نشاند تا با شمردن دندان اسب معلوم گردد که رهاورد "استقلال اسلامی" برای ایران چه بوده است؟ ایا نباید چشم‌ها را شست و سرنوشت از نو نوشت؟!

*) آیا ضد امپریالیسم جمهوری اسلامی چه از منظر ملی و چه منطقه‌ای، جز تقویت راستگرایی‌ در جهان و تشدید تنش در منطقه و تولید بازار چرب برای فروش تسلیحات آمریکا، اروپا، روسیه و چین به رقیبان در خاورمیانه چیز دیگر بار آورده‌است؟ اکنون دیگر چند قرن قبل نیست که کشتی‌های توپدار در هر جایی از جهان تک‌تازانه دست به تهاجم می‌زدند، باید بهانه‌‌‌ای در میان باشد تا امپریالیست‌ها ورود فرمایند. نتیجه اعمال جمهوری اسلامی، مگر عملا پهن کردن فرش برای یکه تازی‌ها نبوده است؟

*) نظام‌ها و حکومت‌های بزرگ و کوچک جهانی و منطقه‌ای تا فزون خواهی و توسعه طلبی در پیش گیرند خصلت تعرضی می‌یابند که مردود است. پرسش اما اینست که جمهوری اسلامی آیا توسعه طلب نیست و در این سالها خود به دنبال امپراتوری اسلامی ندویده است؟ "عمق استراتژیک" نظامی و ایدئولوژیک آن، ایا پایه سیاست خارجی و اصطلاحاً "دکترین ملی"اش را تشکیل نمی‌دهد؟ گیریم واژه "هلال شیعی" تولیدی رقبای آن باشد، ترابری قوس تهران – عراق شیعی – سوریه علوی – لبنان چه؟

*) کدام تعرض واقعاً موجود به منافع ایران در پسا انقلاب سراغ داریم که بدون دستاویز به دست دادن‌های جمهوری اسلامی امکان عمل یافته است؟ آیا مشی "نابود باد اسرائیل" نبود که ایران را به دشمن اول تل ‌آویو متجاوز و لابی جهانی آن بدل نمود؟ هیستری ضد ایرانی در دربار سعودی از اعمال جمهوری اسلامی تغذیه نکرده است؟ در امر تداوم تنش میان ایران و امریکا هم، هرگاه اگر از محفوظات بیرون بزنیم و واقعاً واقعیات را بنگریم، آیا در نخواهیم یافت وضع کنونی الزاماً این نمی‌شد که هست؟

*) برای نیروی چپ کشورهای موسوم به "اسلامی"، محوری‌ترین موضوع سیاسی چند دهه اخیر که همچنان هم جاری است مواجهه با بنیادگرائی اسلامی است. چپ بدون تعیین نسبت صریح خود با این پدیده و برعکس اصرار کماکان بر قرار دادن نقطه عزیمت حرکت خویش بر "امپریالیسم آمریکا"، چه بخواهد و چه نخواهد به ورطه خطای سیاسی عمده ندیدن و عمده ندانستن بنیادگرایی در کشور و منطقه خواهد غلتید. نام بنیادگرائی در ایران ما، جمهوری اسلامی است با کارنامه مشخصی که با خود دارد.

*) پس از انقلاب با برافراشته شدن بیرق بعد شاه نوبت امریکاست، چپ در برابر این قرار گرفت که: جنس مجادله خمینی با امپریالیسم امریکا چیست؟ حال آنکه سئوال این باید طرح می شد که مخالفت حکومت با امریکا به کدام نیت و چشم انداز و با چه سود و زیان برای مردم ایران؟ در تکمیل نیز اینکه اولویت مبارزاتی برای نیروی چپ در مخالفت همزمان با هر دو طرف منازعه، چه می‌باید باشد؟ امروز هم همانست. کسانی باز گرفتار همان دام " همراه جمهوری اسلامی مرگ بر آمریکا " هستند!

*) هم از اینرو، این القاء که "مبارزه ضد امپریالیستی از کانال مبارزه با جمهوری اسلامی می‌گذرد" "راست روی" در مقیاس جهانی است، برای لاپوشانی راست روی وطنی است. وظیفه عمده کنونی چپ ایران را مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی رقم می‌زند. عمل به این وظیفه، نه مقابله با آن ضد امپریالیست‌های آرمانگرا‌ که مخالفت‌شان با جمهوری اسلامی واقعی است، بلکه علیه فکر و رفتاری است که مبارزه با آمریکا و اذنابش را لازمه تفاهم عملی با جمهوری اسلامی قرار می‌دهد!

*) چرا چنین آئینه می‌شکنیم؟ چرا نباید در رفتارها نگریست تا از آنها عبرت گرفت؟ چهل و اندی سال پیش که بنیادگرایی اسلامی در نقطه آغاز تعرضات خود به اشکال مختلف بود، بی تجربگی و بی بصیرتی آن زمانی ما در هورا کشیدن برای "تسخیر سفارت" شاید بتواند از منشور چشم خطاپوش دیده شود، ادامه آن خطا در شرایط کنونی اما دیگر سکوت نمی‌پذیرد. حال که موج بنیادگرایی رو به فروکش دارد و پرچم بیداری مدنی علیه رجعت به اسلام در اهتزاز، با تکرار فاجعه در شکل مضحکه مواجهیم!

بهزاد کریمی ٨ مردادماه ١٣٩٩ برابر با ٢٩ ژوئیه ٢٠٢٠

 


Source URL: https://bepish.org/node/3944