خروش موج ها!

در بارهی این شعر، یادم میآید که در روزهای پس درگیری در "سیاه کَل"، من در آمُل بودم.
در آن روزها بارانهایی میباریده که خیلی گِلآلود و تیره بودند.
چنانچیزی خیلی عجیب مینمود و کسی آن را تا آن زمان ندیده بود.
از برخی از آدمها میشنیدم که میگفتند بارانی که در چند روزِ گذشته میبارد، گِلآلود است و دلیلِ آن همین درگیریِ در "سیاهکَل" است.
البتّه که میانِ آن "بارانِ گِلآلودِ" آمل و "درگیری در سیاهکَل" نمیبایست رابطهای میبود، و آن شایعه، بهنظر میرسد،
بیشتر جنبهی نمادینِ سیاسیِ ضدّ حکومتی داشته است.
ولی آن شایعه، مایهای شده بود نمادین برای نوشتنِ این شعر.
خروشِ موجها
بیگمان
پشتِ اين كوه، خبرهای سفيدی میجنبيد.
بادها را ديدی؟
كه چهگونه ابرِ پُرحاصل را تاراند؟
و چهگونه ابری پا در گِل را باراند؟
------------------
خبر از فاجعه میپيچد در دايرهی تيرهی آب،
ابرها
خبر از فاجعه میبارند در دلهای نازكِ هر چشمه،
چشمهها
خبر از فاجعه میجوشند در دلهای نازكِ هر رُود،
رُودها
خبر از فاجعه میريزند در دلهای نازكِ هر دشت،
دشتها
خبر از فاجعه میكارند در دلهای نازكِ هر سبز.
خبر از فاجعه میپيچد در دايرهی تيرهی آب
هم از اينروست خروشِ امواجِ این دریا
هم از اینروست که امواج، چنین خود را بر ساحل میکوبانند.
من يقين دارم
رنجِ امواج، بهتنگآمدن از دريا نيست
اين بهتنگآمدن از مرگِ نَهَنگانِ مسموم است.
من به اين تلخ، يقين دارم
من كه چون قطرهای بر گِرداگِردِ اين دريا چرخيدم،
وَز تماشای اجسادِ امواجِ بهجانآمده در مَسلَخِ ساحلها
از دو دريای پريشانام، امواجی بهتنگآمده را ديدم-
كه چهگونه سر بر ساحلِ من میكوبند.