مشق ناتمام

مشق ناتمام
در آن خیابان
که جاری بود ابان
کودکی بر خاک
کوله ای سوراخ
دفتری سوخته
مشقی ناتمام
میان وعده در امان
سینه خون ا فشان
سعید چشید مزه ای شور
دید چهره هایی در غبار
شنیدصدایی گنگ
اندیشید،
نه! این نیست مرگ، هرگز!
حتما نیست!
مادر نمی گوید دروغ
دارم به یاد، بار ها گفت
من پیر تر خواهم شد از پدر بزرگ
حتما همان کابوس است باز
پنهان کابوس ِمشق های نا تمام،
که گم می شوند در خواب
چه سنگین اند پلک هایم
چه زیباست خواب پرواز
مادرنیز باور نکرده پرواز او هنوز
می بیند ش هر آبان او راکوله بر دوش
نگران از مشق نا تمام
نگران از کابوس