(برای بکتاش آبتین)

تولد یک قهرمان

 

توجوانمردانه جنگیدی

نبود نقابی بر صورت سرخ ات

می آشفت نور قلمت عمق دخمه ها

شمشیرت شعر اجین بود،

وکمانت آرش نشان

نیزه هایت از جنس فریاد،

می شکافت ترس ومی رفت،

سوی سنگها در سینه،

وسنگواره ها در سر

 

تو جوانمردانه جنگیدی

نفیر شیپور بود به گوش دشمن،

صدای گامهایت

راست قامت بودی ،

و بیگانه با لاف ورجز

نبردی می خواستی رو در رو،‌

پنجه در پنجه

رقیب سیاه کار، اما نجنگید در میدان،

خزیددر تاریکی،

وتیز کرد تیغش در نهان

سر ی نبرید این بار در خفا،

ساخت اما،

ازذرات مرگ آفرین، تیغ ها

 

تو جوانمردانه جنگیدی

مردم ،راستین داوران رزمت.،

می دهند شهادت،

به فثح آت

به نابکاری دشمن

به کبوترانی که پرواز کردند،

از یک سینه سپید در قفس،

وبردند پیام یک شاعر به اسمانها،

«رزم بی امان تا پایان»

شهادت می دهند،

به تولد یک قهرمان

تو جوانمردانه جنگیدی


Source URL: https://bepish.org/node/6378