با خنجر کدام طایفە،

خون از گلوی تو می چکد،

کە با سر بی جانت،

در بازار حرص و هراس بە تماشا

نشستەاند،

و داعشیان خونخوار...

باد نخوت در غبغب غرور می ریزند

تا دیوان سیاە و سفید...

در جعبە های جادو و جهل،

با شعبدەای...

صدای آزادی تو را مثلە کنند،

مونا کودک جوان،

مادر کودکان خاموش،

عروس حجلە و خون،

براستی چە کسی،

بە قضاوت تو می نشیند،

چە کسی عیار آدمیت تو را می سنجد،

بغضت را بە من بدە،

نام ات را بە زنان این سرزمین،

بگذار از خون تو رودی جاری شود،

فقر و جهل و توحش را بشوید،

و بە دریا بریزد،

و از عصیان ابرهای آن دریا،

باران برابری ببارد،

بگذار باران،

بگذار فردا،

بگذار کودک جوان،

مادر کودکان خاموش،

عروس حجلە و خون...


Source URL: https://bepish.org/node/6503