"آیا خوب به این فکر کرده اید؟"

توضیح: پنکاج میشرا یکی از مهمترین صداها در جنوب جهانی است. او در مصاحبه با اشپیگل، توضیح می دهد چرا بر این نظر است که تیر تحریمهای غرب علیه روسیه به خطا خواهد رفت، و این که جهان در حال توسعه چگونه به این منازعه می نگرد.
آقای میشرا، فکر می کنید برای فهم جنگ در اوکراین کدام یک از منازعات تاریخی آموزنده ترین است؟
فکر می کنم مفیدتر آن است که در این باره دست به قیاس تاریخی نزنیم. ما قبلاً موقعیت ژئوپلیتیکی مشابهی را - با جسارت سیاسی کشورهائی مسلح به سلاح اتمی مثل روسیه و چین، و نقش مبهم کشورهائی مثل هند – شاهد نبودهایم. تصور این که ما میتوانیم به مشابهت تاریخی شسته رفته ای [برای منازعۀ کنونی] دست یابیم، می تواند حتی خطرناک باشد.
اما شما خودتان اخیراً دست به مقایسۀ آن با ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، حملۀ تروریستی در آمریکا، زده اید.
اگر از من در بارۀ یک رویداد تاریخی هشداردهنده پرسیده شود، در آن صورت – برخلاف بسیاری از سیاستمداران و ژورنالیستهای انگلیسی-امریکائی – نه هیتلر، مونیخ ۲۰۰۷ و مماشات [نسبت به الحاق کریمه]، بلکه پاسخ غرب را به ۱۱ سپتامبر گوشزد خواهم کرد. در آن روز متعصبان القاعده بسیاری از انسانها را کشتند و خسارات بسیاری را به بار آوردند. اما آنچه به واقع درمان ناپذیر بود، خسارات جهانی ای بود که پاسخ فاجعه وار احمقانه به ۱۱ سپتامبر، یعنی اعلام جنگ بی سرانجام علیه ترور، باعث شد؛ پاسخی که عملاً پای تمام کشورهای دنیا را به میان کشید و، چنان که حالا می دانیم، با شکست و تحقیر و تلاشی در تمام بخشهای دنیا خاتمه یافت.
این رویداد در مورد منازعۀ کنونی به ما چه می آموزد؟
نصیب پوتین جز شکست نخواهد بود، همچنان که بیشتر از بیست سال پیش نیز نصیب القاعده جز شکست نبود. اما اگر شما امروز چنین سلاحهای نظامی، اقتصادی و سیاسی سنگینی را به کار گیرید، در درازمدت خسارات سنگینتری را موجب خواهید شد.
شما فکر می کنید اقدامات صورت گرفته علیه پوتین زیاده روی است؟
شما ذخایر مرکزی یازدهمین قدرت اقتصادی را بلوکه کردهاید، کاری که پیشتر هرگز انجام نشدهاست. شما چنان تحریمهائی را [علیه روسیه] اعمال کردهاید که ما پیشتر علیه هیچ کشوری ندیدهایم. ما شاهد خاتمۀ فعالیت شرکتهائی هستیم، که برخی شان ۲۵ تا ۳۰ سال در روسیه حضور داشته اند. من فکر می کنم پاسخ به تجاوز روسیه به اوکراین پاسخی کاملاً افراطی بودهاست. این پاسخ نه فقط بر روسیه، نه فقط بر کشورهای منطقه و در اروپا، بلکه همچنین بر کشورهائی بس دور از روسیه تأثیر خواهد گذاشت. این کیفیت سؤالاتی را پیش می آورد: این تحریمها کی برداشته خواهند شد؟ بر سر کشورهائی که به انرژی و مواد غذائی روسیه وابسته اند، چه خواهد آمد؟ آیا روسیه تا ابد طرد خواهد شد و داغ ننگ خواهد خورد؟ آیا روسیه از شر پوتین خلاصی خواهد یافت یا او از محبوبیت بیشتری برخوردار خواهد شد؟ آیا محتمل نیست که مردم روسیه رهبری حتی ناسیونالیست تر از پوتین انتخاب کنند؟ ما که می دانیم تجربۀ تحقیر ملی می تواند شر زشت تری را بپرورد.
اگر فکر می کنید این تحریمها افراطی اند، پس پیشنهادتان برای پایان دادن به جنگ و پیشگیری از پیامدهای آن چیست؟
مگر امریکائیها در افغانستان چه کردند؟ آنها به مذاکره با همان کسانی نشستند که کمر به نابودی کامل شان بسته بودند. این آن درسی است که تاریخ بارها و بارها به ما آموختهاست و ما همیشه آن را فراموش میکنیم. ما ظرفیت نظامی و ظرفیت اقتصادی را دست بالا می گیریم. و ملتفت نیستیم که به این ترتیب خسارات عمیقتری را به بنیانهای اقتصادی و اجتماعی مان، که هم اکنون نیز بسیار شکنندهاند، وارد می آوریم؛ به ویژه در جهانی با وابستگیهای متقابل امروزی.
پس پیشنهاد شما مذاکره با کسی است که، علیرغم ده ها دور مذاکره، این جنگ را راه انداختهاست؟
برای گفتگو بدیلی وجود ندارد. من نه سیاستگزارم و نه مأمور اطلاعاتی. وزیر دارائی هم نیستم. بنابراین نمی توانم در هیچ یک از این موارد وارد جزئیات بشوم. اما عمیقاً نگران آنام که کل این سیاست تحریمهای سنگین اقتصاد روسیه را نابود کند. و شما دارید این کار را با یک قدرت هسته ای انجام می دهید، که فعلاً توسط کسی اداره می شود که از بسیاری جهات یک دیوانۀ به تمام معناست. اما مهمتر این است که این کس، حتی اگر سرنگون شود، می تواند راه را برای کسی حتی خطرناکتر از خودش هموار کند. در آن صورت پایان بازی این سیاست طرد، تنبیه و تحقیر چه خواهد بود؟
با توجه به رویدادهای بوچا و در دیگر جاها، چگونه می توان پای گفتگو رفت؟ حتی ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، که همواره خواهان مذاکرۀ مستقیم بوده، می گوید بعد از بوچا اقدام به گفتگو بسیار دشوارتر شده است.
جنگها همیشه بربریتی را به بار آوردهاند که در بوچا شاهد آن بودهایم، گرچه همیشه متوجه این واقعیت نیستیم. ده ها هزار غیرنظامی در جنگهای عراق و افغانستان کشته شدند. آیا جداً بر این نظریم که با کسانی که مسئول این خشونت جهانی بیسابقهاند، گفتگو نکنیم؟ البته برای مردم اوکراین سخت خواهد بود که بعد از توحش رنجباری که متحمل شده اند، با روسها به مذاکره بنشینند. اما زلنسکی میداند که نمیتواند بالکل مذاکره را کنار بگذارد. آیا راه دیگری برای تأمین عدالت و صلح، چه در کوتاه مدت و چه در بلندمدت، وجود دارد؟ آیا تشدید صفآرائی نظامی و هل من مبارزطلبی علیه یک قدرت هسته ای پاسخ مناسب به بحران جهانی تورم و گرسنگی در حال بروز در سراسر جنوب جهانی است؟
این پوتین بود که چنین واکنشی را برانگیخت.
آری، اما این واکنش در حال حاضر متوجه چه کسی شدهاست؟ علیه روسیه، یا علیه خود جهان جهانی شده؟ شما، همین که شروع به اندیشیدن به پیامدهای این سیاست کنید، بلافاصله درخواهید یافت که سیاست گفتهشده تمام پایه های وابستگیهای متقابل جهانی را دارد ویران میکند. غرب دارد این پیام را ارسال میکند که می تواند سلطه اش بر جهانی شدن را به عنوان یک سلاح به کار گیرد. این پیام، علاوه بر روسیه، برای کشورهای خودکامۀ دیگری، همچون چین و هند، نیز فرستاده میشود، و دلایل خوبی را برای پا پس کشیدن بیشتر آنها، تبدیل خود به دژهای دیجیتال، محدود کردن امکان تأثیر از خارج و دور نگه داشتن رسانههای خارجی، در اختیار آنها می گذارد.
و به این ترتیب ایجاد یک بلوک دیگر، مثل زمان جنگ سرد؟
پارادایم جنگ سرد، یعنی دموکراسی در برابر خودکامگی، که توسط سیاستمدارانی چون جو بایدن، رئیس جمهور امریکا، به کار میرود، به شدت معیوب و گمراه کننده است. فرض این چارچوب روشنفکرانۀ منسوخ بر این است که فقط دو تا قدرت بزرگ وجود دارند، و این که اجزاء جهان هنوز از درون به طرز پیچیدهی به هم وابسته نشدهاند. اما وضع چنین نیست. شما با تنبیه روسیه ناخواسته بسیاری کشورهای فقیر را هم تنبیه میکنید. شما پارانویا را تشویق و خودکامگان را تشجیع میکنید تا به همان راهی بروند که چین پیش از این در پیش گرفتهاست. سؤال من این است: "آیا خوب به این فکر کرده اید؟"
شما چه، آیا شما خوب به این فکر کرده اید؟
من چالش سنگینی را که امروزه غرب با آن روبروست انکار نمیکنم. بزرگترین چالش ژئوپلیتیک دوران جدید، از قرن نوزدهم به این سو، این بوده که پیشروان و نخستین برخورداران از ثمرات مدرنیته – بریتانیا، امریکا و فرانسه – چگونه دعاوی آنهائی را ملحوظ خواهند داشت که دیرتر به مدرنیته پا گذاشتند: ابتدا آلمان، سپس ژاپن و روسیه، اکنون چین، هند و بسیاری قدرتهای کوچکتر منطقهای مثل ایران. دعاوی نوظهور آلمان و ژاپن در اوایل قرن بیستم، با جنگهای جهانی فاجعه بار مدیریت شدند. اما چنین گزینهای، امروزه که بسیاری از این قدرتهای نوظهور دارای سلاح هسته ای اند، نامتصور است. ما تنها در صورتی میتوانیم چند سال آینده را به سر آوریم که شرایط استثنائی تاریخی مان را بشناسیم و بر اساس آن و با احتیاط عمل کنیم.
مگر پوتین خودش خواهان یک جنگ سرد نیست؟ او و شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، فقط چند هفته قبل از این جنگ مانیفستی را امضا کردند که علناً غرب را به چالش می کشد.
قطعاً زمانی را به یاد دارید که روسیه و چین، هر دو، هم مردم و هم رهبران دو کشور، مأیوسانه خواهان آن بودند که پارهای از مدرنیتۀ غرب باشند. پوتین کارش را به عنوان یک غربگرا شروع کرد و گذر او به یک "طالب جنگ سرد" بعداً رخ داد. این نکته در مورد چینی ها هم صادق است. فکر آنها این بود: "ما پارهای از یک نظم جهانی هستیم که توسط غرب خلق شد. حال می رویم که از امتیازات آن بهره مند شویم. می رویم که از سرمایۀ غربی استقبال کنیم. و می رویم که در غرب سرمایه گذاری کنیم." اما چند سال بعد این تردید بالا گرفت که جهانی شدن ابزاری برای تضمین هژمونی غرب بر دنیاست.
پوتین و غربگرائی؟ او یک مأمور سابق کا.گ.ب. است که ریاست جمهوریاش را با جنگ وحشیانه ای در چچن آغاز کرد.
بیائیم و تاریخ را بازنویسی نکنیم. به سفر او به امریکا نگاه کنید، به سفرش به بریتانیا نگاه کنید. او در این کشورها توسط جرج بوش و تونی بلر با هیاهوی بسیاری پذیرائی شد. پوتین غرب را در آغوش کشید و غرب پوتین را، و اولیگارشهایش را. باوجود هر آنچه ممکن بود در چچن انجام داده باشد، سیاستهای ضددموکراتیک و سرکوبگرانهاش، مورد قبول بیشتر افراد بود، زیرا در آن زمان او "از خودمان" بود. او در "جنگ علیه ترور" همکاری بسیاری میکرد. در آن زمان روسیه و امریکا به هم نزدیک بودند.
اما در سوریه او دیگر "از خودمان" نبود. و امروز روسیه و چین به هم نزدیکاند. نظرتان در بارۀ مانیفست پوتین و شی در اوایل فوریۀ امسال چیست؟ آیا بلوکی از خودکامگان در حال برآمدن است؟
تفکر چین و روسیه به طرز شگفتآوری با هم همسو شدهاست. من فکر میکنم ذهن شی جین پینگ در طول چهار سال ریاست جمهوری ترامپ شکل گرفت؛ چهار سالی که طی آن ترامپ در جریان جنگ تجاریاش علیه چین، دست به تحریم پشت سر تحریم علیه این کشور زد. شی و پوتین، هر دو، به این نتیجه رسیدهاند که باید راهی – خواه نظامی، اقتصادی یا سیاسی – بیابند تا دیگر به غرب وابسته نباشند. این اساس دوستی و اتحاد آنهاست. چینی ها از آنچه در اوکراین جریان دارد، عمیقاً آشفته اند، اما دیگر نمی توانند چندان هم به غرب روی آورند، زیرا تصمیم شان را برای انفصال از غرب گرفتهاند. این البته کار بسیار دشواری خواهد بود، زیرا چین عمیقاً در اقتصاد جهانی جا افتادهاست. اما اعتماد قبلی دیگر از بین رفتهاست. چهار سال ریاست جمهوری ترامپ آنها را به چنان شکی انداخته که تا مدتهای مدیدی از میان نخواهد رفت.
اخیراً روزنامۀ صبح "چین جنوبی" (South China Morning Post ) شما را یک "واقع بین تاریک و خودخور" توصیف کرده و [از این زاویه] در تقابل با فرانسیس فوکویاما، دانشمند علوم سیاسی امریکا، قرارتان دادهاست. به زعم فوکویاما مقاومت اوکراین علیه تجاوز روسیه گویای تولد مجدد "روح سال ۱۹۸۹" است و یادآوری ارزشهای نظم جهانی لیبرال به ما.
من دلم می خواهد فکر کنم دارم به جهان، آن گونه که هست، نگاه میکنم، و نتیجه گیریهایم بر اساس آموزشهای تاریخ جوامع معینی است که در بارۀ آنها حرف می زنم. اگر شما هم چنین کنید، آنگاه این خطر وجود دارد که به بدبینی متصف شوید. اما من فکر میکنم با توجه به تولد آزادی جهانی، این فکر که تاریخ دارد پایان میگیرد - و آن هم برای بار دوم - بیمعناست. و من در شگفتام که چرا به این حرف بیمعنا این قدر اهمیت داده میشود. خوب، ایالات متحده نه فقط واجد قدرت نظامی و اقتصادی است، بلکه همچنین از قدرت فرهنگی و پرستیژ برخوردار است. بنابراین خروجیهای روشنفکری آن، هر آن قدر هم که ممکن است با واقعیت این همه جامعه و کشور بیگانه باشند، به طور اتوماتیک قدر و ارزش می یابند. ما در این سی و اندی سال اخیر مدام می شنیدهایم که برای دموکراسی لیبرالی غربی بدیلی وجود ندارد، و این که بیشترین کشورها دارند به آن رو میآورند – حتی در زمانی که این خودنمائی قاطعانه مغلوب واقعیت شده بودهاست.
از ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل ۱۴۱ شان در کنار اوکراین قرار گرفتند. فقط ۴ کشور صرامتاً جانب روسیه را گرفتند و ۳۵ کشور رأی ممتنع دادند.
اگر به کشورهائی که به قطعنامه در سازمان ملل رأی ممتنع دادند یا به تحریمهای علیه روسیه نپیوستهاند، نگاه کنید، آن گاه خواهید دید که با اکثریت عظیم جمعیت انسانی روبرو اید. این کشورها به دلایل مختلف چنین رأی دادهاند. کسانی که امروز هدایت افریقای جنوبی را به عهده دارند، در زمان رژیم آپارتاید از حمایت اتحاد شوروی برخوردار بودند. هند به لحاظ اقتصادی در وضع دشواری است و به راستی نمیتواند در کنار امریکائیان باشد، هنگامی که آنها تصمیم گرفتهاند علیه ایران و روسیه عمل کنند. مکزیک، آرژانتین، برزیل – اینها همگی دلایل خودشان را برای نپیوستن به رژیم تحریمها و محکوم نکردن تجاور داشتهاند. در مورد چین هم که بحث کردیم. از این قرار، من فکر میکنم این نظر که جامعۀ بین المللی علیه روسیه متحد شده، یک توهم است.
شما از کشورها حرف میزنید. در مورد حاضر، آیا بهتر نیست بین حکومتها، که در سازمان ملل رأی می دهند، و مردم شان تمایز قایل شویم؟
من میتوانم فقط در مورد هند صحبت کنم و شاید قدری هم در مورد اندونزی، جائی که محبوبیت پوتین در چند ماه اخیر در حال افزایش بودهاست. نگران کننده است، اما باید آن را به حساب آوریم. بسیاری پوتین را فردی میشناسند که قاطعانه علیه همسایهاش، که تحت حمایت غرب است، عمل کردهاست. برای بسیاری از کسانی که به اطلاعات دسترسی ندارند، همین به تنهایی برای حمایت از او کافی است...
... یا برای کسانی که در معرض کارزارهای جعل اطلاعات قرار دارند.
در هند، بسیاری از این مردم حامیان نارندرا مودی، نخست وزیر، نیز هستند. بنابراین داریم به یک جمعیت کلی بسیار پراکنده و تکه تکه شده نگاه میکنیم، که دستیابی به اتفاق نظر در آن، حتی در بارۀ چیزی به بداهت جنگ به عنوان یک شرّ مطلق در اوکراین، در حال حاضر دشوار است. به جای اتخاذ یک موضع اخلاقی قبل از تصمیم گیری، که میتواند عجولانه و عمیقاً مخرب از کار درآید، مهم این است که این تنوع نظرات و انگیزه ها را درک کنیم.
بسیاریها در شگفت اند از این که هند، پرجمعیت ترین دموکراسی دنیا، موضع روشنی علیه پوتین نگرفته است.
من با اطمینان شرط میبندم که بسیاریها در غرب نمیدانند که هند، تحت حکومت مودی، به نحوی سیستماتیک خودمختاری تضمین شده برای کشمیر را پایمال کرده، در حالی که هیچ یک از کشورهای غربی نگاه چپ هم به هند نکردهاست. کل درۀ کشمیر ماههای متوالی تحت حکومت نظامی و غیرانسانی ترین شرایط زندگی کردهاست. و اکثریت مردم در غرب حتی اطلاعی از وضع ندارند، تا چه رسد به این که علیه این وضع کاری کردهباشند. ما با مسائل متعددی مواجهیم. مگر کشورهای غربی بعد از تحریم نفت روسیه به کجا روی میآورند؟ خوب، به ونزوئلا، عربستان سعودی، به رژیمهائی که مدام از آنها انتقاد میکردهاند. بسیاری از مردم در جنوب جهانی از احتکار واکسن کووید توسط غرب ثروتمند به شدت رنجیدهاند. چنین است که موضع اخلاقی ناگهان ریاکارانه و توخالی مینماید و به غرب ستیزی در جنوب جهانی دامن میزند.
فکر می کنید سمتگیری کشورهای جنوب جهانی بعد از بحران اوکراین چه باشد؟
آن زمانها که جهان به دو بلوک انتاگونیستی تقسیم شده بود، بسیاری از کشورهای در حال توسعه استراتژی عدم تعهد را پیشه کردند. هر دو بلوک در صدد کسب نفوذ در "جهان سوم" بودند. از این رو شما میتوانستید از هر دوی آنها یاری بخواهید. بعداً این جنبش بی اهمیت شد، زیرا تنها بازی ممکن جهانی سازی تحت هدایت امریکا بود. سپس با ظهور چین اوضاع دوباره شروع به تغییر کرد. چین به یک منبع عمده برای گرفتن اعتبار و زیرساخت برای کشورهای فقیر تبدیل شد، و سؤالی هم در بارۀ دموکراسی و حقوق بشر نمیپرسید. در تمام این دوران روسیه هرگز بازیکن قَدَری نبود. اما من متقاعد شدهام که دنیا می رود تا دوباره به بلوکها تقسیم شود: چین و روسیه در یک طرف، امریکا و اروپا در طرف دیگر. چنین وضعی کشورهائی مثل هند، اندونزی، آرژانتین و برزیل را به آنجا میبرد که از هر دو بلوک فاصله بگیرند و آنها را به جان یکدیگر بیاندازند.
با توجه و وضع حاضر در اوکراین، توصیۀ سیاسی شما به حکومتهائی مثل چین، هند یا اندونزی، که به قطعنامه در سازمان ملل رأی ممتنع داده اند یا از تحریمها حمایت نکرده اند، چیست؟
من صراحتاً به رهبران این کشورها خواهم گفت: "لطفاً برای آن که پوتین را متقاعد کنید که راهش خطاست و باید نیروهایش را از اوکراین بیرون بکشد، هر آنچه از دستتان برمیآید، انجام دهید. شما مسئولیت سنگینی به عهده دارید." خاصه چین، به مراتب بیشتر از هند، چنین مسئولیتی را به عهده دارد.
پیامدهای بحران اوکراین برای دموکراسی یا، به زبان فوکویاما، برای "روح سال ۱۹۸۹" چه خواهند بود؟
من فکر می کنم این حرف که روح سال ۱۹۸۹ برگشتهاست، صرفاً به این اعتبار که مردم اوکراین با شجاعت در برابر یک ستمگر وحشی روس ایستادهاند، حرف جدیای نیست. ما باید به این واقعیت دردناک و پیچیده واقف باشیم که دموکراسی در حال حاضر زیر یورش رهبرانی منتخب، و آن هم نه فقط در کشورهایی مانند هند، برزیل یا مجارستان، قرار گرفتهاست. شما باید نظری هم به امریکا بیاندازید. تا همین چندی پیش یک آدم بسیار محبوب، اما دیوانه، سکان امور این کشور را در دست داشت. و آن آدم دیوانه، یا حتی کسی دیوانه تر از او، به سادگی ممکن است دوباره قدرت را در دست گیرد. بنابراین این ایده که "ما می خواهیم روند دموکراسی زدائی را به میمنت اوکراین معکوس کنیم"، یک فانتزی است. سیاست تحریمهای سخت و پا پس کشیدن شرکتهای غربی از روسیه نظامهای خودکامه را کمک خواهد کرد تا بیشتر سر پای خودشان بایستند، دستگاه سرکوب را "آچارکشی" خواهد کرد، و مخالفان را بدون هرگونه امکانی برای دادخواهی نزد جامعۀ مدنی بین المللی تنها خواهد گذاشت.
ملتهای غربی چگونه میتوانند اتحاد نویافته شان را برای پیشگیری از این پیامدها به کار گیرند؟
اگر این اتحاد صرفاً متوجه تنبیه روسیه است و، در نتیجه، بسیاری کشورهای فقیرتر که به صادرات انرژی و مواد غذائی روسیه وابستهاند، در این صورت میترسم این اتحادی عمیقاً منفی و ویرانگر باشد. اما اگر متوجه هدف بزرگتری است، عالی خواهد بود اگر بر اشتباهات صورت گرفته و طریق پرهیز از موقعیتهای مشابه، تأمل کند. تمامی طرفها باید بر اشتباهاتشان تأمل کنند. پوتین مرتکب یک اشتباه فاجعه بار شده و می رود که بهای آن را بپردازد. اما بوی خوش پیروزی در اوکراین - که لحظهای بسیار کوتاه خواهد بود - نباید ما را از وظیفۀ اساسی تدوین یک سیاست عاقلانه منحرف کند. این البته کار دشواری خواهد بود، زیرا ما امروزه با کمبود حاد قابلیت رهبری و کیفیت اندیشهورزی در بالاترین سطوح در غرب مواجهیم.
آیا در مواجهه با یک چنین تهاجم سنگین کشوری به کشور دیگر، پسندیده است که از هر دو طرف بخواهیم بر اشتباهاتشان تأمل کنند؟ آیا این نمونه ای از تعادل کاذب نیست.
بدیل تان چیست؟ بگونیم همۀ اشتباهات از یک طرف سر زده اند؟ آیا این بی فکری یا، در واقع، کاملاً ابلهانه به نظر نمیرسد؟ً
نه، به این دلیل که پوتین متجاوز است و مسئلۀ یک بحران حاد و فاجعه بار در میان است، نه رسیدگی به اشتباهات تاریخی و نسبی کردن آنها.
مهم این است ببینیم چه شد که به اینجا رسیدهایم، و چه میتوانیم بیاموزیم. پرداختن صرف به لحظۀ حاضر و اتخاذ موضعی اکیداً اخلاقی روش خطرناکی است. تمام قدرتهای بزرگ و کوچک امروزی، جدا از این که زودتر یا دیرتر پا به مدرنیته گذاشتهاند، مرتکب جنایات مخوفی شدهاند؛ از برده داری، امپریالیسم، و نسل کشی تا جنگ و تجاوز. بیایید، در این مرحلۀ دیرهنگام و سرنوشت ساز در تاریخ دنیای مدرن، شروع به تظاهر به بیگناهی نکنیم.