به دلاور زنان خیابان

"م" مثل مهسا
به دنیا که آمدم
هوا نبود
با گریه گفتم
کاش در زهدان مادرم
می ماندم
در پارک
تاب که می خوردم
یک دستم
به زنجیر بود
و دست دیگرم
به روسری
در مدرسه
حرف "د" را
از دیوار و درد یاد گرفتم
دری نبود
با بغض و خشم
بزرگ شدم
امروز اما در خیابان
در هوای تازه
نفس می کشم
و حرف های تازه
می خوانم
"ز" مثل زن
"ز" مثل زندگی
" آ " مثل آزادی
برای
"م" مثل مهسا
"م" مثل ما
"م" مثل میهن!