زایش

در این ستیز و سیلی ِ آن بادی
که کاشته شد
در آن چله ی تگرگ ِ زمستانی اش
توفان درو شد
و در این یخبندانی
که رودها و چشمه ها
یخ بستند
چه یادها و خاطره ها
به تلخی گذشت
خنکای نرمه باد
در گیسوی جوانه وزید
«فرنگیس» در جوانه رویید و گیسو برید
و«ماهرویان» موییدند و گیسو فروهشتند
جهان در این وزش آبی
با تابشِ بامدادیِ آفتاب
سرخ شد
رودها و چشمه ها روان شدند
و چهرهی بهار
از لابه لای دامن ِ پاییز
تراوید
جوانه ها از ریشه های خفته برآمدند
ودر خستگی و خواب ِ خاک
بیدار شدند
«سیاوش»در اندوه«فرنگیس»
دوباره از خاک برخاست و
در پندار درختان رویید
و خیابان ها در پیشواز پندار و بالندگی درختان
سرخم کردند.