چترنگ

اگر تبیین جهان، فهم نظری ساختار کائنات و پیدا کردن بهترین و عالیترین شیوه و راه ورسم زندگی را از اهداف اصلی فلسفه بدانیم، فلسفه جهان هستی و پیوندهای گرداگرد آن را به مجموعهای از اندیشههای فراگیر کاهش میدهد و این درحالیست که ادبیات، پیوندهایش قابل لمس و واقعیست. فلسفه و ادبیات همچون دو همنشین و یار، هم رقیب یکدیگرند و هم نیازمند به هم...
اگر پهنهی کشمکش بین این دو همرزم دیرینه را به میدان شطرنج (چترنگ۱) مانند کنیم، فلسفه قانون کلی و فراگیر بازی شطرنج است و ادبیات، نحوهی بازی در آن. هر نگارندهای در آغاز داستان نمیداند سرانجام کارش چگونه پایان مییابد. وقتی با اندیشهای روشن کار را آغاز میکند، در ادامه درمییابد که ایدهها آن چنان که میپنداشت کار را تا پایان همراهی نمیکنند، درست هممانند بازی شطرنج که شروع بازی با ترکیبی از پیش تعیینشده به معنای ادامهی همان ترکیب تا پایان بازی نخواهد بود. به ویژه آنکه رودررو با هماوردی همزور و نیرومند بازی کند که میتواند بازی را دستخوش دگرگونی سازد و آن را به گداری ناپذیرفتنی بکشاند.
ادبیات همین جاست که به کمک فلسفه میآید. میکوشد جایگاه خود را دریابد و از امکانات موجود برای درک واقعیت سود برد. بنابراین همچنان شطرنجبازی ماهر در تلاش است که بیشترین استفاده از مهرههای خود را ببرد. مهرههائی چون رخ (قلعه)، سوار (فیل)، اسب و مهمتر از همه سربازها، پیادهنظام، را پیش میراند تا پهنه، چنانکه میخواهد به گونهای استادانه آرایش گردد. در شطرنج پیادهها (سرباز) ترکیبات گوناگونی را نشانمان میدهند. آنهامیتوانند گاهی گشایشگر بازی باشند. گاهی این قابلیت را دارند که به فرزین تبدیل شوند و این کار در صحنهی فلسفه، و به کمک ادبیات با کلمات تحقق مییابد. نویسنده میتواند با انتخاب کلمات، جملاتی آهنگین و سنجیده را به گونهای در کنار هم قرار دهد که در پایان یک ترکیب هنری زیبا خلق گردد. اینست هنر ادبیات در فلسفه. از آنجاکه فلسفه برای همه بهراحتی فهمپذیر نیست و رنجی کهنه و دیرینه را درخود دارد؛ این ادبیات است که میتواند به آن سامان دهد.
دلیل عمده جایگاه رفیع ادبیات از همین منظر است و اگرغیر از این بود کار فیلسوفان گنگ باقی میماند. اما این تمامی ماجرا نیست. به رغم جایگاه مهمی که ادبیات پیدا می کند، ادبیات نیز به تنهایی نمی تواند یکه تاز عرصه اجتماع گردد، زیرا هیچ اثر هنری نمی تواند بدون ایده، تحقق پیدا کند و ایده ها با فلسفه به منصه ی ظهور میرسند. بدین سان ادبیات نیز به همان اندازه، گاه بیشتر یا کمتر، نیازمند طرحی از ایدههای فلسفی برای استمرار خود است. ادبیات با کمکگیری از فلسفه در نقش میانجی، لذت خواندن متن را برای خواننده دوچندان میکند و آن همانا لذت رویارویی با ایده است، کشف امور کلی که در ذات فلسفه وجود دارد در متنی فشرده و کم، مانند یک رمان به تنهایی از تبادل متقابل میان فلسفه و ادبیات برمیآید. در این صورت فلسفه هم متن ادبی و هم کنش خواندن و هم دریافت اثر ادبی را غنیتر میسازد. بنابراین شاید لازم باشد نقاط تلاقی فلسفه وادبیات را بیشتر کنکاش کنیم.
بورخس۲ جایی گفته است: «فلسفه و ادبیات در جاهایی دوردست یا نزدیک، در صحنههای حساسی از زندگی و تاریخ به یکدیگر می رسند... ادبیات میتواند رهایی را به نحوی اساسی تخیّل کند و از رنجهای فلسفه بکاهد...»
نیچه۳ در "چنین گفت زرتشت"، ژان پل سارتر۴ در "تهوع"، کامو۵ در"بیگانه" و داستایفسکی۶ در "جنایت و مکافات" و "برادران کارامازوف" این پیوند تنگاتنگ ادبیات و فلسفه را به عنوان جلوهها و نمودهای حقیقت به درستی نشان میدهند.
این داد و ستد ادبیات و فلسفه این روزها این حقیقت را آشکار میکند که در این عاشقانهها، فلسفهای نهفته است. فلسفهای که دنیا را به حیرت انداخته، حیرتی که بخشی از زندگی فیلسوفان را رقم میزند و فلسفهای که رنسانسی را نوید میدهد. رنسانسی در تاریخ. باید این چترنگ را به درستی آموخت، و این بهرهآمدگان هم به خوبی آموختهاند و هم پیوسته و همبسته میآموزند.
۱. چترنگ: نام پارسی شطرنج
۲. خورخه لوئیس بورخِسJorge Luis Borges : زاده ۲۴ اوت ۱۸۹۹ درگذشته ۱۴ ژوئن ۱۹۸۶. نویسنده، شاعر و مترجم معاصر آرژانتینی و یکی از برجستهترین نویسندگان آمریکای لاتین.
۳. فریدریش ویلهلم نیچه :Friedrich Wilhelm Nietzsche زاده ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴، درگذشته ۲۵ اوت ۱۹۰۰. فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعهشناس، آهنگساز و فیلولوژیست (لغتشناس کلاسیک) بزرگ آلمانی.
۴. ژان پل شارل ایمار سارتر: زاده ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵، درگذشته ۱۵ آوریل ۱۹۸۰. فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رماننویس، نمایشنامهنویس و منتقد فرانسوی.
۵. آلبر کامو: زاده ۷ نوامبر ۱۹۱۳، درگذشته ۲۹ ژانویه ۱۹۶۰. نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار فرانسوی برنده جایزه ادبی نوبل. او یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم است.
۶. فیودور میخایلاویچ داستایفسکی: زاده ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱، درگذشته ۲۹ ژانویه ۱۸۸۱. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. برادران کارامازوف و جنایات و مکافات از آثار داستایفسکی است.