نسبت آقای رضا پهلوی با چماق‌داران منتسب به او چیست؟

نیاز به گفتن نیست که ایران در حال عبور از گردنه‌ی خاص تاریخی است و مرحله‌ی حساسی از هستی سیاسی‌ خود را می‌گذراند. جنبش انقلابی «زن – زندگی – آزادی» در آن نشان داد که جهت‌گیری جامعه گذار از نظام جمهوری اسلامی در سمت آزادی و دمکراسی است و این مسیر بغرنج، مواجه با رشته پیچ و خم‌هایی که برای عبور از آنها تدابیر درخور باید دید. بی هیچ تردید یکی از مهم‌ترین این تمهیدات، هماهنگی اپوزیسیون در خدمت دمکراسی است. این الزامات، ضرورت̗ مرزبندی با تفرقه‌افکنی‌ها را دوچندان می‌کند و بر اهمیت نقد هرنوع سمپاشی‌ علیه صفوف جنبش تاکید می‌نهد. به چنین پشتوانه‌ای‌ هم است که می‌توان سالم‌سازی فضا جهت هماهنگی‌ها‌ی لازم در گستره‌‌ی متکثر اپوزیسیون جمهوری اسلامی و به بار نشستن مبارزه با این نظام را فراهم آورد.

این واقعیتی است که طیف سلطنت در ایران، پادشاهی را به پهلوی‌ها می‌شناسند و نماد آن را در آقای رضا پهلوی می‌دانند. هم از اینرو، چیستی نسبت و نوع رابطه روی‌کردهای هر بخش از بدنه‌ی سلطنت‌خواه با راس و نماد این پایگاه سیاسی، رشته پرسش‌هایی را در سپهر سیاسی کشور در برابر شخص ایشان قرار می‌دهد. پرسش نخست از آقای پهلوی این است که با رفتارهای مبنی بر اهانت‌ها، جعلیات، دروغ بستن‌ها و تهدید به انتقام‌جویی‌ از هر غیر خود در شبکه‌های اجتماعی از سوی بخشی از هواداران خود چه نسبتی دارد؟ اگر با آنها هم‌دل و هم‌خوان نیست پس چرا با مشاهده‌ی تداوم و گسترش این کارزارهای چماق‌دارانه، رسماً از آنها ابراز برائت نمی‌جوید؟ 

ایشان منطقاً باید بداند که فاصله از شبکه و رسانه تا عمل میدانی و فیزیکی چندان زیاد نیست و سریعاً از این به آن می‌رسد که می‌بینیم رسیده است. پس چرا نباید بپذیرد که تهدید لفظی، نوشتاری، توئیتری و کلاب هاوسی مقدمه‌ی توسل به سرکوب در شرایط برخوردار از وسیله‌ی قهر دولتی است؟ بر همین پایه نیز انتظار می‌رود تا سکوت تاکنونی خود در این زمینه را بشکند. آخر مگر به این واقعیت واقف نبوده و نیست که چگونه جماعتی با عربده‌کشی و تهدید آشکارا برآنند تا جنبش ارزشمند و ایران‌گستر دمکراسی را در جهت انحصار طلبی از نوع اقتدارگرایانه‌ی خود در سراشیب خطرناک ضد ملی و ضد دمکراتیک قرار داده و به انحرف بکشند؟ مگر نمی‌بیند اینان چنان مخرب و تفرقه‌اندازانه در مبارزات میدانی برون‌مرزی عمل می‌کنند که تشخیص‌شان از عوامل اعزامی جمهوری اسلامی روزبه‌روز دشوارتر می‌شود؟

‌پرسیدنی است که چطور آقای پهلوی از تاثیرات بسیار مخرب چنین عمل‌کردهایی در مبارزات میدانی جنبش مهسا خبر می‌گیرد ولی در عمل بر رفتار آنها چشم می‌بندد؟ کجای این رفتارهای زشت جای چشم‌پوشی دارد و سکوت برمی‌دارد؟ خرابکاری‌های لمپن‌وار این دارودسته‌ها در سیری صعودی طی تظاهرات چند ماه گذشته، اکنون دیگر با سروصدای «جاوید شاه» عملاً جا را برای شنیده‌شدن ندای ملی «زن – زندگی – آزادی» هم تنگ کرده‌ است. آنها با دمیدن شیپور از سر گشاد، دارند نغمه‌ی زیبا و رسای «آزادی، آزادی، آزااادی» را زیر فریاد تهدیدآمیز «رهبر ما پهلویه، هرکه نگه اجنبیه» خفه می‌کنند. آیا این تصادفی است که خیل پرسشگرانی می‌پرسند نکند خود رضا پهلوی از ته دل پشت همین‌ها سنگر گرفته و یا نکند که بین خود او و این جماعت تحریک شده‌ی کف بردهان، «تقسیم کار» عمل می‌کند؟ کلید این معما دست آقای پهلوی است. 

بعید است آقای پهلوی مطلع نباشد که حالا دیگر گستاخی‌های این چماق‌داران بدانجا رسیده است که قرار گرفتن عکس نمادهای این جنبش – جان‌باختگانی همانند ژینا، سارینا، کیان و... - تحت الشعاع تصاویر چند متری شخص او هم آنها را راضی نمی‌کند. اما این دیگر بسیار عجیب‌ خواهد بود هرگاه نشنیده‌باشد که این جماعت چه سان در هفته‌های اخیر عکس ثابتی سر ساواک جلاد را چسبیده به تصویر خود او بالا می‌برند و گاه حتی مرتفع‌تر هم نمایش می‌دهند. 

لابد این را شنیده‌ است که در پی توئیت معروف همسرش دایر بر «مرگ بر سه فاسد/ ملا، چپی ، مجاهد»، تکرار آن توسط همین جماعات تا چه اندازه فضای فراخوان‌های دوسلدورف و مونیخ آلمان، استراسبورگ فرانسه و از همه بارزتر واشنگتن و مخصوصاً لوس آنجلس آمریکا را مسموم کرد. این را هم لابد خبر دارد که در هر تظاهرات نیز، پرچم شیر و خورشید از نوع تاج‌نشان وسیع‌تر از قبل و بگونه‌ی کاملاً سازمان‌یافته در میان جمعیت پخش و توزیع می‌شود. در این زمینه‌ها چه می‌گوید‌ و اصلاً آیا قصد واکنش در قبال آن‌ها دارد یا تداوم سکوت را ترجیح می‌دهد؟ آیا نمی‌داند که مردم با دیدن این رفتارها یاد اعمال حزب‌الهی‌ها می‌افتند و برایشان «سلام بر فرمانده» کذایی تداعی می‌شود؟

آقای پهلوی در حاشیه‌ی کنفرانس امنیتی مونیخ، سخن قبلی خود مبنی بر اینکه شخصاً جمهوری را بر سلطنت ترجیح می‌دهد، با صراحت بیشتری تکرار نمود‌ و نقل به مضمون تصریح ‌کرد که اگر مجلس موسسان رای به سلطنت دهد او توصیه به نوع غیر موروثی پادشاهی و انتخابی بودن شاه از سوی ملت خواهد کرد. روی‌کردی انصافاً در لفظ نه فقط مشروطه طلبانه، بلکه پذیرش نوعی از جمهوری در خود. اما آیا این را هم می‌داند که با چنین تکراری، پرسش از خود را موکدتر می‌کند که چگونه می‌توان این الفاظ را گفت و در برابر رفتارهای جماعتی سرمست از «جاوید شاه» مبتنی بر نژاد‌ستایی، انحصار‌طلبی خدایگانی و ظل‌اللهی، خودبرتر بینی نسبت به هر دیگری و حتی طرد و حذف هر غیر خودی از طریق اعمال فاشیستی و برخوردهای لمپن مآبانه لب فروبست؟ چرا با اینانی که خود را وصل او می‌دانند ولی پشم خود می‌ریسند، مرز نمی‌کشد؟ 

من عضو حزبی هستم که مدافع آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و عدالت اجتماعی است و برای استقرار جمهوری سکولار دمکراتیک به جای جمهوری اسلامی مبارزه می‌کند. حزبی جمهوری‌خواه که از فعالیت سیاسی نیروهای سلطنت طلب دفاع می‌کند. مبنای طبقه بندی نیروهای حاضر در سپهر سیاسی کشور برای ما، هنگام تشخیص دوست، همسو، ناهمسو و دشمن، همانا سنجه‌ی دمکراسی است. ما حق موجودیت جریانات سیاسی را به رسمیت می‌شناسیم و بر حذف هیچ جریانی نیستیم. اما مواجهه‌ی سیاسی ما با دیکتاتور مسلک‌ها و فاشیست رفتارها با مشروطه‌طلبان عملاً ملتزم به الزامات آن یکی نیست. 

در این میان بر آقای رضا پهلوی دارای داعیه دمکراسی است که پاسخ دهد آیا همچنان می‌خواهد مشی حفظ هر سلطنت‌طلب با خود را ادامه دهد؟ تعیین تکلیف با آن بخش از هواداران قداره به دست که از همین حالا دمکراسی را سر می‌برند، بر عهده‌ی ایشان است.

بهزاد کریمی ٦ اسفند ماه ١٤٠١ برابر با ٢٥ فوریه ٢٠٢٣ 

 


Source URL: https://bepish.org/node/8893