تارنمای «به پیش!»، در خدمت برگزاری کنگره مشترک ایجاد شد، و فعالیت رسانهای این پروژه وحدت را برعهده گرفت. راه اندازی «به پیش!»، از ابتدا مسلم نبود. اهداف، خط مشی، کادر تحریریه و با صلاحیتهای فنی و توافق جمعی پیششرطهای دشواری بودند که باید راهجویی میشدند. قرار نبود رسانهای راه اندازی شود که تکرار رسانههای موجود متعلق به گرایش چپ جامعهمان باشد
برگزاری کنگره مشترک و آینده «به پیش!»

کنگره مشترک با هدف وحدت سه جريان، با موفقیت برگزار شد و حزب چپ ایران (فدائیان خلق) بنيان گذاشته شد. بنيانگذاری و اعلام این حزب انعکاس وسیع و غیرمنتظره ای پیدا کرد و انتظاراتی را برانگيخت. حزب در مقابل آزمون سختی قرار گرفته است تا به این انتظارات با ابتکار و خلاقیت و با بهرهگیری از نیروها و امکانات مادی و معنوی موجود، پاسخ دهند. حزب چپ ایران و طیف فعالین همگرا با آن، در آینده، بنا به کارنامه خود، مورد قضاوت قرار خواهند گرفت. خیزی با کارنامهای به پایان رسیده است و خیز دیگری آغاز گشته است مهمتر و بزرگتر از خیز قبلی.
تارنمای «به پیش!»، در خدمت برگزاری کنگره مشترک ایجاد شد، و فعالیت رسانهای این پروژه وحدت را برعهده گرفت. راه اندازی «به پیش!»، از ابتدا مسلم نبود. اهداف، خط مشی، کادر تحریریه و با صلاحیتهای فنی و توافق جمعی پیششرطهای دشواری بودند که باید راهجویی میشدند. قرار نبود رسانهای راه اندازی شود که تکرار رسانههای موجود متعلق به گرایش چپ جامعهمان باشد. انتشار رسانهای در خدمت وحدت و برگزاری کنگره مشترک، به تامین این شرایط وابسته بود. در این راه، راهنمای اهداف و خط مشی رسانه، اهداف و فعالیتها و پیام وحدت بود. اهداف و خط مشی رسانه تدوین و بعد از نظرخواهیهای جمعی تعیین شدند: بیشترین تاکید این تارنما بر مباحث و گفتمانهای فکری و برنامهای و سیاسی قرار گرفت. این خط مشی از طرف کادرهایی صاحب صلاحیت تحریریهای و فنی پذیرفته شد و آنان قدم جلو نهادند و داوطلب شدند. شرایط راه اندازی «به پیش!» با سرعت فراهم شد و این سایت بعد از طی مراحل فنی از اواسط نوامبر ۲۰۱۷ فعالیت خود را آغاز کرد و منتشر شد.
در مدت کوتاهی که از آغاز فعالیت «به پیش!» میگذرد، این رسانه تلاش داشته است مسئولیت خود را در تدارک کنگره مشترک، بر اساس آییننامه خود و با شیوههای حقوقی موازین کار جمعی، به انجام رساند. کادر تحریریه و فنی آن، به وظایف خود اقدام کردهاند. ستونهای آن منطبق با خط مشی آن مطالب تهیه شده و دریافتی و برگرفته از رسانههای دیگر را در خود جای دادهاند. اسناد پیشنهادی تهیه شده برای کنگره مشترک، منتشر و مورد اظهارنظر خوانندگان قرار گرفتهاند. با برگزاری کنگره، «به پیش!» محل اطلاعرسانی نسبت به مصوبات کنگره بوده است. ميزان مراجعه کنندگان به آن به مرور افزایش یافته است. اين افزايش بعد از کنگره چشمگیر بوده است. با این همه «به پیش!» دوره اولیه حیات خود را با کمبودهای زیادی طی کرده است که از دید شورای دبیران و هیات تحریریه و مدیریت فنی آن، پوشیده نماندهاند.
با برگزاری کنگره مشترک، ماموریت رسانه «به پیش!» به پایان رسیده است. در این هنگام، جا دارد از تمامی فعالینی که با توليدات خود، با پیشنهادات خود و با معرفی سایت به دیگران، همجنین از رسانههای دیگری که «به پیش!» را در انجام ماموریت خود یاری کردند و هر یک به نحوی در موفقیت آن نقش داشتند، صمیمانه قدردانی شود.
شورای مرکزی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، در آینده نزدیک، ساختارهای ضرور برای فعالیتهای حزب را تعیین و اعلام خواهد کرد. آینده «به پیش!» نیز در این ساختارها تعیین خواهد شد. «به پیش!»، تا تصمیمگیری حزب چپ در مورد رسانههایش، به فعالیت خود ادامه خواهد داد. برای حزب چپ ایران (فدائیان خلق) در آزمونهای فرارو آرزوی موفقیت میکنیم و مطابق تصمیمات شورای مرکزی حزب، توان و تجارب خود از جمله تجارب «به پیش!» را در خدمت آن قرار خواهیم داد.
شورای دبیران "به پیش"
چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۵ آوریل ۲۰۱۸
دیدگاهها
اعضا باید بصورت شبکه ای به هم
زبان مردم آزاد است.
بهمن شست و یک کمابیش در نیمه خود بود که از من خواسته شد از کشور خارج شوم. پس از آن بود که خبر دستگیری رهبران حزب توده ایران در کشور پیچید. تا من از کشور خارج شوم کمابیش چهارده ماه به درازا کشید. یکی از دستاوردهای سترگ آن روزها و ماهها این بود که من دانستم خارج کشور چیست. گوشهای از آن را دوست دارم به شما بگویم چون شما حزب خود را در خارج کشور درست کرده اید.
انگلس گزارشی دارد در باره کموناردهای فراری. من آن را آن روزها خواندم و از آن روزها در یادم مانده است. میگوید کموناردهای فراری نخست علیه کسانی که آنها را فراری داده بودند مبارزه کردند. چندی نگذشت که به جان هم افتادند و با همدیگر آن کردند که هیچ دشمنی با آنها چنان نکرده بود. انگلس میگوید این سرنوشت همه انقلابیان فراری است، تنها کسانی که شغلی دست و پا کردند و به زندگانی همچون دیگران پرداختند، از گزند با هم چنان کردنها برکنار ماندند.
من توانایی چون و چرا کردن با انگلس را داشتم. انگلس نگفته بود پس مسوولیت آنهایی که مسوولیت هایی در برابر دیگران داشتند چه شد؟ تا فراریان شغلی دست و پا کنند و به زندگانی بپردازند، مسوولیت ها چه می شود؟
ابراهیم میخواست فرزندش را، انسان را، قربانی بکند. اما به آگاهی نوینی رسید: انسان را قربانی نکن اما گوسفند را، حیوان را، کماکان میتوانی قربانی بکنی.
ابراهیم اما برای قربانی کردن حیوان مرزی نگذاشت و این کاستی کار اوست. اگر نیازی واقعی برای سیر کردن شکم انسان وجود نداشته باشد، چرا باید حیوان را کشت!
پس کاستی تنها در کار انگلس نبوده است، بلکه در کار ابراهیم هم کاستی هایی بوده است و آدمیان چارهای ندارند جز آنکه خود انگلس و ابراهیم روزگار خود باشند. با همین فروتنی دانشمندانه و پیامبرانه، اگر نخواهند تنها شغلی دست و پا کنند و به زندگانی پردازند.
پاسخ آنچه که انگلس به آن نپرداخته بود در انگلس نیست، بلکه در انگلس وارگی است. انگلس واره باشی، پاسخ را می یابی. و اما بیش از سی و پنج سال پس از بهمن شست و یک، دیگر از مسوولیت هایی که انگلس به آنها نپرداخته است چیزی نمانده است، دیگر نمانده است.
نویسندهای به من زنگ زد و آشفته گفت شیرین عبادی روزگارش را سیاه کرده است، بس که میگوید چرا برنمیگردی. نگذاشتم جملهاش را به پایان ببرد. گفتم راست می گوید، من اینجا چه میکنم، بردارد با خود ببرد. نویسنده سکوت کرد و آرام گرفت. کمابیش بیست سال پیش بود. شیرین عبادی با روسری میرفت و بی روسری برمیگشت و حتی یکبار به نویسنده نگفت بیا ببرمت. امروزه میتوان شیرین عبادی وار پرسید خود شیرین عبادی چرا برنمی گردد! اما نمیتوان گفت چرا هیچکس نیست او را ببرد، چون بیش از بیست سال پیش هم نبود.
نوروز نزدیک می شد. من خود را آماده میکردم مانند همیشه نوروز را در زادگاهم باشم. رضی گفت نباید بروی. گفتم برو کشکتو بساب آقا. رفت دم در و شد همانی که بود. دراز کشید جلو در ورودی. با پاهایش دوچرخه میزد و میگفت برای رفتن باید از روی من بگذری. دوچرخه زد و گفت و شنیدم. گفتم و نشنید و گفت می کشندت، نباید بروی. تا نشنید که باشه نمیرم برخیز، دو چرخه زد و خندید و گفت و گفت. آوارگی آن بود، در آن نوروز، من گردنم را کج کردم و با چشمان بزغاله ای از او دلگیر شدم و گفتم هم. برای نخستین بار در زندگانی نوروز را در زادگاهم نگذراندم. او دستگیر شد و از دست رفت. و من باید در بهمن شست و یک پیش از پیچیدن خبر دستگیری رهبران حزب توده از کشور خارج می شدم.
عجب چیزی برایتان نوشتم! یک چیزی لو رفت. و آن انگلس وارگی آذربایجانی بود که مرا واداشت در بیرون مرزهای ایران هرگز به هیچ یک از رفقایم که بایستی شغلی دست و پا میکردند مراجعه نکنم. و نخواهید یافت فداییی که در بیرون مرزهای کشور چشمداشتی از من داشته باشد و در برآوردن آن، در حد تواناهایی هایم، نکوشم. به همه آنهایی که نخست در بیرون مرزهای کشور آشنا شدم، بفرموده انگلس، با چشم کموناردهای فراری نگاه کردم. ببین! این هم لو رفت. از روزی که از کشور خارج شدم تا همین امروز، آنچه دیدم و شنیدم گزارش شیوای انگلس از کموناردهای فراری را تأیید می کرد.
من همه جریان کنگره شما را همزمان دیدم و شنیدم.
آن کمابیش سد نفر حق داشتند دور هم جمع شوند و همزیستی سیاسی خود را آنگونه که خود میخواهند و میتوانند سازمان و سامان دهند. آنها جای هیچکس و هیچ گروه و دستهای را تنگ نکرده بودند. رقابت با آنها پذیرفتنی است.
کموناردهای فراری یا شغلی دست و پا کردند و مانند همگان به زندگانی پرداختند، یا با هم آن کردند که هیچ دشمنی با آنها چنان نکرده بود. آقای فرج سرکوهی که رنج میهمانی شما را بر خود هموار کرده بود، چرا دستکم پا پیش نگذاشت تا بزرگوارانه دستکم غلط های انشایی و دستوری نوشتههایتان را اصلاح بکند، تا آنگاه که به جایگاه کموناردهای فراری تکیه میزند دستکم غلط های دستوری و انشایی شما رنجش ندهد. شرط میبندم آقای سرکوهی بسیارخوان آن گزارش کوتاه انگلس را نخوانده است. چون ناچار نبوده است در نیمه بهمن شست و یک از کشور خارج شود.
انگلس یک چیز دیگر را هم نگفته بود. او نگفته بود چرا مارکس و انگلس فراری به سرنوشت کموناردهای فراری دچار نشدند. من که هستم، میگویم برایتان، با همین فروتنی. چون آنها سرنوشت نداشتند، آدمی پرورده انتخاب های خود است، تا آنجا که امکان انتخاب هست، و بیشک تا جایی که خود توانایی انتخاب را در خود پرورش داده باشد.
با کموناردهای فراری چه باید کرد؟ مهمتر از آزادی وجود ندارد، حتی برای شما که عدالت اجتماعی را آماج خود گذاشته اید: زبان مردم آزاد است.
و اگر نیک بنگرید مردمی تر از کموناردهای فراری نخواهید یافت. برای کموناردهای فراری بایستی دل داشت، نیاز به مغز برای نقد آنها یا پاسخگویی به آنها نیست. حزب برای انسان هاست، نه انسانها برای حزب.
هوشنگ
با سپاس، قدرداني،و تشكر از
ما تازه داشتيم به "به پيش" مثل خانه خودمان عادت ميكرديم. اميدوارم رفقاي شوراي مركزي "به پيش" را بعنوان بخشي كارساز از تاريخ جنبش چپ ارزيابي كرده و براي تاريخ آينده چپ ايران محافظت نمايند. البته اميد أوليه من اين است كه صفحه الكترونيك جديد ادامه تكوين يافته اي از "به پيش" بوده و گذشته "به پيش" را در خود داشته باشد.
افزودن دیدگاه جدید