رفتن به محتوای اصلی

اتحادیه های کارگری و معضل اقدام استراتژیک - بخش اول

اتحادیه های کارگری و معضل اقدام استراتژیک - بخش اول

چکیده
امروزه عموماً پذیرفته شده که اتحادیه های کارگری برای پاسخگوئی به چالشهای درونی و بیرونی که در برابر آنها قرار گرفته اند، به استراتژیهای نوینی نیازمندند. بین المللی شدن اقتصاد فرار کارفرمایان را از ساختارهای ملی ناظر بر مقررات کار و استخدام بسیار آسان کرده است. آشکار شده است که این وضع توانائی دولتها را برای دفاع از مدلهای اجتماعی ملی به شدت تضعیف کرده؛ انتقالات بخشی و شغلی در عرصۀ کار و استخدام قدرت سنتی اتحادیه های کارگری را فرسوده کرده است. تغییرات اجتماعی و ایدئولوژیک نیز تواماً سمتگیری جمعگرای سنتی کارگران را تحلیل برده است. پس به چه معنا هنوز از اقدام استراتژیک اتحادیه های کارگری سخن گفته می شود و امکانات برای مدرن کردن این استراتژی کدام اند؟ مقالۀ حاضر به ویژه به ادبیات مربوط به یادگیری سازمانی، سرمایه اجتماعی و واژگان انگیزشی می پردازد تا بتواند چگونگی بهره برداری از اصول دوقلوی رهبری و دموکراسی را برای مقابله با چالش های سرمایه داری جدید استخراج کند.

اتحادیه های کارگری غالباً به عنوان سازمانهای "ثانوی" و "میانجی" توصیف می شوند. آنها در عرصۀ صنعتی مکانیسم فرمالی از نمایندگی جمعی و جزاً – و نه تماماً – مستقل کارگرانی را متحقق می سازند، که همانا توسط کارفرما به طور جمعی سازماندهی شده اند. بنابراین ساختارهای سازمانی اتحادیه های کارگری غیرمستقیم بر پایۀ تقسیم کار کاپیتالیستی و اقدامات و ترجیحات کارفرمایان اعضایشان شکل گرفته اند. در عرصۀ اقتصادی – سیاسی نیز اهداف و روشهای آنها بر پایه های مشابهی – ولو که در برخی موارد در تقابل و در واکنش نسبت به انتظامات نهادینه شده و مسلط - شکل گرفته اند. از هر دو منظر، علیرغم اعتراف غالباً خالصانۀ بین المللی گرائی، حیطۀ عمل اتحادیه های کارگری اساساً در چارچوبهای دولت – ملت محدود مانده است.

سرمایه داری مدام در کار بازسازی و تجدید شکل خویش است. به تصریح مارکس "بقای سرمایه داری مستلزم انقلاب دائم در تولید، اختلال بی وقفه در تمام مناسبات اجتماعی، و ابدی کردن نااطمینانی و پریشانی است... هر آنچه سخت و صلب می نماید ذوب می شود و به هوا می رود". البته از نظر تاریخی می توان از دوره های نسبتاً آرام و باقی تکانه های شدید تجدید ساختار سخن گفت. لحظۀ حاضر آشکارا یکی از دگرگونیهای سیستمی است؛ و در این لحظه اتحادیه های کارگری دارند به طرز تیپیکی کار آتش نشانان را انجام می دهند، به شدت به چالشهای پیش روی "قانونیت صنعتی" مستقر واکنش نشان می دهند. آنها همچنین این اقدام را در نوعی خلاء استراتژیک انجام می دهند.

توصیف اتحادیه های کارگری به عنوان اکتورهای استراتژیک به چه معناست و آنها چگونه می توانند ظرفیت استراتژیک شان را ارتقاء دهند؟ اینها موضوعات مرکزی برای مباحث مطرح در این مقاله اند. قصد اولیۀ من در رویکرد این نوشته این بود که تجربیات مشخص اتحادیه های کارگری را در کشورهای مختلف بررسی کنم. بدون تردید ترجیح بسیاری از خوانندگان - و پنهان نگذارم همچنین ویراستاران – چنین رویکردی می بود. اما بعداً به این نتیجه رسیدم که برای روشن کردن درک مان از معنای استراتژی در بافتار اتحادیه های کارگری نیاز به کار بسیاری است، و نیز این که در نگاه وسیعتری به ادبیات مربوط به روندهای سیاسی – سازمانی با بسیاری از مفاهیم و ادله موجود مواجه می شویم که در تفسیری انتقادی می توانند از اهمیتی کلیدی برای سیاستگزاری اتحادیه های کارگری باشند. از این قرار تمرکز بر آنی شد که از این پس خواهد آمد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید