رفتن به محتوای اصلی

بار دیگر آمدی

بار دیگر آمدی
در گرامیداشت یاد ماندگار فریبرز رئیس دانا

بار دیگر آمدی

بار دیگر آمدی ،
رئیس ،
با قامتی ستبر و پهلوانی ،
و موهایی آشفتهِ در چشم اندازِ ِ گندمزار

باد در گندمزار می دوید؛
و خوشه ها به رقص در می آمدند

نشسته بودی بر قابی،
در مقابلم؛
مثل گذشته ها حرف می زدی.
هنوز از دهانت شکوفه می بارید؛
زمزمه ی ترنم باران،
بویِ عطر زندگی می آمد.
از انگشتانت شعر می بارید.

و زبانت رازِ قلبِ عاشقت را می گشود
از دوست داشتن می گفتی ،
از بی عدالتی و ظلم

که بار کَج به منزل نمی رسد !

نشسته بودی بر قابی ،
تصویرِ شبحی را که از آسمانِ زمین برگرفته بودی ،
نشانده بودی بر قاب طاقچه ،
که راز کلمهِ عدا لت را،
به زبان شعر باز می سرود .

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید