رفتن به محتوای اصلی

طالبان در کابل

طالبان در کابل

دو مرد طالبانی با کلاشینکوف آویزان ازشانه، به مرد چشم بسته کمک کردند تا از وانت پایین بیاید و دوتای دیگر به زن برقع پوش... زانوهای زن در زیر بدنش تا شد و به زمین درغلطید. چند سرباز طالبانی بلندش کردند و او باز به زمین افتاد. دوباره سعی کردند... زن می غرید و اجازه نمی داد. دومرد طالبانی دیگر به کمک آمدند و زن را به زور توی یکی از گودال هایی که ارتفاعش تا قفس سینه بود؛ چپاندند. آن طرف مرد چشم بسته بی سرو صدا گذاشت تا او را توی گودالی که برایش کنده بودند؛ بگذارند... حالا فقط نیم تنه زن و مرد از زمین بیرون بود... روحانی خپلی با ریش سفید و جامه خاکستری نزدیک تیر دروازه ایستاد و توی بلندگوی دستی، سینه اش را صاف کرد. پشت اوتوی گودال زن هنوز داشت فریاد می زد.. مرد روحانی سوره بلندی از قرآن را می خواند... صدای تو دماغی اش سکوت جمعیت را می شکست... او گفت: «...برادران و خواهران ما امروز اینجا گرد آمده ایم چون مشیت الهی وکلام پیامبر خدا محمد صلی الله علیه و اله برقرار است... درست در همین جا در افغانستان، ما به آنچه خداوند می فرماید گوش می دهیم و از او اطاعت می کنیم. »

همان موقع مرد قد بلند و چهار شانه ای از وانت آمد پایین. ریخت عجیبی داشت ... جامه سفید و براق. لبه پیراهن شل و ولش توی نسیم تکان می خورد. دست هایش مثل بازوهای مسیح بر روی صلیب ازهم باز بود.  عینک آفتابی زده بود؛ به طرف تل سنگی که از وانت سوم خالی کرده بودند؛ رفت، جمعیت شیون می کشیدند.

می گویند اساس فاجعه در «طبیعی جلوه دادن فاجعه ایست که رخ داده» هانا آرنت* و کارل یاسپرس** پس از جنگ جهانی به بحث فلسفی و روان‌شناسی جنایات نازی ها پرداختند. آنها سعی‌کردند به این پرسش پاسخ‌دهند که چگونه مردم در مقابل نظام‌های فاشیستی و تمامیت خواه تسلیم می‌شوند و به آنها اجازه می‌دهند دست به جنایات سازمان‌یافته بزنند.

«هانا آرنت» چند الگوی شایع د‌ربین جنایتکاران پیدا‌کرد. یکی از آنها الگوی «مُهره یک سازمان» بود، الگوی کسانی که خود را پیچ و مُهره یک سازمان می‌دانند و مطیع اوامر مافوق اند. آنها اعتقاد دارند کار و شغلی به آنها واگذار شده و به وظایف ‌شان عمل می کنند و اگر آنان به این وظیفه! عمل نکنند؛ فرد دیگری آنرا انجام خواهد‌داد و فرقی در نتیجه ایجاد نخواهد‌‌شد! این الگوی جنایت‌های «آدولف آیشمن» بود. الگوی دیگر، الگوی «هاینریش هیملر» فرمانده اس‌اس بود .الگوی «هیملر» الگوی یک «مرد خانواده»بود: «چنین مردی به خاطر حقوق ماهانه، تامین زندگی خود و امنیت و آرامش زن و فرزندانش حاضر بود اعتقادات، شرف و هنجار انسانی خویش را زیر پا بگذارد، حاکم شدن امر خصوصی بر امر عمومی به او اجازه می داد که از قید پاسخگویی اَعمال خود، یکسره آزاد باشد.» چنین الگویی امروزه در جامعه ما نیز به بسیار به چشم می خورد: «...من فقط پاسخگوی خانواده خودم هستم!...»

در این بین، کسانی هم با سکوت در برابر جنایات «حسابگری شخصی» را جایگزین «پاسخگویی اجتماعی» کردند، همان الگوی «ما نه سر پیازیم، نه ته پیاز!».

«کارل یاسپرز» در مقاله اش موضوع «گناه سیاسی» را مطرح کرد: همه ی تک تک جامعه پاسخگویند درشیوه اداره آن... وهر کس که از این امر شانه خالی کند در «گناه سیاسی» شریک است و بزهکار.

«هانا آرنت» در نهایت به کسانی پرداخت که حتی با وجود خطر مرگ از همکاری، تسلیم و سکوت در برابر جنایات حاکمان خودداری کردند. «آرنت» تاکید می کند که این افراد ناگزیر تحصیلکرده نبودند یا بینش فلسفی نداشتند. مردم عادی بودند!

به نظر «هانا آرنت» نظام های توتالیتر در طول حیات خود سه فاز دارند. در فاز یکم بیشترین مردم سرمست ازمرام و مسلک به دنبال رهبران خود راه می افتند؛ انگار بهشت گمشده خود را یافته اند! آن را دربَست می پذیرند! و خواهان کوچک ترین تغییری در آن نیستند. در فاز دوم واقعیات آنچنان چهره خود را نمایان می کند ودر این حالت هیچکدام از وعده های فریبنده رهبران تحقق نیافته ... مردم از نظام دلزده و مایوس می شوند. در این فاز گروهی به فکر اصلاحات می افتند ولی به دلایل گوناگون از جمله اینکه اصول «طرزفکر» را نمی توان تغییر داد؛ اصلاحات راه به جایی نمی برد.

فاز سوم، فاز نهایی نظام های تمامیت خواه؛ در این فاز متولیان تمامیت خواه تلاش می کنند از خشونت ِعریان استفاده کنند از بین همفکران سابق، هر کس با آن ها کوچکترین زاویه ای داشته باشد را از دایره خودی ها می رانند. تصفیه های گسترده شروع می شود و دایره خودی ها کوچک و کوچک تر و ناکارآمدی ها عمیق تر و تعداد مخالفین بیشتر و بیشتر می گردد و نهایتا سیل اعتراضات سرمی رسد و همه چیز را با خود می بَرَد...

برتولد برشت*** جایی گفته بود:«آه آلمان... شنیدن ِنطق هایی که از سرای تو بر می خیزد؛ انسان را به خنده می اندازد؛ اما هرکه تورا می بیند؛ دست به چاقوی خویش می برد.»

-------------------

*.هانا آرِنْت Hannah Arendt زادهٔ ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن–لیمر، هانوفر -درگذشتهٔ ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در نیویورک... فیلسوف و تاریخ نگار ...او از مهم‌ترین اندیشمندانی بود که آرا و افکارش تأثیری ژرف در سدهٔ بیستم میلادی بر جای گذاشت

**.کارل تئودور یاسپرس Karl Jaspers ۲۳ فوریه ۱۸۸۳ – ۲۶ فوریه ۱۹۶۹روان‌پزشک و فیلسوف آلمانی ... در نهضت نازی به علت اظهار افکاری که مخالف با نازیسم بود، از کار برکنار شد و پس از شکست آلمان (۱۹۴۵) از نو سِمَت فوق به او واگذار شد...

***. اویگن برتولت فریدریش برشت Eugen Berthold Friedrich Brecht زاده ۱۰ فوریه ۱۸۹۸ – درگذشته ۱۴ اوت ۱۹۵۶ نمایشنامه‌نویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی...

_تمامیت‌خواهی (totalitarianism)

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید