رفتن به محتوای اصلی

«مادر» اثر ماکسیم گورکی

«مادر» اثر ماکسیم گورکی

خواهر بزرگم سر ِنترسی داشت. مادرم تعریف می کرد در نوجوانی برای مراقبت از برادرم در یک نزاع نابرابر، هرچند کوزه آب در چشمه شکست؛ اما دفاع جانانه ای کرد به تنهایی در مقابل چندین تن.

هنوز دختر جوانی بود که به خانه ی شویش رفت وبا خیاطی کمک حال زندگی اش بود، هر گونه لباسی را برش می کرد و می دوخت با همان چرخ خیاطی و قیچی سینگر که هنوز هم به یادگار مانده؛ در میان سالی سواد خواندن ونوشتن را تا اندازه ای با تلاش خویش آموخت؛ در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی ما، او دیگر سلسله جنبان خانواده بود. جای مادرم هم بود و سال‌های بسیاری عهده دار تربیت ما و چندین و چند فرزند خویش در بحبوحه انقلاب بود؛ در تابستان ۵۸، وقتی بعداز حدود پنجاه و چند روز از زندان قصر آزادشدیم از آن جمع چهل و چند نفره که در جریان حمله به ستاد آبادان رخ داده بود و ما را شبانه از آبادان به زندان قصر منتقل کرده بودند و آزادی مان شاید بیشتر به تلاش پدر محسن (مدیر شانه چی*) محقق گردیده بود؛ هنگامی که خواهرم را در طبقه انتهایی ستاد فدائیان در خیابان میکده دیدم؛ که کار پخت و پز آن جمع انبوه که کاری روزانه ومستمر بود را با شور و شوق انجام می داد، خوشحالی ام دوچندان گشت. همه ی سالهای بعد همراه و همگام، همیشه سنگ صبور ما و فرزندانش بود. نگاه عجیبش وقتی ترس را در چهره مان می یافت، فراموش نمی کنم. ترسی که مشهود نبود؛ اما او خیلی زود می فهمید؛ درتابستان ۶۷ وقتی ماجرای آن جنایت هولناک آشکار گردید ومادرانی که او می شناخت و از همه آشناتر مادر ِانوش(مادر لطفی) می گفت:« بچه هایی که در راه حق و حقیقت گام بر می دارند به همه چیز عشق می ورزند. آنان همه چیز را با آتش عشقی روشن می کنند که خاموش شدنی نیست؛ آتشی که از جان مایه می گیرد...» او هیچگاه حکومت ِجور، جهل و جنایت را درهیچ برهه ای نپذیرفت حتی در همان روزهای نخست بهمن ۵۷.

این روزها که مجدداً به خواندن رُمان «مادر» گورکی ترغیب شده ام؛ سیمای خواهرم در نظرم می آید؛ صبوری و پایمردی اش در زندگی، کمک به همنوع در هر شرایطی، علاقه و عشق به فرزندان و نوه هایش. هرچند نقدهای فراوانی به آن رُمان نوشته اند همچون: "داستانی بی ارزش"، "رمانتیسم رنگ باخته"، "کلیشه ای آموزشی وغیرادبی" و"تبلیغات بی مایه و سطحی"، قلمدادش کرده اند؛ اما در واقعیت این روزهای کشورمان، مادرانی بوده و هستند که یک تنه جایگزین آن قصه و داستان در عالم ِواقع شده اند و این نوید را می دهند که هرچند با رژیمی سرکوبگر روبرویم؛ اما آینده این سرزمین با وجود اینگونه مادران، آینده ای سرشار از بهروزی است. در«مادر» ماکسیم گورکی ما با یک پاول ولاسف، یک «پلاکه» و یک« سوفی» روبرو بودیم؛ حالا بسیاری از کارگران، مادران وخواهران سالهاست که صحنه مبارزه را لحظه ای ترک نمی کنند و این درحالی ست که اعدام ها و زندان های طولانی مدت و بگیر و به بندها کماکان درجریان است. این روزها مبارزه علیه ظلم و بیداد در همه ی عرصه ها جاریست.

یاد خواهرم که تا آخرین روزهای زندگی اش، شجاعت اش سرمشق مان بود و اعتماد به نفس اش مثال زدنی، و ماندگار یاد همه ی آن رفتگان بی برگشت!

--------------------------------------------

*محمد آقا مدیر شانه‌چی: زاده سال ۱۳۰۱ مشهد - درگذشت ۲۸ آذر ۱۳۸۷ مشهد از تجار و فعالان سیاسی - مذهبی در نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب ۵۷ بود. او نماینده آیت الله طالقانی در دولت موقت بود. پس از درگیری‌های خرداد ۶۰ وی نیز مورد غضب و برخورد دولتمردان قرار گرفت. چهار تن از فرزندان وی (زهره ومحسن از فدائیان) زهره قبل از انقلاب توسط شاه و محسن پس از انقلاب در یک درگیری مسلحانه و حسین و شهره شانه چی از فرزندان مدیر شانه چی بودند که به دست شیخ در سال ۶۰ اعدام شدند.

دیدگاه‌ها

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید