رفتن به محتوای اصلی

یاد داشت هایی از "درس های یک قرن زندگی" ادگار مورن

یاد داشت هایی از "درس های یک قرن زندگی" ادگار مورن
(قسمت سوم و آخر)

یادداشت هایی که می خوانید، با مطالعه "درس های یک قرن زندگی" نوشته شده اند. قسمت اول و دوم این یادداشت ها، در  صفحات "به پیش!" منتشر شده که با مراجعه به اینجا قسمت اول و اینجا قسمت دوم، آن را می یابید. در خطوط زیر، قسمت سوم و آخر آن ها منتشر می شوند.

در ماه ژوئن 2021، "درس های یک قرن زندگی"، بقلم ادگار مورن، بزبان فرانسه در 147 صفحه توسط انتشارات "دوناوئل" منتشر شد. ادگار مورن، در آستانه صدمین سالروز تولدش، 8 ژوئیه 2021 این اثر خود را آفرید و به آثار ماندگار دیگرش افزود. جامعه شناس و فیلسوف، صلح باور و رزمنده مقاومت، کمونیست و ضد استالینیسم، کاربر مطلع رشته های مختلف دانش و معمار در منطق (محقق در مرکز تحقیقات ملی فرانسه C. N. R. S.)، عناوین معرف ادگار مورن در نشریات مختلف هستند. ادگار مورن در اغاز "درس های یک قرن زندگی"، می نویسد که هدف این کتاب نه درس دادن بلکه استخراج درس های زندگی صد ساله او است. قصدش این بوده دعوتی بشود که هر کس در مورد زندگی خویش نیز پرس و جو کند و راه خاص خویش را بیابد. مورن، در صد سالگی دل نگرانی خود را نسبت به چرخش های زمانه آشکار می سازد. این اندیشمند انسان دوست، که خود شاهد و بازیگر سرگشتگی ها و امیدها، بحران ها و بی نظمی ها، موفقیت ها و شکست ها در  زندگی یک قرنی اش بوده، تجاربی را با نگاه نقادانه و صادقانه مطرح می کند. "درس های یک قرن زندگی"، فراخوانی است به شفافیت و هوشیاری.

یادداشت هائی از "درس های یک قرن زندگی" در سه قسمت منتشر شده اند:

  • قسمت اول بیشتر مایه روانشناسی دارد و به هویت، سرنوشت و تصادف، و زندگی کردن ماهرانه می پردازد.

  • فسمت دوم بیشتر مایه جامعه شناسی و فلسفی دارد و به نقش هم اقتصاد و هم ایده در تحول انسان و جامعه، اندیشیدن بغرنج و شناخت انسان و خطای دست کم گرفتن اشتباه می پردازد

  • قسمت سوم بیشتر جنبه سیاسی دارد. به تجارب و اشتباهات پیش از جنگ، به تجارب بعد از آغاز جنگ، دوران بعد از جنگ، نگاه به شوروی و انتقاد از خود، نخستین هشدار و آسیب شناسی محیط زیست، نئولیبرالیسم و پیدایش جهانی شدن و امور مهم دیگر می پردازد. در پایان، گزاره هایی در "یاد آوری"، که آخرین صفحات و خطوط کتاب را نقش زده اند، و در واقع چکیده ای از درس هایند، درج می شوند.

image-20220820160938-1

ادگار مورن در اثرش، "درس های یک قرن زندگی"، با مرور وقایع  پیش از جنگ دوم جهانی، بر نتیجه گیری هایی از ضعف ها انگشت می گذارد، که قابل تاملند، بخصوص در شرایط بحران های حاد و همه جانبه که بروز آن برای هر کشوری محتمل است. عناوین درس های ادگار مورن از نقد ها و ضعف های پییش از جنگ دوم عبارتند از :

  • درس خواب آلودگی در شرایط پیش از جنگ و پیامدش، ناآگاه ماندن در باره فجایع تاریخی در پیش رو

  • درس پیامدهای عظیم  اشتباهات، چشم بستن ها و توهمات رهبران و مردم،

  • درس نا توانی عمومی در درک خصلت جدید حکومت های توتالیتاریستی و توتالیتاریسم، بویژه آلمان هیتلری با هدف استعمار بخش اسلاو اروپا

  •  چنین رویدادهای پیاپی و حیرت انگیز، بخصوص بحران اقتصادی 1929 و بقدرت رسیدن هیتلر و رویداد باور نکردنی پیمان آلمان و شوروی که واقعه نهایی و سرگیجه آور پیش از جنگ بود.

درس های پس از آغاز جنگ:

  • شکست بی سابقه فرانسه در مه 1940 و ناپدیدی مقاومت ارتش فرانسه در برابر ارتش آلمان و تسلیم شدن ویشی، موجی از جمعیت میلیونی را بطرف جنوب فرانسه با اتوموبیل و با کالسکه و پیاده، روانه کرد که بعضی همبستگی ها و بعضی از عدم همبستگی ها را در ان روز ها می شد مشاهده کرد. می توان این درس را گرفت که فاجعه، دو رفتار متناقض را بر می انگیزد: نوع دوستی و خود خواهی.

  • شکست محاصره مسکو با ضد حمله ارتش شوروی تحت فرماندهی درخشان ژوکوف در اول دسامبر 1941، و حمله چتربازان ژاپنی در بندرگاه پرل هاربور در 7 دسامبر 1941 و وارد شدن امریکا به جنگ، شرایط جنگ جهانی را تغییر داد. مورن در توضیح این تغییر و تحولات می نویسد: "از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم و نه تنها پیمان المان و شوروی 1939 را نادیده می گرفتم بلکه ان دولت را حتی تبرئه نیز می کردم."

  • درس بزرگ این جنگ که به کشته شدن نزدیک 50 میلیون و به زخمی و یتیم شدن تعداد باز هم بیشتری منجر شد، درسی که بربریت حداکثری جنگ و بخصوص بربریت نازیسم را اشکار می کند این است که با فرهنگ ترین کشور اروپا، برای برده کردن مردم اسلاو اروپا به برده داری بر می گردد و از سال 1942 علیه یهودی ها و کولی ها دست به جنایت علیه بشریت می زند.

بعد از جنگ :

مقاومت علیه فاشیسم و پیروزی بر آن، امید های زیادی را بوجود اورده بود، امید به ایجاد و پیدایی دولت دموکراتیک با تامینات اجتماعی برای یک طرف و برای طرف دیگر جامعه برادرانه مثل انچه در شوروی گمان می رفت. ولی اتحاد شرق و غرب، بعد از جنگ دوم جهانی، به جنگ سرد وارد و سرخوشی به ناامیدی و امید به هراس تبدیل شد.

نگاه ادگار مورن به شوروی

او می نویسد: " دست بالا داشتن امریکا و تجهیز ارتش ان دولت به سلاح های هسته ای که در ان زمان یگانه ارتش اتمی جهان بود، امپریالیسم شوروی را با سمت گیری توتالیتر بر کشور و بر ملت های تابع، از دید من پوشاند. حتی وقتی در 1947، ژانف دیبر سوم کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی ادبیات و فرهنگ مستقل را مورد حمله قرار داد، ما، بدون ان که حزب و سیاست و برنامه ان را زیر سئوال ببریم، آن را به برخوردهای بدگویانه، دروغ گویی، دگماتیسم و اتهام زنی حزب تعبییر کردیم و ان ها را بین خود قبول نداشتیم و انحرافاتی موقتی و دست دوم می دانستیم و رفع شدنی. برتری قدرت امریکا مانع از ان شد که این را درک کنم که نظام شوروی در نیمه دوم قرن بیستم، بدترین نظام موجود بود، در حالی که در طرف دیگر، دموکراسی تا حدی می توانست سو استفاده های کاپیتالیستی را تعدیل کند. با دادگاه های 1949 و با ملاقات با رفقای آلمانی پناهنده به شوروی که به اردوگاه گولاگ فرستاده شده بودند و با مشاهده دروغ و خواری و خفت در این دادگاه ها در سی سالگی از نظام شوروی بریدم. شش سالی را که با این اندیشه بودم، بایست نقد می کردم. خود را از بار این شش سال چشم بستن و توهم، در 1958 با انتقاد از خود، رها کردم. شر قرن بیستم را، توتالیتاریسم و حزب واحد دانستم. خیلی ها نمی خواستند این ایده را  قبول کنند که دو دشمن سازش ناپذیر نازیسم و کمونیسم، در توتالیتاریسم با هم فصل مشترک داشته باشند. جانبداری کمونیسم از حقوق برابر همگانی انسان در سراسر عالم، و بر آمد راسیستی نازی با برتر دانستن نژاد اریائی، دلیل مخالفین با ایده توتالیتر بودن هر دو نظام نامبرده بود. این در حالی بود که در هر دو نظام، حزب یگانه صاحب همه حقیقت انسان شناسانه و تاریخی بود، در همه وجوه فعالیت های انسانی از جمله در زندگی خصوصی دخالت می کرد. هر دو نظام، پلیس ابر قدرتی داشتند که هم تحت کنترل حزب کار می کرد و هم وابسته به دولت بود. در سال 1951 هانا آرنت، منشا توتالیتاریسم را نوشته و من نیز با تاخیر در سال 1983 مقاله ای تحت عنوان "در باره طبیعت شوروی" منتشر و طی آن تفاوت های وحشتناک آن نظام با دیکتاتوری های پیش از آن را تشریح کرده ام."

جمعبندی از تجارب را مورن چنین فرموله می کند : "دوره استالینی بودن ذهن من، به من دو تجربه را آموخت : اول  اندیشه و عمل تعصب انگیز،  که از آن به بعد،  نقد قاطع در آن باره دارم. تجربه دوم این بود که خودم را طرفدار راست و چپ بیابم. طرفدار راست یعنی از آن به بعد، مصمم شدم که آزادی را به هیچ بهانه ای قربانی نکنم، طرفدار چپ یعنی مصمم شدم به اینکه استحاله ای در جهان ممکن است و دیگر باور به ضرورت یک انقلاب را کنار نهادم. بالاخره این که دست کشیدن من از باور های عرفانی بمن کمک کرد تا مفهومی از چپ را بازآفرینی کنم که به نظرم همزمان از چهار سرچشمه،  می نوشد و  جان می گیرد :  چشمه آزادیخواهی برای شکوفایی فرد، چشمه سوسیالیستی برای یک جامعه بهتر، چشمه کمونیستی، برای یک جامعه برادرانه و چشمه اکولوژیک برای یک پارچگی بهتر انسان با طبیعت و طبیعت با انسان."

رویداد های نیمه دوم قرن بیستم

ادگار مورن رویدادهای سال های پر ماجرای دهه 1950 بخصوص از 1953 تا 1961 را می شمارد که انعکاسی از بحران کمونیسم در شوروی و بحران دموکراسی در غرب و سرکوب جنبش ها در کشورهای اقمار شوروی و خیزش ها و مبارزات در افریقا و خاورمیانه هستند. او پس از مرور فعالیت مطبوعاتی خود در همبستگی با آن جنبش ها، دو درس را خاطرنشان می کند :

  • وقتی حقیقت و شرافت در خطر است، باید از تنهایی و انتخاب راهی دیگر نهراسید، دانست که چگونه در برابر عدم درک، مقاومت کرد، تسلیم بدگوئی، هذیان و نفرت نشد.

  • درس کلی سال های 1950 باید در تحولات باور نکردنی دو رژیمی دانسته شود که تغییر ناپذیر بنظر می رسیدند (رژیم شوروی و جمهوری های خلق و رژیم جمهوری چهارم فرانسه).

ادگار مورن با تاکید بر رشد اقتصادی اروپای غربی که از 1955 شروع می شود و تا بحران 1973 ادامه می یابد، و پیامدهای متضاد را می شمارد، نظیر رشد سطح زندگی در عین حال کاهش کیفیت آن، رشد اندیویدئولیسم و کاهش همبستگی، رشد حرکت و جابجایی و همزمان دامن زدن به اجبارات تکنیکی، بهبود مادی پیشرفت در عین حال کمبودهای حیاتی، هژمونی رو بەرشد اقتصاد، بموازات محدودیت قلمرو سیاست، یعنی جفت آن. ساختار گرایی، متد مفیدی را برای بررسی پدیده های انسانی ارمغان می اورد ولی با غلبه ساختار، انسان، سوژه و تاریخ به کنار رانده می شوند.

 با ملاحظه این تضادها، مورن می نویسد: "درس تحولات در این سال ها، برای من این بود که پیشرفت اقتصادی می تواند یک عقب گرد سیاسی و تمدنی را ببار آورد. خطری که بنظر من در قرن 21 بیشتر احتمال می رود."

پایان ترقی سی ساله (از 1945 تا 1975 در کشورهای پیشرفته)، با تحریم صدور نفت کشورهای نفت خیز در اعتراض به حمایت از اسرائیل در جنگ کیپور، با نشان دادن وابستگی قدرت های مسلط و استعمارگر به نفت، این کشورها را  مانند قدرت هایی فرتوت ظاهر ساخت. از اینجا امید به اروپای واحد و دموکراتیک ایجاد شد تا بتواند مانند مدلی ساخته شود. که البته دیری نپائید که یاس جای این امید  را نیز گرفت.

نخستین آسیب شناسی محیط زیست

در سال 1972، یک رویداد با اهمیت جهانی، توجهی را بر نیانگیخت جز میان تعدادی افراد پراکنده: انتشار گزارش پروفسور میآدوز  (Professeur Meadowsاز انستیتوی تکنولوژی ماساچوست، روند تخریب محیط زیست را فاش ساخت. پرفسور میآدوز، علت این روند را به امواج و آثار تکنیکی اقتصاد نسبت داده که خود این ها نیز ناشی از عطش سودجویی سرمایه بود. تخریب محیط زیست، فقط گیاهان و حیوانات را نابود نمی کرد بلکه بشریت و تمامی حیات را تهدید می کرد از طریق آلودگی رودها، اقیانوس ها، شهرها، زمین های زیر کشت کشاورزی صنعتی، محصولات خوراکی حاصل از این کشاورزی ودامداری صنعتی .در مقابل این خطر سیاست جدیدی در هر کشور و یک سیاست بین المللی ضروری بود. ادگار مورن از همان آغاز به فعالیت در این زمینه وارد می شود ولی او می نویسد که آگاهی و خواست حفاظت از محیط زیست یا اکولوژیک، علیرغم فجایعی نظیر چرنوبیل و فوکوشیما، هنوز سرعت کافی را ندارد.

دانش و وجدان انسانی

در قرن بیست و بیست و یک، علم در فیزیک و بیولوژی، پرسش های سیاسی و اخلاقی را بمیان کشیده است. این در حالی است که در واقع از قرن 17، پیشرفت علم مستلزم کنار نهاندن ارزش گذاری اخلاقی و سیاسی تجارب و استنتاج های منطقی بوده است. پیشرفت های علمی فیزیک و بیولوژی، وضعیتی بوجود آورده که نمی توان نسبت به آن ها بی تفاوت بود. فیزیک سلاح هسته ای را طراحی، و تولید آن را در اختیار قدرت های دولتی بزرگ بین المللی گذاشته است. این شمشیر داموکلس بر بالای سر بشریت را خود فیزیک کنترل نمی کند. انحصارات بین المللی دارو سازی با دست یابی به ژنتیک و امکان دست کاری جنین، امکان تولید داروهای پرسود به جای دارو ها مورد نیاز عمومی، به تبدیل محققین به "بیزنس من" شتاب داده اند. کی این ها را می تواند کنترل کند ؟ دانش بدون وجدان انسانی، انسانیت را خراب می کند.

چرخش نئولیبرالیستی جهان و پیدایش جهانی شدن

ادگار مورن از ریاست جمهوری میتران، در دهه های پایان قرن بیستم نام می برد و شایستگی این ریاست جمهوری را آلترناتیو بودن آن در برابر راست می داند و لغو مجازات مرگ از آئین مجازات عمومی فرانسه را نیز برجستگی این ریاست جمهوری می شمارد.

چرخش تاریخی جهان، در سالهای دهه 1980 که به تدریج  و با تاخیر به آن آگاهی یافته شد، چرخش نئولیبرالیسم تاچر (1990-1979) و ریگان (1989-1981) بود. تمامی ترمزهای موجود برای کنترل عطش سود و خصوصی سازی در تمام جهان حذف شدند. این امر باعث افزایش ثروت ثروتمندان و فقر فقرا شد.

فروپاشیدگی امپراتوری ها (عثمانی، اطریشی مجاری و شوروی)، با برانگیختن زایش ملل هایی که هریک با ترکیبی از اقلیت های قومی و مذهبی تشکیل می شدند، یکی از فجایع تاریخی قرن بیستم است. بر خلاف ملل غربی فرانسه، انگلستان و اسپانیا که از پیوست مردمان بسیار گوناگون در جریان یک تاریخ طولانی تشکیل شده اند، ملل بعد از فروپاشی امپراتوری ها در قرن بیستم، با سلطه قومی دینی یکپارچه و تام گرا و با تصفیه اقلیت ها پای گرفته اند.

در کشاکش های خونین از 1975 تا کنون در خاورمیانه، میان فلسطینیان و اسرائیلیان، میان غربیان و شرقیان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، میان منافع نفتی و حقوق مردمی، بعلاوه جنگ های نیابتی قدرت های بزرگ، در دو جنگ عراق، در جنگ داخلی لبنان، در جنگ داخلی شوم سوریه، و با دنبال شدن و رسیدن به ارمنستان و آذربایجان و دوباره به جنوب رفتن و کشیدن شدن به اتیوپی و اریتره و لیبی، در تمامی این جنگ ها، یک جفت جدایی ناشدنی وجود دارد، اسیب و مرگ و خبط و خطا

در میان این سال های پر ماجرا و بخصوص دو دهه آخر قرن بیستم، رویداد ماندگار جهانی شدن نیز پیدا شد. جهانی شدن و یا گلوبالیزاسیون، با دخول سرمایه داری در شوروی متلاشی شده، با ورا مائوئیسم دنگ در چین، و با عمومیت یافتن مبادلات  ارتباطاتی  پیوسته و همیشگی تلفنی و اینترنتی تمامی نقاط کره خاکی، پیدا شد. جهانی سازی یک فرآیند وحدت تکنیکی اقتصادی کره خاکی را ایجاد کرده است.

جهانی شدن، با آثار اقتصادی در کل کره زمین، با آسیب های محیط زیستی و با خطرات ناشی از تسلیحات اتمی، سرنوشت مشترکی برای انسان ها روی کره زمین ایجاد کرده است. آگاهی به این سرنوشت مشترک متاسفانه محدود مانده و با سرعت کمی افزوده می شود. با تسلط همه جهانی عطش سود، با بحران همه گیر دموکراسی، با شکست تقریبا تمامی خیزش های ضد دیکتاتوری سیاسی یا ضد تسلط اقتصادی، عواقب مخرب جهانی سازی بازهم بیشتر نمود یافته اند.

شکل گیری رژیم های اقتدارگرا با پارلمان نمایشی، و بخصوص توتالیتایسم جدید چین، مبتنی بر کنترل الکترونیکی، در تمامی جهان، حتی در اروپا، نشان دهنده عقب گردی است که از آغاز قرن 21 در سطح جهانی مشاهده می شود.

ادگار مورن بر ضرورت یک اندیشه عمیق و اقدامی آگاه به پیچیدگی ماجرای انسانی اشاره می کند. انتشار کتاب منطق خود و استفاده از آن متد ( metodos یونانی یعنی طی طریق یا جستجوی یک راه یا روش) پیشنهادهای سیاسی ای را در دو کتاب La Voie (راه) و Changeons de voie (راه را عوض کنیم)، تنظیم نموده است. او تاکید می کند که  :

"هرگزسرمایه داری این اندازه قدرتمند نبوده، اینقدر هژمونیک نبوده. در کشاورزی منزل گزیده و ان را صنعتی کرده است. مصرف زیر نفوذ تبلیغات، سرویس ها، ئوبریزه شده، دنیای اطلاعات و انفورماتیک زیر سلطه GAFA  (گوگل، امازون، فیسبوک، اپل). سرمایه بر بهداشت و سلامتی حکومت می کند از طریق صنعت داروسازی که در جریان همه گیری کووید، قدرت ان بشدت رشد کرده است. سرمایه داری از طریق لابی هایش، حکومت ها، نهادی اروپایی و بین المللی را منحرف می کند. نیروی مقابله با این هیولای سرمایه داری، محروم مانده است از نیروی سیاسی هماهنگ و برخوردار از اندیشه سیاسی راهبردی که من هم پیشنهاد کرده ام، گرفتار آگاهی های آشفته، خیزش های شکست خورده، انجمن های همبستگی محدود،."

یاد آوری !

زیستن با شک ورزی

  • زندگی ماجراجویی است مانند دریانوردی، در اقیانوسی از ناشناخته ها که از میان آن ها، تنها راه عبور از جزایری شناخته شده است تا در ان ها، توشه و سوخت سفر بارگیری شود.

  • منتظر غیر منتظره باش.

  • تاریخ بشر، نسبتا، دارای منطق است پس از وقوع  لیکن، همواره غیر قابل پیش بینی است قبل از وقوع.

  • هیچ دستاورد تاریخی، همیشگی و غیر قابل نقض نیست.

  • انسان، نه خوب است و نه بد، پیچیده است و در دست تغییر و تحول.

  • با میداندار شدن تطبیق بیدرنگ، عقل برکنار می شود.

  • پناه جستن در بی خطری کامل، باختن یکایک امکانات زندگی است.

  • قبول پرنسیپ پیشگیری از خطر، نتتیجه پذیرش اصولی وجود خطر است، که اجتناب ناپذیر است در عمل و در نوزائی.

  • مسیر به آینده، با رجوع به سرچشمه ها طی می شود.

  • امید، انتظاری است که احتمالش کم است.

پاکیزگی روان

  • آنانی که نفرت نمی ورزند، از جنون برکنار می مانند.

  • نقد، نه با تقبیح، که  با استدلال کردن انجام می شود.

  • در برابر دکترینی که برای هر چیزی پاسخی می دهد، پیچیدگی مرجح است که در هر چیزی پرسش می یابد

  • پیری خوب نیازمند آن است که شگفتی کودکی را، آرزو های جوانی را، مسئولیت بزرگ سالی را، و ماحصل تجارب زندگی را درخود زنده نگه دارد.

  • هرگز پایان نخواهم داد به جستجو و دریافتن آنچه که منشا ستمگری، ناآرامی و بیرحمی بر بشریت است، و دریافتن آنچه که منشا هراسناکی زندگی است، همچنین پایان نخواهم داد به جستجو و دریافتن آنچه که منشا اصالت، بخشندگی و نیکی در بشریت است و دریافتن آنچه منشا شگفتی و شعف در زندگی است.

  • غالبا با این تناقض دست به گریبان می شویم : ضمن احترام به کرامت هر فرد انسانی و عدم تعدی به آنچه برایش مقدس است، همزمان، عمل کردن با یک نگرش انتقادی که مایه حیات بخش آن عدم حرمت به باورهای تحمیل شده بعنوان مقدسات است.

  • انتقاد از خود، یک پاکیزه سازی  اساسی روان است.

  • مهم است  که نه رئالیست مبتذل بود (یعنی خود را بیدرنگ تطبیق دادن)، و نه غیررئالیست  مبتذل (یعنی طفره رفتن از واقعیت با ردیف کردن ضد آن)؛ اهمیت دارد رئالیست بود با معنای پیجیده آن :  عدم قطعیت در شناخت از واقع،  وجود امکانات هنوز ظاهر نشده آن.

  • نسبت دادن کلمات ناگفته، و افکار ناشناخته به کسی، و تخریب فردیتش به شدیدترین شیوه، زشت ترین اتهام است.

  • ایده ها را نقد می کنم، هرگز به افراد حمله نمی نمایم. هر آینه، دیگران را تخریب کنم، خود را تخریب کرده ام

  • فرهنگ فرانسه، همزمان، یگانه و چند گانه است. در طول تاریخش از مردمان بسیار گوناگون تشکیل شده است، برتونی، آلزاسی، و غیره، سپس، از فرزندان مهاجرین. وحدت فرانسه، چند فرهنگی را در بر می گیرد. این دو مقوله یگانگی و چندگانگی، که به دیده ذهن های کوته بین، متضاد می آیند، مکمل هم دیگرند.

زیستن در بحران

  • جستن واکسنی ضروری شده است بر ضد خشم خاص انسان، زیرا ما در خطر همه گیری از آن قرار داریم.

  • بحران کووید، به یک معنا، بحرانی از یک برداشت از مدرنیته است. این برداشت، بر این ایده پایه داشته که سرنوشت بشر این بوده که بر طبیعت تسلط یابد و حاکم بر جهان شود.

  • کووید، به ما نشان می دهد که ماجراجویانه زندگی می کنیم، ماجراجویی بدون برخورداری از شناخت، ماجراجویی بی سابقه برای نوع بشر.

رمز گونه

  • واقعیت، خود را در پشت خیالات ما پنهان می کند.

  • اندیشه انسان، برای ورود به اسرار هر رازی، پشت درب بسته آن، لحظه شماری می کند.

پایان

شنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۰ اوت ۲۰۲۲

 

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید