رفتن به محتوای اصلی

جنبش انقلابی آری، کودتای رنگی خیر

جنبش انقلابی آری، کودتای رنگی خیر

مقدمه

تجربیات تاریخی گاه بر اساس و پایه های واقعیات بسی دردناک، که به قیمت جان میلیونها نفر تمام شده است، به دست می آیند. از این نظر، تکرار بعضی از این اشتباهات تاریخی، آنهم نه یکبار بلکه برای بار سوم و چهارم، در بهترین حالت یک حماقت نابخشودنی است. کودتای 28 مرداد یک واقعیت دردناک تاریخی است. همان طور، کودتای رنگی اسلامی خمینی که به صورت سوار شدن بر امواج خروشان جنبش میلیونی توده ای در سال پنجاه و هفت صورت گرفت. تاریخ مصرف نظام شاهی به اتمام رسیده بود. آقایان جیمی کارتر، جیمز کالاهان، ژیسگاردستن و هلموت اشمیت در کنفرانس گوادلوپ، روایت و جایگزین یک حکومت اسلامی را برای ایران تدارک دیده، و آن را بر امواج خروشان انقلاب سکولار، عدالت- و آزادیخواه مردمی سوار کردند.

تعیین کابینه دولتی کودتای نارنجی "میدان" در اوکراین توسط ویکتوریا نولان، مشاور امنیت ملی آمریکا، در حالی که در همان میدان "کیف" در پایتخت اوکراین و در وسط تظاهرکنندگان اعلام می کند "اروپائیها غلط می کنند"، به صورت ویدئو هنوز در یوتیوب قابل مشاهده است. خانم ویکتوریا نولان در وسط تظاهرکنندگان یکی یکی اعضای کابینه دولت آینده دولت کودتای نارنجی اوکراین را دستچین و اعلام می کند.

کودتاهای رنگی در آمریکای لاتین، که هنوز هم بطور فعال در جریان اند، پروژه های بر سر کار آوردن حکومتهای دست نشانده وابسته به امپریالیسم، در عین حال که که پیچیدگی های خود را دارد هستند، یک واقعیت تاریخی جاری و زنده اند.

در کشور ما ایران، از زمان انقلاب مشروطه تا به حال، تقریبا هر سی، چهل سال یک بار، که تاریخ مصرف دیکتاتوریهای گماشته شده امپریالیستی به سر می رسد، این کودتاهای رنگی به صورت بر سر کار آوردن یک حکومت دست نشانده دیگر، اغلب به شیوه سوار شدن بر امواج خروشان جنبشهای مردمی و به راه اندختن یک کودتای رنگی توسط شعبان بی مخ ها، یا اسلامی توسط خمینی تحقق می یابند.

این واقعیتها آن قدر در تاریخ ما تکرار شده اند، که دیگر به قول مثل ترکی خودمان، دیگر به این راحتی ها کسی نمی تواند شیره را به جای عسل به ما بفروشد. ما نه تنها حق، بلکه وظیفه داریم با مشاهده اولین نشانه های تکرار موارد مشابه تاریخی کودتاهای مخملی، نه تنها با شک و احتیاط به این مسائل نگاه کنیم، بلکه تکرار پنجمین یا ششمین بار همان اشتباه تاریخی به هیچ وجه دیگر توسط نسل های بعدی بخشوده نخواهد شد.

گفتمان، تفسیر و روایت جنبشهای اجتماعی  Narratives

تحولات اجتماعی گفتمان، روایت، تفسیر و داستان خود را دارا هستند. این تفسیر و بیان و روایتها بسته به این که شما در کدامین قطب قدرتمداری سیاسی اجتماعی با کدامین ایدئولوژی قرار گرفته باشی، متفاوت خواهد بود. روایت و گفتمان جاری در مورد جنگ اوکراین، کاملا به دو قطب متضاد تقسیم شده، و روایتهای آنها کاملاً با همدیگر متفاوت اند. نوع روایت و گفتمانهای یک جنبش اجتماعی حتی می تواند بسته به خواستگاه های طبقات گروه بندیهای مختلف اجتماعی به صورت های چندگانه و متفاوتی بیان، تشریح و تفسیر گردند.

در دنیایی که قدرتمداریهای متفاوتی در آن به شدت با همدیگر در حال رقابت اند، و در کشورهایی که طیفها، اقشار و طبقات مختلف به موازات گروه بندیهای سیاسی مختلف، که اغلب دارای خواستگاه های طبقاتی مشخصی بوده و وابستگی های ویژه ای به نظامهای ایدئولوژیک و قطبهای جهانی اند، هر کدام تلاش در غالب کردن نوع تفسیر و بیان خویش از روایت این جنبشها کرده ، با غالب نمودن نوع تفسیر، تعبیر و روایت خویش از وقایع جاری، گفتمان خویش را به روایت غالب تبدیل نموده، و این جنبش را در مسیر اهداف خویش هدایت می کند.

به طور مثال، جنبش مربوط به انقلاب سال پنجاه و هفت، تا یک سال قبل از انقلاب، روایتی سکولار، آزادیخواهانه، عدالتجویانه، ضد استبدادی و ضد سلطنتی داشت. در فاصله کمتر از یک سال، این روایت به حاشیه رانده شد، و یک روایت اسلامی گری بر این جنبش سوار شد و غالب آمد. نهادهای مشخص قدرتمداری جهانی و داخلی، دست در دست همدیگر با به حاشیه راندن روایت اصلی و سوار کردن روایت اسلامی بر انقلاب، اهداف خویش را تا درجه متلاشی کردن کامل و قتل عام غالب پیروان روایت سوسیالیستی ادامه دادند و از آن طریق پروژه خود را تکمیل کردند. در نهایت آنها توانستد از طریق تبلغ، ترویج و غالب کردن روایت اسلامی در تمام عرصه ها به پیروزی برسند. آری، روایت طبقاتی سوسیالیستی نیز یکی از روایتها و تفسیرهای مطرح از جنبش انقلابی سال پنجاه و هفت بود. امروز نیز تفسیر طبقاتی سوسیالیستی یکی از چندین روایت موجود در تفسیر از گفتمان جنبش اجتماعی انقلابی جاری است.

رهبرتراشی برای جنبشهای مردمی

گروه بندیها و قطبهای قدرتمداری مختلف اجتماعی که با نوع ویژه بیان و تعبیرها گفتمانهای ویژه خویش از جنبشهای اجتماعی را تفسیر می کنند، برای این که بتوانند حاکمیت قدرتمداری اقتصادی سیاسی امنیتی خویش را در راستای تأمین منافع خویش حاکم نموده و اعمال نمایند، باید رهبران و نمایندگان سیاسی معتبر و مقبول خویش را نیز داشته باشند. این رهبران باید بتوانند در جریان گام به گام پیشرفت تحولات اجتماعی، جایگاه و اعتبار لازم را برای خویش به دست آورده و آن را بر این جنبش ها سوار کنند.

تبدیل روایت و گفتمان ضداستبدادی، آزادیخواهانه و عدالتجویانه از انقلاب پنجاه و هفت به یک روایت و گفتمان اسلامی، تنها از طریق بر مسند نشاندن یک یا چندین روحانی مذهبی به عنوان رهبران معنوی سیاسی انقلاب می توانست این پروژه را تکمیل کند وبه پایان برساند. این امر با تبدیل روح الله خمینی به رهبر معنوی با تیمی از مشاورانی از قبیل دکتر بنی صدر، دکتر یزدی و مهندس قطب زاده و چندین نفر دیگر، که همگی در کانونهای غیرانتفاعی همکاریهای مشترک ایرانیان مقیم خارج با کشورهای امپریالیستی حضور داشته اند، توانست این روایت و گفتمان را با ستون رهبری پیوند زده و از این طریق پروسه سلطه و حاکمیت خویش را تکمیل کند.

ایران و روایت "زن، زندگی، ازادی"

به نظر من شعار "زن، زندگی، آزادی" به تنهایی نمی تواند امروزه ابعاد سیاسی، صنفی، اقتصادی و حتی انسانی و آزادیخواهی مطالبات و آرمان های هشتاد و پنج میلیون ایرانی را آن طور که باید دربرگیرد. این شعار، تنها چندین وجه محدود و بالنده و مترقی جنبش ازادیخواهی مردم ایران را در برمی گیرد. محدود کردن عمق، وسعت و گستره مطالبات کارگران، معلمان، بازنشتگان، کارمندان، روشنفکران، دانشگاهیان و اقشار متوسط جامعه و غیره به شعار "زن، زندگی، آزادی"، در بهترین حالت خود این خواسته ها را در یک چهارچوب به مراتب کم رنگ و تنگ محدود و خفه می کند.

کسانی که تا دیروز خود را غیرایدئولوژیک و دارای حزب برنامه محور معرفی می کردند، امروز این شعار را به عنوان "ایدئولوژی" یک انقلاب نوین معرفی می کنند. نمی دانم چرا، ولی این امر مرا به یاد "ایدئولوژی اسلامی" معرفی کردن انقلاب پنجاه و هفت از طرف مهندسان آن می اندازد. تعیین یک روایت، تفسیر و گفتمان محدود، مشخص، تعریف شده از انقلابی که به قول دوستانی متعلق به نسل زیر بیست ساله اخیر است. به گفته دیگر، به نسلهای بالای بیست ساله می گویند "شما بزرگتر ها این انقلاب را نمی فهمید، یا با آن همراه شوید، یا از سر راه بروید کنار!".

چکار بکنیم، ما پیرهای چندین و چند بار مار گزیده، وقتی ریسمانهای سیاه و سفید و چندرنگی را مشاهده می کنیم، همان کودتاهای رنگی در ذهن مان تداعی می شوند. از طرف دیگر به قول مثل معروف خودمان، پرنده ای که مثل اردک راه می رود، مثل اردک صدا می کند، مثل اردک می پرد و پرواز می کند، دیگر خود اردک است. در این مورد دیگر نباید شک و تردید کرد.

فعلاً ما بر اساس شواهد اولیه داریم با احتیاط هشدار می دهیم. یقیناً شواهد اولیه به تنهایی کافی نیستند تا در این امور نظر قطعی داد. از طرف دیگر، این امکان هم وجود دارد، که تا زمانی که ما بتوانیم و بخواهیم مدارک و شواهد لازم و کافی را به دست آوریم تا بر اساس آنها قضاوت قطعی کنیم، دیگر خیلی دیر شده باشد. لذا، حتما باید از همین الان بر اساس شواهد اولیه حد اکثر میزان هشدار، احتیاط را در این موارد اعمال کرد.

آلترناتیوسازی امپریالیستی را نباید دست کم گرفت

اگر تاریخ مصرف نظام جمهوری اسلامی ایران در قلبها و اذهان دهها میلیون ایرانی از خیلی وقت پیش به سر آمده باشد، به نظر می رسد که این تاریخ مصرف، از نظر اربابان امپریالیستی که این نظام را بر سر کار آوردند نیز به پایان رسیده است. دیگر رضا پهلوی دوم و شخصیت های مشابه دیگر لندن- و آمریکانشین از چنان کاریزمایی برخوردار نیستند که بصورت رهبر جایگزین گماشته شوند. در جنگ ژئوپولیتیک شرق با غرب هم ایران اهمیت قابل توجهی برای هر دو قطب رقیب قدرتمداری سیاسی دارد. یک خیزش انقلابی دیگری در ایران در جریان است. نه مردم یک قدم عقب نشینی می کنند، نه حکومت حاضر شده است تا در مقابل مطالبات به حق مردم قدمی به عقب بکشد. اطاق های فکری امپریالیستی در کار اند. آینده نشان خواهد داد که ایا آنها می خواهند از جنبش مردمی به صورت یک عامل فشار جهت امتیازگیریهای بیشتر از نظام استفاده نمایند، یا این که به طور همزمان و موازی پروژه حکومت جایگزین را با اتکا به روایتی ملایم، معتدل، دموکراتیک و آزادیخواهانه تنظیم نموده و پروژه آن را توسط تیمی خادم مطلق، مردم پسند بر محور شخصیتهاتی که در قلب مردم جای دارند، به مرحله اجرا درآورند.

خلاصه

اگر فعلاً این فرضیه را کنار بگذاریم که هیچ کشور امپریالیستی در تلاش نیست تا هیچ تیم مشاوره فکری را گرد هیچ شخصیت معنوی مورد ترحم و مقبول مردمی گرد آورده و جنبش انقلابی مردمی را به بیراهه بکشاند، برآمدهای اخیر ایرانیان خارج نشین را چطور می توان در دو جمله خلاصه نمود؟ آیا گرد همدیگر آوردن ملقمه ای از مجاهدین خلق، کومله، احزاب مشابه کمونیست کارگری، برخی احزاب و سازمان های چپ، سلطنت طلبان کیانی و مشروطه خواهان، سازمانهای ملی و جمهوریخواه و حتی احزاب مشخصاً تجزیه طلب، چه وجوه مشترکی را به نمایش می گذارد. آیا وجه مشترک غالب این مجموعه بر محور مرگ بر جمهوری اسلامی ایران متمرکز است، یا زنده باد آزادی؟ به نظر من، بخش غالب جریانات سیاسی نامبرده، با آزادیخواهی و شعار زنده باد آزادی بیگانه است. لذا، هدف نهایی این برآمد سیاسی، تنها می تواند مرگ بر جمهوری اسلامی باشد و در آن از "زنده باد" هیچ خبری نیست. باز به این نقطه می رسیم، گذار از جمهوری اسلامی ایران به چی؟

 روایت طبقاتی از جنبش های توده ای انقلابی و گذار سوسیالیستی برای ایران، بنیادی ترین و بالنده ترین آلترناتیو جایگزین دوران نسل حاضربرای گذار از جمهوری اسلامی ایران است.

دیدگاه‌ها

سعید

آقای ایشچی
در این مقاله چنین استنباط می شود که شما سعی کرده اید اینطور جلوه دهید که فعالان میدانی نمی دانند چه می خواهند و بر اساس نفرت تاریخی ضد امپریالیستی (که نتایج آن را مردم به خوبی تجربه کرده اند) چشم به خواسته های روشن آزادیخواهانه و مدنی این قیام بسته اید وهمچنان با بی اعتمادی به توانایی مردم در انتخاب، دلبسته به تئوری های توطئه شده اید.

لازم به ذکر است که در عرصه سیاست همواره در تمامی دنیا بازیگران داخلی و خارجی با منافع مختلف در مقابل یکدیگر صف آرایی می کنند و برنده آن کسانی هستند که بتوانند نقش خود را به بهترین نحو ایفا کنند و از همه پتانسیل های موجود استفاده کنند. امروز در شرایط ایران نیاز اساسی به پویایی و خلاقیت سیاسی و برخورداری از وسیع ترین طیف نیروهای آزادیخواه و توسعه طلب میباشد ونمیتوان با تکیه بر تئوری توطئه به نتایج مطلوب دست یافت.
مبانی نظری و دیدگاهی که این نسل نسبت به آینده دارد، فاصله قابل توجهی با نسل های پشت سر خود دارد که می توان گفت غیرایدئولوژیک و عملگرایانه است، از این رو باید ازآن جایگاه به بررسی و بازنگری پرداخت و سیاست های روز و اینده و مرزبندی دوست و دشمن را تدوین کرد  درغیر این صورت در یک حباب فکری تنگ نظرانه گرفتار شده که منجر به برنامه های غیرعملی و انفعال بیشتر نیروی سوسیال دمکراتیک می شود.
شما با ارائه تصویری فرقه ای از خود و بدنام ساختن دیگر مبارزان آزادیخواه و توسعه طلب، ناتوانی خود را در درک رنگارنگی جامعه مدنی ایران نشان دادید و مجدداً خود و عقیده ایدئولوژیک خود را نماینده طبقات و اقشاری از جامعه معرفی کردید که ازپشتیبانی واقعی برخوردار نمیباشد (هیچ نشانی از این ارتباط ارگانیک وجود ندارد) و با پرداختن به کلیات نظری توام با تئوری توطئه از ارائه سیاست چگونگی گذاراز حکومت اسلامی و آینده مورد نظر خودداری کرده اید. می توان گفت نتیجه عملی این تفکرآنروی سکه نیروهای است که با نامه های توصیه طلبانه به رهبر حکومت اسلامی تغییر در حکومت را به جای تغییر حکومت تجویز میکنند. در واقع این تفکر با انکار دیگران و شعار های ضد امپریالیستی به همان نتیجه می رسد، هرچند که ظاهراً در دو طرف معادله قرار دارند.
جناب ایشچی٬ متأسفانه نسل ما به خاطر این نوع تفکرات نتوانست وظایف تاریخی را که بر عهده داشت انجام دهد و مسئولیت نسل های جوان را سنگین کرد. خوشبختانه تفکر نسل جوان از باورهای درمانده ما فاصله گرفته و آینده خود را در پذیرش رنگارنگ و همزیستی با کشورهای صنعتی و پیشرفته می‌جوید و می‌خواهد با استفاده از همه پتانسیل‌های موجود برای تحقق توسعه پایدار بهره‌مند شود.
امیدوارم شما و دوستان همفکرتان با جسارت از تلاش های قهرمانانه و سرنوشت ساز زنان و مردان آینده ساز حمایت کنید و با همکاری با دیگر نیروهای آزادیخواه و توسعه طلب برای تحقق آرزوی تاریخی این مردم که یک جامعه توسعه یافته میباشد به یک برنامه گذار دست یافته  و با اقدامات مشترک  مانع موفقیت دگر بازیگرانی که خواهان متحقق نشدن این ارزوی تاریخی اند شوید بجای دلمشغولی با تئوری توطئه.
امروز کمترین نقشی که می توان از نسل گذشته خواست، دامن زدن به امید و همراهی با آینده سازان و فراهم آوردن همکاری های ممکن برای درهم شکستن دژ استبداد است.
سعید

جمعه, 28.10.2022 - 20:35 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید