محمد رضا شجریان تحت هیچ شرایطی اعم از تهدید و ترعیب و تطمیع حاضر نشده ارزان فروشی پیشه کرده و نام بزرگ هنریاش را با رانت و امتیاز تاق زند. او نه با ستمگری کنار آمده و نه تن به تمکین با جباران و جابریت داده است. نه شیفته شهرت، نه اسیر هنر برای هنر و نه فریفته قدرت. به توهم رفرم بی بنیاد دل نبسته و آن هنگام که پیمایش اعتراضی میلیونی مردم به سال ١٣٨٨ فاصله میدان انقلاب تا میدان آزادی تهران را پر کرد و از سوی فرومایگان نام گردباد "خس و خاشاک" گرفت، با خود تحریمی صدایش خواست و توانست تریبون جمهوری اسلامی را در رسوایی فزونتر بنشاند.
تاریخ اما در برابر این نفاق افکنیهای ناسیونالیستی، نمونه کمون باکو به رهبری "٢۶ کمیسرها" را هم ثبت خود دارد که در راس آنها "استپان شائومیان" ِ ارمنی و همیار نزدیکش "عزیزبیگوف" ِ آذریقرار داشت. حکومتی که در پی تامین دوستی این دو ملت به نفع زحمتکشان آنها میکوشید. اما این حکومت بری از اغراض ناسیونالیستی، در پی اشغال باکو توسط متجاوزین غربی به کشور جوان شوراها و همدستی ناسیونالیستهای افراطی آذربایجانی و ارمنی با آنها سقوط کرد و همه کمیسرها کشته شدند.
برای عملی شدن نقشه ولایی، قطعاً به کوتاه آمدنهای تاکتیکی مقطعی ضرور نیاز است و در همین رابطه، نباید احتمال تمکینهای موردی ناگزیر نظام در برابر فشارهای آمریکا را از قلم انداخت. اما با این تأکید که این تاکتیکها فقط مفری هستند برای درآمدن از زیر فشار تا برنامه "عمق استراتژیک" ادامه یابد؛ وگرنه تاکید بر نابودی اسرائیل و حفظ "هلال شیعی" که هم در شمار شناسه هویتی این نظاماند و هم چاه ویلی برای آن توضیح ناپذیر میماند، حال آنکه بخش ثابتی از نقشه راه هستند.
برای نیروی چپ کشورهای موسوم به "اسلامی"، محوریترین موضوع سیاسی چند دهه اخیر که همچنان هم جاری است مواجهه با بنیادگرائی اسلامی است. چپ بدون تعیین نسبت صریح خود با این پدیده و برعکس اصرار کماکان بر قرار دادن نقطه عزیمت حرکت خویش بر "امپریالیسم آمریکا"، چه بخواهد و چه نخواهد به ورطه خطای سیاسی عمده ندیدن و عمده ندانستن بنیادگرایی در کشور و منطقه خواهد غلتید. نام بنیادگرائی در ایران ما، جمهوری اسلامی است با کارنامه مشخصی که با خود دارد
هر برخورد با قرار داد میان چین و جمهوری اسلامی اول باید تکلیف خود در قبال این گزینه استراتژیک را روشن کند که ایران در جهان عملاً موجود مبتنی بر بلوک قدرتها و کانونهای منافع کجا را باید بگیرد؟ فقط غربی، صرفاً شرقی، نه غربی و نه شرقی، یا که هم غربی و هم شرقی؟! ایران ناگزیر از ورود در بده بستانهای اقتصادی و سیاسی است، پرسش اما اینست که موازنه را در چه نقطه از مختصات جهانی باید بجوید تا خود نیز بازیگری از صحنه شود و نه که بازیچه این یا آن قدرت انحصاری.
جنبش کارگری و فعالیتهای سندیکایی و اتحادیهای در ایران چه از نقطه نظر بنیان گذاری و چه انباشت اولیه تجارب در تحرکات کارگری، مرهون و مدیون تلاشهای حزب کمونیست ایران است. کوششهای این حزب در عرصه کار تودهای با پرداخت بهای بسیار گران تحمل چند صدسال زندان، چندین فقره مرگ زیر شکنجه، از دست دادن کار و رانده شدن کادرهای آن از شهر و کشور خود همراه بوده است. چپ هرگز این را از یاد نخواهد داشت و احترام خویش به آن را فراموش نخواهد کرد.
انتخابات آمریکا با هر خروجی هم که از خود بیرون دهد، وضعیت دیگری پدید خواهد آورد. اگر جو بایدن سر کار بیاید، خودفریبی خواهد بود هرگاه گمان رود دولت او بدون گرفتن امتیازهای جدی از جمهوری اسلامی دچار تنگناهای ناشی از تحریمهای حداکثری، به همین سادگی برجام را احیاء کند. چون اصل مسئله در مناسبات دو طرف برای هر دولت آمریکایی، نه صرفاً موضوع هستهای تهران بلکه عمدتاً سیاست خارجی و منطقهای جمهوری اسلامی است.
در برخی نظامهای سیاسی، راه غلبه بر دشواریهای ناشی از کارکردهای قدرت، نه الزاماً اصلاح است و نه تدارک ناگزیر انقلاب. راهبردی است متفاوت از دو رویکرد اصلاح طلبی وانقلاب خواهی که با نام تحول طلبی جا افتاده است. در باور من که اصلاح در مورد جمهوری اسلامی را توهم میدانم، تحول طلبی در ایران زمینه و مفیدیت بیشتری دارد تا وقوع انقلاب.
قالیباف با چنین رسالت و مأموریتی رئیس مجلس شده است. هنر این بیبته فقط به این بوده که توانست با رصد کردن تمایلات کانون اصلی قدرت در نظام، قطب نمای رفتار خود را با آن تنظیم نماید. "جوان" مد نظر خامنهای به عنوان "عدالت خواه" معترض به فساد و رانت خواری و دزدی و انحراف از انقلاب اسلامی، عملاً کسانی چون رئیسی آدمکش در راس قوه قضائیه و کلان دزدی چون قالیباف در راس قوه مقننه هستند!