این برای ما ایرانیان نه فقط یک تراژدی انسانی که مایه شرم ملی است. هر ایرانی با وجدان در قبال این فاجعه مسئولیت دارد و باید صدای خود علیه این جنایت سازمان یافته را بلند کند. اینکه دولت افغانستان تا کجا پیگیر دادخواهی حق حیات شهروندانش خواهد بود وظیفهای است مربوط به دولت و مردم افغانستان که ما فقط میتوانیم و میباید پشتیبان این دادخواهی بر پایه حقوق بین المللی و معاهدات دو کشور همسایه باشیم. اما خود ما نیز در مقام شهروندان ایرانی مسئولیت مستقل خود را داریم.
آیا باید پایانه سال 2019 فرا میرسید و جهشی در فلان نقطه رخ میداد تا بیماری "کووید 19" بیداد کند و دنیا را بحران فرا بگیرد؟ این آیا نشانه محلی و تصادفی بودن فاجعه است؟! انتظار طبعاً این نیست که بشر واقف بر هر چیز باشد تا غافلگیر ندانستههایش نشود که چنین میبود اگر تکاپوی علم هم دیگر معنی نداشت. اصل مسئله، سلطه "مصلحت"هاست در آن دانشی که بر پایه نیاز و سیطره سرمایه و قدرت میچرخد!
اگر پاسخ راهبردی این موقعیت از سوی جامعه سیاسی،تأمین اتحاد وسیع ملی علیه استبداد ولایی اکنون هرچه بیشتر فردی است، تاکتیک میدانی مقتضی آن در این لحظه اما چیزی نیست مگر "نه!" مشترک به انتخاباتی که مستبد حاکم دعوت به شرکت در آن دارد. نکته دارای اهمیت سیاست عملی اینست که ایران از مدتی پیش وارد فازی شده که زنجیره تاکتیک سیاسی اپوزیسیون در آن لازم است در تعرض بر ولی فقیه و ولایت فقیه تمرکز بیابد.
در جوامع استبداد زده و تحت سیطره دیکتاتوری اما، اعمال آمریت حکومتی در همه زمینه ها مانع از آنست که مبارزه اجتماعی در اشکال بی واسطه تحقق یابد. زیرا دیکتاتوری در ستیز با اصل مشارکت جمعی قرار دارد و مانعی است برای تولید ثقل در دفاع از منافع مشترک. در این جوامع، مبارزه سیاسی با دیکتاتوری و تلاش برای برقراری و رعایت آزادیهای شهروندی، دارای اهمیت محوری برای پیشبرد مبارزه طبقاتی است.
باید به این اشاره کنم که آبان ۹٨ همچون حرکت سراسری، بستر اشتراک یابی جنبشهای تبعیض ستیز با همدیگر را هم با صراحتی بیش از پیش نشان داد. پیش از همه هم، حضور نیروهای جنبش گسترده تبعیض ستیز اقتصادی کارگران و معلمان و عموم زحمتکشان در این حرکت سراسری. جنبش نیرومند ستیز با تبعیض جنسیتی جاری در زیر پوست و روی پوست شهر و نیز جنبش چهل سال مبارزه علیه تبعیضات اتنیکی در کشور، موفق شدند در متن خیزش آبان ۹٨ هم پیوندی و هم سرنوشتی خود را نشان بدهند.
این حکومت که رهبرش در بدو استقرار گفت "اقتصاد مال خر است"، "موتلفه" بازاری اش ایده های خمس و زکات پیش کشید و در نماز جمعه ها هم از حرام بودن ربا و بهره بانکی سخن رفت، بسیار سریع و به اجبار نیز رو به "خریت" گذاشت و اجرای الگوهای شناخته و تجربه شده در سطح بشریت را البته در کالبد خود پیش برد.
فروپاشی را نباید در نقطه پایانی روند دید و فقط متعلق به آن هنگام که، گسیختگی عضلات و شکستهشدن استخوانها، نعش از نفسافتاده را نقش بر زمین میکند. این تنه ترک برداشته در جابجای خود با شیارهایی ژرف در شاخه به شاخههایش، حکایت از پوسیدگی دارد و نوید فروپاشیدگی را میدهد.
خانم محمدی آن اندازه در کار سیاست بودهاند که بی آشنا با متن شناسی نباشند، پس پرسش این می شود چرا میخواهند از این نوشته روشن برداشتی دلخواسته بکنند؟ پاسخ اینست که ایشان با زدن رنگ تند عاطفی به یک تحلیل و تبیین سیاسی روشنگرایانه، خواستهاند سیاست مطلوب خود را در عاطفه جا دهند. به گمانم ایشان از اینکه فکر و قلم من عواطف سیاسی او و همفکرانش را میآزارد، دچار آزردگی خاطرند.