امیر سلطان زاده

امروز دیگر همه میدانیم که سکوت در برابر حذف هر کس دیگر، مصیبت آفرین است. این را به تجربه کسب کردیم. تجربهای گزاف. حالا بهتر میفهمیم که چرا ملی- مذهبیها، هواداران جبههملی، فدائیان خلق، مجاهدین خلق، تودهایها و ... به ما میگفتند، این کژراهه، به آسانی اصلاح نمی شود. ساختار حکومت پتانسیل اصلاح ندارد. هر آنچه آنها تجربه کردند، نسل ما هم تجربه کرد. خون، حبس، ننگ و حسرت. آزموده را دوباره آزمودن، عقلا خطاست. ما خطا کردیم.

فراموش نکنیم در دورانی که جامعه مردسالار ایران، در فقر فرهنگی و بی سوادی عمیق به سر می برد، یک زن در حالی که شوهرش در زندان است، به تنهایی تصمیم میگیرد تا یک زندانی دیگر را نجات دهد. زنی که خود درگیر فعالیتهای سیاسی است. سیاستی که برای زنان تنها در پرانتز طبقه اشراف منتسب به دربار خلاصه می شد. در این دوران است که عفت موسوی به عنوان یک کنشگر سیاسی تصمیم میگیرد، اجرا میکند و هزینه عمل خود را نیز میپردازد.

بسیاری از افراد ساکن شهرها و روستاهای مناطق مرزی، تا قبل از رسیدن به تحصیل در دبستان، زبان فارسی را یاد نمیگیرند. اساساً نیازی هم به یادگیری آن ندارند. در شهرهایی که تلویزیونهای ماهوارهای با زبان محلی، دیده میشود، مردم در شهر با زبان محلی با یکدیگر صحبت میکنند و مایحتاج روزانه افراد به زبان محلی تامین میشود و هیچ نیازی به یادگیری فارسی احساس نمیشود.

بنا بر ماهیت فدرال نحوه اداره کشور در اسپانیا، دولتهای محلی از قدرت و اعتبار بالایی برخوردارند. همه نگاهها به شهرهای بزرگ دوخته شده بود. نتایج انتخابات شهرهای بارسلون، باسک و مادرید نیز، به علت مسئله استقلالطلبی، از اهمیت بیشتری برخوردار بود.

تلاش برای تحقیر تنآسایی و آرمیدن بیش از همه از سوی دانشگاهیان شکمسیر و سرمایهداران بیدردی است که پایان کار از نظر آنها معنایی ندارد. هر روز بیش از دیروز اشیای بیهودهای تولید میکنیم که محیط زیست و دنیای ما را نابود میکند و مهمتر از آن وقت ما را میبلعد.