رفتن به محتوای اصلی

توانمند تر باد چپ، وای بر چپ منجمد!

توانمند تر باد چپ، وای بر چپ منجمد!

این نوشته را ۶ مهر ماه نوشتم ولی به حرمت روزهای میدانی جنبش “زن – زندگی – آزادی” تصمیم گرفتم نشرش به زمان بررسی این جنبش کلان موکول شود که اکنون زمان آن فرارسیده است. در نوشته‌ی حاضر که متوجه نقد گرایشی از چپ است، به سه رویکرد همجنس اما اندک متفاوت‌ در نوع برخورد با این جنبش اشاره خواهم داشت که گرچه مستند هستند ولی قصد نام بردن از نویسندگان‌اش را ندارم. اصل، بر روشنگری است و نه افشاءگری.

***

لنین می‌گفت توده‌ها در روزهای انقلاب به اندازه سال‌ها سیاست می‌آموزند.‌ سخنی درست که این نکته‌ را نیز می‌توان بر آن افزود: در روزهای جنبشی، هر حزب و فرد مدعی سیاست به ناگزیر پای آزمون‌ می‌نشیند تا در همانی چهره ‌کند که هست. ایام سرنوشت‌ساز، نه زمانه‌ی گریز از رونمایی مکنونات، که زمان پاسخ است به‌ پرسش “کجا ایستاده‌ایم؟”: با جنبش مردم‌ یا همدل با ضد مردم؟

از همان نخستین لحظات بعد قتل دخت کردستان و دختر ایران – مهسا امینی (ژینا) که جنبش با نماد مانای “زن – زندگی – آزادی” شعله‌ برکشید، چپ پایبند‌ به تبعیض‌ستیزی، ایستاده بر عدالت ‌طلبی، وفادار به آزادی‌خواهی و باورمند به دمکراسی، با این برآمد مردمی ترقیخواه درآمیخت و در لحظه لحظه‌ی درونمرزی و برونمرزی‌ این خیزش، همراهی همه‌جانبه با این جنبش نشان داد.

این چپ، در قبال قیام جاری دمکراسی‌طلبانه و علیه هر نوع تبعیض‌، بگونه‌ی شایسته‌، خصوصیت مردمی، ملی بودن و نیز تعهد به وظیفه‌ی انترناسیونالیستی‌اش‌ را به نمایش گذاشت. همچنین با ایفای نقش نیازین در جنبش، توانست به دفاع عملی از شان و حیثیت چپ و خنثی‌کردن سم‌پاشی‌ها و شانتاژهای انواع راستگرایان چپ ستیز برخیزد و در میدان عمل احترام و اعتبار بیندوزد.

این چپ که طیفی از سبزها، سوسیال دمکرات‌ها، طرفداران سوسیالیسم دمکراتیک و چپ رادیکال‌ باورمند به هم‌پیوندی عدالت اجتماعی با آزادی و دمکراسی در درجات متفاوت را در بر دارد، بدون اما و اگر و بی لکنت زبان نه فقط پشت این جنبش که در درون آن ایستاد. طیفی که بیشترینه‌ی چپ را شامل است، با تولید ادبیات سیاسی و ‌‌نیز در میدان مبارزاتی با جنبش مردم درآمیخت. 

در برابر اما، بخش ناچیزی از چپ نه فقط از حضور در میدان مبارزاتی امتناع جست بلکه با نوشتارها و برنامه‌های ولو کساد خود شرم بر پیشانی چپ نشاند. چه با سکوت‌گزینی پرسش برانگیز در قبال آنچه که در میدان ملی می‌گذرد؛ چه با میانه بازی‌های رسوا در هنگامه‌ی تقابل مردم آزادی‌خواه و سرکوبگران حاکم؛ و چه با در‌آمیزی شرمگینانه با جمهوری اسلامی و تخطئه‌ی رزم مردم!

بخشی از این چپ که در دفاع‌‌ از لزوم تجاوز روسیه پوتین به اوکراین در هفت ماه و نیم گذشته گوش فلک را کر کرده، در قبال جنبش جاری مردم کشورش، یا لام تا کام چیزی نگفت یا زیرلبی از کنارش ‌گذشت. برای این کسان، جوشش‌ها در جامعه‌ی ایران امری ثانوی است و مسئله اصلی، همانا حمایت چپ جهانی از “اقدام تعیین کننده”‌ی روسیه سرمایه‌داری به سود سوسیالیسم است!

بخش دیگری از همین چپ نیز زیر عنوان‌ مسئولیت ما، با تقلیل جنبش جاری به عنوان مقابله‌ی دو افراط، یادآور خطر برباد رفتن ثمره‌ی ایستادگی‌های‌ آمریکا ستیزانه‌ی چند دهه‌ای بر اثر “شورش”‌های کور ‌شد؛ جمهوری اسلامی خون‌ریز را به خویشتن‌داری در سرکوب دعوت ‌کرد؛ و در عوض، مردم را زنهار داد  مبادا کاری کنند منجر به خطر افتادن استقلال کشور و تو بخوان “نگاه به شرق”!

اما بخش صریح لهجه‌ی این چپ، عریان‌تر از همگنان‌اش‌ علیه “زن – زندگی – آزادی” بر‌آشفت. آن را به استناد همزمانی قتل مهسا با امضاء در سمرقند برای پذیرش ایران به سازمان شانگهای “انقلاب مخملی” ‌نامید و گوشه‌ای از توطئه‌های غرب به سرکردگی آمریکا علیه مثلث روسیه، چین و ایران در رابطه با جنگ اوکراین، منازعه‌ی تایوان و‌ “عمق استراتژیک” جمهوری اسلامی برشمرد!

این چپ منجمد با سه سطح از برخوردی واحد در قبال جنبش ژینا، چپی است به لحاظ نگاه منجمد که همچنان اصرار بر صحت سیاست ورشکسته و آسیب رسان چند سال نخست پسا انقلاب دارد. نگاهی اگر در آن زمان دراماتیک، اینک ولی نهایت ابتذال. چپی بیگانه با آزادی که دمکراسی را ویترین سرمایه‌داری می‌داند و محسور آمریکا ستیزی است بجای مقابله‌ی خردمندانه با هر نوع سلطه جویی.

مکنونات ذهنی متعلقین به‌‌ این نگاه اعم از اینکه به بیان آید یا پوشیده بماند، در هم جبهه‌ دانستن خود‌ با جمهوری اسلامی است که در عمل نمی‌تواند از رعایت الزامات اشتراک جبهه‌ای سر بپیچد. نه نامیده شدن خیزش آبان ٩٨ به عنوان “اغتشاش” از سوی افرادی از این طیف تصادفی بود و نه به ویژه نگرانی کنونی بیشترشان از تاثیر سیاسی “زن – زندگی – آزادی” بر استقلال جمهوری اسلامی!

آنی که مصالح زحمتکشان کشور خود را با گردنکشی‌های ناسیونالیستی این یا آن قدرت گره بزند، مبارزه‌ی ملی – مردمی کشورش را هم از همین دریچه  خواهد دید. بروز عاطفه‌ی مشترک در این چپ با حکومتی واپسگرا، آزادی کش، غارتگر و هستی‌سوز، عجیب نیست. او سفره‌‌ای است‌‌ چرب برای راستگرایان در شارلاتانیزم‌شان‌ جهت تخریب چپ و نه خدمتگزار چپ بل مایه‌ی شرم ما!

حال آنکه چپ، منبع عاطفه است نسبت به مردم و تعلق داشتن‌اش به مبارزه‌ی برحق فرودستان کشور علیه تبعیض و زور که در برابر سلطه‌طلبی‌ می‌ایستد و آزادی و دمکراسی را پی می‌گیرد تا تحقق عدالت اجتماعی زمینه بیابد. بر آنست که سوسیالیسم نه در “شکوفایی” دشمنی با “غرب” و عشق به “شرق” که بر بستر دمکراسی شکل می‌گیرد. او همدست ولایت “آمریکا ستیز”  نمی‌شود.

این در ایران ما، معیاری است طلایی: هر مخالف جمهوری اسلامی نه تنها لزوماً چپ نیست که چه بسا حامل راست‌ترین گرایش برنامه‌ای هم است. اما چپی که تمرکز مبارزه‌اش بر ضد این نظام نباشد با هر میزان از لفاظی سوسیالیستی، معزول از چپ است. چپ متشخص به عدالت طلبی‌ و سوسیالیسم،  باید آزادی‌خواه، مترقی و دمکرات باشد و نه دلبسته‌ی غرب‌ستیزی ارتجاعی!

بهزاد کریمی ١٢ مهر ماه ١۴٠١ برابر با ۴ اکتبر ٢٠٢٢  

منبع:
اخبار روز

دیدگاه‌ها

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید