اصلاحات، تحول، انقلاب، رهایی

مقدمه
"ژاک دیره دا" فیلسوف فرانسوی – الجزایری پست مدرن معاصر که به اندیشهورزی ضدساختاری "دیکانستراکچرالیسم" معروف میباشد، در مورد زبان معتقد است که نه تنها این ما هستیم که کلمات و گفتار را میسازیم تا اندیشههای خود را توسط آن بیان کنیم، بلکه خود زبان و گویش به خودی خود قالبی تنگ برای اندیشههای ما میباشد. به موازات "دیره دا"، در انگلستان "لودویک ویتگنشتاین" فیلسوف دیگر اتریشی تبار پست مدرن در آنالیز نقش، مفهوم و منطق پشت گویشهای زبانی تمامی عمر فلسفی خویش را در چالش بوده و بارها نظریات قبلی خویش را در مورد آنالیز فلسفی نقش زبان در اندیشه، منطق و بیان احساسات و مفاهیم تغییر داده و اصلاح مینمود.
انسان، حیوانی متفکر، با احساس و عاطفه و دارای غریزههای ویژه انسانی میباشد که طی هزاران هزار سال حیات خویش قادر به آفریندن گویشهایی گشته است که توسط آن نه تنها قادر است عناصر واقع در اطراف را نامگذاری بکند، بلکه مفاهیم، نظرات و احساسات خویش را توسط گویشهای زبانی ویژه خویش با دیگران در میان بگذارد. شفافیت در استفاده از کلمات، اصطلاحات و بیان مفاهیم در عرصه سیاسی اهمیت ویژهای در اتفاق نظر و عمل سیاسی میآفریند. بر عکس ناهمگونی مفاهیم واگذار شده به کلمات و اصطلاحات سیاسی اجتماعی میتواند نه تنها با پراکندگی اندیشه در اردوگاه سیاسی چپ همراه باشد، بلکه به عدم انسجام عمل سیاسی در خیابان، محل کار، تحصیل و زندگی منجر گردد.
سرفصل سخن
در همین محدوده، امروز چندین سوال در جنبش چپ سوسیالیستی ایران در مورد مفاهیم کلماتی مطرح میباشند که در ادبیات سیاسی روز نقش خاص و ویژهای یافتهاند. آیا استفاده ما از کلماتی مانند "اصلاحات"، "تحول" ، "انقلاب" و "رهایی" در ادبیات سیاسی و چگونگی عبور از نظام حمهوری اسلامی ایران تا چه اندازه برای بیان مضمامین سیاسی مفاهیم مورد نظر ما مناسب میباشند. آیا ما همگی در استفاده از این کلمات برای بیان مضمامین سیاسی گفتاری خویش، درک واحدی از این مفاهیم را بیان میکنیم، یا با درکهای متفاوتی وارد گفتار و دیسکورس سیاسی میگردیم. آیا ما در مقاطع مختلف زمانی از مفاهیم مختلفی برای این کلمات جهت توضیح و گاها توجیه اهداف گفتاری خویش استفاده مینماییم؟ به گفته دیگر، آیا ما با مرور زمان مفاهیم متفاوتی را متناسب با شرایط روز برای این اصطلاحات منسوب میکنیم؟ آیا این کلمات و اصطلاحات مفاهیم سیاسی خاص خود را که به مرور زمان تکامل مییابند جدای از باورمندی و اندیشههای ما یافته و به حیاط مستقل خویش ادامه میدهند؟ سوال آخر اینکه آیا این کلمات مفاهیم جداگانه و مستقلی از باورمندیهای شخصی و فردی ما داشته و با استقلال مفهومی خاص و ویژه خود وارد میدان دیسکورسهای سیاسی ما میگردند؟
مشکل به اینجا خاتمه نمییابد. در گویشهای زبانی مختلف چنین مفاهیمی در "کانتکست"های متفاوت و با مضامین متفاوتی وارد میدان گفتارهای سیاسی اجتماعی میگردند. در الگوهای گویشی و زبانهای متفاوت، اصطلاحات و مفاهیم مرزهای مفهومی زبان و گویشهای دیگر را در هم مینوردند و به گونههای متفاوتی بیان میگردند. مثلا کلمه انگلیسی (چینج) دقیقا بیانگر مترادف کلمه اصلاحات نبوده و مرزهای میان "تغییرات"، "اصلاحات" و حتی "تحول" را دربر گرفته و نورد میکند. برای گویش مفهوم مضمونی خاص، نوع کلمات متفاوت با شیوههای گویشی متفاوت مورد استفاده قرار میگیرند، که در آنها کلمات بصورت کلیشهای از یک زبان جایگزین زبان دیگر نمیگردند.
سخن کوتاه کرده و به مفاهیم کلمات و اصطلاحات "اصلاحات"، "تحول"، "انقلابی" و "رهاییخواه" بپردازیم. با پرداختن به مفاهیم آنها بازتاب سیاسی آنها را در کانتکست نورد سیاسی روز مورد ارزیابی قرار میدهیم.
اصلاحطلبی
"اصلاحطلبی" با مفهوم وارد آوردن تغییرات مثبت در اناتومی مضمونی ساختاری الگو و نظام مورد مطالعه میباشد. اصلاحطلبی را شاید میتوان با کلمه رفرم انگلیسی مترادف دانست که خواستار حفظ کلیت ساختار نظام ارزشی موجود میباشد. اصلاحطلبی جهت پایان دادن به نارساییهای موجود خواهان تغییراتی در گوشه و کنار نظام موجود جهت همنوا کردن آن با تغییرات محیط خارج میباشد. اصلاحطلبی این رفرمها و تغییرات را جهت حفظ کلیت نظام و تطبیق آن با شرایط تغییر محیطی خارج میخواهد. اصلاحطلبی منافع گروههای ذینفع در کلیت نظام را حفظ کرده احتمالا توازن و انتقال قدرت را از یک گروه ذینفع درون ساختار موجود به گروه دیگر ممکن میسازد.
"اصلاحطلبان حکومتی"
در مورد ساختار حکومتی جمهوری اسلامی ایران و روند حرکتی جریانات سیاسی در ایران، "اصلاحطلبان حکومتی" خواهان وارد آوردن عناصری از رفرم و تغییرات مثبت در مضمون و ساختار حکومتی جمهوری اسلامی ایران، جهت تطبیق آن با تحولات اجتماعی خارج از اراده آنها، با هدف نجات کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران از تلاطم بحرانهای عظیمتر موجود و با احتمال چرخش انتقالی توازن قدرت میان جناحهای مختلف حکومتی از محافظهکاران به اصلاحطلبان حکومتی میباشند.
در مورد نقش "اصلاحطلبی حکومتی"، باید این مسائل را در نظر گرفت که آنها خواهان عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران نیستند و جریانات سیاسی دارای چنین بینشی را در رده دشمنان نظام قلمداد میکنند. بر همگان روشن است که رفتار سیاسی با آنچه که آنها دشمنان نظام مینامند چگونه میباشد. اینها جریانی در چهارچوبه نیروهای ذینفع در کلیت نظام میباشند و منافع آنها در حفظ نظام بر اختلافاتشان میچربد.
نقش نیروهای چپ سوسیالیستی
روند "تغییرات" انتقالی سیاسی درون حکومتی همیشه از محافظهکاران به اصلاحطلبان نبوده، بلکه این روند به راحتی میتواند چرخشی از اصلاحطلبان حکومتی به محافظهکاران، بدون به خطر انداختن منافع استراتژیک و اساسی اصلاحطلبان حکومتی نیز باشد. نقش نیروهای چپ سوسیالیستی با درک این مسائل باید متوجه هر دو روی این سکه باشد. آنها از یک طرف باید مد نظر داشته باشند که "اصلاحطلبان حکومتی" متحدین استراتژیک حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده و خواهان حفظ کلیت نظام میباشند و منافع آنها از اول تاسیس نظام با کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران گره خورده است. نیروهای چپ سوسیالیستی وظیفه روشنگری مردم در نیفتادن آنها به دنبال سرابی میباشند که اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران نامیده میشود. آنها با در نظر گرفتن مواضع اصلاحطلبان حکومتی، در مواردی که آنها از افراطیگریهای محافظهکاران انتقاد میکنند، حمایت محدود و مشروط خویش را از این حرکتهای رفرمیستی بجا آورده و خواهان اصلاحاتی در باز شدن فرجه فعالیتهای دموکراتیک در زمینه آزادیهای فردی و اجتماعی شده، از این فرجهها و حرکتها در زمینه ایجاد گشایشی در عرصه آزادیهای فردی و اجتماعی استفاده کنند.
یکی از اشتباهات استراتژیک جناحی از چپ دموکرات ایران این بود که ظرفیتهای مافوق واقعی به اصلاحطلبان حکومتی قائل میشدند و آنها را دارای چنان پتانسیلی ارزیابی میکردند که گویا میتوانند ماهیت و کلیت نظام را زیر علامت سوال برده و از آن عبور نمایند. رفقایی که بعد از تجربه خیزش دیماه نود و شش به این نتیجه رسیدهاند که اصلاحطلبان نشان دادند که نه تنها همراه مردم نیستند، بلکه در مقابل مردم قرار دارند، باید توجه داشته باشند دیگرانی بودند که از همان موقع جنبش هشتاد و هشت، فریاد میزدند که رفرمیستهای حکومتی متحدین استراتژیک ما نیستند و ما باید از آنها فقط حمایت محدود و مشروط توام با روشنگری بکنیم، نه حمایت استراتژیک.
این استراتژی سیاسی نه تنها موجب اغفال مردم میگردید، بلکه ادامه روند سیاسی کارکردی آنها در نهایت موجب استحکام نظام جمهوری اسلامی ایران گردیده و بطور همزمان موجب مهار و کنترل جنبش مردمی میگردید. ادامه این سیاست موجب استمرار و استحکام مداوم حیات نظام جمهوری اسلامی ایران گردیده و به موازات آن مردم را به دنبال سرابی بیفرجام هدایت مینمود. گرچه این واقعیت تلخ با تجربههای جنبش دیماه نود و شش ثبوت خود را به عیان نشان داد، ولی باز هم دلیل نمیشود که دوباره دوستانی پیدا نشوند که "اصلاحطلبان" حکومتی را به جای "تحولگرایان" و "آنقلابیون" معرفی ننمایند.
"تحولگرایان"
"تحولگرایان" در شرایط سیاسی امروز نه فقط خواهان شکستن و ایجاد گسست در نظام جمهوری اسلامی ایران میباشند، بلکه خواهان عبور از آن به یک نظام ارزشی، اجتماعی سیاسی نوین مترقی و مدنی میباشند. یک چنین نظامی باید بر پایه ارزشهای فرهنگی علمی مترقی و مدرن بنیانگذاری شده و یک نظامی مبتنی بر ارزشهای حقوق بشری، ضد ستم و تبعیض، عدالت و دموکراتیک پایهگذاری شده باشد. آیا ما درون نظام ارزشی جمهوری اسلامی ایران، خصوصا درون ثقل حاکمیت قدرت در آن شاهد نطفههایی از چنین نظام ارزشی هستیم؟
نه تنها بدون شک یک چنین جناحی در درون حاکمیت جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد، بلکه اطلاق پتانسیلهای تحولگرایی به جناحهایی از رفورمیستهای حکومتی و اپوزیسیونهای دیگر ساخته و پرداخته نظام و دیگر قدرتهای بینالمللی شناخته شده، خطایی عظیم و ناگوار میباشد.
بدون شک افرادی در درون سیستم بوروکراتیک و تکنوکراسی نظام اجرائی دولتی کشوری و محلی با باورمندیهای مدرن و تحولگرا وجود دارند که سر خویش را پائین انداخته و به کار حرفهای و تخصصی خویش پرداخته و امرار معاش مینمایند. این اشخاص نه تنها نقشی مستقیم در قدرت سیاسی حاکمه ندارند، بلکه جناحی از حکومت نمیباشند و دارای نظامباوری و ارزش همگون با حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیستند. به گفته دیگر تمامی نیروهای منسجم تحولگرا در خارج از بافت و جناح بندیهای حکومت جمهوری اسلامی ایران قرار دارند. تحولگرایان بخشی از جنبشهای مدنی مردمی در میان جنبشهای زنان، دانشجویان، جنبشهای ملی دموکراتیک و کارگران و روشنفکران و غیره قرار دارند، یا در میان احزاب سیاسی دموکرات خارج از کشور میباشند. علت خارج از کشور بودن احزاب سیاسی دموکرات هم این میباشد که نه تنها اجازه فعالیت آزاد سیاسی در ایران را ندارند، بلکه حضور سیاسی آنها در داخل کشور به منزله دستگیری و آزار و اذیت شدید آنان میباشد.
لزوما هر نوع سیستم عبور از نظام نمیتواند تحولی بالنده به جلو به حساب آید، برعکس، گاها میتواند بازگشتی به قهقرایی نوین تلقی گردد. مثلا عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران به یک نظام ناسیونال فاشیستی سکولار نوین با حمایت دولتهای غربی را نباید تحولی در راستای مثبت ارزیابی کرد. اینجا شاید جای آن باشد که به این مساله اشاره شود که این سادگی محض است اگر فرض شود که عامل تعیین کننده در تحولات سیاسی ایران فقط فعل و انفعالات مربوط به صفبندیهای اجتماعی سیاسی داخلی ایران میباشند. همانقدر که عامل خارجی در تحولات افغانستان، عراق، سوریه، فلسطین، لیبی و غیره دخالت داشته و دارد، به همان میزان همان عوامل خارجی در مورد ایران برنامهریزی کرده و توسط ابزارهای ارتباطی، تبلیغی، اقتصادی، امنیتی و غیره فعالتر از تمامی احزاب سیاسی ایران در این زمینهها کار میکنند.
"انقلابیون"
"انقلابیون" در میان نیروهای اپوزیسیون حکومتی، بخصوص اپوزیسیون چپ، شامل اشخاص و جریانهایی میباشند که خواهان عبور از نظام با توسل به شیوههای کلاسیک و سنتی قهر انقلابی تودهای میباشند. این شیوه بصورت بسیج تودهای و مردمی جهت نبرد با حاکمیت سیاسی و درهم شکستن دستگاههای قهر حکومتی آن از طریق قهر تودهای میباشد. البته باید در این زمینه با توجه به تجربیات انقلابات این موضوع را در نظر گرفت که در ادامه روند انقلابی، بخشهای قابل توجهی از نیروهای موجود در دستگاههای سرکوب حکومتی به صفوف مردم میپیوندند، و یا از حکومتیان کنده میشوند.
امروزه با توجه به قیمت سنگین صدمات جانی، روانی، فرهنگی و اقتصادی و غیره که از طریق دست یازیدن به شیوههای انقلابی میتواند متوجه مردم گردد، نیروهای اپوزیسیون مسئول از اقدام به شیوههای انقلابی دوری میجویند. آنها با توسل به امکانات رسانهای، ارتباطات دنیای مجازی، روشنگریهای سیاسی و اجتماعی، در راه سازماندهی ساختارهای مدنی گام برداشته و اعتراضات عمومی مدنی را از طرق چالشهای مدنی در راه دستیابی به حقوق انسانی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خویش بکار میگیرند. آنها در این زمینهها از پتانسیلهای نهادهای مردمی بینالمللی و همکاریهای ائتلافی میان نیروهای اپوزیسیون دموکرات بهره گرفته و در این راه گام برمیدارند. در مورد روند انقلابی رفیق بهزاد کریمی چنین مینویسند.
"راهبرد تحولطلبی با انقلاب همراهی میکند اما پیشقدم وقوع آن نمیشود. تحولطلبان در صورت وقوع انقلاب، هرگاه که بر اثر تحمیل حکومت بر جامعه پیش آید، قطعاً در آن شرکت میکنند اما خود نه آن را میتازانند و نه با پروراندن گفتمانی و عملی به استقبالش میشتابند. این راهبرد بر پولاریزه شدن جامعه بین دو قطب انقلاب و ضد انقلاب نمیکوبد، اما رسالت پرکردن شکاف "دولت و ملت" در نظام مبتنی بر استبداد را هم برای خود قایل نمیشود! مدافعان این راهبرد، شیوه هرچه بدتر- بهتر را در پیش نمیگیرند بلکه بر عقب نشاندن مستمر نظام حاکم توسط جامعه میایستند. "انقلابیگری" در این راهبرد، نه متوجه یکپارچه کردن همه جناحهای حکومتی بلکه تسریع تجزیه اصلاحطلبان به سود راهبرد تحولطلبی است. اگر راهبرد انقلابی منطقاً بر تولید قطببندی در جامعه است و راهبرد اصلاحطلبی حکومتی بر لزوم تامین وحدت حکومت و جامعه، راهبرد تحولطلبی اما انزوای نیروی استبداد را پی میگیرد و بر جمع کردن جامعه متکثر حول توافق ملی برای گذر مسالمتآمیز از وضع موجود میایستد.
تحولطلبی، نفی "بلانکیسم" است و توطئهگری انقلابی؛ همانی که روحش را در "انقلابیگری" چپ دمید. راهبرد تحولطلبی، به تعبیر مارکس از انقلاب نزدیکتر است که بر "جنبش خودآگاه و مستقل اکثریتی عظیم" تاکید داشت."
ایشان باز هم این سوال را مسکوت میگذارند که چهل سال حاکمیت دیکتاتوری استبدادی جمهوری اسلامی ایران فقط از طریق اتکای آن به دستگاههای اطلاعاتی - امنیتی و سرکوب آن میسر بوده است. چگونه استراتژی سیاسی تحولطلبی به تنهایی قادر خواهد بود این دستگاههای مخوف را از هم گسسته و امکان حرکت جنبشهای مردمی به فازهای بالاتر و بالاخره عبور کامل از نظام جمهوری اسلامی ایران را فراهم نماید. این مساله نشان میدهد، اگر چه استراتژی تحول، یک استرتژی لازم، موثر و کاری میباشد، ولی هنوز برای عبور از نظام به تنهایی کافی نمیباشد. برای رفع این نقصان، تداوم، بسط و عمقیابی جنبش خیابان، دانشگاه، محل کار و زندگی تا زمان از هم گسستن دستگاههای امنیتی و سرکوب حکومتی و به مردم پیوستن اکثریت بریدگان از نظام شرطی لازم و واجب و تکمیل کننده میباشد.
"سیاست رهایی"
ایده "سیاست رهایی" را رفیق شیدان وثیق در مقابل نظام، یا نظامهای فکری مختلف "چپ" مطرح میکنند. نظام فکری ایشان، عبور تودهای و رهاییبخش مردم با مضمون راهکاری سوسیالیستی از نظامهای قدرت استبدادی و سرمایهداری را توصیه مینمایند. از این زاویه به تنهایی میتوان "سیاست رهایی" را با "انقلابیگری" کلاسیک همطراز دانست. در ادامه ایشان در شرایطی که به تحزب تشکیلاتی نیروهای سوسیالیستی باور ندارند و معتقدند که نظام آرمانی سوسیالیستی ایشان نه در یک کشور، بلکه فقط در سطح جهانی قابل تحقق میباشد. ایشان معتقدند که جنبش تودهای در نهایت امر میتواند ساختارهای مشارکتی خویش را جهت اداره امور خویش و جامعه ایجاد کند. چنین راهکار ساختاری سیاسی اگر بصورتی ابتدایی برای دوره زمانی یکصد و پنجاه سال پیش، زمان سرمایهداری کلاسیک و دوران مارکس کفایت میکرد، برای دنیای امروزین با موسسات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی و غیره هزاران نفری حرفهای تحصصی پاسخگو نمیباشد. روش توصیهای ایشان به شیوههای کدخدامنشی و شوارایی دهات و کارخانجات کوچک شباهت دارد. ایشان چنین مینویسند.
"سیاستِ رهایی در ایران سرنگونی تمامیتِ نظام جمهوری اسلامی به دست خودِ مردم ایران را فرا میخواند. براندازی انقلابی نظامی که بر اساس قانون اساسی اسلامیاش استبدادی مذهبی است در عین حال که دارای مناسباتی سرمایهداری است با همهی ویژگیهایش. در آن حاکم است. گذار دینسالاری (تئوکراسی) به دموکراسی در ایران از طریق اصلاحات، انتخابات، رفراندوم و غیره امکانپذیر نیست. در نتیجه انحلال سیستم در دستور کار جنبشهای مردمی قرار میگیرد. در این راستا، خیزش دیماه 1396 را میتوان نشانهای از تکامل ذهنیت بخشهای بیشتری از مردم به سوی نفی رژیم در کلیت آن دانست. آلترناتیو سیاسی در ایران تنها از درون جنبشهای اجتماعی میروید. در شرایط تاریخی کنونی، همگرایی با آن بخشهایی از اپوزیسیون دموکرات، جمهوریخواه و لائیک امکانپذیر است که در راستای رهایش از سلطهها عمل میکنند، از جمله در جهت برچیدن رژیم جمهوری اسلامی". (2)
این سیستم فکری به تضادهای درون حکومتی بها نمیدهد. جنبشهای دموکراتیک، سکولار و حقوق بشری را که از نظر بار سیاسی در سطحی نیستند که بصورت بالفعل بتوانند کلیت نظام را زیر علامت سوال برده باشند، در صفوف جنبش رهاییبخش خویش جای نمیدهد. این نظام فکری چالشهای روشنفکران در زمینه آزادی اندیشه، دانشجویان در زمینه آزادیهای حقوق بشری، جنبشهای ضد تبعیض و ستم ملی، جنسی، دینی و غیره را تا زمانیکه کلیت نظام را زیر سوال قرار ندادهاند، بعنوان جنبشها و چالشهای مستقل و دموکراتیکی که در راستای دستیابی به هدفهای مشخص و تعریف شدهای مبارزه میکنند، نمیبیند. این نظام فکری فقط خواهان ارتقای تمامی جنبشها به سطح جنبشی تودهای میباشد که خواهان سرنگونی نظام باشند. این بینش قادر به مشاهده فراخنای گسترده و تنوع رنگارنگی اشکال مختلف چالشهای دموکراتیک مردمی جهت دستیابی به اهدافی کوچک و بزرگ و مشخص نمیباشد. این بینش قادر نیست ببیند که تنها در شرایطی که روان سیاسی اکثریت آزاده و زحمتکش جامعه به حدی از بلوغ رسیده باشند که عبور از نظام را پذیرفته باشد و ضمنا قادر بوده باشد تا دیگر نیروهای دموکرات و سکولاری که در خود توان روانی سیاسی لازم جهت اعلام عبور از نظام را نمیبینند را به دنبال خویش همراه داشته باشند، بریدگان از نظام جمهوری اسلامی را در حالتی خنثی نگه داشته باشند، قادر خواهند شد به هدف عبور از نظام نائل شده و نه تنها نظام سیاسی را بگسلانند، بلکه ارگانهای اطلاعاتی- امنیتی و سرکوب نظام را پریشان نمایند.
پایان سخن
حقیقت به تنهایی در دست یک نظام فکری نیست. برای رسیدن به هدف عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران به نظامی آزاد، مترقی، ضد تبعیض، دموکراتیک و عادلانه، باید از تمامی پتانسیلهای اصلاحطلبانه، تحولگرایانه، رهاییخواه و انقلابی به موقع خود استفاده کرد. درست است که همیشه این حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده است که مردم را با خشونتهای خویش به خاک و خون کشیده است، ولی باید به مردم این حق را داد تا بتوانند در مقابل خشونتهای حکومتی با شیوههای متناسب از خود دفاع بنمایند. دفاع انقلابی مردم در مقابل سرکوب و خشونتهای ضد مردمی، حق طبیعی مردم میباشد.
ما امروز در دنیایی زندگی میکنیم که نئوکانهای نئولیبرال سرمایهداری جهانی از آمریکای لاتین گرفته تا آفریقا، از خاورمیانه گرفته تا خاور دور و بدون توجه به قوانین و عرف بینالمللی در حال تجاوز شدید امنیتی، تبلیغاتی، نظامی بوده و در حال تعویض حکومتها با هدف روی کار آوردن گماشتههای خویش از یک طرف و تامین اهداف بلند مدت سوقالجیشی و اقتصادی خویش از طرف دیگر میباشند. سادگی محض است اگر ما فرض کنیم که آنها در مورد ایران چنین سناریوهایی را در سر نمیپرورانند. اگر ما پتانسیلهای جنبش مردمی جهت عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران را به درستی ارزیابی نکرده و از آن بهرهبرداری صحیح نکنیم، همین نئوکانها از این ظرفیتها در راستای پیاده کردن سناریوهای از پیش پخته خویش استفاده خواهند کرد.
دنیز ایشچی 15-04-2018
--------------------------------------------------