عاطفه سیاسی یا سیاست عاطفی؟

خانم ملیحه محمدی برآشفته از نوشته من زیر تیتر "نشانه" (1)، مقاله "سخنی کوتاه با یکی از نظر بلندان" (2) را نوشتند و در آن مرا به ناآگاهی از چند و چون پیگیریهای خانم فهیمی و آقای روح الامینی نسبت به پرونده فرزندانشان نواختند و بی انصاف برشمردند. نکاتی چند در این باره:
1. من در باره آقای روح الامینی نوشته بودم: "حفظ نظام برای عبدالحسین روح الامینی، فراتر از اشک بی پایان همسرش و حتی دل خونین خودش بود" زیرا که او از اهالی "ذوب در نظام" است. آیا انسانیتر، سیاسیتر و واقعیتر از اینهم می شد نوشت؟ خانم محمدی ولی با ورود در کوچه پسکوچههای مربوط به "پیگیری"های حقوقی این پدر در باره پرونده پسر از دست رفتهاش، آسمان ریسمان می بافند تا خواننده را سردرگم لیبرانت توجیهات کنند. ملاک داوری اما همیشه، عمل است! اگر این جناب به تصمیم نظام مربوط به فقط دو سال محکومیت قاضی مرتضوی و آزادی پیش از موقع وی تمکین نمی کرد دستکم بخاطر قلب شکسته خود و اشک بی پایان همسرش هم که بود می توانست دو جملهای در رسانه ها بنویسد و اعلام کند کماکان مرتضوی را قاتل فرزندش می داند. او اما اینکار را نکرد چون مصالح نظام برایش برتر از هر چیز دیگری بود و در اثبات موکد همین، چه چیزی نافذتر از آنی که خود خانم محمدی آوردهاند. ایشان در پاسخ به یک کامنت آوردهاند:"روح الامینی حتا حاضر نشد در دادسرا جواب سلام خانم فهیمی را بدهد"! آخر چه دلیلی محکم تر از سرسپردگی این شخص به ولایت، که حتی حاضر نمی شود پاسخ سلام مادری داغدار همچون خود را بدهد فقط به این دلیل که به "سبز" فاقد "بصیرت" تعلق دارد؟! از خانم محمدی بخاطر این تنها آورده درست در اشارتشان سپاسگزارم.
2. در رابطه با خانم فهیمی اما ایشان حربه استفاده از عاطفه را برگزیدهاند و چون همیشه تکرار این حرف اکنون دیگر نخ نما که گویا تنها درونمرزی های دردمند هستند که درد را می فهمند ولی برونمرزان نشسته در ساحل عافیت اصلاً چه دانند از آن "شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل"؟! باز اینجا چکیده آنچه را که در باره این بانوی محترم و این مادر همچنان سوگوار نوشتهام تکرار میکنم: " گرچه دست این مادر داغدیده چندان هم به جایی نمی رسید، اما از آنجا که خودش نیز تعلق به سبز داشت و ... موضوع پیگیری حقوقی قتل سهراب عملا در آرزو برای کامیاب شدن جنبش سبز تحلیل رفت. او که همچنان و تا به امروز در دل خویش خون می گرید، تلاش به منظور پیگیری برای افشای آمران و عاملان قتل فرزند را در لعن و نفرین اقتدارگرایان و دل بستن به اصلاح طلبان و اهل تعدیل کانونی کرد." کجای این ذرهای "غنودگی در عافیت" است و "بی انصافی"؟ یا متهم کردن ایشان به ترس و محافظه کاری که خانم محمدی به دور از اخلاق مرا منتسب به آن کردهاند؟ من در نوشته "نشانه" فقط خواستم رابطه پیگیری حقوقی مادر سهراب اعرابی در چالش "سبز" ناظر بر درون سیستمی را با به دادخواهی برخاستن مادر ستار بهشتی در دوره پیشا دی ماه 96 و امروزه آبان 98 برون سیستمی را به مقایسه بنشانم به عنوان نشانه هایی از دو دوره سیاسی. من در کجای این نوشته به خود اجازه دادهام تا باور ایشان به "سبز" را "گناه" بشمرم؟ ولی خانم محمدی این استنتاج سیاسی را حساب شده به جاده عاطفه راندهاند! من از تاثر ایشان نسبت به درد خویشاوندشان خانم فهیمی بی خبر نیستم، ولی ایشان هم می توانند از خانمی که در زمره نزدیک ترینهایشان در همین آلمان هستند بشنوند که دهسال پیش من در فضایی همه تاثر از فاجعه سهراب، ندا، محسن، کامران، رامین پور اندیجانی و... این خانم را گفتم اگر خانم فهیمی بپذیرند روی من حساب کنید. البته ایشان متذکر شدند که خانم فهیمی چیزی نمی پذیرند. بنابراین خانم محمدی بهتر است چالش سیاسی را پای عواطف تراشیدنها قربانی نکنند.
3. خانم محمدی آن اندازه در کار سیاست بودهاند که بی آشنا با متن شناسی نباشند، پس پرسش این می شود چرا میخواهند از این نوشته روشن برداشتی دلخواسته بکنند؟ پاسخ اینست که ایشان با زدن رنگ تند عاطفی به یک تحلیل و تبیین سیاسی روشنگرایانه، خواستهاند سیاست مطلوب خود را در عاطفه جا دهند. به گمانم ایشان از اینکه فکر و قلم من عواطف سیاسی او و همفکرانش را میآزارد، دچار آزردگی خاطرند. این کاملاً قابل فهم است و من هم پوشیده نمی دارم که نه تنها در خودم عاطفه سیاسی به ایشان نمی بینم بلکه "عاطفه سیاسی" او را بیگانه وجود سیاسیام می دانم. خانم محمدی را بیست سالی است میشناسم و همواره هم با دو رویکرد سیاسی متفاوت از هم که نسبت به جمهوری اسلامی داشتهایم. تکاندهنده اما برایم آنجا بود که چند ماهی از سرکار آمدن حسن روحانی نگذشته بود که ایشان طی نشستی مشترک در استکهلم، ضمن تاکید بر داعیهداری چپ از تدبیرهای تیم اقتصادی این دولت به دفاع برخاستند! همانجا و بی درنگ به او هشدار دادم که این دیگر از سیاست فراتر میرود و دفاع از ترکیب ولایت و نئو لیبرالیسم است که پیامدهای سنگینی دارد! دریغ اما به گوش نگرفتند تا دو سال بعد طی برنامهای در بی.بی.سی مردمان به خیابان آمده در خیزش اجتماعی دی 96 را رسماً "اغتشاش چی" خواندند! وقتی جبهه گرفتن ها به خیابان برسد، دیگر جایی هم برای بحث باقی نمی ماند مگر آنکه پوزش سیاسی درکار آید و تجدید نظر در مواضع صورت گیرد. اما تا آن زمان نه لزومی به درنگ بر دفاع تا همین امروز خانم محمدی از برنامه موشکی خامنهای میبینم و نه اعتنایی به اعلام دغدغههایشان نسبت به وقوع خیزش آبان 98 که چهره نامطلوبی از ایشان در افکار عمومی به نمایش گذاشته است.
4. هر سیاستی، عواطف معین خود را به همراه دارد و من متأسفم که عواطف ما این چنین از هم دور شدهاند. چنین تلخناکی را باید پذیرفت اما بی انصافی و دور از اخلاق خواهد بود هرگاه این دور بودگی بخواهد با عاطفه این مادر داغدار و یا آن پدر سوگوار درآمیزد و توضیح و تفسیر بپذیرد. همانگونه که نوشتم از خانم محمدی تقاضا دارم تا وقتی دگرگونی بنیادین در سیاست خود حس نکند، مرا از ادامه بحث معذور بدارد.
------------------------------------