دانشگاه ضد انقلاب: هربرت مارکوزه و سرکوب جنبشهای اعتراضی دانشجویی

چکیده
با افزایش اعتراضات اخیر دانشکدهها علیه اشکال مختلف بیعدالتی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نژادی، واکنشهای ترسناک و مداومی از سایر دانشجویان و مدیران دانشکدهها و چهرههای عمومی برای نفی و تضعیف این اعتراضات به وجود آمد تا آن را از تحرک بیاندازند.
واکنشها اغلب زیر پرچم مدارا توجیه میشد. آنها دانشجویان را ملامت میکنند که به جای اعتراض باید گوش فرا دهند. این مقالهی مارکوزه بر مفاهیم تحمل سرکوبگر و ضد انقلاب تمرکز میکند و واکنشهای ارتجاعی به این حوادث را ارزیابی میکند و حساسیت دانشجویان جوان را در شرایط بحرانی و ایجاد موانع برای اعتراضات دانشگاهی را نشان میدهد.
اعتقاد داریم که بسیاری از این فراخوانهای مدارا در واقع درخواستی برای سکوت است که به مرحلهی گسترش ضد انقلابی سرمایهداری کنونی تعلق دارد که مارکوزه آن را بررسی میکند. اساس آزادیها به طور دیالکتیکی توسط سخنرانیها وارونه شده و درخواست مدارا به صورتی سرکوبگرانه در برابر مطالبات عدالتخواهانه قرار میگیرد.
این مقاله نتیجه میگیرد که برای موفقیت، حیاتی است که عدالتخواهی و پیشرفت به سوی یک حرکت رادیکال سوسیالیستی که با دیدگاه رهایی بخش ماکوزه همسوست، باید احیا شود –این پاسخ است که ماهیت ضد انقلاب را روشن میکند.
خفه کردن اعتراض (دیالکتیک تحمل)
در ماه مه سال ۲۰۱۴ کاندلیزا رایس، مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجهی آمریکا در طول دورهی ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش، از اجرای دعوتش به عنوان سخنران اول دانشگاه راجرز کنارهگیری کرد. دانشجویان معترض با یادآوری نقش وی به عنوان طراح جنگ عراق، کمپین پیشگیرانهای را برای فشار آوردن به دانشگاه، برای لغو دعوتش آغاز کردند. سرانجام رایس از شرکت در مراسم کنار رفت، اما واکنش رسانهها علیه دانشجویان راجرز بسیار سریع بود. مفسران جناح راست عدم تحمل دانشجویان معترض را محکوم کردند و آن را گوش ندادن به دیدگاههایی که ممکن است آنها را به چالش بکشد دانستند. Ross Douthat اعتراض راجرز علیه رایس را با عملکرد کرهی شمالی که از جنگ سایبری برای سانسور استفاده میکند مقایسه کرد.1
دیوید وب، فعالیتهای سیاسی دانشجویان و دانشکدهها را به عنوان عدم تحمل با استفاده از روشی خطرناک توصیف کرد و گفت که والدین دانشجویان باید از فرزندانشان «قطع امید» کنند.2 گرچه از جبههی به اصطلاح مترقی انتظار میرود که از دیدگاهی استفاده کند که باعث رنجش احتمالی طیف سیاسی امریکا نشود. تیموتی ایگن، ستوننویس نیویورک تایمز دانشجویان معترض را به عنوان «مرتجع و نیروهای متعصب» رد کرد.3
نیکولاس کریستف مقاله نویس تایمز دانشجویان معترض راجرز را به عنوان بخشی از یک گروه بزرگتر از «چماقداران مقدس» نامید.4 حتی باراک اوباما در نوبتاش برای سخنرانی در راجرز گفت که معترضین تمایلی برای شنیدن نظرات مخالف ندارند؛ چون که آنها اشخاصی بسیارشکننده هستند که ممکن است احساساتشان جریحهدار شود.5
ویژگی مشترک در همهی این واکنشها به اعتراضات دانشجویان راجر، میسوری، ییل، کالج امرست و جاهای دیگر در این است که: دانشجویان دیدگاه یکسانی دارند و تحمل آزادی بیان را ندارند و در واقع آنها از گوش دادن به دیدگاههای دیگران و خفه کردن مخالف استفاده میکنند. این انتقاد که دانشجویان اینگونه اعتقاد دارند، از کل بیاساس است. به خصوص وقتی که به فعالیتهای سازمانهای عدالت نژادی مانند black lives matter مربوط میشود. گرچه با اثبات این واقعیت که در جامعهی آمریکا -نه در کل جهان- زندگی سیاهان از نظر قانونی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کمتراز زندگی سفید پوستان ارزش دارد. فعالیتهای دانشگاهی متهم میشوند به اینکه به زندگی سیاهان بیشتر از سایر زندگیها اهمیت میدهند.
انتقاد از گرایش نژادپرستانه در سیستم پلیسی و جنایی، در پلاکاردها و شعارهای دانشجویان طرفدار BLM به گونهای دیگر طرح میشود، که انگار میگوید همهی افسران پلیس به طور فردی نژاد پرستاند و زندگیشان بیارزش است.6
در واقع هیچ برنامهی صریحی برای محدود کردن قانونی آزادی بیان وجود ندارد. اما نظر ما کاملا بر عکس است و به طور دقیق در این خواستها، برای گسترش آزادی بیان، تاکتیک سرکوب آشکارا از دانشجویان چپگرا تحمل بیشتر میخواهد. یعنی در لباس آزادی بیان و مدارا دانشجویان چپ را به سکوت و سازش فرا میخوانند. این درخواست که تحمل یعنی با بیتفاوتی به موضوعاتی گوش کنید که تهدیدهای کارتلها و تراستهای بزرگ نظامی و اقتصادی و دولتی را که از سیستم سرمایهداری سود میبرند، نادیده میگیرند، خطرناک است. اصل تحمل به ابزاری برای نیروهای ارتجاعی بدل شده است، تا چپ رادیکال را سرکوب کند. از درک دیالکتیکی مفهوم تحمل، به عنوان ابزاری برای خنثی کر دن دانشجویان مخالف علیه سیستم ناعادلانه و استثمارگر استفاده میشود. جالب اینجاست که تحمل به ابزاری برای ایجاد ستم آنها بدل شده است.
به همین دلیل مارکوزه در مقالهی بحث برانگیزش «تحمل سرکوبگرانه» به آنها هشدار داد.
در 1965 مارکوزه مقالهای نوشت که در آن تحمل دیالکتیکی بدون قید و شرط و نتایج آن به طور کامل و اساسی بررسی شد. شرایطی که درخواست برای تحمل حد و مرزی نداشت. مارکوزه بر این باور بود که در کشورهای پیشرفتهی صنعتی در غرب، جامعهای را میتوان آزاد تلقی کرد که در آن تقریباً به طور مطلق برای تحمل محدودیتی نباشد. به طور مثال اجرای آزادی بیان برای اعتراض به جنگ ویتنام فقط زمانی تضمین خواهد شد که به حزب سراسری سوسیالیست آمریکا برای تظاهرات درشهرک یهودینشین اسکوکی در ایالت ایلنویز مجوز راهپیمایی داده شود. در این مورد تحمل تا حدی بسط داده شده که هر شخص عاقلی میتواند زیانهایش را تشخیص دهد. بنابراین ظاهراً اصرار کور کورانه لیبرالی دال بر تحمل مطلق، به اندازهای گسترش داده شد که به ابزاری برای فشار بدل گشت.
همانگونه که مارکوزه نوشت: تحمل سیستماتیک تحمیق کودکان و نوجوانان با هیاهو و تبلیغات، آزادی رانندگی تخریبی و تهاجمی، استخدام و آموزش نیروهای ویژه، ناتوانی و تحمل خیر خواهانه در جهت فریب آشکار در تجارت و اتلاف منابع مادی و برنامههای غیر مدرن، تحریف و انحراف نیستند، بلکه اساس سیستمی هستند که تحمل را به عنوان وسیلهای برای تداوم مبارزه بر علیه زندگی و سرکوب جایگزینها هدایت میکنند.7
تحت شعارهایی که تقریباً همه چیز باید مجاز باشد، هرگونه رفتار مخربی فضای کافی برای رشد پیدا میکند. از نظر مارکوزه سرکوب غرایز و دورانِ به شدت آزاد تمایل به مرگ در سرمایهداری پیشبینی شده است.8 آنچه که تحمل میشود اغلب بیشتر از جنس رفتارهای خشونتآمیز و خصمانه است که در نقطه شروعش به پایان میرسد، بدون آنکه دستاوردی منطقی، انسانی و متمدنانه داشته باشد. تحمل مانند هر ابزار دیگری اشکال شدیداً زیانآوری را هم در خود جای میدهد. از نظر مارکوزه تحمل به مطلق خود بدل شده و به عنوان یک واقعیت از نظر دیالکتیکی وارونه و سرکوبگر میشود. به جای ابزاری برای آزادی، به زیر وزن خشونتبار جوامع پیشرفته صنعتی میچرخد و با مفهومی تو خالی، در جامعهای توتالیتر ظاهر میشود. همانطور که مارکوزه گفت، تحمل به سیاستها و شرایط و نحوهی رفتارهایی وابسته میشود که نباید تحمل شوند، چون که آنها موانعی هستند که اگر نابود نشوند شانس ایجاد یک زندگی بدون ترس و بیچارگی را از بین میبرند9
مقالهی مارکوزه بررسی و نقد تحمل را برای خود، به ویژه در شرایط بهرهکشیِ خشن سرمایهداری به عنوان یک هدف قرار میدهد. از زمان بیان نظراتش در باره پرخاشگری، سرکوب جنسی و تبعیض، محافظهکاران و عناصر ارتجاعی، به طور دایم به نقد او به عنوان تحریف آزادی بیان حمله کردند. بر این اساس Baure نظرات مارکوزه را عنوان پروندهای برای سرکوب تفکر، وجدان، گفتار و علم به تصویر میکشد.10 با این حال مارکوزه در مقالهاش «تحمل آزادیبخش» نوشت: با عدم تحمل آزادی بیان، گروهها و جنبشهایی شکل میگیرند که سیاستهای تهاجمی، تسلیحاتی، شونیزم و تبعیض را بر مبنای نژاد و مذهب تبلیغ میکنند و یا مخالف گسترش خدمات عمومی، تامین اجتماعی، خدمات درمانی و غیره هستند.
علاوه بر آن، ایجاد این چنین آزادی اندیشهای ممکن است به محدودیتهای جدید و سخت در عرصههای نظری و علمی در موسسات آموزشی منجر شود که با آنها بسیاری از روشها و مفاهیم در خدمت محدودیت فکری، گفتاری و رفتاری قرار میگیرند که ارزیابی جایگزینهای منطقی را غیر ممکن میکنند. تا حدی که آزادی تفکر به مبارزه علیه ستم وابسته میشود. احیای یک چنین آزادی، همچنان میتواند عدم تحمل تحقیقات علمی به نفع بازدارندههای مرگباری باشند که تحت شرایط غیر انسانی تداوم مییابند.11
بنابراین سرکوب تفکر، وجدان و گفتار، آنطورکه Bauer آن را توصیف میکند، تعلق به آن گفتار و نوشتاری دارد که تخریب، تعصب، نژادپرستی و محرومیت را ترویج میکنند. علومی که سرکوب میشوند همانهایی هستند که در خدمت توسعهی جنگافزارها، نابودی محیط زیست و بهرهکشی از انساناند. بنابراین مارکوزه از پیشنهادی توخالی طرفداری کرد که باید سازمان قدرتمندی ایجاد شود که برنامهی مدونی علیه جناح راست و استقرار دیدگاههایش تصویب کند.12 به عنوان نمونهای از این دیدگاه تحریف شده Phillips مینویسد: دانشگاه مدرن با هوشیاری به ایدههای سیاسی و برنامههای سانسور سیاسیاش، مشروعیت روشنگرانهاش را از مارکوزه دریافت کرده است.13 با توجه به اصرار صریح مارکوزه مبنی بر این که در حال حاضر هیچ قدرت، اقتدار و حکومتی وجود ندارد که آزادی تحمل را اجرایی کند.14 درواقع اجرای سانسور برای سخنان متعصبانه، احمقانه و مخرب که مارکوزه توصیه میکند، هیچ ارتباطی به سانسور رسمی، دولتی و سازمانی ندارد. او هرگز درخواست اعمال قدرت دولتی نمیکند و در تمام آثار او عمیقاً شک به آنچه او «طبقهی حاکم»، مجموعهی دولت، کمپانیها، ارتش و قدرتهای سازمانی که سرمایهداری کنونی را اداره میکنند، وجود دارد. عدم تحمل خشونت، یک جنبش طبیعی و دموکراتیک از افراد باوجدان و نفی ارزشهای عمومی است که نفی عمومی (the great refusal) خوانده میشود. شهروندان با وجدان، با دیدگاهی مارکسیستی که در سیستم حاکم خدمت میکنند، ازگوش دادن به آنها خودداری و فعالانه به صحبتهای جنگ افروزان اعتراض خواهند کرد.15 تاکتیکهایی که توسط «اقلیتهای ستم دیدهی پرقدرت» به کار گرفته میشوند به عنوان «مافوق قوانین» اجرا میشوند. دانشجویان – و نه مدیران دانشکدهها- این دیدگاهها را با بیتفاوتی نخواهند پذیرفت. دیدگاههایی که جنگی در پی جنگی دیگر میآفریند و شرایط دائمی بهرهکشی را آماده میکند. این امتناع چپگرایان، دقیقاً همان چیزی است که مورد حملهی هیات حاکمه قرار میگیرد، که از نظریهی تحمل برای وادار کردن مخالفان به سکوت در دانشگاهها استفاده میکنند. بنابراین ما استدلال میکنیم که تحمل سرکوبگرانه نه فقط ادامه دارد، بلکه در شمار بسیاری از موسسات و سازمانها به عنوان یک وسیله از آن استفاده میشود که مارکوزه آن را به عنوان «ضد انقلاب در جوامع پیشرفتهی صنعتی» نامیده است. آنها درخواست میکنند که دانشجویان باید بیشتر روشنبین باشند و به دانشجویان چپگرا دستور داده میشود که منفعلانه گوش کنند و با آنچه غیر قابل تحمل است مخالفتی نکنند. در بخش بعدی ما واکنشهای جناح راست را در برخورد با دانشجویان در دانشگاهها علیه نژادپرستی و بیعدالتی بحث میکنیم. آن گاه به روابط بین تز تحمل سرکوبگرانه و استفاده از تداخل آن در ضد انقلاب سرمایهداری کنونی میپردازیم.
Black lives matter و جنبشهای جدید دانشجویان: (عدم تحمل را نمیپذیریم)
این مقاله به بررسی اهمیت پایدار مفهوم تحمل سرکوبگرانه مارکوزه میپردازد و روابطاش را با ضد انقلاب در قرن 21 بررسی میکند و هدف ما این است که به مجموعهای از موارد خاص بیشتر توجه کنیم: نهادهای طبقهی حاکم مفهوم تحمل را کاملاً برعکس کرده و در خدمت خاموش کردن مخالفان فعال چپ قرار میدهند. ازخوانندگان میخواهیم که این نکته را به خاطر بسپارند که این مثالها هم در این بخش و هم در بخش گذشته به هم پیوسته و با جزئیات هستند. یعنی بخشی از یک وضعیت گستردهی ضد انقلابیاند. همانطور که مینویسیم آقای دونالد ترامپ، نامزد میلیاردر حزب جمهوریخواه برای ریاست جمهوری آمریکا به همراه مفسرین لیبرالی مانند Bob Beckel و Van Jones از CNN به خاطراختلالی که توسط تظاهر کنندگان در شیکاگو در یکی از مراسم انتخاباتی اتفاق افتاد شکایت کردند و آن را نقض حق سخنرانی ترامپ توسط مخالفین سیاسی دانستند.17 این اعتراضها و پاسخ به آنها نه اتفاقی است و نه استثنایی. این اعتراضها و جنبشهای مرتبط با آنها (خواه به B.L.M., Move on یا مبارزات انتخاباتی Bernie Sanders) احتمالاً ریشه در اشغال وال استریت دارند، که به اعتراضات در فرگوسن، میسوری و رشتهای از تظاهرات در شماری از کالجها و دانشگاهها طی سالها منتقل شده است. در همهی آنها خواستها یکسان است و برای این بحث ما مهمتر این است که واکنشهای ارتجاعی مشابهی نیز رخ میدهد. تظاهرات گسترده دانشجویان چپ، اهدافی مشترک با سازمان ضد نژادپرستی B.L.M. دارند که بحث ما بر آن متمرکز است. به دلیل اهمیت گفتمان عمومی و موقعیت خط مقدم فعالیت سیاسی چپ B.L.M. توجه ما را جلب کرده است. و این موضوع باعث تمسخر محافظهکاران وهمانطوری که اشاره شد تبدیل به خواستی برای سکوت و تحمل بیشترشده است. ایجاد B.L.M. را نمیتوان فقط اتفاق سادهای دانست. این اعتراض به یک جنبش و اکنون به سازمانی مبدل شده که ریشههایش را در محیط متنوعی از سازمانهای عدالت اجتماعی میجوید. بنیانگذاراناش سه زن سیاه با هویت جنسی متفاوتاند. واقعیتی که میتواند الهام بخش مشترک B.L.M. باشد که در اشغال وال استریت شرکت کرد و برای اولین بار در زمانی طولانی (حداقل در ایالات متحده) اعتراض سازمان یافته و پایدار رادیکالی را مشروعیت بخشید.18 اگرچه اوج قدرت تحرک جنبش اشغال قطعاً از بین رفته، اما موفقیتهای اخیر سازمانهای چپ، احزاب و نامزدها هم در داخل و هم در سطح بین المللی، به دلیل مقاومت در برابر نیروهای سرکوبگر از استقامت این جنبش صحبت میکنند که به ویژه دربرابر سیاست ریاضت اقتصادی نئولیبرالی کاپیتالیستی وهمین طور دربرابر نژادپرستی و سایر اشکال مهم سرکوب ایستادگی میکند. ازخشم ناشی از قتلهای Freddie Gray, Eric Garner, Michael Brown و بسیاری دیگر B.L.M. به وجود آمد و به سازمانی سراسری بدل گشت که به حکومت میگوید دیگر کافی است.
نسل جدیدی از جوانان، ارزش و مشکلات اعتراضات صلحآمیز را از دو طریق هم شرکت مستقیم و هم دیدن آن در تلویزیون میآموزند. در هر دو مورد، شرکتهای رسانهای، معترضین را حتی قبل از وقوع هر آشوبی به عنوان اراذل و اوباش و آشوبگر توصیف کردهاند. قبل از وقوع هر گونه آشوبی، آنها آشوبگراند. آنها مردمی تنبلاند که برای حکومت قانون احترامی قائل نیستند. آنها از پلیس متنفراند و به شکل کودکانهای هنگامی که به خواستهایشان نمیرسند، به آشوب و خشونت علیه آنها روی میآورند. اعتراضشان برای «All lives matter» نیست که برای رهایی از سلطهی نژادپرستانه باشد. یا حداقل مفهومش شامل غیر سفیدپوستان و بلکه Blue lives matter باشد. اما تقریباً و عمداً نکتهی اصلی Black lives matter فراموش میشود که آنها برای دههها و بلکه قرنها در برابر ضد انقلابیون نژادپرست به طور انکارناپذیری مقاومت کردهاند و در واقع، قرنها سرکوب و ظلم نژادی علیه جوامع فقیر سیاهپوستان بنیادی شده و آنها به احترام و تحمل بیشتری از سوی سفیدپوستان و پلیس نیازمنداند. در میان شکنجه و اتهامات نادرستی گیر کردهاند. آنهایی که خواستار تحمل بخشی ازمعترضین جوان سیاه هستند به احتمال زیاد همهی این مردم و تمام مردم کشور و بلکه تمام مردم جهان را که به عدالت اهمیت میدهند، نادیده میگیرند. آنها شکایات قانونی دارند (حداقل سخن گفتن). نمیتوان آن را با درخواست تحمل بیشترحل کرد که در حقیقت به طور دقیق، در نتیجهی تحمل نژادپرستی و خشونت دولتی است که ما به این نقطه رسیدهایم. از آن زمان B.L.M. خود را به مجموعهای از ابتکارات فعالیتهای دانشجویی مستقر در دانشگاهها گسترش داده است، که تا جایی که شواهد نشان میدهد به طور ارگانیک و نه از بیرون، توسط سازماندهندگان حرفهای گسترش یافته و همانطور که ما در بخش پایانی این مقاله خواهیم گفت به سازماندهی موثر فعالیتهای دانشجویی احتمالاً صدمه خواهد زد. در حالی که آنها مطمئناً برای سازماندهی اعتراضات بسیار بیتجربه بودند و در حقیقت اعتراضات دانشجویی در دستیابی به اهداف حداقل فوری خود بسیار کم موفق بودند. (نتایج درازمدت آنها هنوز در دست بررسی است) شجاعت، شعور و انگیزهی این جوانان قابل ستایش است. بیایید به چند مثال بسیار مشخصتر یعنی دانشگاههای میسوری، ییل، الینویز و شیکاگو مراجعه کنیم.
در دانشگاه میسوری برای اولین بار از زمان اشغال، دانشجویان دردانشگاه در ارتباط با جنبش سیاسی بزرگتری BLM گرد هم آمدند. موضوع جالب در این دانشگاه این است که تظاهرات با مسالهی نژادی آغاز نشد، بلکه در اعتراض به سیاستهای ریاضت اقتصادی وجنسیتگرایی شروع شد. ابتدا بیمهی درمانی دانشجویان فارغالتحصیل قطع شد. سپس دانشگاه روابط برنامهریزی شدهی خود را با والدین آنها قطع کرد. این دو موضوع اعتراضات را برانگیختند و سپس با یک سری از حوادث نژادی که عملاً ازطرف مدیریت دانشگاه هیچ پاسخی داده نشد. سه اعتراض (Racism lives here) درماههای سپتامبر، اکتبر و نوامبر 2015 انجام شد. اضافه برآن از دانشگاه خواستار پاسخ قویتر درمورد حوادث تعصب نژادی و همچنین خواستار گسترش تعدادی ازدانشکدهها برای سیاهان شدند. این داستان وقتی مورد توجه ملی قرار گرفت که تیم فوتبال دانشگاه میسوری تهدید کرد که اگر مدیر دانشگاه استعفا ندهد، از بازی برنامهریزی شده برابر بریگام-یانگ خودداری خواهد کرد. سرانجام هردو رئیس دانشگاه استعفا دادند.20
تحمل سرکوبگرانه چیست؟
شاید شبیه پاسخهای محترمانهی روسای دانشگاه یا کاندیداهای ریاست جمهوری و یا مقامات منتخب از جمله باراک اوباما باشد. پاسخ دانشگاه ابتدا بیتوجهی و سپس هنگامی که جناح قابل توجهی از اساتید و کارکنان دانشکده، همبستگی خود را با دانشجویان اعلام کردند، استعفا بود. کاندیدای جمهوریخواهان، آقای ترامپ معترضان را «منزجر کننده» و اقداماتشان را شرمآور خواند.21 Breit Bart حتی تا آنجا پیش رفت که آنها را با تروریستهای اسلامی مقایسه کرد که مشتاق توجه رسانهها هستند.22 همهی اینها درست است. اما از چنین منابعی قابل انتظاراند. با این حال زیرکانهتر و احتمالاً مثال مخربتر تحمل سرکوبگرانه از جانب ریاست جمهوری توسط جرج استفانوپولوس بود که برای معترضان حق اعتراض را مشروط به گوش دادن آنها به طرف مقابل میدانست.23 درخواستی در لفافه برای تحمل مشورتی: ایدهی خوبی است؛ همانی است که معترضان بارها گفته و درخواست کردهاند. بعد از چندین بار درخواست به سازمان دانشجویی (Concerned Students 1950) ملاقات با مقامات دولتی اعطا شد. گرچه محتوای دقیق جلسه مشخص نیست و به نظر میرسد که نتایج گفتگو تا حد زیادی بینتیجه بوده است.24علاوه بر آن همچنان نامشخص است که طرف دیگر چه کسی است که نادیده گرفته شده است، مثلاً رئیس جمهور ایالات متحده بود. واقعاً خواستار گوش دادن به دانشجویانی بودند که از تبعیض توسط برتریطلبان سفیدپوست رنج میبردند و یا با سایر طرفهایی که هدفشان به سادگی نفی هرگونه تعصب و نژادپرستی است و اینکه دانشکده فاقد تنوع نژادی قابل توجه است. ما حتی با تصور این که رئیس جمهوری ایالات متحده سیاه پوست است مساله داریم. آنها حتی تابعیتاش را زیر سوال میبرند؛ مانند تجربیات ناعادلانهی دانشجویی. آنها در طول زندگی به آن طرف گوش دادهاند، همانگونه که پدرانشان و اجداد آنها. این موضوع که ستمدیده ظلم را تحمل میکند، اساس تحمل ستمگر است.
فراتر از واکنش فوری رسانهها و مدیریت دانشگاه که فقط طرح کردند تعدادی از دانشجویان سفید به دلایلی ناراضیاند، فوتبالسیتهایی را که در حمایت از معترضین علیه مدیریت دانشگاه مقاومتی را سازماندهی کرده بودند، هدف قوانین ایالتی میسوری قرار دادند. بر این مبنا که دانشجویان ورزشکار باید غیر سیاسی باشند و سیاستهای موجود دانشگاه را بپذیرند. قانونگذاران سعی کردند لایحهای را تصویب کنند که اگر دانشجو - ورزشکار از بازی خودداری کند، کمک هزینهی تحصیلیاش قطع خواهد شد.25 اگر این سیاست به قانون بدل میشد، نمونهی بسیار روشنی از آن بود که دولت خواستار آن است که دانشجو - ورزشکار عدم تحمل ادارات دانشگاه را بپذیرد. به سخنی دیگر، تحمل سرکوبگرایانهی قانونی. Yale وقایع مشابهی را تجربه کرد. گرچه محرکهای اولیه کمی اختلاف داشت، اما شکلی که تحمل سرکوبگرانه فرض شده، تا حد زیادی به بحثهای پیرامون اصلاحات سیاسی مربوط میشود. اعتراضات دانشجویی پس از توزیع دو ایمیل در حدود هالوین 2015 شروع شد. نخستین ایمیل به وسیلهی شورای امور فرهنگی Yale ارسال شد که از دانشجویان میخواست که از لباسهایی در هالوین استفاده کنند که از نظر نژادی و فرهنگی و احساسی دانشجویانی را که ممکن است حساس و ناراحت شوند، جریحهدار نکند. یکی از اعضای هیات علمی که از این ایمیل رنجیده بود، خود ایمیلی به دوستان دانشجویش ارسال کرد. با بیان این مطلب: اگر شما لباسی را که کسی پوشیده است دوست ندارید نادیدهاش بگیرید یا به او بگویید که رنجیدهاید. با یکدیگر صحبت کنید. آزادی بیان و یا قدرت تحمل توهین نشانههای جامعهی باز و آزاد است.26
در دانشگاه میسوری نیز تاریخی طولانی از نژادپرستی و بیعدالتی وجود دارد. در Yaleهنوز مجسمهها بناها و ساختمانهایی هست که به بردهداران تعلق دارد. معترضین ادعا کردند که نمونههای شرمآور بیشماری از نژادپرستی و جنسیتگرایی در دانشگاه Yale وجود دارد که مدیریت به سادگی آنها را نادیده گرفته است. شبی که ایمیلهای معروف ارسال شد، به طور گستردهای گزارش شد که یک انجمن برادران از ورود دختران دانشجوی سیاه پوست جلوگیری کرده، چون جشن فقط برای سفیدهاست، اما پاسخ مدیریت دانشگاه فقط سکوت است.
این اعتراضات دربارهی حق هر فرد برای بیان دیدگاههایش نبود بلکه برعکس احساس عمیق نارضایتی از مسئولین دانشگاه در مورد نادیده گرفتن دلایل کاملاً منطقی برای موضوعات بسیار حساس نژادی بود. این مساله به دانشگاه مربوط بود، نه به حق فردی برای بیان نظراتش (اگرچه مواردی از فعالیتهای چپ وجود دارد که حق یک فرد برای بیان، به طور غیر قانونی نقض شده یا حداقل سعی شده که اتفاق نیفتد).28
جراح مغز و اعصاب سابق و نامزد جمهوریخواه Ben Carlson معترضین را در شبکههای اینترنت خود «کودکان» نامید و ادعا کرد که شاید به جامعهای «با کمی تحمل زیادی» بدل شدهایم.29 او به درستی اما «کاملاً در جهت اشتباه» سخن میگوید. گرچه ما باید به یاد بیاوریم که چگونه Ben Carlson هنگامی که تعداد زیادی از اعضای انجمن برادران دانشگاه Yale رژه رفتند، کاملاً ساکت ماند. آنها شعار میدادند و پلاکاردهایی داشتند که میگفت «نه معنایش آری است و آری یعنی سکس». تایید گستردهتر حقوق زنان یا رضایت بیشتر آنان را «نه» مینامند. با سکوت Carlson هر کسی ممکن است اینگونه قضاوت کند که مردان سفید دانشگاه صریحاً از تجاوز جنسی و لواط اجباری حمایت میکنند، در حالی که هنوز درخواستهای ستمدیدگان تاریخی و متحدانشان برای عدالت غیر قابل قبول است. هیچکس خواستار ممنوعیت لباس پوشیدن نشد، بلکه حساسیتهای مردم ستمدیده را تشدید کرد. و خشم ناشی از به رسمیت شناختن این بیعدالتی تاریخی از سوی نمایندهای از دانشگاه به سرعت مورد توجه قرار گرفت. برای ستمدیدگان، پذیرش درخواست سکوت، درواقع تسلیم شدن به سکوت است که سرکوبگر ارزشهای واقعی تحمل را به طور دیالکتیکی برعکس میکند.30 علاوه بر انتقادات ریاکارانه از طرفداران جناح راست و نامزدهای ریاست جمهوری، آن چه در میسوری،Yale و جاهای دیگر اتفاق افتاد نشان میدهد که حتی شکایات کوچک معترضین را با برچسبهای سیاسی که آنها موضوعاتی بیاهمیتاند، تحقیر میکنند. این نشانهی تحمل سرکوبگرانهی دوران معاصر است. شرایط بسیار بدی است که نگرانیهای واقعی، بیعدالتیهای واقعی، در پشت ادعای زبانی پلیسی و محدودیت آزادی بیان گم میشوند. از این نظر اگر ادعای تحمل، معیار سیاسی و کلمهی پلیس آن نبود، بیعدالتیهای واقعی (واقعیتر از سواستفادهی سیستماتیک نژادی) قابل اصلاح است. در حقیقت از معیارهای سیاسی برای سرکوب شکایات نژادی، جنسی و اشکال دیگر ستم با توصیف آنها از عبارت «کودکانه» کارلسون استفاده میکنند.
گرچه ما در اینجا فرصت کوتاهی برای بیان جزییات چند مثال داریم، چون که هفتاد و پنج کالج دیگر هم وجود دارند که حرکات اعتراضی در اندازههای مختلف در برخی از آنها گستردهتر در ارتباط با عمدتاً نژادپرستی و جنسیت گرایی (نمونههای گستردهتر شامل Smith College، Amherst College و Thaca College) داشتهاند. در عین حال ما شاهد ظهور تعدادی از اتحادیهها و سازمانهای دانشجویی سفیدپوستان در کالجها و دانشگاهها در سراسر ایالات متحده به خصوص از زمان انتخاب اوباما از 2008 و کاندیداتوری ریاست جمهوری سوپراستار (reality TV و تجارت) آقای ترامپ بودیم.31 تحمل سرکوبگر خواستار تحمل این سازمانها توسط ستمدیدگان است، تا جایی که به سکوت و خاموشی تهدید میشوند و سیاست دانشگاه و دولت سکوت است.
اخیراً شاهد درخواست تحمل بیشتر از دانشجویان معترض در سطح ملی و به ویژه در مورد سیاستهای انتخاباتی هستیم. در یازدهم مارچ 2016 آقای ترامپ گردهمایی برنامهریزی شده در دانشگاه ایلینویز شیکاگو را، به دلیل اعتراضات گسترده لغو کرد. با این اتفاق نتایج قابل پیشبینی بود. هر دو جریان، رسانهها و مسئولان انتخاباتی ریاست جمهوری، معترضین را به عنوان آشوبگران حرفهای که مشروعیت آزادی بیان کاندیداهای سیاسی را محدود میکنند، بر چسب زدند.32 روز بعد همهی سر مقالههای سیاسی طیف سراسری به درجات مختلف از روحیهی اعتراضی حمایت کردند. اما با این وجود به طور دقیق جای خالی و قانونی اعتراضات مسالمتآمیز در مخالفت با تجمع سازمانیافتهی گروههای دیگر در حکم نقض حقوق اولیه دیگران محسوب میشود.33 خود ترامپ ادعا کرد که حق او برای آزادی بیان توسط دانشجویان نقض شده است.34
حتی مخالفان سیاسی ترامپ اعتراضات را نقض آزادی بیان خواندند. شاید بیشتر این آشکار باشد که مفسران رسانههای اصلی، بیشتر دربارهی محتوای سخنرانی معترضان بحث میکنند، اما آنهایی که در جریان تظاهرات مورد ضرب و شتم قرار گرفتند یا دستگیر شدند را پوشش نمیدهند. جنبش سیاهان و معترضان دانشجو، خواستار پایان دادن به این ستم قانونی و حداقل – قانونی شدن عدم تحمل – به عنوان یک سیاست قانونی هستند. همانگونه که مارکوزه خاطر نشان کرد، تحمل فقط وقتی میتواند یک امتیاز باشد، که در یک ساختار اجتماعی متمرکز شود که در آن عوامل بازتاب دهندهی تفکر آزاد وجود داشته باشد. در جایی که قوانین و سیاستها خود روح تحمل را نقض نکنند. یعنی وقتی که عدم تحمل محصول اشتراک بیشتر و در نتیجه نهادینه شدن آن نیست. این دقیقاً همان چیزی است که مورد خواست جنبش سیاهان و جنبشهای دانشجویی متحد آن است. بدون استفادهی صریح از هر بر چسبی، آنها در برابر تحمل سرکوبگرانه مقاومت میکنند. و بررسی وسیعتر پیوندهای آن را با نژادپرستی، جنسیتگرایی و ساختار ناهمگون سرمایهداری شروع کردهاند. گرچه این آخرین عنصر رابطهی بین (هترو)سکسیسم، نژادپرستی، خشونت دولتی و وسیعتر سیستم سرمایهداری است که جنبش سیاهپوستان و سازمانهای معترض دانشجویی نتوانستهاند آن را مسئول به حساب بیاورند. این دقیقاً همان چیزی است که ما میتوانیم تفکر ماندگار مارکوزه را اثبات کنیم. نه تنها به عنوان یک ابزار تشخیص برای تمایلات ضد انقلابی، بلکه از سایر انواع ستم و مقاومت متفاوتاند. او آن را در سال های 1960 و 70 در پاسخ به انتقادات چپ از ضد انقلاب نوشته است. ما قبل از توضیح این که چگونه مارکوزه میتواند به عنوان یک راهنما برای موفقیت سازمانی چپ رادیکال محاصره شده توسط ضد انقلاب عمل کند؟ بلکه باید ابتدا نظریه ارتباط بین تحمل سرکوبگر و ضد انقلاب را که مارکوزه آن را تئوریزه کرده توضیح دهیم.
تحمل ضد انقلابی
مارکوزه استدلال میکند که در انسان تک بعدی، مجموعه محصولات شگفتآور تولید شده، توسط جوامع پیشرفتهی صنعتی به عنوان یک قدرت سرکوبگر خدمت میکنند. یخچال، تلویزیون و اتومبیلها و تاثیر این کالاها در جلوگیری از گفتمان بسیار وسیع، کاپیتالیسم را به عنوان تنها بازماندهی قابل فهم موجود برای زندگی ارائه میکند. به این معنی که در درون ذهن فرد بنیانهایی شکل میگیرد که مجموعهی نهادهای سیاسی، نظامی و اقتصادی مبتنی بر اقتصاد سرمایهداری را حفظ میکنند و بدل به سیستم موثری میشوند که هر گونه گزینهی جدیدی را برای جایگزینی وضعیت موجود از بین میبرند. با دستکاری نیازهای فردی و ایجاد نیازهای کاذب برای محصولات تولیدی، سیستم حاکم، جامعهی تک بعدی را تضمین کرده است. در اینجا مارکوزه ادعا میکند: بنابراین الگویی از تفکر و رفتار یک بعدی ظاهر میشود که در آن ایدهها و آرمانها و اهدافی ایجاد میشوند که با محتوای خود، از دنیای گفتار و کردار فراتر عمل میکنند و به تناوب جاذب و دافع آن میشوند. آنها عقلانیت داده شده توسط سیستم و پیامدهای کمی آن را دوباره تعریف میکنند.35
هنگامی که نیازهای افراد در سیستم تولید کالایی ادغام میشود، آنها تسلیم میشوند تا هر دنیایی و آنی که او را احاطه کرده بپذیرند. جامعهی تک بعدی هدف نهاییش انسان تک بعدی است. به منظور اطمینان از تداوم جامعهی تک بعدی، سیستم حاکمه تاکتیکهای مختلف، برخی خشونتآمیز و برخی ایدئولوژیک اتخاذ میکند. آنها به نحوی طراحی شدهاند که از ایجاد مخالفتها، حتی قبل از آغاز کار پیشگیری میکنند. (ضد انقلاب) جامعه پیشرفتهی صنعتی با به نمایش گذاشتن جاذبههای تولیداتاش، طبقهی متوسط را به عنوان سدی بر علیه پتانسیل رادیکالی که ممکن است از عناصر ناراضی به وجود آید، فرا میخواند.36
سیستم، نیازهای کاذبی میسازد که توسط طبقهی متوسط پذیرفته میشود، که به نوبهی خود به تثبیت و استقرار حکومتهای به شدت کنسرواتیو منجر میگردد.37 در هر کجا در کشورهای توسعه یافته و در شهرکهای صنعتی شدهاش ضد انقلاب با همهی شکلهای آشنایش – شکنجه، کشتار دانشجویان، زندانهای دسته جمعی و ترور چهرههای مبارز –آشکار میشود.38 مارکوزه دو جنبهی حیاتی ضد انقلاب موجود را بیان میکند: اول همانگونه که نوشت، ضد انقلاب تا حد زیادی قدرت پیشگیری دارد و در جهان غرب کاملا مانع بزرگی است.39 به گفتهی او در کشورهای صنعتی هیچ انقلابی دوبار تکرار نشد و هیچ تهدید جدی که واکنش سیستم را ایجاد کند، به وجود نیامد. ضد انقلاب مانع است و به گونهای طراحی شده که هیچگونه نارصایتی، حتی نمیتواند زمینهی مناسبی پیدا کند که در آن رشد کند. دوم: در حالیکه مطمئناً دارای تاکنیکهای خشونتآمیز است، در درجهی اول با تضعیف دانشگاههای مخالف، یا همانگونه که مارکوزه توضیح میدهد: ضد انقلاب کل دل بستگیهای انسان را به چند بخش کوچکتر مستقلی محدود میکند که با کل توان استدلال انسان درگیر است و آن را تئوریزه میکند. بنابراین ادامهی عملکردهای ضد انقلاب با خنثی کردن امکان مخالفت قبل از بروز آن و اعتقاد به زنده ماندن به دلایل انسانی برای تعریف نیازهای خود، بر خلاف انچه که توسط سیستم سرمایهداری تحمیل شده است میباشد. در بیشتر مواقع ضد انقلاب تاکتیکهای چندگانهای طراحی میکند، که به تضعیف توان استدلال میانجامد و احتمال مخالفت در برابر بیعدالتی سیستم سرکوبگر را مهار میکند. حاصل این استراتژی ماهیت تفکر، بیان و احساسات آزاد را منحرف میکند. بهطوریکه در تصمیمات و عملکردهای حساس و مهم به کار نمیآیند، بلکه ارزشهای نظام مستقر شده را بازتاب میدهند. همانگونه که مارکوزه به ما هشدار میدهد، این حقوق و آزادیها پس از نهادینه شدن در سرنوشت جامعه شرکت میکنند و به حاصلش بدل میگردند.41 او توضیح میدهد «آزادی» میتواند به ابزار قدرتمند سلطه تبدیل شود.42 در این حالت است که افراد با اطمینان ادعا میکنند که در سیستم آزاداند. سیستمی که به طور فزایندهای دیکتاتوری است و ارزشهایش استبدادی، اما آنها حق آزادی بیان دارند. اگر چه با اینکه او حق سخنرانی دارد اما دنیای تک بعدی بحث ساخته شده است و حق بحث قبل از گفتار محدود شده. به طور عادی در این جامعهی تک بعدی، گفتار تاثیر مادی اندکی دارد. به خصوص وقتی که توسط انسانی تکبعدی گفته میشود. برای مارکوزه سیستم حاکم در یک چالش واقعی باید آزادی را تعریف کند و آن در مبارزه علیه خشونت و استثمار ظاهر میشود. جایی که مبارزه برای ایجاد شیوهها و اشکال جدید زندگی جریان دارد.43
مارکوزه نوشت، این امتناع بزرگ اعتراض به سرکوب غیر ضروری و مبارزه برای شکل نهایی آزادی است.44 بنابراین آن آزادی قابل اعتماد است که از نفی گستردهی ارزشهای مستقر و ادعاهای ناشی از سرمایهداری ایجاد شود.
عکسالعمل ارتجاعی نسبت به اعتراضات دانشجویی در راجرز، ییل، دانشگاه مسیوری و جاهای دیگر این است که به نام تحمل پیش قدم شدهاند، اما قاطعانه و با خصلتی سرکوبگر به آن خیانت میکنند. اقتصاددان محافظهکار Thimas Sowl به تاکتیکهای نیروهای مخرب که توسط گروههای دانشجویی با خواستهای ایدئولوژیک که توسط استادان بیتحمل تحریک میشوند اشاره میکند. شهردار سابق نیویورک مایکل بلومبرگ، دانشگاههای مدرن و به خصوص آآنهایی را که در ایوی لیگ هستند پناهگاههای چپ مک کارتیسم مینامد.46 بلومبرگ از تجربه کمیسر ریموند کلی استفاده کرده که در میان اعتراضات دانشجویی علیه سیاست توقف، تفتیش و نظارت مسلمانان توسط پلیس نیویورک سخنرانیاش ((Brown University را کنسل کرد.47
Kyle Winfield از بنیاد ژورنال آتلانتا توضیح میدهد که لیبرالها از شنیدن نظرات دیگران امتناع و از انطباق ایدئولوژیک عقب مینشینند. دانشجویان اسمیت کالج به سخنرانی Christine Lagarde رییس صندوق بینالمللی پول اعتراض کردند. 48 Rampbell نوشت که دانشجویان چپ نسبت به نسل قبل از خود، با آزادی بیان بیشتر دشمناند.49 ادعای او بر مبنای نظر سنجی UCLA از دانشجویان سال اول بود که تقریباً هفتاد و یک در صد از منع سخنرانیهای نژادپرستانه و جنسیتی در دانشگاهها حمایت کردند.50
اما در این موارد دانشجویان دقیقاً چه کاری انجام دادهاند؟ آنها گاهی با صدای بلند اعتراض کردهاند. در موردی آنها بر روی در دفتر مقالهنویس کنسرواتیو دانشگاه میشیگان پیامی گذاشتند که : Chait مظهر عدم تحمل چپ است.51 در موردی دیگر Frierdersdort با عنوان بیتحملِ و بیحیا نامیده شد. دانشجویان خواستار ابطال درخواست مسکن دانشگاهی برای دو عضو هیئت علمی بودند.52 در همهی این موارد دانشجویان چپ متهم به عدم تحمل شدند. آنها برای صحبت، اعتراض و ابراز نظرشان، به ویژه در برابر شخصیتهای سیستم مثل Rice یا Lagarde و یا مبلغین سیاست نژادی مثل Kelly و یا مخالفت مستقیم در برابر سیاستهای ناعادلانه مقصراند. تظاهرات و اخلال هیچ کاری در جلوگیری از صحبت Kelly, Lagarde,Rice یا دیگران نکرد. آنها آزاد به صحبت بودند و آزادانه و با شجاعت صحبت کردند. در همه این موارد شخصیتهای نظام انتخاب شدند تا از دعوتهای محترمانهشان انصراف دهند.
این ادعا که دانشجویان چپ بی تحملاند، در واقع خیانت به خواست دانشجویان چپ در برابر عدم تحمل است. انگار که باید خودشان را زیر دست بدانند و منفعلانه به مافوقشان گوش دهند. درخواست از دانشجویان چپ که بیشتر تحمل کنید در حکم آن است که از سکوت پیروی کنید.
Kelly, Riceو Lagarde,دوست دارند صحبت کنند. همانگونه که دانشجویان معترض. مسئلهی اصلی در واقع تحمل نیست. این اطاعت است که در پشت تقاضای سرکوبگرانه برای تحمل پنهان است. دانشجویان راجرز و سایرین به خوبی میدانند که کاندولیزا رایس چه چیزی را طرح میکند. خیلی ساده آنها نیازی ندارند که دوباره گوش دهند. مارکوزه استدلال کرد که آزادی عدم تحمل با استفاده از ابزارهای فرا قانونی ادامه دارد. تحمل آشکارا و ظاهراً محترمانه با جنبشی از شخصیتهای پرخاشگر یا مخرب (چشماندازهای صلح، عدالت و آزادی برای همه را) محدود میکند. چنین تبعیضی همچنین برای جنبشهای تمدید گسترش قوانین اجتماعی برای تهیدستان، ضعفا و معلولین و... تحمل تبلیغات غیر انسانی برای تضعیف اهداف حیاتی نه فقط در مورد لیبرالیسم، بلکه از هر فلسفهی سیاسی پیشرفتهی دیگری نیز اعمال میشود.53
چرا دانشجویان و یا هر کس دیگری باید به سخنرانی کاندولیزا رایس که آفرینندهی جنگی خود ساخته است، دربارهی تحمل گوش فرا دهند؟ چرا آنها باید صدای مخالفتشان را در برابر کریستین لاگارد کنترل کنند، هنگامی که صندوق بینالمللی پول، ثروت را برای سرمایهداری برون مرزی مدیریت میکند؟ آنها چرا باید در جلسات ریموند کلی که برای آفریقائی آمریکائیها، لاتینیها و مسلمانان پروندههای سیاسی میسازد ساکت بنشینند؟ این پروندهها توسط کسی ایجاد شده که خودش احتمالاً باید توسط دادگاه جنایی بینالمللی محاکمه شود. به این معنی از دانشجویان چپگرا خواسته نمیشود که به دیگران اجازه صحبت دهند. در عوض به آنها گفته میشود که منفعلانه گوش دهند؛ به دیدگاههایی که خود میدانند کاملاً مضراند.
دانشجویان دربارهی حوزه گستردهی ستم، نظیر اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل سازماندهی و اعتراض میکنند؛ موضوع وحشتناکی که در معرض سکوت رسمی همهی دانشگاهها در سراسر ایالات متحده قرار گرفته است. 54 با تکیه بر استراتژی عدم سرمایهگذاری که با موفقیت بر علیه رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی در آغاز 1970 اعمال شد، دانشجویان چپگرای دانشگاهها، پیشگام آن چیزی شدند که به BDS معروف شد: فراخوانی از دانشگاهها برای بایکوت و واگذاری و تحریم (sanction,Divest, boycott) تا به طور موثر اسرائیل را منزوی کند، که به اشغال پنجاه سالهی سرزمین فلسطین پایان دهد. در حالی که پیشینههای حامیان کاملا متنوع است، به عقیدهی آبراهام فاکسمن از «اتحادیهی مبارزه با ضد بد نامی» جنبش BDS در همهی حوزههایش ضد یهودی است. چارلز کراوتامر Charles Krauthammer)) جنبش را بعنوان «مانور جوجه رادیکالها با چاشنی ضد یهودیت» قابل قبول ندانست.56 گروهی مرکب از شصت نمایندهی سیاه پوست از حزب دموکرات، نامهی سر گشادهای را امضا کردند که انتقاد از اشغال اسرائیل، به ویژه توسط BDS را نمونهای از «ضد یهودیت» نامیدند. رئیس سابق دانشگاه هاروارد و وزیر خزانهداری حکومت اوباما لورنس سامرز (Lawrence Sumners) خطاب به مرکز حقوق و آزادی کلمبیا، BDS را به عنوان نتیجهی سواستفاده از مسئولیت اخلاقی و ضد یهودیت در مفهوم، اگرنه در منظور دانست. این برچسب زدنها باید همانطور که توسط نویسندگانش طراحی شده، تصویر شوند. به عنوان تلاشی برای سکوت تمام کسانی که خواستار برابری رفتار با همهی مردم هستند. بعد از این همه گفتارها، چه کسی می خواهد بر چسب ضد یهودی داشته باشد؟ در واقع یهودیستیزی در اوج عدم تحمل قرار میگیرد. با این اتهام غمانگیز طرفداران BDS مجبوراند وقت خود را برای پاسخ به آن صرف کنند یا کاملاً بیصدا از خیر کل استراتژی بگذرند. همانند BLM.
دانشجویان در حمایت از BDS با اتهامات عدم تحمل روبرو میشوند. موضوعی که آنها را به سکوت وا میدارد. تحمل سرکوبگر، ابزار قدرتمندی برای مختل کردن جنبشهای چپ است. این درخواست از دانشجویان چپ که بیشتر تحمل کنند (بیشتر قابل تحمل شوید) درخواستی برای گنجانیدن نقطه نظرات جدید نیست. در عوض فراخوانی برای سکوت است. درخواستی برای طرد نقد سیستماتیک دانشجویان است. تلاشی برای اختلال موضعی امتناع قبل از آنکه آنها بتوانند در یک «امتناع بزرگ» یکپارچه شوند. «تحمل» دیدگاههای دیگر با خاموش کردن صدای دانشجویان هزینه و پرداخت میشود. این نسبتاً تبدیل دیالکتیکی تحمل به فرم دیگرش – عدم تحمل در لفاف بیشتر است. بنابراین دقیقاً ایدهی آزادی به شکل دیگری از تسلط و تحمل سرکوبگرانه به ابزار دیگری برای ضد انقلاب بدل شده است. مارکوزه در مورد تهدیدات به انسجام چپ مدرن، که تا حد خطرناکی تضعیف شده، با تاکتیکهایی که تکه تکه شدن داخلی را تقویت کرده و درگیریهای ایدئولوژیکی را در درون مخالفان مبارز در فقدان تشکیلات سازمانی افزایش میدهد، ابراز نگرانی میکند.59 سکوت ناشی از تحمل سرکوبگرانه، روشنفکر را سر در گم و همبستگی برای امتناع بزرگ را خنثی میکند. استدلال را خاموش و مخالفت را قبل از آنکه آغاز شود خنثی میکند. همانطور که مارکوزه گوشزد کرد «در یک جامعهی سرکوبگر، حتی جنبشهای مترقی به چرخش به وضعیت مخالفشان تهدید میشوند؛ تا حدی که آنها قواعد بازی را بپذیرند»: بی سر و صدا بنشین، گوش بده و تحمل کن. این است خواست نظام حاکم. تحمل سرکوبگر صرفاً نیرویی برای حماقت مردم نیست. با نارضایتی مجدد در دانشگاهها به ابزاری برای تضعیف مخالفت تحصیل کردهها، ابزاری برای جلوگیری از پرسشهای یکپارچه و سازمانیافته از سیستم حاکم و موسساتاش و به یک تاکتیک ضد انقلاب بدل شده است.
نتیجهگیری: تحمل رهایی بخش و ایجاد چپ نو جهانی
تحمل سرکوبگر، برای ساکت کردن مخالفان و جلوگیری از الحاق کسانی گسترش یافت که به خاطر جایگاه طبقاتی از همسو شدن با جنبشهای رهایی بخش سود مادی میبرند. تحمل سرکوبگر در بنیان خویش تبدیل به ابزاری ضد انقلابی میشود که متحدان بالقوه را تبدیل به دشمنانی سرسخت میکند. تلاش برای ساکت کردن مخالفان برای مختل کردن همبستگی است. بدین گونه در مییابیم که اهمیت آموزش مارکوزه در قرن بیست و یکم فقط در مفید بودن نظراتاش و مشاهدهی تداوم پروسههای یکسان و الگوی بیعدالتی نیست. او راهکارهای تاکتیکی هم ارائه کرد: «تحمل رهاییبخش» برای مارکوزه این تحمل تنها جایگزین امیدبخش البته (صلح آمیزترین آنها با امید موفقیت) برای «حق طبیعی» ایستادگی خشن در مقابل ظلم است.
تحمل رهاییبخش یک وسیله است نه یک هدف. این تحمل نمیتواند پایهی جامعهای عادل و نوین باشد. بلکه امکان آن را ایجاد میکند. مدارای حمایت کننده است برای دورهی تاریخی معینی که مدارای لیبرالی 1) فاقد منابع اساسی مشروع برای ایجاد شهروندانی مطلع، آزاداندیش و خود مختاراست 2) به عدم مدارا و پسرفت، اجازهی غالب شدن میدهد. به عبارت دیگر هنگامی که شهروندی به طور کامل قدرت تشخیص خصوصیت فاشیستی عدم تحمل را از دست داد و هنگامی که مجاب کنندهتر از مدارا بدل گشت، آنگاه است که عدالت و آزادی به صورتی بنیادین تهدید میشوند و مدارای لیبرالی دیگر سپری در برابر عدم مدارا نیست. 62 تحمل رهاییبخش با انحراف آن توسط نیروهای عدم تحمل مقاومت میکند. این نفی تفکر عدم تحمل، بیعدالتی و پسرفت است. همانطور که مارکوزه بیان میکند، مدارای رهاییبخش، نفی پذیرش بیتحملی و انتقاد شدید از کسانی است که در برابر اشکال تاریخی حمایت ظلم و سرکوب صحبت میکنند؛ نه غیر قانونی کردن شکل خاصی از ابراز عقیده. این شیوهی تازهای از اندیشیدن دربارهی مداراست که توانایی شنیده شدن صدای مردمانی را که به خصوص در مورد ظلم و عدم تحمل صحبت میکنند، احیا میکند.63
بخش حیاتی، ترویج موثر تحمل آزادیبخش و ساخت جنبشی موفق علیه ضد انقلاب است. جوانههای نو پائی که در دانشگاههای سراسر کشور در حال گسترشاند. همبستگی مابین سازمانهای گوناگون که فقط دانشجوئی نیستند. همانگونه که BLM عمل کرد. نکتهی دیگری که شاهدش هستیم، به خصوص در مورد BLM و البته هنوز کافی نیست، همبستگی جهانی با دیگر جنبشهای عدالتطلبی در سراسر جهان است که شامل جنبش BDS علیه اسرائیل و دیگر جنبشهای حامی فلسطین و ضد اسرائیلی میشود. آنجلا دیویس که کارهایش به عنوان یکی از دانشجویان مارکوزه شاهدی بر کارآمدی میراث اوست، به موردی اشاره میکند که فعالان فلسطینی از شبکههای اجتماعی برای آموزش نحوهی مقابله با گاز اشک آور به معترضین BLM استفاده کردند. مشخص شد که گاز اشک آور استفاده شده در مقابل دانشجویان معترض آمریکایی همانی است که نیروهای اسرائیلی بر علیه فلسطینیها به کار میبرند. برجسته کردن شباهتهای ضد انقلابی بین سرکوب اقلیتهای قومی، نژادی و جنسیتی در آمریکا با سرکوب نیوامپریالی مردمانی چون فلسطینیها و بیشماری دیگر در سراسر دنیا، باید پایهی همبستگی تازهی مورد نظر باشد. هدفی که ایجاد جنبش چپگرای نوینی است که بتواند آنجایی که در گذشته شکست خورد، اکنون پیروز شود.
تشخیص تحمل سرکوبگر به عنوان ابزاری ضد انقلابی، نیازمند بررسی دقیق استراتژی چپ است. برای مثال «پیش اخطارها» و توهینهای ناخودآگاه باید جدی قلمداد شوند.65 البته باید از خود بپرسیم که در دنیای پیش اخطارها و نژادپرستی فراگیر، در دنیای فقر اسفناک، شکنجه و پاکسازی مخالفین این موضوع چقدر میتواند مورد توجه قرار گیرد. باید بپرسیم که آیا نگرانیهای هویتی مهم است، یا نگرانیهای اقتصادی و طبقاتی. مارکوزه مطمئناً میگفت که طبقه، بخشی حیاتی به همراه هویت و سرکوب( مثلا نژادی، جنسیتی، گرایش جنسی و دینی) است. او میخواست محلی عمل کنیم، اما جهانی سازماندهی نمائیم. و اینکه از فریب سیاستهای تفرفهافکن هویتی، بدون نادیده گرفتن اهمیت مرکزی انتقاد از ابعاد نژادپرستانه و جنسیتزدهی ظلم امپریالیسم امتناع کنیم. ما باید اصولی و به شدت در برابر پذیرش این خواست که بیان و تصویب ظلم و سرکوب را به نام مدارای لیبرال تحمل کنیم ایستادگی کنیم. در پاسخ به این درخواست تنفرانگیز و جنایتکارانه، ما باید به هر شیوه ممکن مخالفت کنیم و این دقیقاً همان هدفی است که BLM دارد. اجتماع آزادی سیاهان (سازمان جدید با دانشجویانی رادیکال و متفاوت اما در ارتباط با BLM که شامل بسیاری از معترضین در دانشگاههای سراسر آمریکا است) و جنبشهای گستردهتر دانشجویان آن را دنبال و برایش مبارزه میکنند (حتی اگر آنچه امروز برایش مبارزه میکنند دقیقاً همانی باشد که بر آن تمرکز کردهاند).
این ادعا که آزادی بیان مورد هجوم است، معمولاً به عنوان ابزار مدارای سرکوبگر، توسط راستگراها مورد استفاده قرار میگیرد. شاید ما نیاز به هشتگهای بیشتری داریم: Black Voice Matter یا Black Protest Matter اگرچه برچسب سیاه در اینجا همانطور که در BLM است کارکرد عام دارد نه خاص. همان طور که در بررسی کلی اعتراضها دیده میشود، گروههای سفید و غیر سیاه هم جزو متحدین سازمان هستند. این به صراحت در مرامنامهی رسمی سازمان BLM بیان شده است که شامل BDS هم میشود، بیشتر در مورد دفاع همگانی از انسانیت است تا موضوعی هویتی. اگر چه ما به چیزهایی بیشتر از هشتگ نیازمندیم، بسیار بیشتر. ما به شالوده و پایه نیازمندیم. مرامنامهی BLM هیچ اشارهای به سرمایهداری یا بهرهکشی اقتصادی نمیکند. گر چه رهبران سازمان در مقابل سرمایهداری نژادپرستانه صحبت کردهاند. اجتماع آزادی سیاهان در مرامنامهشان از نقد سرمایهداری در کنار دیگر اشکال ظلم صحبت میکند. اینها مراحل اولیه شکلگیری نهضت یکدست و پیشرونده چپ در قرن بیست و یکم است. با دیدگاه مارکوزه ما میتوانیم آنچه را که این دانشجویان و فعالان دریافتهاند مشاهده کنیم. آنچه حقیقتاً تحملناپذیر است، این است که همهی ما تحمل ناشدنی را تحمل کنیم. امروز راه مدارای رهاییبخش، نیازمند امتناع ما از پذیرفتن چنین سکوتی است.
مهمتر اینکه ما نباید خود را تنها محدود به نقد کردن ظلم موجود کنیم، یا تنها به پیشنهاد اصلاحات اصولی رادیکال که میتواند ما را به سوی جامعهی (جهانی) عادل و آزاد پیش ببرد قناعت کنیم. همان طور که بسیاری در جبههی چپ تلاش کردهاند. اگر چه متاسفانه بدون دیده شدن، ما باید هر کجا و هر زمان که ممکن است شروع به ساختن چنین آیندهی متفاوتی با ضد انقلاب کنونی کنیم. این بدین معنی است که اول باید بین جنبشهای اجتماعی نوظهور و آن جنبشها که شناختهشدهتر هستند و سازمانهای طبقه محور، که شامل دو حزب سیاسی چپگرای فراموش شده میشوند، پلهای سازمانی و ارتباطاتی که تمام نژادها، جنسیتها و تمایلات جنسی را شامل شود بسازیم. مدارای رهاییبخش همانطور که مارکوزه نوید آن را در کارهای پایانی خود داده بود، میتواند زمینه را برای توسعهی «درک جدید» مهیا سازد. برای امکان ایجاد جامعهای جدید و آزاد، عادل و عقلانی در تضاد و مخالفت با محدودیتهای جامعهی غیر عقلانی و بیدادگر سرمایهداری نئولیبرال، این قدم ضروریست. از زمان مارکوزه تا به امروز، دانشگاهها فضاهای اصلی بالقوه برای پرورش این «درک جدید» بوده است. درک و تفکر معطوف به توجه، مهربانی، عشق، عدالت، همکاری و البته بیزاری فعال از هر چه خلاف اینهاست.BLM و BDS و دیگر جنبشهای کمتر شناخته شده، به ما امید و فرصت تازهای برای احیای دوباره خواست جوان و پایدار آزادی پیشکش میکنند.
مدارای رهاییبخش در مقابل مدارای سرکوبگر، این پتانسیل را دارد که فضای عینی و عقیدتی این توسعه را در مقابل آرزوی تمام نیروهای ضد انقلابی برای شلیک به پیشرفت از طریق ساکت کردن اعتراضات فزایندهای که در دانشگاههای ایالات متحده و سراسر جهان شاهد هستیم، بگشاید. ما در حمایت از دانشجویان و عدم پذیرش آنها در مقابل برتری سفیدها، بیعدالتی نژادپرستانه (در دانشگاه و بیرون از آن)، وحشیگری پلیس به عنوان یک رویهی استاندارد، به خصوص علیه اقلیتها و خواستههای آنها برای فرصت برابر آموزشی که شامل تمام مردم ایالات متحده و مردم جهان شود، مینویسیم. ورای گفتههای مارکوزه، ما ارادهی دمکراتیک و آزادیجویانه او را داریم و امیدواریم که این اراده را در اینجا به تصویر کشیده و اهمیت آن را بیش از هر زمان دیگری نشان داده باشیم.
******
توضیح: علاقمندانی که منابع مقاله را دوست دارند داشته باشند می توانند به آدرس های مراجعه کنند:
آدرس مقاله به انگلیسی در فرمات پی دی اف:
https://www.marcuse.org/herbert/booksabout/2010s/SculosWalsh2016CounterrevolutionaryCampusNPS.pdf
آدرس سایت اصلی:
https://www.marcuse.org/