ابتذال شر

میگویند اساس فاجعه در «طبیعی جلوه دادن فاجعه ایست که رخ داده...» هانا آرنت* و کارل یاسپرس** پس از جنگ جهانی به بحث فلسفی و روانشناسی جنایات نازیها پرداختند. آنها سعیکردند به این پرسش پاسخ دهند که چگونه مردم در مقابل نظامهای فاشیستی و تمامیتخواه تسلیم میشوند و به آنها اجازه میدهند دست به جنایات سازمانیافته بزنند...
«هانا آرنت» چند الگوی شایع دربین جنایتکاران پیداکرد. یکی از آنها الگوی « ُمهره یک سازمان» بود،الگوی کسانی که خودراپیچ و ُمهره یک سازمان میدانند و مطیع اوامر مافوقاند. آنها اعتقاد دارند کار و شغلی به آنها واگذارشده و به وظایف شان عمل میکنند و اگر آنان به این وظیفه! عمل نکنند؛ فرد دیگری آنرا انجام خواهد داد و فرقی در نتیجه ایجاد نخواهدشد!... این الگوی جنایتهای «آدولف آیشمن» بود. الگوی دیگر، الگوی «هاینریش هیملر» فرمانده اس اس بود .الگوی «هیملر» الگوی یک «مردخانواده» بود: «چنین مردی به خاطر حقوق ماهانه، تامین زندگی خود و امنیت و آرامش زن و فرزندانش حاضر بود اعتقادات، شرف و هنجار انسانی خویش را زیر پا بگذارد، حاکم شدن امر خصوصی بر امر عمومی به او اجازه میداد که از قید پاسخگویی اَعمال خود، یکسره آزاد باشد.» چنین الگویی امروزه در جامعه ما نیز بسیار به چشم میخورد: «...من فقط پاسخگوی خانواده خودم هستم!...»
در این بین، کسانی هم با سکوت در برابر جنایات «حسابگری شخصی» را جایگزین «پاسخگویی اجتماعی» کردند، همان الگوی «ما نه سر پیازیم، نه ته پیاز!»...
«کارل یاسپرز» در مقالهاش موضوع «گناه سیاسی» را مطرح کرد: همهی تک تک جامعه پاسخگویند در شیوه اداره آن... وهر کس که از این امر شانه خالی کند در «گناه سیاسی» شریک است و بزهکار...
«هانا آرنت» در نهایت به کسانی پرداخت که حتی با وجود خطر ِمرگ، ازهمکاری، تسلیم و سکوت در برابر جنایات حاکمان خودداری کردند. «آرنت» تاکید میکند که این افراد تحصیلکرده نبودند یا بینش فلسفی نداشتند. مردم عادی بودند!...
به نظر «هانا آرنت» نظامهای توتالیتر در طول حیات خود سه فاز دارند.
در فاز یکم، بیشترین مردم سرمست ازمرام و مسلک به دنبال رهبران خود راه میافتند؛ انگار بهشت گمشده خود را یافتهاند! آن را دربَست میپذیرند! و خواهان کوچکترین تغییری در آن نیستند...
در فاز دوم، واقعیات آنچنان چهره خود را نمایان میکند ودر این حالت هیچکدام از وعدههای فریبنده رهبران تحقق نمییابد و مردم از نظام دلزده و مایوس می شوند... در این فاز گروهی به فکر اصلاحات میافتند ولی به دلایل گوناگون از جمله اینکه اصول «طرزفکر» را نمی توان تغییر داد؛ اصلاحات راه به جایی نمی بَرد...
فازسوم، فاز نهایی نظامهای تمامیتخواه ست. در این فاز متولیان تمامیتخواه تلاش میکنند از خشونت ِعریان استفاده کنند از بین همفکران سابق، هر کس با آنها کوچکترین زاویهای داشته باشد را از دایره خودیها میرانند. تصفیههای گسترده شروع میشود و دایره خودیها کوچک و کوچکتر و ناکارآمدیها عمیقتر و تعداد مخالفین بیشتر و بیشتر میگردد و نهایتا سیل اعتراضات َسرمیرسد و همه چیز را با خود میبَرد...
__________________________
^. عنوان«ابتذال شر» از «هاناآرنت» هست...
*.هانا آر ْنت Hannah Arendt زاده ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن– لیمر، هانوفر درگذشته ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در نیویورک... فیلسوف و تاریخنگار...او از مهمترین اندیشمندانی بود که آرا و افکارش تأثیری ژرف در سده بیستم میلادی بر جای گذاشت.
**.کارل تئودور یاسپرس ۲۳Karl Jaspers فوریه ۱۸۸۳ – ۲۶ فوریه ۱۹۶۹روانپزشک و فیلسوف آلمانی ... در نهضت نازی به علت اظهار افکاری که مخالف با نازیسم بود، از کار برکنار شد و پس از شکست آلمان (۴۰۱۱) از نو سمت فوق به او واگذار شد...
_تمامیتخواهی (totalitarianism)
خرداد۴۱۹۴ اسد عبدالهی