بعد از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری آمریکا، اکنون وقت آن رسیده است که پرسیده شود با انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا باید منتظر کدام رخدادهای سیاسی در منطقه و جهان بود.؟ چالشهای جدید ازبطن سیاستهای جدید برخواهد خواست و سمت و سوی جهان به کدام سو راه خواهد گشود، به سویِ جهان تک قطبی و یا جهان چند قطبی را در پیش رو خواهد داشت.؟ ظاهرا این پرسش ذهن و فکر بسیاری از مردم و حتی کارشناسان امور سیاسی را به خود مشغول کرده است.
پر واضح است که برای درک درست مسائل پیش رو باید دیدگاه کارشناسان و تحلیل گران مسائل سیاسی را درباره انتخاب ترامپ مورد توجه قرار داد، گر چه الان زود است قبل از شروع به کار دولت ترامپ اظهار نظر کرد ولی نظر من برآن است رفتار و عملکرد ترامپ تفاوت فاحش و ماهوی بادولت بایدن نخواهد داشت.
البته با توجه به وعده هایی که ترامپ قبل از انتخابات داده بود باید دید چرخش اساسی در سیاست خارجی امریکا در ارتباط با خاورمیانه و ایران، روسیه، چین اتفاق خواهد افتاد.؟ چون کشورهایی که از آنها یاد شد، در الویت سیاست امریکا قرار دارند. می توان انتظار داشت ترامپ که خود منتقد دولت بایدن در ارتباط با حمایت از استمرار جنگ روسیه با اکرایین بود و هزینه سنگینی بالغ بر ۸ هزار میلیارد برای دولت آمریکا به بار آورده با اتخاذ سیاست مغایر با دولت بایدن جنگ را به پایان خواهد رساند؟
از سوی دیگر سیاست ترامپ در ارتباط با دولت نژادپرست ناتانیهاهو است. واقعیت آن است هر دو حزب جمهوری خواه و دمکرات در امریکا، اسرائیل را متحد استراتژیک خود میدانند. (البته نوام چامسکی از رهبران برجسته چپ امریکا معتقد است مواضع سیاسی دمکراتها معتدلتر ازجمهوری خواهان است که این خود بحث دیگری است،) اما مردم جهان شاهد جنایت فجیع و نسل کشی بودند که در زمان دولت بایدن، با حمایت بی وقفه نظامی او، دولت نژادپرست اسراییل در غزه و لبنان و سوریه مرتکب شده است. به نظر می رسد سیاست حمایت از اسراییل از طرف دولت ترامپ ادامه خواهد داشت از این رو می توان گفت، سیاست ترامپ ادامه سیاست فاشیستی دولت بایدن خواهد بود مگر آن که تغییراتی بنا برملاحضات منطقه ای و جهانی را دولت ترامپ در سیاستهای خود لحاظ کند.( می دانیم نخستین کسی که انتخاب ترامپ را تبریک گفت ناتانیاهو بود) از این رو مسئله مهم در سیاستهای دولت ترامپ آن است، اصولا می توان منتظر تغییرات مهمی در منطقه و جهان بود و اگر تغییراتی در پیش رو باشد در چه سمت و سویی خواهد بود..؟ اینها و بسیار مطالب دیگر در آمریکا و جهان وجود دارد که نوع رفتار و سیاستهای عملی دولت ترامپ را تعیین خواهد کرد. بی گمان بنا بر ملاحضات سرمایه داری جهانی سیاستهای دولت ترامپ می تواند در برخی کشورها منجر به تشدید بحران اقتصادی و تنشهای سیاسی شود و در برخی دیگر مانع از تشدید تنشها شده و بهبود نسبی ایجاد کند، چرا که منافع آمریکا در چنین مواقعی الویت دارد.
مسئله دیگری در ارتباط با ترامپ ۷۸ ساله مطرح است تکیه او بر ارث پدری است. ترامپ بیشترین فعالیتش متمرکز بر ساخت و ساز مستغلات و برج سازی بوده و بخش مهمی از سرمایه اش را در هتل داری و کازینو داری متمرکز کرده است.در واقع او بیش از آنکه سیاستمدار باشد، بیزینسمن و تاجری کارکشته و یکی از سرمایه داران آمریکا بشمار می رود که بر اساس آن جایگاهی را در حزب جمهوری خواه به خود اختصاص داده است. ترامپ در عین حال پرونده های متعدد قضائی دارد که برای برخی از آنها رای سنگین از سوی قوه قضائیه صادر شده است و هنوز تعدادی از این پرونده ها باز است و مفتوح.
یکی از چالشهای مهمی که دولت ترامپ با آن مواجه است بحران داخلی آمریکا و تشدید تضادهای اقتصادی و سیاسی است که جامعه امریکا را از بالا به پایین دو شقه کرده است. این بحران در درجه نخست ناشی از ساختار سرمایه داری انحصاری و نولیبرالی است که در کنار تمرکز عظیم و غول آسای انباشت سرمایه، باعث فقر گسترده ای شده که از آن با عنوان بربریت سرمایه داری نام برده می شود. از سوی دیگر رکود تورمی دراقتصاد آمریکا منجر به افزایش مالیات از اقشار فرودست، کارگران و کارمندان شده که نارضایتی را در بین مردم دامن زده است. در ارتباط با بحران سرمایه داری نولیبرال نه تنها بازگشت به سیاستهای کنیزی وجود ندارد بلکه راه حلی که بتواند بطور موقت مانع از تشدید بحران شود نیز وجود ندارد، شرایط موجود در امریکا و دیگر کشورها که باعث تشدید فقر، صعود قیمتها و نرخ بالای تورم و تشدید شکاف طبقاتی شده است، محصول گریزناپذیر سیاستهای نولیبرالی است.
در کنار شکاف طبقاتی، مخالفان سیاستهای نژادپرستانه و ضد مهاجر که بعد از انتخاب ترامپ درخیابانها اقدام به تظاهرات کردند و مخالفت خود را با انتخاب او نشان دادند،از مظاهر جامعه ای است که دچار بحران مزمن و فزاینده شده است که سیاستهای پوپولیستی و تحریک احساسات ملی گرایانه ترامپ مشگلات حاد ساختاری آن را حل نخواهد کرد.
چالش دیگری که در پیش روی ترامپ قرار دارد، شکل و نوع رابطه آن با ایران است.
هنوز بطور واقعی آشکار نشده که ترامپ از سیاستهای چهار سال ریاست جمهوری اش در گذشته پیروی خواهد کرد و اگر بر آن تاکید کند، باید بازهم منتظر اهرمهای فشار از طریق تحریمها بر جمهوری اسلامی خواهیم بود و احتمال استفاده از اهرمهای نظامی و سیاسی بر علیه ایران با توجه به رفتارهای غیرقابل پیش بینی ترامپ دور از انتظار نیست.اما واقعیت آن است عموما سیاست کلی و استراتژیک امریکا را محافل پشت پرده و یا همان دولت در سایه تعیین خواهد کرد و
ترامپ مجری سیاست آنها خواهد بود. لابی های یهودی و صاحبان شرکتهای بزرگ چند ملیتی بخصوص صاحبان مجتمع های صنعتی و نظامی و مالی، سیاست کلی ترامپ و دولت وی را تعیین و مشخص خواهند کرد. البته همانطور که در ابتدا اشاره شد، جامعه امریکا بشدت دچار بحران شده و در سالهای گذشته بحران سرمایه داری مشگلات زیادی را در بین مردم امریکا ایجاد کرده است. از سوی دیگر ادامه جنگ روسیه با اوکراین منجر به شکاف اروپا و آمریکا هم شده و بر اساس خبرهای منتشر شده، رهبران اروپایی خواستار نشستن پای میز مذاکره برای پایان بخشید به جنگ در بین روسیه و اکرایین هستند. بی گمان پذیرش مذاکره از سوی امریکا که ترامپ نیز مخالفت خود را بارها با ادامه جنگ اعلام کرده،شکست سنگین سیاسی برای غرب و آمریکا به همراه خواهد داشت، بویژه اگر خواست روسیه مبنی بر حفظ استقلال اکرایین و پذیرش شروط روسیه دال بر آن که ناتو نباید در خاک اکرایین پایگاه داشته باشد.
از سوی دیگر سیاست حکومت استبدادی ولایت فقیه نسبت به روی کار آمدن دولت ترامپ مطرح است، دولت پزشکیان که وارث اقتصادی ورشکسته و فاسد است و با حمایت مستقیم خامنه ای برگزیده شده، اگر بر سیاست هژمونی طلبی و دشمن تراشی در منطقه ادامه دهد، بستر مناسبی برای تشدید ایران ستیزی در بین همسایگان خود ایجاد خواهد کرد و از طرف دیگر شرایط مساعدی برای ماجراجویهای دولت ترامپ فراهم خواهد شد.از این رو مسئله حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی مهمترین مسئله ای است که نباید بازیچه دست خیره سریهای رهبرجمهوری اسلامی قرار گیرد.در نتیجه ایجاد هر گونه تنش و رفتارهای غیر متعارف بهانه ای خواهد بود که شخص دیوانه ای مانند ترامپ با روحیه فاشیستی که از او سراغ داریم، از آن بهربرداری کند و اقدام به شعله ورن کردن جنگ ویرانگری کند که پیامدهای غیرقابل جبرانی به بار خواهد آورد.
مسئله بعدی که بسیارمهم است تشدید چالش دولت ترامپ با چین است. دولتهای امریکا و از آن جمله دولت ترامپ رقیب بلامنازع خود را چین می دانند. آنان بدرستی دریافته اند غولی که در سه دهه گذشته از شیشه بیرون آمده باید مهار شود. اما رشد شگفت انگیز چین و قدرت اقتصادی اش در کنار رشد صنایع نظامی و نرم افزارها و ریزافزارها که صنایع تولیدی اروپا و آمریکا بدان وابسته اند، احداث پروژه های سنگین در بسیاری از کشورهای جهان، جایگاه مهمی دارد، مانع از سیاستهای خصمانه امریکا شده و چندان تاثیری در رویکرد چین در روابط تجاری و اقتصادی اش نخواهد داشت. چین در کنار رشد اقتصادی سیاست خود را بر اساس منافع متقابل با کشورهایی که با آنها روابط اقتصادی و تجاری دارد، قرار داده و از اعتبار لازم در مناسبات سیاسی در جهان برخوردار است. لذا چین در جهان کنونی یکی از قطبهای بزرگ سیاسی و اقتصادی است، از سوی دیگر چین با دیپلماسی بسیار دقیق و هوشمندانه مخالفت خود را با جنگ افروزی امپریالیستی در خاورمیانه و جنگ روسیه با اوکرایین نشان داده است، به همین دلیل و دلائلی که مطرح شد، سیاستهای خصومت آمیز آمریکا و دولت ترامپ تاثیری در اراده و تصمیم چین در تداوم سیاستهایش نخواهد داشت.
بهروز شوقی
افزودن دیدگاه جدید