حجم افزایی سیاسی؛ دریارگیری و پیوند و پیوست ها، و بقولی در"اتحادِ" افراد و نیروهای متشکل ازارگانهای متعدد و مختلفِ پراکنده در مجموعه ای «فراگیر» است که دراصل ـ باید ـ ازنیاز و ضروتی که ازایده های برجسته و اجتناب ناپذیرو شفاف و روشن متولد می شود، به خود معنی دهد.
تولدِ چپِ فراگیرـ درشکل حزب و سازمان ـ درگذاراز ضرورت و جبرِ یافتنِ بستر مناسب برای خود وبا شروع به جستجوآغازمی شود.
جستجوی واقعی ودرپیوند با ایده و فکرِراه گشا و پیوندگر، نمی تواند کورمال وـ تنها ـ با اندیشه ی «آزمون وخطا» با سرانجام عدالت و آزادی خاتمه ای دلخواه داشته باشد.
جستجو برای بستر و سپس رشد، روند طبیعی و نهادی هر ارگانی است و قابلیت یا توانایی رشد و توسعه ی ارگانی یک جریان سیاسی دربسترمناسب، رابطه ی مستقیم و بی واسطه با اجزا، اعضا و آرا تشکیل دهنده ی آن ارگان دارد.
«بیماری» یا آفت فراگیر امروزی ـ درتمامی سطوح ـ بخصوص درجعرافیاهای مشابهی چون ایران ـ اِلیته گرایی ـ ستایی ـ یا روشنفکرگرایی ـ ستایی ـ همچنین علم گرایی ـ ستاییِ ـ بی حد وحصراست، و گذشته ازاین؛ عواملی چون؛ فرهنگ قبیله ای وعشیرتی؛ در ریش سفید گرایی، ازموانع دیگری است که کارگشایش و پیوند و همچنین شکاف بین افراد و نسلها را تشدید می کند و مانع پیوندهای ارگانی جهت رشد یک ارگان مشخص می شود.
ضرورت و نیاز به اتحاد و به بیانی دیگر «حجم یابی» سیاسی وتشکیلاتی و غیره ـ که با پیوند و پیوستهای پروسه ای و متعدد تا به تولدِ «یک ارگان» ومجموعه ی بهم پیوسته ی متحد به سرانجام می رسد ـ امروزه و ـ جبران ـ معمولاـ و بشکل «ناخودآگاه» ـ و تحت تاثیرعوامل ـ کنش زا و واکنش زای ـ درونی و بیرونی شکل می گیرد.
اتحاد ارگانی و تشکیلاتی ـ درشکل مذکور ـ بمثابه تصورات و افکارمهندسی شده و برجسته درسمت گیری بسوی حزب یا سازمانی منسجم چون ماشین یا اتومبیلی است، که به قراربرنامه یا منشورهای ارایه شده می باید ـ درـ جهت هدفی مشخص ساخته، پرداخته، و به حرکت درآید.
درچنین شکل و شمایلی، البته وبا توجه به ـ فکرها و مهندسی ها ـ و صدمات تاریخی که به تجربه از این سوانسان متحمل شده، او را به راه کارهای متفاوتی سوق داده که البته و قطعا تشکیلات همچنان تشکیلات و ماشین همچنان ماشین مانده بااین تفاوت که الزامات بیرونی پیوسته قابل دستکاری ومتناسب با منافع و زمان تغییرپذیرند ـ در ساخت و سازوتغییررویه وظاهروغیره ی ماشینِ احزاب مستقیم و غیرمستقیم نقش تعیین کننده ایفا کرده ومی کنند.
دراشکال متداول و مذکور افراد و مجموعه ها در فضاها و کارزارهای شکل گرفته یا شکل داده شده ،متاثر از فضاهای اطلاعاتی و داده های سیال و «هدایت شده » به واکنش یا کنش های متعدد سوق پیدا می کنند.
سامان و بنای ارگانهایی که ـ خواسته یا ناخواسته ـ شکل و شمایل و تولدِ خویش را متاثرو وام دار شرایط و عصر اطلاعات و گردش آزاد آن، و از چمله، تاثیرات محیطی واز این دست می انگارند، نمی توانند، و نباید مولفه های گوناگونی چون ابزارها و هدایت و تزریق اطلاعات برای کنش زایی و تعبیراتی از این دست را از نظردورنگاه دارند.
«عصراطلاعات» عصری نیست که کسی بتواند ادعا کند که گویا؛ ـ ازگزند یا برکت ـ آن به اصطلاح درامان و...هست.
اطلاعات به اشکال گوناگون خبری و با محتوای تعیین وتبیین وتزیین شده؛ به بیانی «جَبرَن» وبه بیان دیگر«سَهوَن» خود را از محتوا به ـ شکل ـ تعمیم می دهد و تحمیل می کند، ومستقیم یا غیرمستقیم، سکان کشتی ما را به دست خود می گیرد.
کس یا ارگانی که بواسطه های متعدد «باخبر»می شود یعنی« اطلاعات» کسب می کند، کنش به عمل وشکلی می کند که درمحتوای خبریا اطلاعاتِ دریافتی بدآن دسترسی پیدا کرده.
شکل و نوع اطلاعات یا اینفورماسیون درذاتِ ذرات واجزایش فرم دهنده و مشخص کننده هست. یعنی «راه» و حتی «هدف» ـ می تواند ـ و ضرورتن در اندرونِ خبر مراسله شده موجود هست. چون مخلوطی شیمیایی که بمثابه «دارو» یا «سم» به بدن یا ارگانیزمی که تزریق می شود تا به نتیجه ی مورد نظر برسد، اینگونه اطلاعات و خبردرنهاد خود قادر به تاثیر، تکثیرو تغییریا شکل دهی است.
کسی نمی تواند منکر این ادعا شود که : به اصطلاح با رشد روزافزون تکنولوژی وبا دسترسی انسان به وسایل گوناگونِ ارتباط جمعی و اطلاع رسانی "جهت پیوند وپیوست جهانی"، جهان کوچک و کوچکترشده.
ولی گویی و علی رغم این ادعا و اذعان: به اصطلاح «وسیله ی پیوند» ـ «خود » ـ وسیله ا ی جهت تشدیدبحران انسانی و عمیق ترشدن آن را فراهم آورده.
جهان «کوچک»، «آلوده»، و سرتاسر درگرداب بحرانهای زنجیره ای است. مسبب این بحرانها
ـ بدون شک ـ خودِ انسان هست. زیاده خواهی ، جاه طلبی و سواستفاده ی انسان از جهان و خانه و خانواده خود یعنی زمین و انسانهایش، اینک او را مقابل بن بست بزرگ قرارداده.
و اینک تکنولوژی رسانه ای بر موج این بحران دربحرانها می افزاید. انسانهای سرگردان در میان امواج تودرتوو بی وفقه ی اطلاعات تنها و بیمارمی شوند و ماشین سرمایه داری پیوسته برموج این بحرانها می دمد. متاسفانه جریانهای سیاسی آرمانگرا در دامِ این افسون و جادوی سرمایه داری افتاده و شیفته درآینه ی ـ خود ـ به بازیگر میدانِ اتوماسیون سرمایه تبدیل شده اند.
کوتاه و در جمع بندی این سطور:
ـ فدایی یک جنبش کثیربه مفهوم و درقالبِ : طبقه، فکریا اندیشه و اقلیم یا جعرافیاست (بدون اشاره به نژاد). همآیش و همآورد پیش رو باید بتواند ـ نه به شکل اراده گرایانه ی مرسومِ شناخته شده ـ کثرت واقعی را ـ نه تنها درکنگره و همآیش ـ بلکه بمفهوم واقعی و عینی از باور به مصوبه ی نهایی برساند.
ـ نسل فدایی امروز ـ در شکل کنونی ـ و بزعم من ـ ازدو نسلِ پیش و پس از انقلاب بهمن قابل تعریف و تجربه هست. تقاوت این دو نسل را می شود نه تنها در نگرش و منش زندگی که دراختلافات یا تقابلات و جدالهای درون و برون تشکیلاتی و در قلم زنی ها و غیره مشاهده کرد.
این به اصطلاح «اختلافات» کمتر در «تفاوت فکر و اندیشه» که بیشتراز «تفاوت فردی» برخواسته تا تفاوت اندیشه. یعنی به بیان دیگر به رسمیت شناختن دیگری نه در «فکر» که در «شخص» و«خود» ویا «منِ» او یا دیگری هست که مشکلِ فهم را چندان و بدین شکل فراهم ساخته.
دراین راستا و برای رفع سوتفاهمات راه کارها و روش های متعددی وجود دارد. ازجمله برنامه ریزی، تدارک و دعوت به سمینارهای متناسبی که امروزه به اشکال گوناگون ارایه می شود، هست.
دوستان و رفقا و پیش کسوتان فدایی که دغدغه ی فهم و اتحاد را داشته ، همواره ـ باید حاضرباشند وهزینه کنند وبرای رفع چنین مشکلاتی ازامکات موجود بهره مند شوند.
ـ چپ ایران بعنوان مدعی، مدافع وپرچمدار عدالت و آزادی باید درجایگاهی باشد که بتواند با شناسایی و شناخت حداقلی از جهان امروز ـ حدالامکان ـ خود را ازعوارض و صدمات جانبی جهان بی دروپیکررسانه ای محفوظ نگاه دارد.
گردهمآیی های حضوری و چهره به چهره و تلاش برای اجتناب جستن از جلسات پال تاکی و رسانه های از این دست، یکی از راههایی است که ما رابرای فهم و نزدیکی به همدیگر کمک می کند.
روزگاری فداییان در دام عوام، شمع محفل بی خردان گشته، سوخته و ازموجی به موجی دیگر زورق خود را به دست باد و امواج سپردند.
اینک درساحل و جزیره ی اندیشه و خِرَد، و درمقابل زورق شکسته ی خود، من از«عوام» و«خلق» فاصله می گیرم، می اندیشم، نگاه می کنم، ودرخود می غلتم تا ازخاکسترخود برخیزم. «فدایی» بدون پیش و پسوند می مانم، بی آنکه خود را به امواج بی امان و کورِ «خلق» و «توده»بسپارم.
بعنوان نگارنده ی این سطور، به نیاز و سهم خود ـ پیش ازهمآیش و گنگره ی پیش روـ کوشش کردم نکات و محسوسات دریافتی و تجربی را درامواج اخبار رها کرده، شاید مخاطبی هم فهم چون شعله با شمع یافته تا روایت و حکایت راه را روشنترکرده و دوام آینده ی راهمان کنم.
ناصر پسانیده
افزودن دیدگاه جدید